Page 18 - Shahrvand BC Issue No.1339
P. 18
یونان و روم باستان بود‪ .‬رنسانس ب ‌هطورکلی راه برو ‌نشویی از ظلمت و‬ ‫خودی که آن را به «خودپرستی» تعبیر م ‌یکند و برای گذر به آن به‬ ‫و درگیر را قربانی روحی ناشناخته م ‌یکند! ک ‌ییرک ‌هگور انسان ب ‌همثابه‬ ‫‪18‬‬
‫جهل و ارعاب کلیسا بود‪ .‬کلیسا ن ‌هتنها سی ‌هروزی‌ها و رن ‌جهای انسان‌ها‬ ‫جلد خدایی م ‌یرود‪« :‬برای آنکه تاب چنین اندوهی را بیاوریم‪ ،‬یا خود را‬ ‫«فردیت» و مارکس انسان همچون «کلیت جامعه» را نصب‌العین قرار‬ ‫‪18‬‬
‫را با غایتی به نام مشیت و مکافات الهی توجیه م ‌یکرد‪ ،‬بلکه خود نیز‬ ‫از چنگ آن برهانیم ب ‌هخود م ‌یگوییم‪ :‬فرمان سرنوشت چنین بوده است‬ ‫م ‌یدهند‪ .‬ب ‌هنزد مارکس «آ گاهی نیست که زندگی را رقم م ‌یزند‪ ،‬بلکه‬
‫هولنا ‌کترین شکنج ‌هها و اعدا ‌مها را در افق مشیت الهی موجه قلمداد‬ ‫و از آن گریزی نیست‪ .‬اینک دربرابر آن از دست ما کاری برنم ‌یآید‪ ،‬پس‬ ‫زندگی‌ست که آ گاهی را تبیین م ‌یکند؛ و ب ‌هنزد ک ‌ییرک ‌هگور‪ ،‬آ گاهی از‬
‫برای آنکه از ملال این اندیشه‌های اندو ‌هبار بگریزیم به رفتارها و هدف‌ها‬
‫م ‌یکرد‪.‬‬ ‫و دلبستگی‌های معمولی خود بازم ‌یگردیم که بیشتر ما را به کوشش‬ ‫جایی آغاز م ‌یشود که «هستی» متوقف می‌شود‪.‬‬
‫هرگز با چنین دژکامی هدف وسیله را توجیه نکرده است‪ .‬یاد اسفبار‬ ‫برم ‌یانگیزد تا به پشیمانی بر گذشته‪ .‬بدینگونه به درون دژ خودپرستی‬
‫این دوران چیزی نبود که انسان آزاداندیش حتی ب ‌هفکر تجدید اساس‬ ‫خویش‪ ،‬که گویی از کرانه‌ای آرام و پایگاهی ایمن‪ ،‬به چشم‌انداز دوردست‬ ‫‪-۳‬‬
‫آن ب ‌هنوعی دیگر باشد‪ .‬در فرانسه و انگلیس از اصلاح دینی در مقیاس‬ ‫آشفتگی‌ها و ویرانی‌ها م ‌ینگرد پناه م ‌یبریم‪ ،‬بااین‌همه چون تاریخ ب ‌هدید ٔه‬
‫همگانی خبری نبود‪ .‬آهنگ تطهیر آ ‌نهایی که ژاندارک و ژیوردانو برونو‬ ‫ما همچون مذبحی م ‌ینماید که نیکبختی مل ‌تها و فرزانگی حکوم ‌تها‬ ‫ک ‌ییرکگور درجایی م ‌یگوید زندگی م ‌یکنیم درحال ‌یکه باید به جلو نگاه‬ ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1339‬جمعه ‪ 28‬نیدرورف ‪1394‬‬
‫را زند ‌هزنده در آتش سوزاندند‪ ،‬در هرکسی نبود؛ اما در آلمان که مارکس‬ ‫و فضیلت افراد در پیشگاه آن قربانی‌شده است‪ ،‬ناچار این پرسش برای‬ ‫کنیم ولی تنها هنگامی آن را می‌فهمیم که به مسر طی شده نگاه کنیم‪.‬‬
