Page 30 - Shahrvand BC No.1246
P. 30
ادبیات/رمان ﺗﺪرﯾﺲﻣﻮﺳﯿﻘﻰاﯾﺮاﻧﻰ
توسﻂ مﺤمد ﻋباسی 30
انجمن ادبی و کیک پوست سیبزمینی گرنزی ویلون ،سﻨتور ،آواز ،تﺌوری موسیﻘی
بخش دوم برای تﻌییﻦ وﻗت لﻄﻔا با تلﻔﻦهای زیر تماس فرماﺋید:
- ۳۳ -
ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ604-505-6059:
نوشته :مری آن شافر ﻣﻨﺰل604-980-6049:
ترجمه :فلور طالبی
از ایزولا به سیدنی سال متسیب /شماره - 1246جمعه 15ریت 1392
قوطی بیرون آورد .من و ایزولا نفســمان راحبس چهاردهم اوت ۹۴۶۱ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد را از ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮدﮐﯽ ﺑﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ آﺷﻨﺎ ﺳﺎزﯾﺪ
کردیم .سرویلیام به آن هم نگاهی طولانی انداخت سیدنی عزیز،
و نفس عمیقی کشید .ما جابجا شدیم .سرویلیام ﺗﺪرﯾﺲ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﮔﯿﺘﺎر
گفت «اوهوووم» ،و ما برای تشویقاو سرهایمان را ژولیت گفت بــزودی متخصص خطی را خواهی
تکان دادیم .اما فایده نکرد .سکوت همچنان ادامه فرستاد که نامه های مادربزرگ فین را برسی کرده ﺗﻮﺳﻂ:
یافت .انگار هفته ها گذشــت ،سپس او سرش را و ببیند آیا براستی به اســکار وایلد تعلقدارند.
من فکر می کنم نامه ها را اســکار وایلد نوشته ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺮازی
بالا گرفت و به ما نگاهکرد. اما اگر هم نوشته او نباشد داستان سولانژ جذاب
من که جرات نفس کشیدن هم نداشتم آهسته و شــنیدنی اســت .من که خیلیدوستشدارم، ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ از ﮐﺎﻧﺎدا ﺑﺎ ﺑﯿﺶ از ٢۵ﺳﺎل ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺗﺪرﯾﺲ
کیت هم همینطور ،و بیاد دارم مادربزرگ فین هم
پرسیدم «خودش است؟ » عاشــق آن ها بود .بی تردید وقتی بداند داستان ﺗﻠﻔﻦ۶٠۴-۵۵١-٣٩۶٣ :
ســرویلیام برخاست و تعظیم غرایی به ایزولا کرد هایی را که آن ناشــناس مهربان برایشنوشــته
و گفت «مادام ،خوشــوقتم به اطلاع شما برسانم چنین مورد علاقه عموم است ،از شادی در گور به In touch with Iranian diversity
هشت نامه ،دستخط خود اسکار وایلد دراختیار
رقص در خواهد آمد. Vol. 20 / No. 1246 - Friday, July 5, 2013
شماست». ژولیت برایم توضیح داد که اگر نامه ها براســتی
ایزولا داد کشید «خدای بزرگ!» و از همان پشت نوشته اسکار وایلد باشند ،بسیاری از دانشگاه ها، 30
میز خم شــد و ســرویلیام را درآغــوش گرفت. کتابخانه ها ،و اســاتید با پیشــنهاد پولفراوان
سرویلیام ابتدا یکه خورد ولی بعد تبسمی کردو بــرای خرید آن ها به مــن مراجعه خواهند کرد.
آن ها این نامه ها را در جایی خشــک و مناسب
آرام به پشت ایزولا زد. نگاهداری مــی کنند تا از هر آســیبی درامان
او یکــی از نامه ها را باخــود برد تا به متخصص
دیگری هم نشــان دهد و تاییــد او را هم بگیرد. باشند.
