Page 34 - Shahrvand BC No.1246
P. 34
‫بعد از نسل کامپیوترهای‬ ‫چیزی به‌نام شــعر را‏دچار بحرانِتعریف م ‌یکند و موجودیتش را‬ ‫ادبیات‪/‬نقد ‹‬ ‫‪34‬‬‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1246‬جمعه ‪ 15‬ریت ‪1392‬‬
‫پوشیدنی‪ ،‬شاهد ظهور چه‬ ‫مدام‪،‬به تعویق م ‌یاندازد‪‎. ‎‬‬
‫کامپیوترهایی خواهیم بود؟‬ ‫چندین دهه گذشته همواره توانسته است با نقدهای دگرگون ‌هاش‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬‫‪34‬‬
‫براهنی یک عمر برای مــا م ‌یگفت‪« :‬ادبيات‪ ،‬هرگز فقط به خاطر‬ ‫و طرح دیدگا‌ههای خاص و عمداً تند و در مواردی افراطی‪ ،‬نه تنها‬
‫کامپیوترهای خوردنی!‬ ‫ادبيات نبوده اس ‪‎‬ت ‪‎.‬ادبيات براي ارائه ی زندگي به وجود آمده است‪،‬‬ ‫‏بر سم ‌توسوی جریان روشنفکری تأثیر بگذارد‪ ،‬بلکه بر کرسی ی‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1246 - Friday, July 5, 2013‬‬
‫‏نه براي ارائه ی خودش‪ .‬و شعر كه حادترين‪ ،‬عاطفي ترين‪ ،‬انساني‬ ‫رهبری (حداقل در نقــد ادبی) تکیه زند و به راحتی جمع کثیری‬
‫علیرضا مجیدی‬ ‫ترين و حتي بزرگترين فرم ادبي ســت‪ ،‬هرگز تنها براي ارائه ی‏فرم‬ ‫از‏روشــنفکرانِجوان و غیر جوان را نیز بهدایر‌هی حکومتِخویش‬
‫خودش‪ ،‬براي حفظ خودش بوجود نيامده است‪ .‬بوجود آمده است‬ ‫کشــانده و با خود همراه کند‪ .‬امروزه هم کم نیستند کسانی که با‬
‫در آیند‌های نزدیک‪ ،‬شــاید یک یا دو دهه بعد‪ ،‬این مکالمه بین پزشک و بیمار‬ ‫تا چيزي به نام محتوا را كه برا ســاس تجربه هاي انسان در درون‬ ‫او و‏اندیشــ ‌ههایش همراه و موافق بوده و او را پیشــوا و ولای ‌تفقیه‬
‫ممکن اســت‪ ،‬چیز معمول باشد‪« :‬این دو قرص را بخور‪ ،‬وضعیتت رو هر صبح‬ ‫‏خود انسان و در بيرون از انسان در اجتماع و در تاريخ و در طبيعت‬
‫ساخته شده اســت‪ ،‬ارائه دهد‪ .‬اگر شعر‪ ،‬فقط از نظر ادبي و ازنظر‬ ‫خویش در عرصه سخن م ‌یدانن ‪‎‬د‏‪.‎‬‏‬
‫به من ایمیل م ‌یزنن‪».‬‬ ‫‏زيباكردن زبان‪ ،‬ارزشداشــت‪ ،‬بايد شعر حافظ را فقط شاعران مي‬ ‫اودر خطاب به پروان ‌هها که به نقد شعر شاملو م ‌یپردازد و الحق هم‬
‫در شــرایطی که ما در آســتانه معرفی و ظهور نســل کامپیوترهای پوشیدنی‬ ‫خوب شعر شاملو را م ‌یشکافد‪ .‬با این که نیمی از کتاب را با‏تفاسیر‬
‫هستیم و هنوز تصور دنیایی پر از «گوگل گلس» برایمان دشوار است‪ ،‬در آینده‬ ‫خواندند و ما خوب مي دانيم كه چنين نيس ‪‎‬ت‪.‬‏‪ ‎‬‏»‬ ‫ِفنی‪ ،‬علمی و فن نقد م ‌یکند‪ ،‬بر آن م ‌یشــود تا شعر شاملو را به‬