‫به آن حدت با آن مخالف بود‪ ،‬نه‌تنها پروتستانیسم به مصالحه روی آورد‪،‬‬ ‫ما پیش م ‌یآید که این فداکار ‌یهای ب ‌یپایان برای که و به چه مقصودی‬ ‫این شامل اعصار و دروان‌ها نیز می‌شود‪ :‬تا وقتی عصری خاص به‌پایان‬
‫بلکه همان فلاسفه روشن‌اندیش نیز هر یک ب ‌هنحوی به یک تئودیسه‬ ‫صورت گرفته است‪ .‬این پرسش به‌آن ملاحظات کلی آغاز بحث ما‬ ‫نرسد‪ ،‬واقعیت آن آشکار نخواهد شد یا آ ‌نطور که هگل در فلسفه حقوق‬
‫به‌اصطلاح فلسفی روی آوردند‪ .‬حتی کانت در «نقد عقل عملی» و «ابناء‬ ‫نگاشت «جغد مینروا تنها با غروب آفتاب بال م ‌یگشاید» زمانی که‬
‫متافیزیک اخلاق» از بغل شرار ‌تها و بیدادهایی که در جهان تجربه‬ ‫می‌انجامد‪( .‬همان‪ :‬ص ‪)۸۹‬‬ ‫مارکس به‌همراه انگلس در ژانویه ‪ ۱۸۴۸‬مانیفست کمونیست را نوشت‪،‬‬

‫جاری‌ست م ‌یگذرد‪.‬‬ ‫تصور م ‌یکرد که م ‌یتواند بوف فرزانه را بار دیگر آماده پرواز ببیند»‬

‫عقل عملی به‌طور طبیعی آلتی است برای نیت خیر و نیت خیر در اطاعت‬ ‫‪-۴‬‬ ‫(کارل مارکس؛ فرانسیس وین؛ ترجمه شیوا رویگریان؛ نشر ققنوس ص‬
‫آزادانه از وظیفه تعین پیدا م ‌یکند و وظیفه نه فعل و تجربه بلکه امری‬ ‫‪)۱۱۲-۱۱۳‬‬
‫درونی است‪ .‬انسان به‌حکم فتوای منجز باطن خود م ‌یداند که خوب و‬ ‫در اقتصاد سیاسی مارکس درست از آن روی که «راه»‪« ،‬غایت» را توجیه‬
‫بد چیست‪ .‬چنین اخلاق دربسته‌ای که امن و آسوده در واپ ‌سترین جای‬ ‫کچوناشن ِکشه‬ ‫‪-‬رهایی از خودبیگانگی‪ -‬و‬ ‫انسان‌ها را به آ گاهی‬ ‫نم ‌یکند‪،‬‬ ‫در اساطیر یونان «جغد مینروا» نه ویران ‌هنشین است و نه فرد زند ٔه‬
‫خرد درونی از تجربه عق ‌بنشینی کرده تا ضرورت و کلیت احکامش را‬ ‫جهان متحد شوید‪ .‬برعکس‬ ‫فرام ‌یخواند‪ :‬کارگران‬ ‫بسنجیده‬ ‫هست ‌یدار‪ ،‬نه حیوان است و نه انسان‪ ،‬چراکه مقام و موضعی خدا ‌یگونه‬
‫به‌حکم همین ماتقدم بودن کسب کند‪ ،‬خرسند است که بنیادی ازلی و‬ ‫گزیده گفتار فوق نشان م ‌یدهد این هگل است که راه و وسیله را با غایت‬ ‫دارد از این حیث باید گفت جغد مینروا تمثیلی است از نقشی که باید دید‬
‫ابدی دارد؛ هرچند که از ازل تا ابد آنچه در جهان فضیلت دارد جز شرارت‬ ‫و هدف توجیه و تقدیس م ‌یکند‪ .‬شاید از همین روست که مارکس در‬ ‫چه کسی آن را بازی م ‌یکند‪ :‬هگل‪ ،‬مارکس‪ ،‬کافکا‪ ،‬نیچه‪ ،‬داستایوسکی‬