به من گفت ایــن کار تنها جنبه احتیاطی دارد من موافق این جریان نیستم .نامه ها همین حالا
واو مطمئن اســت نامه ها نوشــته اسکار وایلد هم در جایی سرد و خشک و مناسب خوابیده و از
هر آسیبی در امانند .مادربزرگ آن ها رادر قوطی
هستند. بیسکویت نگاه میداشت و همانجا خواهند ماند.
حتمــاً برایــت نگفته که ایــزولا او را بــه گاراژ البته هرکس مایل به دیدن آن ها باشد می تواند
موتورســیکلت های آقای لنوکس برد .سرویلیام به گرنســی آمد و آن هــا را در محلدایمی خود
روی صندلــی بغل موتور ســیکلت نشســت و تماشا کند .ژولیت معتقد است استادان و ادیبان
درحالیکه زنوبیا روی شــانه اش جاخوش کرده زیادی به دیدن آن ها خواهند آمد .عالیست .من
بــود با ایزولا به موتورســواری رفتند .یک جریمه و زنوبیا همیشه از داشتن میهمانخوشحال می
بــرای رانندگی خطرناک گرفتند که ســرویلیام
بانهایت ادب از ایزولا خواســت اجازه دهد جریمه شویم.
را او پرداخــت نماید .ایزولا مــی گوید برای یک اکــر می خواهی آن هــا را در کتابی چاپ کنی،
مــن حرفی ندارم .به شــرط انکه مقدمه کتاب را
متخصص خط ،سرویلیام آدم ماجراجوییاست! خودم بنویســم .دلم می خواهد از مادربزرگ فین
اما به هیچ وجه جای تو را نمی گیرد! کی خیال حرف بزنم ،حتی عکســی هــم از او و مافین در
داری پیش ما بیایی و نامه ها را ببینی؟ شاید در کنار تلمبــه دارم .ژولیت در باره حق امتیاز برایم
حاشیه خواستی مرا هم ببینی؟ کیت برایترقص گفت .خیلی خوب است .سرانجام می توانمموتور
پا خواهد کرد و من روی سرم خواهم ایستاد! می سیکلت صندلی دار قرمز و دست دومی را که در
دانی که هنوز می توانم! گاراژ لِنوکس دیده ام ،صاحب شوم.
برای اینکهدلت بســوزد ،از خبرهای اینجا چیزی دوست همیشگی تو،
ایزولا پریبی
نمی گویم .باید خودت بیایی و ببینی. از ژولیت به سیدنی
دوستت دارم، هجدهم اوت ۱۹۴۶
ژولیت سیدنی عزیز،
تلگراف از بیلی بی به ژولیت سر ویلیام آمد ،نامه ها را دید و رفت .ایزولا از من
بیستم اوت ۹۴۶۱ هم دعوت کرد در هنگام برســی سرویلیام آنجا
باشم و من با خوشحالی پذیرفتم .سرساعت نُه
آقای استارک عزیز ناگهان به رم فراخوانده شد .از صبح ،ســرویلیام با کت و شلوار سیاه و قیافه ای
من خواســت این پنجشنبه برای گرفتن نامه ها رســمی پشت در بود .با دیدن او ترس برم داشت.
بیایم .اگر مناسب است اطلاع دهید .منتظریک اگر نامه های مادربزرگ فیننوشــته یک کشاورز
مهربان و با ذوق بود چه؟ سرویلیام چه بلایی سر
تعطیلات کوتاه در آن جزیره هستم. من و ایــزولا ،و یا تو می آورد؟ بجــرم آنکه وقت
بیلی بی جونز
گرانبهایش را هدرداده ایم؟
تلگراف از ژولیت به بیلی بی او در میان دیگ و قابلمــه های ایزولا ،و در کنار
خیلی ازدیدنت خوشحالم .ساعت ورودت را اطلاع سبدهای پُر شــوکران و زوفا نشست ،دستانش را
با دستمال ســفید مثل برفش پاککرد،عینک
بده .دنبالت خواهیم آمد .ژولیت مخصوصی به چشــم گذاشت و با نوک انگشتان
یکی از نامه های مادربزرگ فین را از قوطی بیرون
آور د.