‫اما حالا فتوا صادر م ‌یکند که‏‪:‬‬ ‫لحاظ روایی‪ ،‬تاریخی و اعتراضی بودنش آن را شعر ندانسته و‏فقط‬
‫نزدیک باید شاهد معمول شدن کامپیوترها و حسگرهای خوردنی باشیم!‬ ‫با معیارِساختارمند امروز خویش‪ ،‬تعدادی را به عنوان «شعر ناب»‬
‫حتی در حال حاضر هم نمون ‌ههای اولیه این کامپیوترها از سوی برخی از افراد‬ ‫‏«شعر هدفی جز خود ندارد ‪.‬و‪ ...‬باید همه چیزدر خدمتِ نوشتن‬ ‫ارزیابی کند‪ .‬او با ارائ ‌هی تئوری ی ساختارگرایان ‌هاش به‏تعریفِ «شعر‬
‫آزمایش شد‌هاند‪ ،‬این افراد این کامپیوترهای مینیاتوری را م ‌یبلعند تا اطلاعاتی‬ ‫بیاید تا عمل نوشتن‪ ،‬فی نفســه‪ ،‬اتفاق بیفتد‪ ...‬هر جا که دراین‬ ‫ناب» می نشیند و هر سرود‌های را خارج از آن تعریف‪ ،‬شعر نم ‌یداند‪.‬‬
‫در مورد وضعیت سلامتی آنها را به صورت ب ‌یسیم به اطلاع پزشکانشان برسانند‪.‬‬ ‫کتاب و یا‏شعرهای دیگر ما‪ ،‬این نوع نوشتن اصل قرارگرفته باشد‪،‬‬ ‫درحال ‌یکه شاید بهتر بود علاوه بر تفسیر نوع‏شعر شاملو آن را هم‬
‫کسانی که در مشاغل حساسی مثل فضانوردی هستند‪ ،‬پیشتر‪ ،‬این قر ‌صهای‬ ‫یک صدایی می دانست که با صدای مورد نظر او و دیگران متفاوت‬
‫ویژه استفاده کرد‌هاند‪ ،‬اما ممکن است به زودی پزشک خانواده شما‪ ،‬یکی از آنها‬ ‫ما به ذات شعر نزدیک شده ای ‪ .‬‏»‬
‫مثل آن زمــان که همان نظری ‌ههایش را بــا قاطعیت م ‌یگفت و‬ ‫است‪ .‬همان طور که بین شعرِنیما و شاملو‏تمایز قائل م ‌یشود‪.‬‬
‫را به شما تجویز کند!‬ ‫غیر آن را شــعر نمی‌دانست‪ .‬امروز نیز با همان شیوه عکس آن را‬ ‫او با طرحِ چنین رویکرد و تعاریف‪ ،‬به نوعی با معیار ســازی خود‪،‬‬
‫در درون این قر ‌صها‪ ،‬حســگرها و فرســتند‌ههای کوچکی وجــود دارند‪ ،‬این‬ ‫روشنفکر و شاعران جوان را دچار تشتت نموده و این تشتت‏همان‬
‫قر ‌صها طوری ساخته شد‌هاند که گذر از معده و روده آسیبی به آنها نم ‌یرساند‪.‬‬ ‫قطعیت‏می‌بخشد‪.‬‏‬ ‫بحران و یا یکی از عواملِ بحرا ‌نساز است که م ‌یتوان از آن نام بر‪‎‬د‏‪‎.‬‬
‫اریک اشــمیت ‪-‬عضو هیئت مدیره گوگل‪ -‬در مورد آنها به تازگی در همایشی‬ ‫امــا آقای براهنی این حــرف امروزتان هم حرف تاز‌های نیســت و‬ ‫او با نقد نیما و شــاملو و با مقایســه ایندو باهم و با تشریح‏زبان‬
‫گفته اســت که این قر ‌صها که در حکم روبا ‌تهای میکروســکوپی هســتند‪،‬‬ ‫دنیای امروز دنیا دیگری شده است‪ .‬دیگر ما منتظر شما نیستیم‬ ‫و ویژگ ‌یهای شــعری این دو شــاعر بر آن م ‌یشود تا آن نتیج ‌های‬
