Page 18 - Shahrvand BC Issue No.1339
P. 18
یونان و روم باستان بود .رنسانس ب هطورکلی راه برو نشویی از ظلمت و خودی که آن را به «خودپرستی» تعبیر م یکند و برای گذر به آن به و درگیر را قربانی روحی ناشناخته م یکند! ک ییرک هگور انسان ب همثابه 18
جهل و ارعاب کلیسا بود .کلیسا ن هتنها سی هروزیها و رن جهای انسانها جلد خدایی م یرود« :برای آنکه تاب چنین اندوهی را بیاوریم ،یا خود را «فردیت» و مارکس انسان همچون «کلیت جامعه» را نصبالعین قرار 18
را با غایتی به نام مشیت و مکافات الهی توجیه م یکرد ،بلکه خود نیز از چنگ آن برهانیم ب هخود م یگوییم :فرمان سرنوشت چنین بوده است م یدهند .ب هنزد مارکس «آ گاهی نیست که زندگی را رقم م یزند ،بلکه
هولنا کترین شکنج هها و اعدا مها را در افق مشیت الهی موجه قلمداد و از آن گریزی نیست .اینک دربرابر آن از دست ما کاری برنم یآید ،پس زندگیست که آ گاهی را تبیین م یکند؛ و ب هنزد ک ییرک هگور ،آ گاهی از
برای آنکه از ملال این اندیشههای اندو هبار بگریزیم به رفتارها و هدفها
م یکرد. و دلبستگیهای معمولی خود بازم یگردیم که بیشتر ما را به کوشش جایی آغاز م یشود که «هستی» متوقف میشود.
هرگز با چنین دژکامی هدف وسیله را توجیه نکرده است .یاد اسفبار برم یانگیزد تا به پشیمانی بر گذشته .بدینگونه به درون دژ خودپرستی
این دوران چیزی نبود که انسان آزاداندیش حتی ب هفکر تجدید اساس خویش ،که گویی از کرانهای آرام و پایگاهی ایمن ،به چشمانداز دوردست -۳
آن ب هنوعی دیگر باشد .در فرانسه و انگلیس از اصلاح دینی در مقیاس آشفتگیها و ویرانیها م ینگرد پناه م یبریم ،بااینهمه چون تاریخ ب هدید ٔه
همگانی خبری نبود .آهنگ تطهیر آ نهایی که ژاندارک و ژیوردانو برونو ما همچون مذبحی م ینماید که نیکبختی مل تها و فرزانگی حکوم تها ک ییرکگور درجایی م یگوید زندگی م یکنیم درحال یکه باید به جلو نگاه سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394
را زند هزنده در آتش سوزاندند ،در هرکسی نبود؛ اما در آلمان که مارکس و فضیلت افراد در پیشگاه آن قربانیشده است ،ناچار این پرسش برای کنیم ولی تنها هنگامی آن را میفهمیم که به مسر طی شده نگاه کنیم.
به آن حدت با آن مخالف بود ،نهتنها پروتستانیسم به مصالحه روی آورد، ما پیش م یآید که این فداکار یهای ب یپایان برای که و به چه مقصودی این شامل اعصار و دروانها نیز میشود :تا وقتی عصری خاص بهپایان
بلکه همان فلاسفه روشناندیش نیز هر یک ب هنحوی به یک تئودیسه صورت گرفته است .این پرسش بهآن ملاحظات کلی آغاز بحث ما نرسد ،واقعیت آن آشکار نخواهد شد یا آ نطور که هگل در فلسفه حقوق
بهاصطلاح فلسفی روی آوردند .حتی کانت در «نقد عقل عملی» و «ابناء نگاشت «جغد مینروا تنها با غروب آفتاب بال م یگشاید» زمانی که
متافیزیک اخلاق» از بغل شرار تها و بیدادهایی که در جهان تجربه میانجامد( .همان :ص )۸۹ مارکس بههمراه انگلس در ژانویه ۱۸۴۸مانیفست کمونیست را نوشت،
جاریست م یگذرد. تصور م یکرد که م یتواند بوف فرزانه را بار دیگر آماده پرواز ببیند»
عقل عملی بهطور طبیعی آلتی است برای نیت خیر و نیت خیر در اطاعت -۴ (کارل مارکس؛ فرانسیس وین؛ ترجمه شیوا رویگریان؛ نشر ققنوس ص
