Page 31 - Shahrvand BC No.1246
P. 31
ادبیات/رمان
31 خواهی؟ بیلی بی می گوید کپیآن ها مورد قبول از ژولیت به سوفی
تو نیســتند ،چرا؟ میدانی که اگر هرکس غیر از تو
بود ،ایزولا محال بود نامه ها را در اختیارش بگذارد.
سال متسیب /شماره - 1246جمعه 15ریت 1392 ســیدنی عزیز،لازم نیست بیشتر از این به حفظ و بیست و دوم اوت ۱۹۴۶
نگهداری آن ها سفارش کنم .خودت بهتر می دانی سوفی عزیزم،
In touch with Iranian diversity که این نامه ها افتخارات قلب و روح ایزولا هستند.
وخواهش می کنم خودت شخصاً آن ها را برگردان. برادرت دیگر به چنان مقام شــامخی دست یافته
Vol. 20 / No. 1246 - Friday, July 5, 2013 نه اینکه شــکایتی از بیلی بی داشــته باشــم .او که برای من باورکردنی نیست .تصمیم گرفته برای
میهمــان خوب و مودبی اســت .همیــن حالا در گرفتن نامه های اسکاروایلد نماینده ایبفرستد و
حیاط نشسته و مشغول نقاشی گل های وحشی
اســت.کلاه آفتابی کوچکــش را در میان علف ها خود از آمدن امتناع کرده است!
می توانم ببینم .از آشنایی با اعضای انجمن ادبی بیلی بی امروز صبح با کشــتی پســت وارد شــد.
براستی خوشــحال بود .حتی دستور تهیه کیک مسافرت دریایی ،آن هم در این موقع سال ،آن هم
خوشمزه!! سیب را که ویل ثیبی با خود آورده بود، روی کانال مانش ،چنان اوضاعش را بهمریخته بود
از او گرفت .باید بگویم برای کسی با رفتار مودبانه کــه با رنگ پریده و زانوانی لرزان از کشــتی پیاده
هــم این تقاضا بیش از اندازه بــود.همه آنچه که شد .نتوانست نهار بخورد ولی خیلی زود خودش را
به جای کیک می توانستی ببینی ،مقداری خمیر جمع و جور کرد و شاد وسرخوش در سرمیز شام
چسبناک ،با مایع زرد رنگی در میانش ،و دانه های نشســت و پس از آن هم با ما به نشســت انجمن
فراوان سیب در لابلای آنبود. ادبی آمد!
جایت خیلی خالی بود زیرا آگوستوس سار در باره یک اتفاق عجیب ،نمی دانم چرا کیت او را دوست
ندارد! وقتی بیلی بی خواســت کیت را ببوسد ،او
کتاب مورد علاقه تو ،افسانه های کانتربری خود را عقب کشــید و گفت «بــوس نمیدهم!».
( anterbury Tales)Cصحبت می کرد .او «افسانه وقتــی دومینیک چنیــن رفتار بــی ادبانه ای با
های کشیش» را برای خواندن برگزیده بود ،زیرا می میهماناندارد ،تو چه می کنی؟ همانجا به او تذکر
دانســت کشیش ها چکاره اند وچه می کنند .در می دهی؟ که البته سبب ناراحتی همخواهد شد،
حالی که در باره فرانکلین ،ریوی ،و سامونِر چیزی یا می گذاری برای وقتی که تنها شدید؟ بیلی بی
نمی دانست .تازه همین داستان های کشیش هم با ملایمت رفتار بد کیت را لاپوشانی کرد ،ولی رفتار
چنان آگستوس رابرآشفت که نتوانست به خواندن کیت به هرحال قابلسرزنش است .من آنجا چیزی
ادامه دهد. نگفتم ولی مایلم نظر تو را بدانم.