‫سیســت ‌مهای بدن شــما را پایش م ‌یکنند و بهر‌هگیری از آنها م ‌یتواند بسیار‬ ‫تا مثل‏گذشــته پای منبرتان بنشــینیم و شما برای ما مسائل را‬ ‫را به دســت بدهد که به دنبالش بوده و هست‪ .‬یعنی اینکه نیما‬
‫توضیحدهید‪ .‬امروز هر بچ ‌های از هر گوشــهدنیا ب ‌ینیاز به رهبران‬ ‫و‏شــاملو (و سپس طاقت نم ‌یآورد تا بقیه را هم از تیغش برهاند‪،‬‬
‫حیاتی باشد‪.‬‬ ‫اســطور‌های‏خود مســتقلًا به علوم و تجربیات و تولیدات ادبی و‬ ‫فروغ و سپهری و غیره را نیز به میان م ‌یآورد) شاعر نبود‌هاند بلکه‬
‫یک شــرکت کوچک در کالیفرنیا به نام ‪ Proteus Digital Health‬یکی از این‬ ‫هنری روز دنیا دسترســی دارد‪ .‬امروز ما دیگر به یُمن دانش و زبان‬ ‫‏نویســند‌هی نثرهایی به زبان خویــش بود‌هاند و با یک تیر همه را‬
‫قر ‌صها را ســاخته است‪ ،‬این قرص نیازی به باتری ندارد و از انرژی داخل بدن‬ ‫از ترجم ‌ههای‏انتخابی و اغلب سلیق ‌های شما ب ‌ینیازیم‪ .‬ما خود به‬ ‫مردود م ‌یشــمارد‪ .‬برای اینکه هی ‌چکدام از ای ‌نها «شعر نابی» که‬
‫استفاده م ‌یکند‪ ،‬پروتئوس در یک سم ‌تاش منیزیوم و مس دارد که در تماس‬ ‫یُمن عصر ارتباطات مستقیماً به منابع اصلی علمی‪ ،‬ادبی‪ ،‬هنری‬
‫و فلســفیدسترســی‏داریم‪ .‬و مادیگر برای انتشار نوشتارهایمان‬ ‫او‏دستورالعمل و ساختارش رادر همان کتاب آورده نیافرید‌هان ‪‎‬د‪.‎‬‬
‫با اسید معده‪ ،‬نیروی الکتریسیته کافی را تولید م ‌یکند‪.‬‬ ‫محتاج آن تعداد انگش ‌تشــمار مجلات ســلیق ‌های و گروهی شما‬ ‫جادارد که این سؤال را از آقای براهنی بکنیم که آیا م ‌یشود‪ ،‬کسی‬
‫قرص پروتئوس وقتی به انتهای معده م ‌یرسد‪ ،‬از طریق یک برچسب الکتریکی‬ ‫و صافی و قیچی سانسور شــما‏و قدر ‌تهای حاکمه نیستیم‪ .‬در‬ ‫را که هنوز به دنبال ســاختار و یک دست نمودنِ شعر و نوشتار‬
‫که روی ســطح بدن قــرار دارد‪ ،‬اطلاعاتش را به بیرون ارســال م ‌یکند‪ ،‬این‬ ‫عصــر ارتباطات هم ‌هی ما با صفحات مجاز ‌یمــان با هم ‌هی دنیا‬ ‫‏است‪ ،‬پس ‌تمدرنش بنامیم؟ او به اعتقاد خود ساختارشکنی کرده‬
‫اطلاعات وارد یک اپلیکیشــن موبایل م ‌یشــوند‪ .‬اینها چه اطلاعاتی هستند و‬ ‫ارتبــاط داریم‪ .‬و هــر وقت که بخواهیم‏آثارمــان را به مخاطبمان‬ ‫اســت و بارها به صراحت از آن با افتخار نام برده ست‪ .‬اما نم ‌یداند‬
‫م ‌یرســانیم‪ .‬و یا از آثار دیگران بی هیچ واســطه و انحرافِ تعابیر‬ ‫که‏تمام هم و تلاش خویش را در بنا نهادن ساختاری من درآوردی‬
‫پروتئوس مواظب چه چیزی است؟‬ ‫شما استفاده م ‌یکنیم و معناهای متکثر و‏مقطعی ی خودمان را‬
‫پروتئوس نظم خوردن دارو توسط یک بیمار را پایش م ‌یکند‪ ،‬به این ترتیب با‬ ‫برای چیزی ب ‌هنام شعر ناب نهاده اس ‪‎‬ت‪‎...‬‬
