Page 17 - Shahrvand BC Issue No.1339
P. 17
-۲ مارکسیسم و باور به امر غیرممکن
بازخوانی زندگی کارل مارکس به مخاطب آثارش نشان م یدهد که او 17
علاقه چندانی به بنای یک سیستم تازه فلسفی نداشت .مارکس برخلاف
آ نهایی که بعدها از مارکسیسم ،فلسفه ساختند نمیخواست جهان و
زیست انسانی را در یک سیستم فلسفی تفسیر کند؛ اگرچه از دیدگاه او
حکم به تغییر عالم نیز نامسبوق به نظر ،نیست اما این نظر پیش از آنکه و بازارهای جهانی دارد؛ و بعضی از پی شبینیهای او در زمانه ما به وقوع (بخش اول)
فلسفی باشد ،سیاسی و اقتصادی است .نباید از خاطر دور داشت که پیوسته است ،اما تنها از این بابت نمیتوان بازگشت به دنیای مارکس را
مارکس پیش از آنکه فیلسوف باشد روزنامهنگار بود و مه متر از آن منتقد بر شهایی از یک پژوهش
توجیه کرد.
اقتصاد سیاسی. همچنین این سویه دیگر قضیه نیز که بههرحال بازخوانی مارکس
همچون مطالعه آثار بطلمیوس جزیی ناگزیر از تتبع تاریخ نظری ههای
سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394 وقتی هگل مرد «کارل» ۱۳سال بیشتر نداشت بنابراین با قطعیت علمی ،سیاسی ،اقتصادی و فلسفی است ،چندان مقنع و راض یکننده به حسن مرتضوی تجسم عینی باور به امر غیرممکن
م یتوان گفت که او هرگز در مکتب درس هگل حضور نداشت .اینکه نیست .صر فنظر ازآنچه به نام مارکس در زمان حیات وی و در طول
هگلیهای راست و چپ چه م یگفتند آ نقدرها نیز که آنرا به زبانی قریب به یک قرن پس از مرگ وی جامه عمل به خود پوشید ،اکنون و سام محمودی سرابی
کژتاب و بر اساس وحدت روش و اختلاف مضمون تفسیر م یکنند ،نهتنها همیشه چگونگی زندگی کردن انسا نهایی که هستی خود را در جهان
و تاریخ گسترش داد هاند ،چهبسا از چندوچون مرا مها و نظری هها قابل ورود:
پیچیده که درست هم نیست. تام لتر باشد .تئوریهای مارکس یا هر متفکر دیگری کمتر احتمال دارد آنچه در پی م یآید بخش نخست
خود هگل در ستایش از ورود ناپلئون به ینا چپ بود و در مدح دولت پروس حرف اول و آخر و عاری از هرگونه خطا باشد ،اما زندگی آنها خود کتابی برید ههایی است از یک پژوهش
راست! تفاوت هگلی راست و چپ به تعبیری اپورتونیست یترین روش و دیگر است .اغلب انسانها برای صیانت پایگاهی امن و مشخصی همرنگ پیرامون لزوم وجوب اندیشه
منش زیستی به شما م یآید چراکه باید در منته یالیه راس تبینی مدافع جماعت م یشوند ،اما نادر افرادی هستند که بر هر روزینگی جار تکبیر
حفظ وضع موجودباشد و در نقطه مقابل بر تغییر و انقلاب اصرار ورزد.