‫و پیروی از نفس عزیز نباشد‪( .‬رک به‪ :‬بنیاد مابعدالطبیعه ترجمه حمید‬ ‫نقد کوتاه و نافذ خود بر «فلسفه حق» هگل از دین سخن م ‌یگوید‪ .‬آنچه‬ ‫یا حتی خیام؟ این نقش خدا ‌یگونه از آن چه کسی خواهد شد‪ :‬خدا‪،‬‬
‫سی ‌هروزی‌ها و بیدادهای روشن در جهان را تطهیر م ‌یکند؛ خواه «روح»‬
‫عنایت؛ علی قیصری؛ بخش ‪)۲‬‬ ‫انسان‪-‬خدا یا انسان؟‬

‫روح آلمانی بدین نحو بر بیدادهای ب ‌یپایان جهان مرهم م ‌ینهد و این‬ ‫به‬ ‫تناعمبییدرهیشصودح‪،‬یخح‌توارهبن«یاغادییتفالراهسیو»ژه‌یاای«مداشرید‪.‬تنخحسقتی»نذات ًاجمهلوهیتنقیددمیانرکی وس‬ ‫نقشی که از آن اسم برده شد‪ ،‬واجد بنیاد ‌یترین سرچشمه و درعی ‌نحال‬
‫بر‬ ‫ب ‌یپیرای ‌هترین وجه نقد مارکس از هگل به‌شمار م ‌یآید‪.‬‬
‫مرهم که روش ‌نترین عنصر توجیه وسیله باهدف است‪ ،‬به‌زعم مارکس‬ ‫فلسفه حق هگل به همان فلسفه آلمانی اشاره م ‌یکند که ای ‌نبار با دستاویز‬
‫نقد غیردینی‬ ‫م ‌یشود که مارکس از‬ ‫نکته باعث‬ ‫ذسات ًاخندیبنگیویاد‪.‬س پت‪.‬سایآنن‬ ‫روشنگری و خرد به‌جای رهایی از مسیحیت م ‌یکوشد تا مسیحیت از‬ ‫بگذارید کمی عق ‌بتر برویم‪ :‬با استناد به کلیت آثار کانت می‌توان به یک‬
‫سخن مارکس‬ ‫زبان نیامده‌ای که در‬ ‫مضمون به‬ ‫نتیجه کلی (و البته د ‌مدستی) از مجموعه نوشتارهای آخرین فیلسوف‬
‫بدیراگری آیلاماسنت‌ی‪.‬هاخاطساایس ًای‬ ‫دین‬ ‫احیا کند‪« :‬نقد‬ ‫را دوباره‬ ‫رونق افتاد ٔه کلیسا‬ ‫رنسانس که نقش ویژه‌ای به نقادی داده‪ ،‬رسید و بر اساس همین‬
‫پنها ‌نشده‪ ،‬آن است که خرد آلمانی ب ‌هنقد دینی دین رو ‌یآورده است‪:‬‬ ‫نقد‬ ‫پیشین نشان هر‬ ‫نقد دین‬ ‫تکمی ‌لشده است و‬ ‫نتیج ‌هگیری د ‌مدستی می‌توان گفت ل ‌بلباب نقد کانت آن بود که انسان‬
‫که کفرآمیز می‌نماید‪ .‬درافتادن‬
‫در مصالحه‌ای است که پس از‬ ‫را از بازی کردن در نقش خدا برهاند‪ .‬هما ‌نطور که گفتم کانت تلاش‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫که‬ ‫ثابت کند‬ ‫نفتظورایاتی ِخش َرپَدیراشم نومن ‌یتعوقانلد‬ ‫م ‌یکرد تا بر اساس وجه تبیینی‬
‫طرد نماز بر قبله‌گاه و آتشکد ٔه‬ ‫جز‬ ‫در نقشی‬ ‫آدمی‪ ،‬بر اساس طبیعت‪-‬منطق و‬
‫آسمانی رخ م ‌یدهد‪ .‬آن انسانی‬
‫که تنها بازتاب خویشتن را در‬ ‫جوهری ‌تاش بازی کند‪.‬‬