‫پروتئوس شــما م ‌یتوانید به آسانی متوجه بشوید که آیا مادربزرگتان دارویش‬ ‫دریافت م ‌یکنی ‪‎‬م ‪‎.‬‬ ‫ما بر این اعتقاد نیســتیم که آن چیزی را که او شعر ناب م ‌ینامد‬
‫را ســر وقت خورده است یا نه‪ .‬علاوه بر این پروتئوس میزان پاسخدهی بدن به‬ ‫شما یک عمر تک صدایی و فرهنگِ مرید و مرادی را برای ما رواج‬ ‫شــعر نیست و یا هست‪ .‬اما هرچه هســت‪ ،‬نم ‌یتواند مرجع شعر‬
‫دادید‪ .‬از هر کسی برای ما اسطور‌های ساختید و همان‏تقد ‌سگرائی‬ ‫ما باشــد‏بلکه صدای اوست و این صدا نیز م ‌یتواند در کنار دیگر‬
‫داروها و نیز حرکات بیمار و الگوی استراحت او را هم پایش م ‌یکند‪.‬‬ ‫را ازدین به ادبیات و هنر آوردید‪ .‬شــما با ســتیز‌هگر ‌یتان با غیر‬ ‫صداها و ه ‌منشــین آ ‌نها باشــد‪ .‬و ما مثل خود ایشان‪ ،‬این صدا را‬
‫این شرکت تا به حال بیش از ‪ ۶۲‬میلیون دلار سرمایه جم ‌عآوری کرده است و‬ ‫و دگریت ها به ما یاد دادید تا غیر از صدای شــما صدای‏کســی‬ ‫حذف نمــش‏کنیم و مردودش نم ‌یدانیم‪ .‬چه بســا که از آن هم‬
‫مقامات آن معتقدند که قر ‌صهایی مثل پروتئوس‪ ،‬به بیماران دچار مشــکلات‬ ‫دیگر را نشنویم‪ .‬شما نوشتار را به خوب و بد تقسیم کردید و بین‬ ‫لذتی ببریم‪ ،‬همان طور که از دیگر صداها در زبان فارسی چه کهن‬
‫فیزیکی و نورولوژیک کمک خواهد کرد‪ .‬برای مثال م ‌یتوان قر ‌صهایی ساخت‬ ‫آ ‌نها مرز کشــیدید‪ .‬و این مرزبندی را به هم ‌هی عرص ‌ههای‏هنری‬ ‫و چــه نو‪ ،‬کم و بیش‏لذت بــرده و م ‌یبری ‪‎‬م‪‎.‬‏ یک فکر متفاوت هم‬
‫که میزان جریان خون را در یک بیمار دچار نارســایی قلبی پایش کنند‪ ،‬یا در‬ ‫ما بســط دادید از آن یک فرهنگ برای ما ســاختید که هنوز هم‬ ‫همیشــه برای خود حق حیات دارد اما وقتی بخواهد حق حیات‬
‫یک بیمار دچار شــیزوفرنی یا آلزایمر‪ ،‬م ‌یتوان قر ‌صهایی ســاخت که علایم‬ ‫را‌ههای رشــد و خلاقی ‌تهای فردی را بر ما بسته است‪ .‬شما‪ ،‬یعنی‬ ‫فکرهای دیگر و را‌ههای دیگر‏را نفی کند دیگر خود یک فکر مفید‬
‫‏شــاملو‪ ،‬ریوائی‪ ،‬اخوان‪ ،‬گلشــیر ‌یها ودیگران هر کدام ساز خود را‬
‫حیاتی را به صورت زنده‪ ،‬بسنجند‪.‬‬ ‫م ‌یزدید و علیهدیگریدر ســتیز بودید‪ .‬هنوز هم هســتید‪ .‬هرگز‬ ‫و ب ‌یزیان نیست‪ ،‬بلکه یک بیماری ی مهلک س ‪‎‬ت‪.‎..‬‬
‫سازمان غذا و داروی آمریکا یا ‪ FDA‬سال پیش‪ ،‬قرص پروتئوس را تأیید کرد‪.‬‬ ‫‏صدای دیگری را خارج از ســاختار و زبان خودتان تحمل نداشتید‪.‬‬ ‫مســئله همین است‪ .‬نفی و رددیگران‪ .‬خفه کردن صدایدیگران‪.‬‬