این پندار که دیالکتیک برای هگل روش محسوب م یشد ،ب هراستی یا م یزنند تا فلک را سقف بشکافند و بنیادی نو دراندازند. مارکس در جهان امروز .این
از سر بدفهمیست و یا غرض خاصی پشت ماجرا دارد .در نگاه هگل اینان چگونه آدمیانی بودهاند؟ آتش سودای آ نها از چه سرچشم هها و پژوهش به قولی شاید تلاشی
دیالکتیک روح درحرکت است و نه حرکت روح! انگیزشها شعل هور شده؟ چه روند و کدام قانونی زندگی دگرگونه آنها را نومیدانه باشد در جهت تدارک
رق مزده؟ قانون جنون؟ قانون نبوغ؟ قانون دل؟ قانون عقل؟ کدام عهد یا مصالح لازم اما ناکافی برای پاسخ
پس ب هراستی مارکس با هگل چه نسبتی دارد؟ شاید نسبتش را با مثالی انگیزشی چنین انسا نهایی را به اوج دلیری و آزادگی برکشیده؟ زندگی به این پرسش بنیادین که باوجود
از نسبت ک ییر ک هگور بهتر فهمید :ک ییر ک هگور نیز مانند مارکس هگل را این انسانها که معنی و وجدان جهان بود هاند همواره م یتواند رشحهای
در یک پروسه زمانی چندساله با دقت خوانده بودند و شاید ب هجرئت بتوان شکست خوانشهای مختلف
از نیرو و شورمندی خود را مایه بیداری وجدا نها کند. روسی ،چینی ،کوبایی ،بلوک شرقی و… در عرصه سیاست واقعی،
گفت که فهم آ نها از بسیاری از شاگردان خود هگل جلوتر بود چراکه تعبیری که مارکس از یهودیت م یکند امروز خدا و قدرت فائقه زمانه بپذیریم باشیم باید اگر واق عبین ماهرنکوزسیماسرمک حست زینددهراسکوتچ؟ کتطبریع ًان چرا
نه مارکس و نه ک ییر ک هگور مرعوب و مجذوب دستگاه عظیم فکری و است .اگر تمام تئوریهای مارکس باطل باشد ،آن احساسی که او نسبت سیاسی اجتماعی- مقیا سهای که
فلسفی او نشدند .مارکس بهتر از هرکسی این را م یدانست که مریدان به ماهیت و عملکرد پول داشت بهعنوان امری واقع نم یتواند کاذب باشد.
هرگز نم یتوانند منتقدان خوبی باشند و اغلب چنین است که شاگرد اینک زمان ما دیگر زمانه خدامداری ،جهانمداری یا حتی بشرمداری پرسشهای تهدیدآمیز خود را از سرمای هداری برنگرفته است؛ و طبیعی
نیست .اینک پول دایره و مدار همه کنشها و کش شهای انسانی گشته ست که پدیدارشناسی این خود-ویژگی نیازمند بازفهمی وضع موجود
مجطهاینعید(رtیsاiفeتهel.tgطبWع ًا) از مریدان استاد را بهتر گستاخ ،حرف سرکش و است .چنین نیست که زندگی در دویدن به دنبال پول معنی شود ،این است.
In touch with Iranian diversity انقیاد روح سرکشی را در که بناست این فلسفهای پول است که ما را دنبال م یکند و در این تعقیب و گریز مجالی برای
مهار کند ،از هرسو آماج نقد ب یرحمانه کسانی ک ییرک هگور ،شوپنهاور، درنگ باقی نم یگذارد :درنگ برای به خود آمدن ،رهایی از بند بیگانگی،
مارکس و حتی داستایوسکی قرار م یگیرد؛ کسانی که امروز از آ نها تحت
عنوان پیشگامان طغیان اسم م یبرند! درنگ برای شکستن طلسم مس خشدگی و قیام برای بازیافت خویش. -۱
مارکس اندیشه خود را با درسی فراخور این زندگی پولمدار به پایان این گزاره امروز حقانیت خود را بیش از هرزمانی به انسان معاصر تحمیل
ای نها همان کسانی هستند که در خفقان دانشگاه نم یگنجیدند و هیچ م یبرد .در بخشی از مصاحبه جان سویفتون روزنام هنگار آمریکایی با
سیستمی را برنم یتافتند .شاید بتوان گفت که مارکس و ک ییر ک هگور مارکس وی از فیلسوف انقلابی میپرسد :قانون غایی هستی چیست؟ م یکند :تا وقتی پول هست مارکس و اندیش ههایش حقانیت دارند.