آزادانه از وظیفه تعین پیدا م یکند و وظیفه نه فعل و تجربه بلکه امری )۱۱۲-۱۱۳
درونی است .انسان بهحکم فتوای منجز باطن خود م یداند که خوب و در اقتصاد سیاسی مارکس درست از آن روی که «راه»« ،غایت» را توجیه
بد چیست .چنین اخلاق دربستهای که امن و آسوده در واپ سترین جای کچوناشن ِکشه -رهایی از خودبیگانگی -و انسانها را به آ گاهی نم یکند، در اساطیر یونان «جغد مینروا» نه ویران هنشین است و نه فرد زند ٔه
خرد درونی از تجربه عق بنشینی کرده تا ضرورت و کلیت احکامش را جهان متحد شوید .برعکس فرام یخواند :کارگران بسنجیده هست یدار ،نه حیوان است و نه انسان ،چراکه مقام و موضعی خدا یگونه
بهحکم همین ماتقدم بودن کسب کند ،خرسند است که بنیادی ازلی و گزیده گفتار فوق نشان م یدهد این هگل است که راه و وسیله را با غایت دارد از این حیث باید گفت جغد مینروا تمثیلی است از نقشی که باید دید
ابدی دارد؛ هرچند که از ازل تا ابد آنچه در جهان فضیلت دارد جز شرارت و هدف توجیه و تقدیس م یکند .شاید از همین روست که مارکس در چه کسی آن را بازی م یکند :هگل ،مارکس ،کافکا ،نیچه ،داستایوسکی
و پیروی از نفس عزیز نباشد( .رک به :بنیاد مابعدالطبیعه ترجمه حمید نقد کوتاه و نافذ خود بر «فلسفه حق» هگل از دین سخن م یگوید .آنچه یا حتی خیام؟ این نقش خدا یگونه از آن چه کسی خواهد شد :خدا،
سی هروزیها و بیدادهای روشن در جهان را تطهیر م یکند؛ خواه «روح»
عنایت؛ علی قیصری؛ بخش )۲ انسان-خدا یا انسان؟
روح آلمانی بدین نحو بر بیدادهای ب یپایان جهان مرهم م ینهد و این به تناعمبییدرهیشصودح،یخحتوارهبن«یاغادییتفالراهسیو»ژهیاای«مداشرید.تنخحسقتی»نذات ًاجمهلوهیتنقیددمیانرکی وس نقشی که از آن اسم برده شد ،واجد بنیاد یترین سرچشمه و درعی نحال
بر ب یپیرای هترین وجه نقد مارکس از هگل بهشمار م یآید.
مرهم که روش نترین عنصر توجیه وسیله باهدف است ،بهزعم مارکس فلسفه حق هگل به همان فلسفه آلمانی اشاره م یکند که ای نبار با دستاویز
نقد غیردینی م یشود که مارکس از نکته باعث ذسات ًاخندیبنگیویاد.س پت.سایآنن روشنگری و خرد بهجای رهایی از مسیحیت م یکوشد تا مسیحیت از بگذارید کمی عق بتر برویم :با استناد به کلیت آثار کانت میتوان به یک
سخن مارکس زبان نیامدهای که در مضمون به نتیجه کلی (و البته د مدستی) از مجموعه نوشتارهای آخرین فیلسوف
بدیراگری آیلاماسنتی.هاخاطساایس ًای دین احیا کند« :نقد را دوباره رونق افتاد ٔه کلیسا رنسانس که نقش ویژهای به نقادی داده ،رسید و بر اساس همین
پنها نشده ،آن است که خرد آلمانی ب هنقد دینی دین رو یآورده است: نقد پیشین نشان هر نقد دین تکمی لشده است و نتیج هگیری د مدستی میتوان گفت ل بلباب نقد کانت آن بود که انسان
که کفرآمیز مینماید .درافتادن
در مصالحهای است که پس از را از بازی کردن در نقش خدا برهاند .هما نطور که گفتم کانت تلاش In touch with Iranian diversity
که ثابت کند نفتظورایاتی ِخش َرپَدیراشم نومن یتعوقانلد م یکرد تا بر اساس وجه تبیینی
طرد نماز بر قبلهگاه و آتشکد ٔه جز در نقشی آدمی ،بر اساس طبیعت-منطق و
آسمانی رخ م یدهد .آن انسانی
که تنها بازتاب خویشتن را در جوهری تاش بازی کند.