‫شرکتی به نام ‪ HQ Inc‬هم قرصی ساخته است که میزان هنگامی که ازدستگاه‬ ‫شــاملو و اخوان بقول خودتان نیم ساعت زیر یک سقف همدیگر‬ ‫تعیین کردن معیــار و الگو برای خوب و بد و ارجح کردن یکی بر‬
‫گوارش گذر م ‌یکند‪ ،‬درجه حرارت را م ‌یسنجد و مخابره م ‌یکند‪ .‬آت ‌شنشا ‌نها‪،‬‬ ‫را‏تحمــل نکردند‪.‬درحال ‌یکه م ‌یتوانســتند برای صدای همدیگر‬ ‫‏دیگری و این تقاب ‌لهای دوگانه را در عرص ‌هی ســخن بکار گرفتن‬
‫بازیکنان فوتبال‪ ،‬سربازها یا فضانوردها با این قرص م ‌یتوانند مورد کنترل قرار‬ ‫احترام و تفاوت همدیگر را تحمل کنید‪ .‬شما درحال ‌یکه که ادعای‬ ‫س ‪‎‬ت‏‪ .‎‬بحث بر ســر قطعیت دادن و دستورالعمل (تئوری) نوشتن‬
‫بگیرند تا اطمینان حاصل شود که در معرض گرمای بیش از حد قرار نگرفت ‌هاند‪.‬‬ ‫مبارزه با‏دیکتاتوری و دفاع از دمکراســی را داشتید‪ ،‬در عمل خود‬ ‫برای‏شــعر یا هر نوشــتار ادبیدیگرست‪ .‬چه به جهت تولید آن و‬
‫انتظار م ‌یرود که سال بعد یک مدل برای استفاده از همگانی از این قرص آماده‬ ‫دیکتاتور بودید‪ .‬و چه قل ‌مها را شکستید و چه صداهای تازه و جوان‬ ‫چه به قصد رد آن‪ .‬چرا که چیزی به نام شــعر یکی از مقول ‌ههایی‬
‫را به جرم‏دگر بودن از آنکه شما فکر م ‌یکردید یا شعر م ‌یدانستید‬ ‫ســت که کســی‏نم ‌یتواند به طور قطعی تعریفی از آن به دست‬
‫شود که اطلاعات را به صورت ب ‌یسیم وارد یک اپلیکیشن موبایل م ‌یکند‪.‬‬ ‫خفه کردید‪ .‬کم بودن کسانی که از زخ ‌مهای شما جان سالم بهدر‬ ‫بدهد‪ .‬هرکس م ‌یتواند تعریف خودش را از شــعر یا نوشــتار ادبی‬
‫حتــی از این قر ‌صها م ‌یتوان برای مقاصــد امنیتی و به منزله یک کلید برای‬ ‫ببرند‪ .‬شــما یا از‏تحولات مدرن و پسامدرندنیا ب ‌یخبر بودید و یا‬ ‫داشته باشد‪ .‬از آنجا که‏هر متن خود مرجع است‪ ،‬نم ‌یتوان آن را با‬
‫عبــور از درواز‌هها هم اســتفاده کرد‪ ،‬تصــور کنید که یک قــرص امنیتی را‬ ‫خبر داشتید و از ما پنهان کردید تا دایر‌هی قدرت و حکومتتان به‬ ‫دیگر متون چه پیش و چه پس از آن مقایسه و محک زد‪ .‬نوعدید‬
‫بخورید‪ ،‬این طوری وقتی گوشــی موبایل را برم ‌یداریــد‪ ،‬نیازی به وارد کردن‬ ‫خطر نیفتد‪ .‬اگر شــما‏ای ‌نگونه نم ‌یکردید شاید ما امروز نه فقط‬ ‫آقای براهنی به نوعی‏خواسته یا ناخواسته دلالت بر ارائ ‌هی روایتی‬
‫رمز ندارید‪ ،‬خودروی شــما را م ‌یشناســد و درب منزلتان به رویتان به صورت‬ ‫تک صدای شــاملو و اخوان بلکه صدها صدای دیگر در ادبیاتمان‬ ‫کلان می کند که امروزه دیگر نقش خودش را از دست داده اس ‪‎‬ت ‏‪.‎‬‏‪.‬‬