خوشــبختانه _برای تو _ ،من توانستم یادداشت از روزی که خبر مرگ الیزابت را شــنیده ام لحظه
هایــی در ذهنم بــردارم و آنچه گذشــت را برایت ای از فکر آینده کیت غافل نیســتم ،و البته آینده
می نویســم .اولا محال است آگستوس اجازه دهد خودم بدون او .فکر نمــی کنم بتوانم بدونکیت
هیچکدام از فرزندانش هرگز از جفری چاسر کتابی آینده قابل تحملی داشــته باشم .تصمیم گرفته
بخوانند .زیرا داستان های او همه را نه تنها از خدا ام وقــت ملاقاتی بــا آقای دیلوین بگــذارم و با او
که از خود زندگی هم بیزار میکنند .آن جا که می صحبت کنم .منتظرم تــا از تعطیلات برگردد.در
خوانی کشــیش زندگی را چاه مستراح (یا چیزی حال حاضر او قیم کیت اســت و من مایلم بدانم
شبیه این) می داند ،جایی که انسان باید در میان چطور می توانم برای قیمومیت ،یا فرزند خواندگی
فضولات و نجاسات بهبهترین شیوه که می تواند یا هر عنوان حقوقی دیگر که ســبب شــودکیت
دســت و پا بزند و تلاش کند سرش را بیرون نگاه دختر من بحســاب آید ،تقاضانامه بنویسم .واضح
دارد! و شیطان همواره در کمین است و همواره هم اســت که مایلم کیت بطور قانونی و کامل فرزند
آدمی را بداممی اندازد! (فکر نمی کنی آگوستوس من بحســاب آید ،ولی نمی دانم آقایدیلوین یک
پیردختر مجرد بادرآمد محدود را برای مادری کیت
طبع شاعرانه ایدارد؟ من که فکر می کنم.)
بیچــاره آدم که باید همه عمر زجر بکشــد ،روزه مناسب تشخیص دهد.
بگیرد ،اســتغفار کند و با طنابــی گرهدار خود را هنوزدر مورد این تصمیم با کســی مشورت نکرده
تنبیه کند .زیرا که در گناه به دنیا آمده وهمانجا ام ،حتی ســیدنی هم چیزی نمیداند .میدانم که
تا پایان عمر می ماند .تا اینکه در آخرین لحظه از مشــکلات بســیاری پیش رو خواهم داشت.مثلا
امیلیا چه خواهد گفت؟ نظر خود کیت چیست؟
بخشش خداوند برخوردار شود. آیا آنقدر بزرگ شــده که نظرش مهم باشــد؟ کجا
آگوستوس گفت «خوب فکر کنید رفقا ،یک عمر زندگــی خواهیم کرد؟ آیا می توانم یا حقدارم او را
زندگی رنج آور ،بــدون حتی یک نفس مرخصی از از خانه ای که درآن بدنیا آمده و آنقدر دوست دارد
جانــب خداوند ،و ناگهــان ،در لحظهمرگ ،پوف!! بردارم و به لندن ببرم؟ به شــهری بزرگ و پُر ماجرا
شما بخشیده می شــوید .من می گویم برای این و محدود ،بجای گردشآزاد در جزیره و قایقرانی و
بازی در قبرســتان؟ البته کیت من و تو و سیدنی
هیچ چیزها که به من داده ای شکرگزارم! را در انگلســتان خواهد داشــت اما با جای خالی
«و هنوز تمام نشــده دوستان ،آدم هرگز حق ندارد داوســی و امیلیا وهمهدوســتان و آشنایانش که
حتی از کارهایش احســاس رضایــت کند .نام این مانند خانواده او هستند ،چه خواهد کرد؟ بی تردید
گناه غرور است .دوستان عزیز ،مردی رابه من نشان هیچکس جــای آن ها را در قلــب کیت نخواهد
دهید که از خود متنفر باشــد ،و من بلافاصله به گرفت .میتوانیدانش یک مربی مهد کودک لندنی
شــما نشــان می دهم چه نفرتی از همسایگانش را با فراست ذاتی ایزولا مقایسه کنی؟ البته که نه.
دارد! بایــد هم اینطور باشــد .چطــورچیزی را بر ایندلمشــغولی بزرگ مندر این روزهاست .مرتب
دیگران می پسندی که خود هرگز حق داشتنش را جنبــه های مختلف این تصمیم رادر ذهنم بالا و
پایین می کنم .اما از یک چیز مطمئنهســتم،
نداری؟ عشق؟ مهربانی؟ احترام؟ می خواهم برای همیشــه مادر کیت باشم و از او
«بنابراین من اعلام می کنم شــرم باد بر کشیش!
