Page 22 - Shahrvand BC Issue No.1339
P. 22
سه شعر از فراز بهزادی ،برگرفته از مجموعه شعر "بگو در ماه خاکم کنند" ادبیات 22
تعریف کرده بودم برای بچههای چاقو فراز بهزادی شاعر ،متولد 1360است. شعر
تا بخوابند توی قلبش "بگو در ماه خاکم کنند" نخستین مجموعه شعر او ،از
و از رگانش ستارههای سرخ بچینند نامزدهای جایزه شعر امروز ایران-کارنامه در سال 1382بود.
زنی که گیسوی بریدهاش
برادههای بعید ماضی را بهزادی همچنین دو مجموعه شعر آماده چاپ دارد و از آنجا که
در وقتهای فلزی من
چاپ اول "بگو در ماه خاکم کنند" با استقبال زیا ِد خوانندگان
صرف م یکند
# مواجه شد و خیلی زود نایاب شد ،قصد دارد چاپ دوم این مجموعه را نیز به زودی منتشر کند.
حالا آینه را با تصویرهای پشت سرش بگذار او دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی و مدرک کارشناسی ارشد ارتباطات است. سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394
از در که آمدی را ببند
کلاغ قصههای من بهزادی همچنین سردبیری مجله الکترونیکی عقربه به آدرس زیر را بر عهده دارد:
دارد به خانه ارواح میرسد http://www.aghrabe.com
و این عقربه
۱
تا هزار هم که بپیچد
دیروز نم یشود و دنیا In touch with Iranian diversity
یکی از قفسههای کتابخانهی من بود
باز این موزهها
مرگهای مرا کهنه م یکنند وقتی موهایت را فلسفه م یبافتم
دکارت دم اسبی!
3
من خودکشی م یکنم پس هستم
عاشق که باشی و میتوانم از فردا
دلت برای مارمولکهای روی دیوار هم
تنگ میشود در کتابی که آدمهایش یک سطر در میان گریه م یکنند
تا آخر آفتاب بخوابم
راه م یافتی که نروی
یا نم یروی که رفته باشی من خودم را
از یک کتابخانهی عمومی امانت گرفتهام
فرقی نم یکند
عاشق که باشی 2 آقا! Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015
توی ورودممنوع هم سیگار م یکشی شما مرگ مرا ندیدهاید؟
دلت خوش است یکی پیدا شده و حالا هزار سال تمام ندیدهاید گوشهی این شعر
از دیروز که آمدی دستفروشی کتابهاش را با کمی اسب
با تو قدم... گذشته است
م یزند؟ حراج گیسوی زنی
باستانشناسان که بر زخم شیهه م یکشید
تو کبریت در میآوری و تکههای تو را
او ادای “میروم” را از حفرههای تنهاییم بیرون کشیدهاند دیده بود
تا خندههای معاصر آینه از توی کتاب زده بود بیرون
بعد کتیبه شب را
مجبور شدی عاشقی بیافتد توی خیابان با خط میخی دندانهایم بنویسند : و برای فصل بعدی
کمی قدیمتر از این سطر از مرگهای من یادداشت برداشته بود.
از ما هم قول م یگیری زنی خاک خورده از دستهای سارقین گریخت
که زیر پاهایمان. زنی که دستهایش را #
حالا از آن همه دنیا و مرگ
بچهها مواظب باشید! یک تار سپید فلسفه باقیست
عاشق که باشی و زخمی که سنگ را
روی دیوارها هم راه م یروی ای نگونه م ینویسد :
مارمولکم! مرا به جای “بوف کور” از کتابخانه بردارید
22
تعریف کرده بودم برای بچههای چاقو فراز بهزادی شاعر ،متولد 1360است. شعر
تا بخوابند توی قلبش "بگو در ماه خاکم کنند" نخستین مجموعه شعر او ،از
و از رگانش ستارههای سرخ بچینند نامزدهای جایزه شعر امروز ایران-کارنامه در سال 1382بود.
زنی که گیسوی بریدهاش
برادههای بعید ماضی را بهزادی همچنین دو مجموعه شعر آماده چاپ دارد و از آنجا که
در وقتهای فلزی من
چاپ اول "بگو در ماه خاکم کنند" با استقبال زیا ِد خوانندگان
صرف م یکند
# مواجه شد و خیلی زود نایاب شد ،قصد دارد چاپ دوم این مجموعه را نیز به زودی منتشر کند.
حالا آینه را با تصویرهای پشت سرش بگذار او دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی و مدرک کارشناسی ارشد ارتباطات است. سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394
از در که آمدی را ببند
کلاغ قصههای من بهزادی همچنین سردبیری مجله الکترونیکی عقربه به آدرس زیر را بر عهده دارد:
دارد به خانه ارواح میرسد http://www.aghrabe.com
و این عقربه
۱
تا هزار هم که بپیچد
دیروز نم یشود و دنیا In touch with Iranian diversity
یکی از قفسههای کتابخانهی من بود
باز این موزهها
مرگهای مرا کهنه م یکنند وقتی موهایت را فلسفه م یبافتم
دکارت دم اسبی!
3
من خودکشی م یکنم پس هستم
عاشق که باشی و میتوانم از فردا
دلت برای مارمولکهای روی دیوار هم
تنگ میشود در کتابی که آدمهایش یک سطر در میان گریه م یکنند
تا آخر آفتاب بخوابم
راه م یافتی که نروی
یا نم یروی که رفته باشی من خودم را
از یک کتابخانهی عمومی امانت گرفتهام
فرقی نم یکند
عاشق که باشی 2 آقا! Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015
توی ورودممنوع هم سیگار م یکشی شما مرگ مرا ندیدهاید؟
دلت خوش است یکی پیدا شده و حالا هزار سال تمام ندیدهاید گوشهی این شعر
از دیروز که آمدی دستفروشی کتابهاش را با کمی اسب
با تو قدم... گذشته است
م یزند؟ حراج گیسوی زنی
باستانشناسان که بر زخم شیهه م یکشید
تو کبریت در میآوری و تکههای تو را
او ادای “میروم” را از حفرههای تنهاییم بیرون کشیدهاند دیده بود
تا خندههای معاصر آینه از توی کتاب زده بود بیرون
بعد کتیبه شب را
مجبور شدی عاشقی بیافتد توی خیابان با خط میخی دندانهایم بنویسند : و برای فصل بعدی
کمی قدیمتر از این سطر از مرگهای من یادداشت برداشته بود.
از ما هم قول م یگیری زنی خاک خورده از دستهای سارقین گریخت
که زیر پاهایمان. زنی که دستهایش را #
حالا از آن همه دنیا و مرگ
بچهها مواظب باشید! یک تار سپید فلسفه باقیست
عاشق که باشی و زخمی که سنگ را
روی دیوارها هم راه م یروی ای نگونه م ینویسد :
مارمولکم! مرا به جای “بوف کور” از کتابخانه بردارید
22