مدت طولانی به آن خیره شد .من و ایزولا نگاهی
به هم انداختیم .سپس سرویلیام نامه دیگری از
توسﻂ مﺤمد ﻋباسی 30
انجمن ادبی و کیک پوست سیبزمینی گرنزی ویلون ،سﻨتور ،آواز ،تﺌوری موسیﻘی
بخش دوم برای تﻌییﻦ وﻗت لﻄﻔا با تلﻔﻦهای زیر تماس فرماﺋید:
- ۳۳ -
ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ604-505-6059:
نوشته :مری آن شافر ﻣﻨﺰل604-980-6049:
ترجمه :فلور طالبی
از ایزولا به سیدنی سال متسیب /شماره - 1246جمعه 15ریت 1392
قوطی بیرون آورد .من و ایزولا نفســمان راحبس چهاردهم اوت ۹۴۶۱ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد را از ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮدﮐﯽ ﺑﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ آﺷﻨﺎ ﺳﺎزﯾﺪ
کردیم .سرویلیام به آن هم نگاهی طولانی انداخت سیدنی عزیز،
و نفس عمیقی کشید .ما جابجا شدیم .سرویلیام ﺗﺪرﯾﺲ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﮔﯿﺘﺎر
گفت «اوهوووم» ،و ما برای تشویقاو سرهایمان را ژولیت گفت بــزودی متخصص خطی را خواهی
تکان دادیم .اما فایده نکرد .سکوت همچنان ادامه فرستاد که نامه های مادربزرگ فین را برسی کرده ﺗﻮﺳﻂ:
یافت .انگار هفته ها گذشــت ،سپس او سرش را و ببیند آیا براستی به اســکار وایلد تعلقدارند.
من فکر می کنم نامه ها را اســکار وایلد نوشته ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺮازی
بالا گرفت و به ما نگاهکرد. اما اگر هم نوشته او نباشد داستان سولانژ جذاب
من که جرات نفس کشیدن هم نداشتم آهسته و شــنیدنی اســت .من که خیلیدوستشدارم، ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ از ﮐﺎﻧﺎدا ﺑﺎ ﺑﯿﺶ از ٢۵ﺳﺎل ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺗﺪرﯾﺲ
کیت هم همینطور ،و بیاد دارم مادربزرگ فین هم
پرسیدم «خودش است؟ » عاشــق آن ها بود .بی تردید وقتی بداند داستان ﺗﻠﻔﻦ۶٠۴-۵۵١-٣٩۶٣ :
ســرویلیام برخاست و تعظیم غرایی به ایزولا کرد هایی را که آن ناشــناس مهربان برایشنوشــته
و گفت «مادام ،خوشــوقتم به اطلاع شما برسانم چنین مورد علاقه عموم است ،از شادی در گور به In touch with Iranian diversity
هشت نامه ،دستخط خود اسکار وایلد دراختیار
رقص در خواهد آمد. Vol. 20 / No. 1246 - Friday, July 5, 2013
شماست». ژولیت برایم توضیح داد که اگر نامه ها براســتی
ایزولا داد کشید «خدای بزرگ!» و از همان پشت نوشته اسکار وایلد باشند ،بسیاری از دانشگاه ها، 30
میز خم شــد و ســرویلیام را درآغــوش گرفت. کتابخانه ها ،و اســاتید با پیشــنهاد پولفراوان
سرویلیام ابتدا یکه خورد ولی بعد تبسمی کردو بــرای خرید آن ها به مــن مراجعه خواهند کرد.
آن ها این نامه ها را در جایی خشــک و مناسب
آرام به پشت ایزولا زد. نگاهداری مــی کنند تا از هر آســیبی درامان
او یکــی از نامه ها را باخــود برد تا به متخصص
دیگری هم نشــان دهد و تاییــد او را هم بگیرد. باشند.
به من گفت ایــن کار تنها جنبه احتیاطی دارد من موافق این جریان نیستم .نامه ها همین حالا
واو مطمئن اســت نامه ها نوشــته اسکار وایلد هم در جایی سرد و خشک و مناسب خوابیده و از
هر آسیبی در امانند .مادربزرگ آن ها رادر قوطی
هستند. بیسکویت نگاه میداشت و همانجا خواهند ماند.
