Page 23 - Shahrvand BC Issue No.1339
P. 23
از حرفهای ب یتربیتی و زشت در رمانی مبتذل است با ندیدن این لولیتا نوشته :ولادیمیر ناباکوف
حر فها در این کتاب بهشدت شگف تزده خواهد شد .با این همه ،اگر م ِن ترجمه :اکرم پدرا منیا
23 ویراستار برای خشنودی حس متناقض محافظ هکار یام سعی م یکردم ادبیات :
صحن ههایی را که برخی از آدمها ممکن است «شهو تانگیز» بخوانند
رقیق یا حتا حذف کنم (مثل تصمیم بسیار بدی که هون .جان ام .ولزلی
در ۶دسامبر ۱۹۳۳برای کتاب دیگری ،بهمراتب ب یپردهتر از لولیتا، گزیده
گرفت) ،بهتر بود که ب هکل از چاپ لولیتا چش مپوشی میشد ،زیرا آن رمان
صحنههایی که ممکن است بیجا به صحنههای شهو تانگیز متهم شوند
کاراترین عناصر برای پیشبرد این تراژدیاند و به آرمانهای برتر اخلاقی
میانجامند .شاید آدمهای بدبین بگویند که آگهیهای پورنوگرافی هم
همین ادعا را دارند؛ اما ،از سوی دیگر ،فردی دانشآموخته ممکن است
سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394 پاسخ دهد که اقرار پرشوروحرارت هامبرت هامبرت بهواقع هیاهوی بسیار پی شدرآمد
In touch with Iranian diversity است برای هیچ ،زیرا بنا به آمار محافظ هکارانهی دکتر بلانش شوارتزمن لولیتا و اعترافنامهی ز نمردهای سفیدپوست دو عنوان
دس تکم % ۱۲از مردان آمریکایی (آمار لفظی) سالانه ب هگونهای از آنچه است برای تلی از نوشتههای غریب که چندی پیش به
Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015 هامبرت هامبرت با چنان سرخوردگی شرح م یدهد لذت میبرند؛ یا دست نگارندهی این یادداشت رسید و این پیشدرآمد بر
اگر این خاطرهنویس مجنون ما در تابستان سرنوشتساز ۱۹۴۷به یک
روانآسیبشناس کاردان مراجعه میکرد ،شاید هی چکدام از این فاجعهها آن نگاشته شد.
«هامبرت هامبرت »،نویسندهی آن نوشت هها ،در ۱۶
پیش نم یآمد ،ولی در آن صورت چنین کتابی هم نبود. نوامبر ،۱۹۵۲درست چند روز پیش از آغاز محاکمهاش،
امید است که خواننده این مفسر را ببخشد ،چون همان دیدگاهی در اثر بسته شدن سرخرگهای قلبی درگذشت .وکیلش،
را که در کتا بها و در سگفتارهای خودش آورده در اینجا تکرار کرده و دوست و خویشاوند خوبم ،آقای کلارنس چوت کلارک
همواره گفته که «ناخوشایند»در بیشتر موارد ه ممعن یست با «نامعمول؛» که اکنون در حوزهی دادگاه منطقهی کلمبیا کار م یکند،
و هر کار بزرگ هنری همیشه نو و خلاقانه است و به همین دلیل کار ویرایش این دس تنوشتهها را به من سپر د ،زیرا در
نامعمول یا ناخوشایند است ،و بنا به سرشتش باید کم و بیش شگف تآور بندی از وصی تنامهی موکلش به خویشاوند بلندپایهی من
و تکا ندهنده باشد .با گفتن این حرفها نم یخواهم هامبرت هامبرت این اختیار داده شده که با بهره بردن از عقل و درایتش
را بستایم .تردیدی نیست که او آدم وحشتناک و زبونیست و نمونهی همهی کارهای آمادهسازی و چاپ لولیتا را انجام دهد .بر
آشکاری از بیمار جذامی اخلاقی ،ترکیبی از ددمنشی و شوخمزاجی این اساس ،آقای کلارک برای ویرایش این اثر مرا برگزید،
که این شو خمزاجی شاید بدی آشکار او را بپوشاند ،اما این هم سبب چون بهتازگی بهخاطر کار برجستهی «Do the Senses
گیرایی او نمیشود .هامبرت بسیار دمدم یمزاج است و خیلی از نظرهای »?make Senseکه در آن برخی حالتهای ناخوشی و
سطحیای که او در مورد مردم و اتفا قهای این کشور م یدهد مسخره انحرافهای جنسی بررسی شده است جایزهی پلینگ را
است .از آن گذشته ،آن درستکاری ناگزیری که در این اعترافنامه نشان
م یدهد او را از گناه نیرنگ و شرارت بری نم یکند و بیگمان آدمیست دریافت کردهام.