حقایق افسان هوار آسمانی م یدید جغد مینروا در جایی این نقش را بازی م یکند اما ب یدرنگ م یکوشد
که در آن موجودی مافوق انسان تا نقش تحمیلیاش را کنار گذاشته ،به نقش خدایگانی خود برگردد:
نیست برارایم یججستسجتویدیخگوریشبتن ِان «چون درباره این نمایش نیروهای عاطفی در تاریخ و فرجام زیا نبار آ نها
خویش بیندیشیم و از ب یخرد یهایی که نههمان با عواطف بلکه با نی کخواهی
به یک حقیقت غیرانسانی تن و آرما نهای شایسته نیز همراه است آ گاه شویم ،چون بدیها و
دهد .در اینجا او در جستجوی تیر هدلیها و نیز انحطاط شکوفاترین امپراتور یها را در تاریخ ببینیم و
واقعیت راستین است و باید هم از سی هروز یهای بیشمار آدمیزادگان اندوهگین شویم ،ناگزیر سرانجام
باشد(».نقد فلسفه حق هگل- برگذرایی هم ٔه چیزهای جهان دریغ م یخوریم و چون هم ٔه این ویران یها Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015
ک.مارکس ترجمه مرتضی محیط) نه همان کار طبیعت بلکه فرازآورد ٔه خواست انسانی است اندوه ما خصلت
اخلاقی ب هخود م یگیرد ،زیرا چنین چشماندازی ،روح نیکی را ،اگر چنین
البته این خاستگاه مدرنیته بود روحی در ما باشد میشوراند .اگر ب یگزاف هگویی خطیبانه فقط بکوشیم
ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﺣﻤﯿﺮا افسانههای از آزادی آکسهمانظایهر ًاو تا ناکام یهایی را که بر گرانمای هترین نهادهای قومی و سیاسی و نیز
ظلمت و از رهایی بر خداوندان فضیلت و پاکدامنی گذشته است درست گزارش دهیم باز
از ﮐﻮدﮐﺎن ﺷﻤﺎ در ﻣﺤﯿﻄﯽ ﮔﺮم و ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ ﻧﮕﻬﺪاری ﻣﯽﮐﻨﺪ. ناروشنایی ذهن را مقصد فرض تصویر سخت هراسانگیز در برابر خود م ییابیم .اندوهی که از (دیدن
کرده بود. این ناروای یها) ب هدل م ینشیند ،چندان جانکاه و گران است که هی چچیز
• در اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﺗﻼش ﻣﺎ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻣﺤﯿﻄﯽ دﻟﭙﺬﯾﺮ ﮐﻮدﮐﺎن ﺷﻤﺎ را نم یتواند آن را فرو نشاند(».عقل در تاریخ-گ.و هگل-حمید عنایت-
آهﺴﺘﻪ و ﺗﺪرﯾﺠﯽ ﺑﺎ رﯾﺎﺿﯿﺎت و اﻟﻔﺒﺎء اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﺮای ﺑﺮﻧﺎﻣﻪهﺎی ﭘﯿﺶ دﺑﺴﺘﺎﻧﯽ و نکته آن است که قلمرو این
بخواد.ستگمارهدبمدو ًاو سانیاقلسابییووناجفترماناعسیه صص ۸۸و )۸۹
دﺑﺴﺘﺎن آﻣﺎدﻩ ﮐﻨﯿﻢ.