حتمــاً برایــت نگفته که ایــزولا او را بــه گاراژ البته هرکس مایل به دیدن آن ها باشد می تواند
موتورســیکلت های آقای لنوکس برد .سرویلیام به گرنســی آمد و آن هــا را در محلدایمی خود
روی صندلــی بغل موتور ســیکلت نشســت و تماشا کند .ژولیت معتقد است استادان و ادیبان
درحالیکه زنوبیا روی شــانه اش جاخوش کرده زیادی به دیدن آن ها خواهند آمد .عالیست .من
بــود با ایزولا به موتورســواری رفتند .یک جریمه و زنوبیا همیشه از داشتن میهمانخوشحال می
بــرای رانندگی خطرناک گرفتند که ســرویلیام
بانهایت ادب از ایزولا خواســت اجازه دهد جریمه شویم.
را او پرداخــت نماید .ایزولا مــی گوید برای یک اکــر می خواهی آن هــا را در کتابی چاپ کنی،
مــن حرفی ندارم .به شــرط انکه مقدمه کتاب را
متخصص خط ،سرویلیام آدم ماجراجوییاست! خودم بنویســم .دلم می خواهد از مادربزرگ فین
اما به هیچ وجه جای تو را نمی گیرد! کی خیال حرف بزنم ،حتی عکســی هــم از او و مافین در
داری پیش ما بیایی و نامه ها را ببینی؟ شاید در کنار تلمبــه دارم .ژولیت در باره حق امتیاز برایم
حاشیه خواستی مرا هم ببینی؟ کیت برایترقص گفت .خیلی خوب است .سرانجام می توانمموتور
پا خواهد کرد و من روی سرم خواهم ایستاد! می سیکلت صندلی دار قرمز و دست دومی را که در
دانی که هنوز می توانم! گاراژ لِنوکس دیده ام ،صاحب شوم.
برای اینکهدلت بســوزد ،از خبرهای اینجا چیزی دوست همیشگی تو،
ایزولا پریبی
نمی گویم .باید خودت بیایی و ببینی. از ژولیت به سیدنی
دوستت دارم، هجدهم اوت ۱۹۴۶
ژولیت سیدنی عزیز،
تلگراف از بیلی بی به ژولیت سر ویلیام آمد ،نامه ها را دید و رفت .ایزولا از من
بیستم اوت ۹۴۶۱ هم دعوت کرد در هنگام برســی سرویلیام آنجا
باشم و من با خوشحالی پذیرفتم .سرساعت نُه
آقای استارک عزیز ناگهان به رم فراخوانده شد .از صبح ،ســرویلیام با کت و شلوار سیاه و قیافه ای
من خواســت این پنجشنبه برای گرفتن نامه ها رســمی پشت در بود .با دیدن او ترس برم داشت.
بیایم .اگر مناسب است اطلاع دهید .منتظریک اگر نامه های مادربزرگ فیننوشــته یک کشاورز
مهربان و با ذوق بود چه؟ سرویلیام چه بلایی سر
تعطیلات کوتاه در آن جزیره هستم. من و ایــزولا ،و یا تو می آورد؟ بجــرم آنکه وقت
بیلی بی جونز
گرانبهایش را هدرداده ایم؟
تلگراف از ژولیت به بیلی بی او در میان دیگ و قابلمــه های ایزولا ،و در کنار
خیلی ازدیدنت خوشحالم .ساعت ورودت را اطلاع سبدهای پُر شــوکران و زوفا نشست ،دستانش را
با دستمال ســفید مثل برفش پاککرد،عینک
بده .دنبالت خواهیم آمد .ژولیت مخصوصی به چشــم گذاشت و با نوک انگشتان
یکی از نامه های مادربزرگ فین را از قوطی بیرون
آور د.
مدت طولانی به آن خیره شد .من و ایزولا نگاهی
به هم انداختیم .سپس سرویلیام نامه دیگری از