غیرطبیعی و ناجوانمرد .اما بهراستی چطور توانسته با قلم نرَمش مهربانی ویرایش این دس تنوشته بهرغم تصور هر دوی ما کار
به لولیتا و دلسوزی برای او را چنان مجسم سازد که ما را معجزهآسا سادهای بود .ب هجز رفع چند اشتباه آشکار دستوری و پنهان
کرد ِن بجای جزئیات مهم ،این زندگینامه دستنخورده
فریفت هی کتابش کند در حالی که همزمان از نویسندهاش بیزاریم؟! چاپ میشود .البته هامبرت هامبرت خودش هم سعی
تردیدی نیست که کتاب لولیتا از نظر تاریخچهنگاری پزشکی از آثار کرده بود این موارد را پنهان کند ،اما هنوز مثل تابلوهای
کلاسیک محفل روا نپزشکی خواهد شد و از نظر هنر از جنبهی تاوان راهنمایی و سنگهای قبر در متن نمایان بودند (منظور
پس دادن برای گناهان فراتر خواهد رفت؛ اما مهمتر از اهمیت علمی و اسم جاها یا افراد است ،اس مهایی که بنا به تجربه و ب هدلیل
ارزش ادبیاش تاثیر اخلاقی رفتاریایست که م یتواند بر خوانندههای نو عدوستی باید عوض م یشدند) .اسم خانوادگی عجیب
جدی داشته باشد ،زیرا در این مطالعهی رق تانگی ِز فردی درسی عمومی نویسنده از نوآوریهای خود اوست؛ و این نقاب ،بر اساس
نهفته است؛ کودک نافرمان ،مادر خودبین ،شیدای هوسران ،اینها نه خواستهی کسی که خود آن را بر چهره زده ،نباید برداشته
فقط شخصیتهای زندهی این داستا ِن منحصربهفردند که ما را از برخی میشد ،نقابی که از پس آن ،همچنان ،دو چشم افسونگرش
گرای شها نیز آگاه م یکنند و نشان می دهندکه میتواند در درون ما م یدرخشد .اما نویسنده نام خانوادگی قهرمان داستان
اهریمنهای پرتوانی یافت شود .لولیتا باید همهی ما ،پدر و مادرها، را به «هیز» تغییر داده که این نام ه موزن با نام واقعی
کارگزاران جامعه و در سخواندهها را بر آن دارد که با چشم و گوش اوست .اسم کوچک ۱این شخصیت هم بهدقت در تاروپود
بازتر به وظیفهی پرورش نسلی بهتر در دنیایی امنتر توجه نشان دهیم. درونی کتاب بافته شده تا هی چکس نتواند تغییرش دهد؛ و
دکتر جان ری جون ییر۳، (همانطور که خواننده هم درک م یکند) گمان نم یکنم
از ویدورث ،مس این تغییر لازم باشد.
ممکن است آدم کنجکاوی در جستوجوی منابع
مربوط به جرم هامبرت هامبرت به روزنامههای سپتامبر
و اکتبر سال ۱۹۵۲مراجعه کند ،اما همهی چیزهای لازم
23 پانوشت: سال ،۱۹۵۲در گری استار ،دورترین نقط هی شمال غرب کشور ،هنگام به را به دست نخواهد آورد و اگر این زندگ ینامه به دست من
.۱منظور اسم لولیتاست که با درونمایهی داستان ارتباط تنگاتنگ دارد دنیا آوردندخت ِر مردهاش ازدنیا رفت« .ویو ییِندار کبلوم» زندگ ینام های نمیرسید ،همچنان علت و هدف این جرم به شکل راز سربستهای باقی
و در این داستان به معنی خاص خودش جا افتاده است ،و مفهوم ضمنی نوشته با نام « »My Cueکه ب هزودی منتشر م یشود و منتقدانی که
آن دخترکیست که از نظر آناتومی زودتر از سن واقعیاش رشد کرده دس تنوشت ههایش را پیش از چاپ خواندهاند آن را بهترین کتاب این میماند.