در یک محل ه مداستاناند :محل نقد از هگل! اما ب یدرنگ باید افزود که مارکس بهرغم فروپاشی بلوک شرق و رسوایی کی شهای حرامزادهای که
متفکر مؤسس هر دو مضمون نیست .این دو صمریف ًاکنسنلدب وی این ه مداستانی پاسخ مارکس این است :مبارزه. استالین ،مائو یا کیم ایل سونگ و میراثدارانش با تحریف مارکس از آ نها
شگف تانگیز به شمار م یآید. این مسئلهای مشترکی را ساز حمایت م یکردند ،متفکر بزرگ آینده است .مردی که چیزهای زیادی
بهاین معنا که از منظر هردو فیلسوف ،هگل انسان واقعی و واقعیت زنده برای آموزش به ما در باب فساد سیاسی ،انحصار ،ازخودبیگانگی ،نابرابری
Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015
17
بازخوانی زندگی کارل مارکس به مخاطب آثارش نشان م یدهد که او 17
علاقه چندانی به بنای یک سیستم تازه فلسفی نداشت .مارکس برخلاف
آ نهایی که بعدها از مارکسیسم ،فلسفه ساختند نمیخواست جهان و
زیست انسانی را در یک سیستم فلسفی تفسیر کند؛ اگرچه از دیدگاه او
حکم به تغییر عالم نیز نامسبوق به نظر ،نیست اما این نظر پیش از آنکه و بازارهای جهانی دارد؛ و بعضی از پی شبینیهای او در زمانه ما به وقوع (بخش اول)
فلسفی باشد ،سیاسی و اقتصادی است .نباید از خاطر دور داشت که پیوسته است ،اما تنها از این بابت نمیتوان بازگشت به دنیای مارکس را
مارکس پیش از آنکه فیلسوف باشد روزنامهنگار بود و مه متر از آن منتقد بر شهایی از یک پژوهش
توجیه کرد.
اقتصاد سیاسی. همچنین این سویه دیگر قضیه نیز که بههرحال بازخوانی مارکس
همچون مطالعه آثار بطلمیوس جزیی ناگزیر از تتبع تاریخ نظری ههای
سال / 22شماره - 1339جمعه 28نیدرورف 1394 وقتی هگل مرد «کارل» ۱۳سال بیشتر نداشت بنابراین با قطعیت علمی ،سیاسی ،اقتصادی و فلسفی است ،چندان مقنع و راض یکننده به حسن مرتضوی تجسم عینی باور به امر غیرممکن
م یتوان گفت که او هرگز در مکتب درس هگل حضور نداشت .اینکه نیست .صر فنظر ازآنچه به نام مارکس در زمان حیات وی و در طول
هگلیهای راست و چپ چه م یگفتند آ نقدرها نیز که آنرا به زبانی قریب به یک قرن پس از مرگ وی جامه عمل به خود پوشید ،اکنون و سام محمودی سرابی
کژتاب و بر اساس وحدت روش و اختلاف مضمون تفسیر م یکنند ،نهتنها همیشه چگونگی زندگی کردن انسا نهایی که هستی خود را در جهان
و تاریخ گسترش داد هاند ،چهبسا از چندوچون مرا مها و نظری هها قابل ورود:
پیچیده که درست هم نیست. تام لتر باشد .تئوریهای مارکس یا هر متفکر دیگری کمتر احتمال دارد آنچه در پی م یآید بخش نخست
خود هگل در ستایش از ورود ناپلئون به ینا چپ بود و در مدح دولت پروس حرف اول و آخر و عاری از هرگونه خطا باشد ،اما زندگی آنها خود کتابی برید ههایی است از یک پژوهش
راست! تفاوت هگلی راست و چپ به تعبیری اپورتونیست یترین روش و دیگر است .اغلب انسانها برای صیانت پایگاهی امن و مشخصی همرنگ پیرامون لزوم وجوب اندیشه
منش زیستی به شما م یآید چراکه باید در منته یالیه راس تبینی مدافع جماعت م یشوند ،اما نادر افرادی هستند که بر هر روزینگی جار تکبیر
حفظ وضع موجودباشد و در نقطه مقابل بر تغییر و انقلاب اصرار ورزد.