‫حقایق افسان ‌هوار آسمانی م ‌یدید‬ ‫جغد مینروا در جایی این نقش را بازی م ‌یکند اما ب ‌یدرنگ م ‌یکوشد‬
‫که در آن موجودی مافوق انسان‬ ‫تا نقش تحمیلی‌اش را کنار گذاشته‪ ،‬به نقش خدایگانی خود برگردد‪:‬‬
‫نیست‬ ‫برارایم ‌یججستسجتویدیخگوریشبتن ِان‬ ‫«چون درباره این نمایش نیروهای عاطفی در تاریخ و فرجام زیا ‌نبار آ ‌نها‬
‫خویش‬ ‫بیندیشیم و از ب ‌یخرد ‌یهایی که نه‌همان با عواطف بلکه با نی ‌کخواهی‬
‫به یک حقیقت غیرانسانی تن‬ ‫و آرما ‌نهای شایسته نیز همراه است آ گاه شویم‪ ،‬چون بدی‌ها و‬
‫دهد‪ .‬در اینجا او در جستجوی‬ ‫تیر ‌هدلی‌ها و نیز انحطاط شکوفاترین امپراتور ‌یها را در تاریخ ببینیم و‬
‫واقعیت راستین است و باید هم‬ ‫از سی ‌هروز ‌یهای بی‌شمار آدمی‌زادگان اندوهگین شویم‪ ،‬ناگزیر سرانجام‬
‫باشد‪(».‬نقد فلسفه حق هگل‪-‬‬ ‫برگذرایی هم ٔه چیزهای جهان دریغ م ‌یخوریم و چون هم ٔه این ویران ‌یها‬ ‫‪Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015‬‬
‫ک‪.‬مارکس ترجمه مرتضی محیط)‬ ‫نه همان کار طبیعت بلکه فرازآورد ٔه خواست انسانی است اندوه ما خصلت‬
‫اخلاقی ب ‌هخود م ‌یگیرد‪ ،‬زیرا چنین چشم‌اندازی‪ ،‬روح نیکی را‪ ،‬اگر چنین‬
‫البته این خاستگاه مدرنیته بود‬ ‫روحی در ما باشد می‌شوراند‪ .‬اگر ب ‌یگزاف ‌هگویی خطیبانه فقط بکوشیم‬
‫ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﺣﻤﯿﺮا‬ ‫افسانه‌های‬ ‫از‬ ‫آزادی‬ ‫آکسهمانظایهر ًاو‬ ‫تا ناکام ‌یهایی را که بر گران‌مای ‌هترین نهادهای قومی و سیاسی و نیز‬
‫ظلمت و‬ ‫از‬ ‫رهایی‬ ‫بر خداوندان فضیلت و پاکدامنی گذشته است درست گزارش دهیم باز‬
‫از ﮐﻮدﮐﺎن ﺷﻤﺎ در ﻣﺤﯿﻄﯽ ﮔﺮم و ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ ﻧﮕﻬﺪاری ﻣﯽﮐﻨﺪ‪.‬‬ ‫ناروشنایی ذهن را مقصد فرض‬ ‫تصویر سخت هراس‌انگیز در برابر خود م ‌ییابیم‪ .‬اندوهی که از (دیدن‬
‫کرده بود‪.‬‬ ‫این ناروای ‌یها) ب ‌هدل م ‌ینشیند‪ ،‬چندان جانکاه و گران است که هی ‌چچیز‬
‫• در اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﺗﻼش ﻣﺎ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻣﺤﯿﻄﯽ دﻟﭙﺬﯾﺮ ﮐﻮدﮐﺎن ﺷﻤﺎ را‬ ‫نم ‌یتواند آن را فرو نشاند‪(».‬عقل در تاریخ‪-‬گ‪.‬و هگل‪-‬حمید عنایت‪-‬‬
‫آهﺴﺘﻪ و ﺗﺪرﯾﺠﯽ ﺑﺎ رﯾﺎﺿﯿﺎت و اﻟﻔﺒﺎء اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﺮای ﺑﺮﻧﺎﻣﻪهﺎی ﭘﯿﺶ دﺑﺴﺘﺎﻧﯽ و‬ ‫نکته آن است که قلمرو این‬