و با مردهای میانسال رابطهی جنسی برقرار م یکند اما فریبندها یست نویسنده م یدانند .متول یهای هم هی گورستا نها گزارش دادهاند که هیچ ب هخاطر خوانندههای سن تگرایی که دوست دارند در خلال
داستا نهای «واقعی» سرنوشت افراد «حقیقی» را بدانند ،چند مورد جزئی
که باید از او گریخت. روحی سرگردان نیست۲. را که از آقای «ویندمولر» ساکن «رمزدیل» در مورد سرنوشت این آد مها
.۲در برخی فرهن گها این باور وجود دارد که وقتی پشت سر اگر لولیتا ب هعنوان رمان خوانده شود ،با موقعی تها و احساساتی کهدر به دستم رسیده اضافه م یکنم .البته این آقا نم یخواهد هویتش بر کسی
مردهای حرف م یزنیم آرامش را از او م یگیریم و روحش سرگردان آن ب هکار رفته ،برای خوانندهای که آن را بهخاطر سرگرمی و به بهانههای آشکار شود تا «مبادا اندوه عمیق نهفته در این داستان و ماجرای تاس فبار
کمارزش م یخواند بهشدت مبهم میماند و دیدگاه چنین خوانندهای و رق تبارش» به گوش مردم محل های که او با سربلندی در میانشان زندگی
م یشود. نسبت به اثر افت م یکند .درست است ،حتا یک واژهی ناپسند و هرزه م یکند برسد .دخترش «لوئیز» حالا دیگر دانشجوی سال دوم است« .مونا
.۳نویسندهای خیالی .درواقع ،این مقدمه را خود ناباکوف نوشته در تمام کتاب یافت نم یشود و ب یگمان فرهن گستیز سرسختی که به دال» در یکی از دانشکدههای پاریس درس م یخواند« .ریتا» ب هتازگی با
واسطهی آداب و رسوم مدرن آمادهی پذیرش بیچو نوچرای زنجیرهای صاحب هتلی در فلوریدا ازدواج کرده .خانم «ریچارد اف .شیلر» کریسمس
است.
حر فها در این کتاب بهشدت شگف تزده خواهد شد .با این همه ،اگر م ِن ترجمه :اکرم پدرا منیا
23 ویراستار برای خشنودی حس متناقض محافظ هکار یام سعی م یکردم ادبیات :
صحن ههایی را که برخی از آدمها ممکن است «شهو تانگیز» بخوانند
رقیق یا حتا حذف کنم (مثل تصمیم بسیار بدی که هون .جان ام .ولزلی
در ۶دسامبر ۱۹۳۳برای کتاب دیگری ،بهمراتب ب یپردهتر از لولیتا، گزیده
گرفت) ،بهتر بود که ب هکل از چاپ لولیتا چش مپوشی میشد ،زیرا آن رمان
صحنههایی که ممکن است بیجا به صحنههای شهو تانگیز متهم شوند
کاراترین عناصر برای پیشبرد این تراژدیاند و به آرمانهای برتر اخلاقی
میانجامند .شاید آدمهای بدبین بگویند که آگهیهای پورنوگرافی هم
همین ادعا را دارند؛ اما ،از سوی دیگر ،فردی دانشآموخته ممکن است
سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394 پاسخ دهد که اقرار پرشوروحرارت هامبرت هامبرت بهواقع هیاهوی بسیار پی شدرآمد
In touch with Iranian diversity است برای هیچ ،زیرا بنا به آمار محافظ هکارانهی دکتر بلانش شوارتزمن لولیتا و اعترافنامهی ز نمردهای سفیدپوست دو عنوان
دس تکم % ۱۲از مردان آمریکایی (آمار لفظی) سالانه ب هگونهای از آنچه است برای تلی از نوشتههای غریب که چندی پیش به
Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015 هامبرت هامبرت با چنان سرخوردگی شرح م یدهد لذت میبرند؛ یا دست نگارندهی این یادداشت رسید و این پیشدرآمد بر
اگر این خاطرهنویس مجنون ما در تابستان سرنوشتساز ۱۹۴۷به یک
روانآسیبشناس کاردان مراجعه میکرد ،شاید هی چکدام از این فاجعهها آن نگاشته شد.