این پندار که دیالکتیک برای هگل روش محسوب م یشد ،ب هراستی یا م یزنند تا فلک را سقف بشکافند و بنیادی نو دراندازند. مارکس در جهان امروز .این
از سر بدفهمیست و یا غرض خاصی پشت ماجرا دارد .در نگاه هگل اینان چگونه آدمیانی بودهاند؟ آتش سودای آ نها از چه سرچشم هها و پژوهش به قولی شاید تلاشی
دیالکتیک روح درحرکت است و نه حرکت روح! انگیزشها شعل هور شده؟ چه روند و کدام قانونی زندگی دگرگونه آنها را نومیدانه باشد در جهت تدارک
رق مزده؟ قانون جنون؟ قانون نبوغ؟ قانون دل؟ قانون عقل؟ کدام عهد یا مصالح لازم اما ناکافی برای پاسخ
پس ب هراستی مارکس با هگل چه نسبتی دارد؟ شاید نسبتش را با مثالی انگیزشی چنین انسا نهایی را به اوج دلیری و آزادگی برکشیده؟ زندگی به این پرسش بنیادین که باوجود
از نسبت ک ییر ک هگور بهتر فهمید :ک ییر ک هگور نیز مانند مارکس هگل را این انسانها که معنی و وجدان جهان بود هاند همواره م یتواند رشحهای
در یک پروسه زمانی چندساله با دقت خوانده بودند و شاید ب هجرئت بتوان شکست خوانشهای مختلف
از نیرو و شورمندی خود را مایه بیداری وجدا نها کند. روسی ،چینی ،کوبایی ،بلوک شرقی و… در عرصه سیاست واقعی،
گفت که فهم آ نها از بسیاری از شاگردان خود هگل جلوتر بود چراکه تعبیری که مارکس از یهودیت م یکند امروز خدا و قدرت فائقه زمانه بپذیریم باشیم باید اگر واق عبین ماهرنکوزسیماسرمک حست زینددهراسکوتچ؟ کتطبریع ًان چرا
نه مارکس و نه ک ییر ک هگور مرعوب و مجذوب دستگاه عظیم فکری و است .اگر تمام تئوریهای مارکس باطل باشد ،آن احساسی که او نسبت سیاسی اجتماعی- مقیا سهای که
فلسفی او نشدند .مارکس بهتر از هرکسی این را م یدانست که مریدان به ماهیت و عملکرد پول داشت بهعنوان امری واقع نم یتواند کاذب باشد.
هرگز نم یتوانند منتقدان خوبی باشند و اغلب چنین است که شاگرد اینک زمان ما دیگر زمانه خدامداری ،جهانمداری یا حتی بشرمداری پرسشهای تهدیدآمیز خود را از سرمای هداری برنگرفته است؛ و طبیعی
نیست .اینک پول دایره و مدار همه کنشها و کش شهای انسانی گشته ست که پدیدارشناسی این خود-ویژگی نیازمند بازفهمی وضع موجود
مجطهاینعید(رtیsاiفeتهel.tgطبWع ًا) از مریدان استاد را بهتر گستاخ ،حرف سرکش و است .چنین نیست که زندگی در دویدن به دنبال پول معنی شود ،این است.
In touch with Iranian diversity انقیاد روح سرکشی را در که بناست این فلسفهای پول است که ما را دنبال م یکند و در این تعقیب و گریز مجالی برای
مهار کند ،از هرسو آماج نقد ب یرحمانه کسانی ک ییرک هگور ،شوپنهاور، درنگ باقی نم یگذارد :درنگ برای به خود آمدن ،رهایی از بند بیگانگی،
مارکس و حتی داستایوسکی قرار م یگیرد؛ کسانی که امروز از آ نها تحت
عنوان پیشگامان طغیان اسم م یبرند! درنگ برای شکستن طلسم مس خشدگی و قیام برای بازیافت خویش. -۱
مارکس اندیشه خود را با درسی فراخور این زندگی پولمدار به پایان این گزاره امروز حقانیت خود را بیش از هرزمانی به انسان معاصر تحمیل
ای نها همان کسانی هستند که در خفقان دانشگاه نم یگنجیدند و هیچ م یبرد .در بخشی از مصاحبه جان سویفتون روزنام هنگار آمریکایی با
سیستمی را برنم یتافتند .شاید بتوان گفت که مارکس و ک ییر ک هگور مارکس وی از فیلسوف انقلابی میپرسد :قانون غایی هستی چیست؟ م یکند :تا وقتی پول هست مارکس و اندیش ههایش حقانیت دارند.
در یک محل ه مداستاناند :محل نقد از هگل! اما ب یدرنگ باید افزود که مارکس بهرغم فروپاشی بلوک شرق و رسوایی کی شهای حرامزادهای که
متفکر مؤسس هر دو مضمون نیست .این دو صمریف ًاکنسنلدب وی این ه مداستانی پاسخ مارکس این است :مبارزه. استالین ،مائو یا کیم ایل سونگ و میراثدارانش با تحریف مارکس از آ نها
شگف تانگیز به شمار م یآید. این مسئلهای مشترکی را ساز حمایت م یکردند ،متفکر بزرگ آینده است .مردی که چیزهای زیادی
بهاین معنا که از منظر هردو فیلسوف ،هگل انسان واقعی و واقعیت زنده برای آموزش به ما در باب فساد سیاسی ،انحصار ،ازخودبیگانگی ،نابرابری
Vol. 22 / No. 1339 - Friday, Apr. 17, 2015
17