شاید هگل هیچحا چنین صادق نبوده باشد؛ شاید هیچ جا تا بهاین اندازه
زﺑﺎن راﯾﺞ در اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﻓﺎرﺳﯽ و اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ اﺳﺖ و ﮐﻮدﮐﺎن در زﻣﺎن آﻣﻮﺧﺘﻦ • بنای دیرینه بودند که بکلدیوًاسبارراآ انز به آن فردی که بهقول ک ییرک هگور «در خلوت و در جلوت خود» مانده،
ﺷﻌﺮهﺎ ﺑﺎ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺣﺮﻓﻪای آﻣﻮزش دادﻩ ﺧﻮاهﻨﺪ ﺷﺪ. کنند .ب هنظر بن ویران نزدیک نشده باشد ،و ما احساس م یکنیم هملت با آن کاسه سر مرده در
• نم یرسد که در طلیعه عصر جدید گورستان در پس این کلمات بهما چشمک م یزند و مکبث از فرداها و
ﻣﺤﯿﻂ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک و اﺳﺒﺎب ﺑﺎزیهﺎ ﻃﻮری ﻃﺮاﺣﯽ و اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻼوﻩ ﺑﺮ در صحنه سیاست و جنبشهای
ﺑﺎزی ﺑﻪ آﻣﻮزش آﻧﻬﺎ ﻧﯿﺰ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ. • اجتماعی آهنگ تجدید دین در دیروزهایی که حماقت ما را آشکار م یکنند ،سخن م یگوید.
•
ﺑﺮای ﺑﺎزدﯾﺪ از ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﻣﻘﺪم ﺷﻤﺎ و ﮐﻮدکﺗﺎن را ﮔﺮاﻣﯽ ﻣﯽدارﯾﻢ. کار بوده باشد .رنسانس چنانکه اما ا یکاش گزارش هگل در همینجا بهپایان م یرسید ،ا یکاش او را یارای
از نامش پیداست تجدید حیات آن م یبود که سوگوارانه به ایفای نقش انسان وفادار بماند .ا یکاش جلال
اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﮔﺮوهﯽ ،ﭘﻨﺞ روز در هﻔﺘﻪ از ﺳﺎﻋﺖ ٧ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ٦ﻋﺼﺮ ﺧﺪﻣﺎت علمی بود .رنسانس ایتالیا که و حشمت تریبون دانشگاه او را ملزم نمیساخت تا با نقش خیالات خام
ﺧﻮد را اراﺋﻪ ﻣﯽدهﺪ. پیش از رنسانس اروپای غربی تاریخ را هد فدار و غایتمند سازد؛ اما هگل دیری در این نقش نم یگنجد،
زیرا از آغاز بنا نبوده که در نقش خو ِد خویشمندش باقی بماند ،همان
واقع شد ،عمل ًا تجدید حیات هنر
جهل و ارعاب کلیسا بود .کلیسا ن هتنها سی هروزیها و رن جهای انسانها جلد خدایی م یرود« :برای آنکه تاب چنین اندوهی را بیاوریم ،یا خود را «فردیت» و مارکس انسان همچون «کلیت جامعه» را نصبالعین قرار 18
را با غایتی به نام مشیت و مکافات الهی توجیه م یکرد ،بلکه خود نیز از چنگ آن برهانیم ب هخود م یگوییم :فرمان سرنوشت چنین بوده است م یدهند .ب هنزد مارکس «آ گاهی نیست که زندگی را رقم م یزند ،بلکه
هولنا کترین شکنج هها و اعدا مها را در افق مشیت الهی موجه قلمداد و از آن گریزی نیست .اینک دربرابر آن از دست ما کاری برنم یآید ،پس زندگیست که آ گاهی را تبیین م یکند؛ و ب هنزد ک ییرک هگور ،آ گاهی از
برای آنکه از ملال این اندیشههای اندو هبار بگریزیم به رفتارها و هدفها
م یکرد. و دلبستگیهای معمولی خود بازم یگردیم که بیشتر ما را به کوشش جایی آغاز م یشود که «هستی» متوقف میشود.
هرگز با چنین دژکامی هدف وسیله را توجیه نکرده است .یاد اسفبار برم یانگیزد تا به پشیمانی بر گذشته .بدینگونه به درون دژ خودپرستی
این دوران چیزی نبود که انسان آزاداندیش حتی ب هفکر تجدید اساس خویش ،که گویی از کرانهای آرام و پایگاهی ایمن ،به چشمانداز دوردست -۳
آن ب هنوعی دیگر باشد .در فرانسه و انگلیس از اصلاح دینی در مقیاس آشفتگیها و ویرانیها م ینگرد پناه م یبریم ،بااینهمه چون تاریخ ب هدید ٔه
همگانی خبری نبود .آهنگ تطهیر آ نهایی که ژاندارک و ژیوردانو برونو ما همچون مذبحی م ینماید که نیکبختی مل تها و فرزانگی حکوم تها ک ییرکگور درجایی م یگوید زندگی م یکنیم درحال یکه باید به جلو نگاه سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394
را زند هزنده در آتش سوزاندند ،در هرکسی نبود؛ اما در آلمان که مارکس و فضیلت افراد در پیشگاه آن قربانیشده است ،ناچار این پرسش برای کنیم ولی تنها هنگامی آن را میفهمیم که به مسر طی شده نگاه کنیم.