«هامبرت هامبرت »،نویسندهی آن نوشت هها ،در ۱۶
پیش نم یآمد ،ولی در آن صورت چنین کتابی هم نبود. نوامبر ،۱۹۵۲درست چند روز پیش از آغاز محاکمهاش،
امید است که خواننده این مفسر را ببخشد ،چون همان دیدگاهی در اثر بسته شدن سرخرگهای قلبی درگذشت .وکیلش،
را که در کتا بها و در سگفتارهای خودش آورده در اینجا تکرار کرده و دوست و خویشاوند خوبم ،آقای کلارنس چوت کلارک
همواره گفته که «ناخوشایند»در بیشتر موارد ه ممعن یست با «نامعمول؛» که اکنون در حوزهی دادگاه منطقهی کلمبیا کار م یکند،
و هر کار بزرگ هنری همیشه نو و خلاقانه است و به همین دلیل کار ویرایش این دس تنوشتهها را به من سپر د ،زیرا در
نامعمول یا ناخوشایند است ،و بنا به سرشتش باید کم و بیش شگف تآور بندی از وصی تنامهی موکلش به خویشاوند بلندپایهی من
و تکا ندهنده باشد .با گفتن این حرفها نم یخواهم هامبرت هامبرت این اختیار داده شده که با بهره بردن از عقل و درایتش
را بستایم .تردیدی نیست که او آدم وحشتناک و زبونیست و نمونهی همهی کارهای آمادهسازی و چاپ لولیتا را انجام دهد .بر
آشکاری از بیمار جذامی اخلاقی ،ترکیبی از ددمنشی و شوخمزاجی این اساس ،آقای کلارک برای ویرایش این اثر مرا برگزید،
که این شو خمزاجی شاید بدی آشکار او را بپوشاند ،اما این هم سبب چون بهتازگی بهخاطر کار برجستهی «Do the Senses
گیرایی او نمیشود .هامبرت بسیار دمدم یمزاج است و خیلی از نظرهای »?make Senseکه در آن برخی حالتهای ناخوشی و
سطحیای که او در مورد مردم و اتفا قهای این کشور م یدهد مسخره انحرافهای جنسی بررسی شده است جایزهی پلینگ را
است .از آن گذشته ،آن درستکاری ناگزیری که در این اعترافنامه نشان
م یدهد او را از گناه نیرنگ و شرارت بری نم یکند و بیگمان آدمیست دریافت کردهام.
غیرطبیعی و ناجوانمرد .اما بهراستی چطور توانسته با قلم نرَمش مهربانی ویرایش این دس تنوشته بهرغم تصور هر دوی ما کار
به لولیتا و دلسوزی برای او را چنان مجسم سازد که ما را معجزهآسا سادهای بود .ب هجز رفع چند اشتباه آشکار دستوری و پنهان
کرد ِن بجای جزئیات مهم ،این زندگینامه دستنخورده
فریفت هی کتابش کند در حالی که همزمان از نویسندهاش بیزاریم؟! چاپ میشود .البته هامبرت هامبرت خودش هم سعی
تردیدی نیست که کتاب لولیتا از نظر تاریخچهنگاری پزشکی از آثار کرده بود این موارد را پنهان کند ،اما هنوز مثل تابلوهای
کلاسیک محفل روا نپزشکی خواهد شد و از نظر هنر از جنبهی تاوان راهنمایی و سنگهای قبر در متن نمایان بودند (منظور
پس دادن برای گناهان فراتر خواهد رفت؛ اما مهمتر از اهمیت علمی و اسم جاها یا افراد است ،اس مهایی که بنا به تجربه و ب هدلیل
ارزش ادبیاش تاثیر اخلاقی رفتاریایست که م یتواند بر خوانندههای نو عدوستی باید عوض م یشدند) .اسم خانوادگی عجیب
جدی داشته باشد ،زیرا در این مطالعهی رق تانگی ِز فردی درسی عمومی نویسنده از نوآوریهای خود اوست؛ و این نقاب ،بر اساس
نهفته است؛ کودک نافرمان ،مادر خودبین ،شیدای هوسران ،اینها نه خواستهی کسی که خود آن را بر چهره زده ،نباید برداشته
فقط شخصیتهای زندهی این داستا ِن منحصربهفردند که ما را از برخی میشد ،نقابی که از پس آن ،همچنان ،دو چشم افسونگرش
گرای شها نیز آگاه م یکنند و نشان می دهندکه میتواند در درون ما م یدرخشد .اما نویسنده نام خانوادگی قهرمان داستان
اهریمنهای پرتوانی یافت شود .لولیتا باید همهی ما ،پدر و مادرها، را به «هیز» تغییر داده که این نام ه موزن با نام واقعی
کارگزاران جامعه و در سخواندهها را بر آن دارد که با چشم و گوش اوست .اسم کوچک ۱این شخصیت هم بهدقت در تاروپود
بازتر به وظیفهی پرورش نسلی بهتر در دنیایی امنتر توجه نشان دهیم. درونی کتاب بافته شده تا هی چکس نتواند تغییرش دهد؛ و
دکتر جان ری جون ییر۳، (همانطور که خواننده هم درک م یکند) گمان نم یکنم
از ویدورث ،مس این تغییر لازم باشد.