‫بخواد‪.‬ستگمارهدبمدو ًاو سانیاقلسابییووناجفترماناعسیه‬ ‫صص ‪ ۸۸‬و ‪)۸۹‬‬
‫دﺑﺴﺘﺎن آﻣﺎدﻩ ﮐﻨﯿﻢ‪.‬‬
‫شاید هگل هیچ‌حا چنین صادق نبوده باشد؛ شاید هیچ جا تا به‌این اندازه‬
‫زﺑﺎن راﯾﺞ در اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﻓﺎرﺳﯽ و اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ اﺳﺖ و ﮐﻮدﮐﺎن در زﻣﺎن آﻣﻮﺧﺘﻦ‬ ‫•‬ ‫بنای دیرینه‬ ‫بودند که‬ ‫بکلدیوًاسبارراآ انز‬ ‫به آن فردی که به‌قول ک ‌ییرک ‌هگور «در خلوت و در جلوت خود» مانده‪،‬‬
‫ﺷﻌﺮهﺎ ﺑﺎ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺣﺮﻓﻪای آﻣﻮزش دادﻩ ﺧﻮاهﻨﺪ ﺷﺪ‪.‬‬ ‫کنند‪ .‬ب ‌هنظر‬ ‫بن ویران‬ ‫نزدیک نشده باشد‪ ،‬و ما احساس م ‌یکنیم هملت با آن کاسه سر مرده در‬
‫•‬ ‫نم ‌یرسد که در طلیعه عصر جدید‬ ‫گورستان در پس این کلمات به‌ما چشمک م ‌یزند و مکبث از فرداها و‬
‫ﻣﺤﯿﻂ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک و اﺳﺒﺎب ﺑﺎزیهﺎ ﻃﻮری ﻃﺮاﺣﯽ و اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻼوﻩ ﺑﺮ‬ ‫در صحنه سیاست و جنبش‌های‬
‫ﺑﺎزی ﺑﻪ آﻣﻮزش آﻧﻬﺎ ﻧﯿﺰ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ‪.‬‬ ‫•‬ ‫اجتماعی آهنگ تجدید دین در‬ ‫دیروزهایی که حماقت ما را آشکار م ‌یکنند‪ ،‬سخن م ‌یگوید‪.‬‬
‫•‬
‫ﺑﺮای ﺑﺎزدﯾﺪ از ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﻣﻘﺪم ﺷﻤﺎ و ﮐﻮدکﺗﺎن را ﮔﺮاﻣﯽ ﻣﯽدارﯾﻢ‪.‬‬ ‫کار بوده باشد‪ .‬رنسانس چنانکه‬ ‫اما ا ‌یکاش گزارش هگل در همین‌جا به‌پایان م ‌یرسید‪ ،‬ا ‌یکاش او را یارای‬
‫از نامش پیداست تجدید حیات‬ ‫آن م ‌یبود که سوگوارانه به ایفای نقش انسان وفادار بماند‪ .‬ا ‌یکاش جلال‬
‫اﯾﻦ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدک ﮔﺮوهﯽ‪ ،‬ﭘﻨﺞ روز در هﻔﺘﻪ از ﺳﺎﻋﺖ ‪ ٧‬ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ‪ ٦‬ﻋﺼﺮ ﺧﺪﻣﺎت‬ ‫علمی بود‪ .‬رنسانس ایتالیا که‬ ‫و حشمت تریبون دانشگاه او را ملزم نمی‌ساخت تا با نقش خیالات خام‬
‫ﺧﻮد را اراﺋﻪ ﻣﯽدهﺪ‪.‬‬ ‫پیش از رنسانس اروپای غربی‬ ‫تاریخ را هد ‌فدار و غایتمند سازد؛ اما هگل دیری در این نقش نم ‌یگنجد‪،‬‬
‫زیرا از آغاز بنا نبوده که در نقش خو ِد خویشمندش باقی بماند‪ ،‬همان‬
‫واقع شد‪ ،‬عمل ًا تجدید حیات هنر‬
   13   14   15   16   17   18   19   20   21   22   23