به آن حدت با آن مخالف بود ،نهتنها پروتستانیسم به مصالحه روی آورد، ما پیش م یآید که این فداکار یهای ب یپایان برای که و به چه مقصودی این شامل اعصار و دروانها نیز میشود :تا وقتی عصری خاص بهپایان
بلکه همان فلاسفه روشناندیش نیز هر یک ب هنحوی به یک تئودیسه صورت گرفته است .این پرسش بهآن ملاحظات کلی آغاز بحث ما نرسد ،واقعیت آن آشکار نخواهد شد یا آ نطور که هگل در فلسفه حقوق
بهاصطلاح فلسفی روی آوردند .حتی کانت در «نقد عقل عملی» و «ابناء نگاشت «جغد مینروا تنها با غروب آفتاب بال م یگشاید» زمانی که
متافیزیک اخلاق» از بغل شرار تها و بیدادهایی که در جهان تجربه میانجامد( .همان :ص )۸۹ مارکس بههمراه انگلس در ژانویه ۱۸۴۸مانیفست کمونیست را نوشت،
جاریست م یگذرد. تصور م یکرد که م یتواند بوف فرزانه را بار دیگر آماده پرواز ببیند»
عقل عملی بهطور طبیعی آلتی است برای نیت خیر و نیت خیر در اطاعت -۴ (کارل مارکس؛ فرانسیس وین؛ ترجمه شیوا رویگریان؛ نشر ققنوس ص
آزادانه از وظیفه تعین پیدا م یکند و وظیفه نه فعل و تجربه بلکه امری )۱۱۲-۱۱۳
درونی است .انسان بهحکم فتوای منجز باطن خود م یداند که خوب و در اقتصاد سیاسی مارکس درست از آن روی که «راه»« ،غایت» را توجیه
بد چیست .چنین اخلاق دربستهای که امن و آسوده در واپ سترین جای کچوناشن ِکشه -رهایی از خودبیگانگی -و انسانها را به آ گاهی نم یکند، در اساطیر یونان «جغد مینروا» نه ویران هنشین است و نه فرد زند ٔه
خرد درونی از تجربه عق بنشینی کرده تا ضرورت و کلیت احکامش را جهان متحد شوید .برعکس فرام یخواند :کارگران بسنجیده هست یدار ،نه حیوان است و نه انسان ،چراکه مقام و موضعی خدا یگونه
بهحکم همین ماتقدم بودن کسب کند ،خرسند است که بنیادی ازلی و گزیده گفتار فوق نشان م یدهد این هگل است که راه و وسیله را با غایت دارد از این حیث باید گفت جغد مینروا تمثیلی است از نقشی که باید دید
ابدی دارد؛ هرچند که از ازل تا ابد آنچه در جهان فضیلت دارد جز شرارت و هدف توجیه و تقدیس م یکند .شاید از همین روست که مارکس در چه کسی آن را بازی م یکند :هگل ،مارکس ،کافکا ،نیچه ،داستایوسکی
و پیروی از نفس عزیز نباشد( .رک به :بنیاد مابعدالطبیعه ترجمه حمید نقد کوتاه و نافذ خود بر «فلسفه حق» هگل از دین سخن م یگوید .آنچه یا حتی خیام؟ این نقش خدا یگونه از آن چه کسی خواهد شد :خدا،
سی هروزیها و بیدادهای روشن در جهان را تطهیر م یکند؛ خواه «روح»
عنایت؛ علی قیصری؛ بخش )۲ انسان-خدا یا انسان؟
روح آلمانی بدین نحو بر بیدادهای ب یپایان جهان مرهم م ینهد و این به تناعمبییدرهیشصودح،یخحتوارهبن«یاغادییتفالراهسیو»ژهیاای«مداشرید.تنخحسقتی»نذات ًاجمهلوهیتنقیددمیانرکی وس نقشی که از آن اسم برده شد ،واجد بنیاد یترین سرچشمه و درعی نحال
بر ب یپیرای هترین وجه نقد مارکس از هگل بهشمار م یآید.