ممکن است آدم کنجکاوی در جستوجوی منابع
مربوط به جرم هامبرت هامبرت به روزنامههای سپتامبر
و اکتبر سال ۱۹۵۲مراجعه کند ،اما همهی چیزهای لازم
23 پانوشت: سال ،۱۹۵۲در گری استار ،دورترین نقط هی شمال غرب کشور ،هنگام به را به دست نخواهد آورد و اگر این زندگ ینامه به دست من
.۱منظور اسم لولیتاست که با درونمایهی داستان ارتباط تنگاتنگ دارد دنیا آوردندخت ِر مردهاش ازدنیا رفت« .ویو ییِندار کبلوم» زندگ ینام های نمیرسید ،همچنان علت و هدف این جرم به شکل راز سربستهای باقی
و در این داستان به معنی خاص خودش جا افتاده است ،و مفهوم ضمنی نوشته با نام « »My Cueکه ب هزودی منتشر م یشود و منتقدانی که
آن دخترکیست که از نظر آناتومی زودتر از سن واقعیاش رشد کرده دس تنوشت ههایش را پیش از چاپ خواندهاند آن را بهترین کتاب این میماند.
و با مردهای میانسال رابطهی جنسی برقرار م یکند اما فریبندها یست نویسنده م یدانند .متول یهای هم هی گورستا نها گزارش دادهاند که هیچ ب هخاطر خوانندههای سن تگرایی که دوست دارند در خلال
داستا نهای «واقعی» سرنوشت افراد «حقیقی» را بدانند ،چند مورد جزئی
که باید از او گریخت. روحی سرگردان نیست۲. را که از آقای «ویندمولر» ساکن «رمزدیل» در مورد سرنوشت این آد مها
.۲در برخی فرهن گها این باور وجود دارد که وقتی پشت سر اگر لولیتا ب هعنوان رمان خوانده شود ،با موقعی تها و احساساتی کهدر به دستم رسیده اضافه م یکنم .البته این آقا نم یخواهد هویتش بر کسی
مردهای حرف م یزنیم آرامش را از او م یگیریم و روحش سرگردان آن ب هکار رفته ،برای خوانندهای که آن را بهخاطر سرگرمی و به بهانههای آشکار شود تا «مبادا اندوه عمیق نهفته در این داستان و ماجرای تاس فبار
کمارزش م یخواند بهشدت مبهم میماند و دیدگاه چنین خوانندهای و رق تبارش» به گوش مردم محل های که او با سربلندی در میانشان زندگی
م یشود. نسبت به اثر افت م یکند .درست است ،حتا یک واژهی ناپسند و هرزه م یکند برسد .دخترش «لوئیز» حالا دیگر دانشجوی سال دوم است« .مونا
.۳نویسندهای خیالی .درواقع ،این مقدمه را خود ناباکوف نوشته در تمام کتاب یافت نم یشود و ب یگمان فرهن گستیز سرسختی که به دال» در یکی از دانشکدههای پاریس درس م یخواند« .ریتا» ب هتازگی با
واسطهی آداب و رسوم مدرن آمادهی پذیرش بیچو نوچرای زنجیرهای صاحب هتلی در فلوریدا ازدواج کرده .خانم «ریچارد اف .شیلر» کریسمس
است.