مراقبت کنم.
شرم باد بر جفری چاسر!» و با خشم نشست. دوستدارت،
پس از آن به مدت دوساعت در باره گناه نخستین ژولیت
و تقدیر الهی گفتگوی شیرینی شد! سرانجام رمی
برای سخن گفتن برخاســت .او هیچوقتدر این
جلســات صحبتی نکرده است و برای همین همه
ســاکت شدند تا به سخنانش گوشدهند .رمی با تذکر :اگر خــدای نکرده آقای دیلویــن بگوید نه،
صدای آرامی گفت «اگر تقدیر وسرنوشــت انسان امکان نــدارد _ چاره ای ندارم که کیت را دزدیده و
الهی است ،پس خداوند باید خود شیطان باشد». برای پنهان شــدن به خانه تو بیاورم .درطویله ات
هیچکس نتوانســت با او مخالفت کند .براســتی
جایی برای ما داری؟
چه جــور خدایی با آگاهی جاییمثل راونزبروک را از ژولیت به سیدنی
طراحی و در تقدیر گروهی گذاشته است؟
امشب عده ای از ما میهمان ایزولا هستیم .و البته
31 بیلــی بی بعنوان میهمان ویــژه .و ایزولا قول داده بیست و سوم اوت ۱۹۴۶
پســتی و بلندی های جمجمه او را بررســیکند. سیدنی عزیز،
تنها به احترام دوســت عزیزش ســیدنی .وگرنه از
خوب ،که ناگهان به ُرم احضار شــدی! ببینم شاید
دست زدن به سر و موی غریبه ها اکراه دارد. برای مقام پاپ انتخابت کــرده اند؟ امیدوارم کارت
دوستدارت، کم اهمیت تر از این نباشد .شاید آنوقتبتوانم تو
ژولیت را برای فرستادن بیلی بی به گرنسی بجای خودت
ببخشــم .تازه نمی فهمم چرا اصل نامه ها را می
31 خواهی؟ بیلی بی می گوید کپیآن ها مورد قبول از ژولیت به سوفی
تو نیســتند ،چرا؟ میدانی که اگر هرکس غیر از تو
بود ،ایزولا محال بود نامه ها را در اختیارش بگذارد.
سال متسیب /شماره - 1246جمعه 15ریت 1392 ســیدنی عزیز،لازم نیست بیشتر از این به حفظ و بیست و دوم اوت ۱۹۴۶
نگهداری آن ها سفارش کنم .خودت بهتر می دانی سوفی عزیزم،
In touch with Iranian diversity که این نامه ها افتخارات قلب و روح ایزولا هستند.
وخواهش می کنم خودت شخصاً آن ها را برگردان. برادرت دیگر به چنان مقام شــامخی دست یافته
Vol. 20 / No. 1246 - Friday, July 5, 2013 نه اینکه شــکایتی از بیلی بی داشــته باشــم .او که برای من باورکردنی نیست .تصمیم گرفته برای
میهمــان خوب و مودبی اســت .همیــن حالا در گرفتن نامه های اسکاروایلد نماینده ایبفرستد و
حیاط نشسته و مشغول نقاشی گل های وحشی
اســت.کلاه آفتابی کوچکــش را در میان علف ها خود از آمدن امتناع کرده است!
می توانم ببینم .از آشنایی با اعضای انجمن ادبی بیلی بی امروز صبح با کشــتی پســت وارد شــد.
براستی خوشــحال بود .حتی دستور تهیه کیک مسافرت دریایی ،آن هم در این موقع سال ،آن هم
خوشمزه!! سیب را که ویل ثیبی با خود آورده بود، روی کانال مانش ،چنان اوضاعش را بهمریخته بود
از او گرفت .باید بگویم برای کسی با رفتار مودبانه کــه با رنگ پریده و زانوانی لرزان از کشــتی پیاده
هــم این تقاضا بیش از اندازه بــود.همه آنچه که شد .نتوانست نهار بخورد ولی خیلی زود خودش را
به جای کیک می توانستی ببینی ،مقداری خمیر جمع و جور کرد و شاد وسرخوش در سرمیز شام
چسبناک ،با مایع زرد رنگی در میانش ،و دانه های نشســت و پس از آن هم با ما به نشســت انجمن
فراوان سیب در لابلای آنبود. ادبی آمد!