مرهم که روش نترین عنصر توجیه وسیله باهدف است ،بهزعم مارکس فلسفه حق هگل به همان فلسفه آلمانی اشاره م یکند که ای نبار با دستاویز
نقد غیردینی م یشود که مارکس از نکته باعث ذسات ًاخندیبنگیویاد.س پت.سایآنن روشنگری و خرد بهجای رهایی از مسیحیت م یکوشد تا مسیحیت از بگذارید کمی عق بتر برویم :با استناد به کلیت آثار کانت میتوان به یک
سخن مارکس زبان نیامدهای که در مضمون به نتیجه کلی (و البته د مدستی) از مجموعه نوشتارهای آخرین فیلسوف
بدیراگری آیلاماسنتی.هاخاطساایس ًای دین احیا کند« :نقد را دوباره رونق افتاد ٔه کلیسا رنسانس که نقش ویژهای به نقادی داده ،رسید و بر اساس همین
پنها نشده ،آن است که خرد آلمانی ب هنقد دینی دین رو یآورده است: نقد پیشین نشان هر نقد دین تکمی لشده است و نتیج هگیری د مدستی میتوان گفت ل بلباب نقد کانت آن بود که انسان
که کفرآمیز مینماید .درافتادن
در مصالحهای است که پس از را از بازی کردن در نقش خدا برهاند .هما نطور که گفتم کانت تلاش In touch with Iranian diversity
که ثابت کند نفتظورایاتی ِخش َرپَدیراشم نومن یتعوقانلد م یکرد تا بر اساس وجه تبیینی
طرد نماز بر قبلهگاه و آتشکد ٔه جز در نقشی آدمی ،بر اساس طبیعت-منطق و
آسمانی رخ م یدهد .آن انسانی
که تنها بازتاب خویشتن را در جوهری تاش بازی کند.
حقایق افسان هوار آسمانی م یدید جغد مینروا در جایی این نقش را بازی م یکند اما ب یدرنگ م یکوشد
که در آن موجودی مافوق انسان تا نقش تحمیلیاش را کنار گذاشته ،به نقش خدایگانی خود برگردد:
نیست برارایم یججستسجتویدیخگوریشبتن ِان «چون درباره این نمایش نیروهای عاطفی در تاریخ و فرجام زیا نبار آ نها
خویش بیندیشیم و از ب یخرد یهایی که نههمان با عواطف بلکه با نی کخواهی
به یک حقیقت غیرانسانی تن و آرما نهای شایسته نیز همراه است آ گاه شویم ،چون بدیها و
دهد .در اینجا او در جستجوی تیر هدلیها و نیز انحطاط شکوفاترین امپراتور یها را در تاریخ ببینیم و
واقعیت راستین است و باید هم از سی هروز یهای بیشمار آدمیزادگان اندوهگین شویم ،ناگزیر سرانجام
باشد(».نقد فلسفه حق هگل- برگذرایی هم ٔه چیزهای جهان دریغ م یخوریم و چون هم ٔه این ویران یها Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015
ک.مارکس ترجمه مرتضی محیط) نه همان کار طبیعت بلکه فرازآورد ٔه خواست انسانی است اندوه ما خصلت
اخلاقی ب هخود م یگیرد ،زیرا چنین چشماندازی ،روح نیکی را ،اگر چنین
البته این خاستگاه مدرنیته بود روحی در ما باشد میشوراند .اگر ب یگزاف هگویی خطیبانه فقط بکوشیم
ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﺣﻤﯿﺮا افسانههای از آزادی آکسهمانظایهر ًاو تا ناکام یهایی را که بر گرانمای هترین نهادهای قومی و سیاسی و نیز
ظلمت و از رهایی بر خداوندان فضیلت و پاکدامنی گذشته است درست گزارش دهیم باز
از ﮐﻮدﮐﺎن ﺷﻤﺎ در ﻣﺤﯿﻄﯽ ﮔﺮم و ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ ﻧﮕﻬﺪاری ﻣﯽﮐﻨﺪ. ناروشنایی ذهن را مقصد فرض تصویر سخت هراسانگیز در برابر خود م ییابیم .اندوهی که از (دیدن
کرده بود. این ناروای یها) ب هدل م ینشیند ،چندان جانکاه و گران است که هی چچیز
• در اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﺗﻼش ﻣﺎ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻣﺤﯿﻄﯽ دﻟﭙﺬﯾﺮ ﮐﻮدﮐﺎن ﺷﻤﺎ را نم یتواند آن را فرو نشاند(».عقل در تاریخ-گ.و هگل-حمید عنایت-
آهﺴﺘﻪ و ﺗﺪرﯾﺠﯽ ﺑﺎ رﯾﺎﺿﯿﺎت و اﻟﻔﺒﺎء اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﺮای ﺑﺮﻧﺎﻣﻪهﺎی ﭘﯿﺶ دﺑﺴﺘﺎﻧﯽ و نکته آن است که قلمرو این
بخواد.ستگمارهدبمدو ًاو سانیاقلسابییووناجفترماناعسیه صص ۸۸و )۸۹
دﺑﺴﺘﺎن آﻣﺎدﻩ ﮐﻨﯿﻢ.
شاید هگل هیچحا چنین صادق نبوده باشد؛ شاید هیچ جا تا بهاین اندازه
زﺑﺎن راﯾﺞ در اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﻓﺎرﺳﯽ و اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ اﺳﺖ و ﮐﻮدﮐﺎن در زﻣﺎن آﻣﻮﺧﺘﻦ • بنای دیرینه بودند که بکلدیوًاسبارراآ انز به آن فردی که بهقول ک ییرک هگور «در خلوت و در جلوت خود» مانده،
ﺷﻌﺮهﺎ ﺑﺎ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺣﺮﻓﻪای آﻣﻮزش دادﻩ ﺧﻮاهﻨﺪ ﺷﺪ. کنند .ب هنظر بن ویران نزدیک نشده باشد ،و ما احساس م یکنیم هملت با آن کاسه سر مرده در
• نم یرسد که در طلیعه عصر جدید گورستان در پس این کلمات بهما چشمک م یزند و مکبث از فرداها و
ﻣﺤﯿﻂ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک و اﺳﺒﺎب ﺑﺎزیهﺎ ﻃﻮری ﻃﺮاﺣﯽ و اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻼوﻩ ﺑﺮ در صحنه سیاست و جنبشهای
ﺑﺎزی ﺑﻪ آﻣﻮزش آﻧﻬﺎ ﻧﯿﺰ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ. • اجتماعی آهنگ تجدید دین در دیروزهایی که حماقت ما را آشکار م یکنند ،سخن م یگوید.
•
ﺑﺮای ﺑﺎزدﯾﺪ از ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﻣﻘﺪم ﺷﻤﺎ و ﮐﻮدکﺗﺎن را ﮔﺮاﻣﯽ ﻣﯽدارﯾﻢ. کار بوده باشد .رنسانس چنانکه اما ا یکاش گزارش هگل در همینجا بهپایان م یرسید ،ا یکاش او را یارای
از نامش پیداست تجدید حیات آن م یبود که سوگوارانه به ایفای نقش انسان وفادار بماند .ا یکاش جلال
اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﮔﺮوهﯽ ،ﭘﻨﺞ روز در هﻔﺘﻪ از ﺳﺎﻋﺖ ٧ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ٦ﻋﺼﺮ ﺧﺪﻣﺎت علمی بود .رنسانس ایتالیا که و حشمت تریبون دانشگاه او را ملزم نمیساخت تا با نقش خیالات خام
ﺧﻮد را اراﺋﻪ ﻣﯽدهﺪ. پیش از رنسانس اروپای غربی تاریخ را هد فدار و غایتمند سازد؛ اما هگل دیری در این نقش نم یگنجد،
زیرا از آغاز بنا نبوده که در نقش خو ِد خویشمندش باقی بماند ،همان
واقع شد ،عمل ًا تجدید حیات هنر