جایت خیلی خالی بود زیرا آگوستوس سار در باره یک اتفاق عجیب ،نمی دانم چرا کیت او را دوست
ندارد! وقتی بیلی بی خواســت کیت را ببوسد ،او
کتاب مورد علاقه تو ،افسانه های کانتربری خود را عقب کشــید و گفت «بــوس نمیدهم!».
( anterbury Tales)Cصحبت می کرد .او «افسانه وقتــی دومینیک چنیــن رفتار بــی ادبانه ای با
های کشیش» را برای خواندن برگزیده بود ،زیرا می میهماناندارد ،تو چه می کنی؟ همانجا به او تذکر
دانســت کشیش ها چکاره اند وچه می کنند .در می دهی؟ که البته سبب ناراحتی همخواهد شد،
حالی که در باره فرانکلین ،ریوی ،و سامونِر چیزی یا می گذاری برای وقتی که تنها شدید؟ بیلی بی
نمی دانست .تازه همین داستان های کشیش هم با ملایمت رفتار بد کیت را لاپوشانی کرد ،ولی رفتار
چنان آگستوس رابرآشفت که نتوانست به خواندن کیت به هرحال قابلسرزنش است .من آنجا چیزی
ادامه دهد. نگفتم ولی مایلم نظر تو را بدانم.
خوشــبختانه _برای تو _ ،من توانستم یادداشت از روزی که خبر مرگ الیزابت را شــنیده ام لحظه
هایــی در ذهنم بــردارم و آنچه گذشــت را برایت ای از فکر آینده کیت غافل نیســتم ،و البته آینده
می نویســم .اولا محال است آگستوس اجازه دهد خودم بدون او .فکر نمــی کنم بتوانم بدونکیت
هیچکدام از فرزندانش هرگز از جفری چاسر کتابی آینده قابل تحملی داشــته باشم .تصمیم گرفته
بخوانند .زیرا داستان های او همه را نه تنها از خدا ام وقــت ملاقاتی بــا آقای دیلوین بگــذارم و با او
که از خود زندگی هم بیزار میکنند .آن جا که می صحبت کنم .منتظرم تــا از تعطیلات برگردد.در
خوانی کشــیش زندگی را چاه مستراح (یا چیزی حال حاضر او قیم کیت اســت و من مایلم بدانم
شبیه این) می داند ،جایی که انسان باید در میان چطور می توانم برای قیمومیت ،یا فرزند خواندگی
فضولات و نجاسات بهبهترین شیوه که می تواند یا هر عنوان حقوقی دیگر که ســبب شــودکیت
دســت و پا بزند و تلاش کند سرش را بیرون نگاه دختر من بحســاب آید ،تقاضانامه بنویسم .واضح
دارد! و شیطان همواره در کمین است و همواره هم اســت که مایلم کیت بطور قانونی و کامل فرزند
آدمی را بداممی اندازد! (فکر نمی کنی آگوستوس من بحســاب آید ،ولی نمی دانم آقایدیلوین یک
پیردختر مجرد بادرآمد محدود را برای مادری کیت
طبع شاعرانه ایدارد؟ من که فکر می کنم.)
بیچــاره آدم که باید همه عمر زجر بکشــد ،روزه مناسب تشخیص دهد.
بگیرد ،اســتغفار کند و با طنابــی گرهدار خود را هنوزدر مورد این تصمیم با کســی مشورت نکرده
تنبیه کند .زیرا که در گناه به دنیا آمده وهمانجا ام ،حتی ســیدنی هم چیزی نمیداند .میدانم که
تا پایان عمر می ماند .تا اینکه در آخرین لحظه از مشــکلات بســیاری پیش رو خواهم داشت.مثلا
امیلیا چه خواهد گفت؟ نظر خود کیت چیست؟
بخشش خداوند برخوردار شود. آیا آنقدر بزرگ شــده که نظرش مهم باشــد؟ کجا
آگوستوس گفت «خوب فکر کنید رفقا ،یک عمر زندگــی خواهیم کرد؟ آیا می توانم یا حقدارم او را
زندگی رنج آور ،بــدون حتی یک نفس مرخصی از از خانه ای که درآن بدنیا آمده و آنقدر دوست دارد
جانــب خداوند ،و ناگهــان ،در لحظهمرگ ،پوف!! بردارم و به لندن ببرم؟ به شــهری بزرگ و پُر ماجرا
شما بخشیده می شــوید .من می گویم برای این و محدود ،بجای گردشآزاد در جزیره و قایقرانی و
بازی در قبرســتان؟ البته کیت من و تو و سیدنی
هیچ چیزها که به من داده ای شکرگزارم! را در انگلســتان خواهد داشــت اما با جای خالی
«و هنوز تمام نشــده دوستان ،آدم هرگز حق ندارد داوســی و امیلیا وهمهدوســتان و آشنایانش که
حتی از کارهایش احســاس رضایــت کند .نام این مانند خانواده او هستند ،چه خواهد کرد؟ بی تردید
گناه غرور است .دوستان عزیز ،مردی رابه من نشان هیچکس جــای آن ها را در قلــب کیت نخواهد
دهید که از خود متنفر باشــد ،و من بلافاصله به گرفت .میتوانیدانش یک مربی مهد کودک لندنی
شــما نشــان می دهم چه نفرتی از همسایگانش را با فراست ذاتی ایزولا مقایسه کنی؟ البته که نه.
دارد! بایــد هم اینطور باشــد .چطــورچیزی را بر ایندلمشــغولی بزرگ مندر این روزهاست .مرتب
دیگران می پسندی که خود هرگز حق داشتنش را جنبــه های مختلف این تصمیم رادر ذهنم بالا و
پایین می کنم .اما از یک چیز مطمئنهســتم،
نداری؟ عشق؟ مهربانی؟ احترام؟ می خواهم برای همیشــه مادر کیت باشم و از او
«بنابراین من اعلام می کنم شــرم باد بر کشیش!
مراقبت کنم.
شرم باد بر جفری چاسر!» و با خشم نشست. دوستدارت،
پس از آن به مدت دوساعت در باره گناه نخستین ژولیت
و تقدیر الهی گفتگوی شیرینی شد! سرانجام رمی
برای سخن گفتن برخاســت .او هیچوقتدر این
جلســات صحبتی نکرده است و برای همین همه
ســاکت شدند تا به سخنانش گوشدهند .رمی با تذکر :اگر خــدای نکرده آقای دیلویــن بگوید نه،
صدای آرامی گفت «اگر تقدیر وسرنوشــت انسان امکان نــدارد _ چاره ای ندارم که کیت را دزدیده و
الهی است ،پس خداوند باید خود شیطان باشد». برای پنهان شــدن به خانه تو بیاورم .درطویله ات
هیچکس نتوانســت با او مخالفت کند .براســتی
جایی برای ما داری؟
چه جــور خدایی با آگاهی جاییمثل راونزبروک را از ژولیت به سیدنی
طراحی و در تقدیر گروهی گذاشته است؟
امشب عده ای از ما میهمان ایزولا هستیم .و البته
31 بیلــی بی بعنوان میهمان ویــژه .و ایزولا قول داده بیست و سوم اوت ۱۹۴۶
پســتی و بلندی های جمجمه او را بررســیکند. سیدنی عزیز،
تنها به احترام دوســت عزیزش ســیدنی .وگرنه از
خوب ،که ناگهان به ُرم احضار شــدی! ببینم شاید
دست زدن به سر و موی غریبه ها اکراه دارد. برای مقام پاپ انتخابت کــرده اند؟ امیدوارم کارت
دوستدارت، کم اهمیت تر از این نباشد .شاید آنوقتبتوانم تو
ژولیت را برای فرستادن بیلی بی به گرنسی بجای خودت
ببخشــم .تازه نمی فهمم چرا اصل نامه ها را می