‫خودکار باز م ‌یشود‪ .‬به این ترتیب بدن شما‪ ،‬وسیله ورود و دسترسی به اماکن‬ ‫داشتیم‪ .‬و شــما این دارایی را‏از ما دریغ نمودید تا خود اسطوره و‬ ‫لیوتــار معتقد بــود کــه کلان روای ‌تها ناهمگنی وجود بشــر را‬
‫پیشــوا بمانید‪ .‬تصور شما این بود که مروارید اگر تک باشد ارزش‬ ‫نادیده م ‌یگیرند‪ ،‬گوناگونی احساســات نهفته در انسا ‌نها این امر‬
‫و سروی ‌سهای مختلف م ‌یشود‪.‬‬ ‫دارد‪ ،‬اگر هم ‌هی ری ‌گهای‏بیابان مروارید شوند دیگر ارزش ندارد‪ .‬و‬ ‫را غیرممکن‏م ‌یکند که همگی تحت آموز‌ههای یکســان هدایت‬
‫ممکن اســت که این حر ‌فها پبیش از حد دور از دسترسی به نظر برسند‪ ،‬اما‬
‫همیــن ماه پیش بود که موتورولا‪ ،‬تاتوهای ویچ ‌های را نمایش داد که فرکانس‬ ‫این عقید‌هی غلطی بو ‪‎‬د‪‎.‬‬ ‫شوند‏‪.‬‬
‫رادیویی خاصی از خود ســاطع م ‌یکنند که به کمــک آنها هویت یک فرد را‬ ‫درحال ‌یکــه که همان زما ‌نهادریدا‪ ،‬فوکــو‪ ،‬لیوتار‪،‬دلوز و گاتاری و‬ ‫ناصر نجفیدر این مورد م ‌یگوی ‪‎‬د ‪:‎‬‬
‫‪...‬دنیا را تســخیر کرده بودند‪ .‬شــما بر طب ‌لهای پوسیده خویش‬ ‫‏«بــه گمان من‪ ،‬درعصربطلانِ همه‌ی «فراها‪ ،‬یا «کلان روایت» ها‪،‬‬
‫م ‌یتوان شناسایی کرد‪.‬‬ ‫‏م ‌یکوبیدید‪ .‬و برای ما از هنر متعهد و وظیفه هنرمند م ‌یگفتی ‪‎‬د‪.‎‬‬ ‫چه کسی قادرست فراســخنی را بیافریند‪ ،‬تا سخنی به نام شعر‬
‫اما کامپیوترها خوردنی همان طور که م ‌یتوانند به یک بیمار دیابتی برای پایش‬ ‫درحالی کهدنیادوران مدرن را سپری کرده بود‪ ،‬شما هنوز تقاب ‌لهای‬ ‫‏را‪،‬به شناخت درآورد و تعیین کند‪ ،‬کدام نوشتار شعر است و کدام‬
‫وضعیت قندش کمک کنند‪ ،‬م ‌یتوانند استفاد‌ههای سوء هم داشته باشند‪ ،‬مثلا‬ ‫دوگانه رادر میان ما تبلیغ م ‌یکردید‪ .‬با چوب نیک و بدتان قل ‌مها‬ ‫نثر؟ شعر‪ ،‬یک ســؤتفاهم تاریخی و نوعی نژادپرستی درعرصه ی‬
‫شرک ‌تهای بیمه ممکن است قرارداد بیمه را منوط به دسترسی به اطلاعات این‬ ‫‏را شکسته و صداهای تازه ودیگری را خاموش م ‌یکردید‪ .‬و فقط به‬ ‫‏نوشتاراس ‪‎‬ت‪‎.‬‏»‪ ،‬تقابل‌های دوتاییِ شعر‪/‬نثر‪ ،‬چونان دیگر تقاب ‌لهای‬
‫حســگرهای درونی کنند و بعد اگر متوجه چیز ناجوری در شما شدند‪ ،‬با شما‬ ‫آ ‌نها پر بال دادید که همسو و هم صدایتان بودند‪ .‬اگر چه خود را‬ ‫دوتایی «دوالیستی»‪ ،‬مستقل و جدا از همدیگر نیستند‪ ،‬بلکه در‬
‫قرارداد نبندند یا هزینه بسیار بیشتری را طلب کنند‪ .‬فراتر از آن تصور کنید که‬ ‫‏ضد دیکتاتوری م ‌یدانستید و از دمکراسی م ‌یگفتید خود شیو‌هی‬ ‫هم‏تنیده‌اند‪ .‬به نظر من مشــکل و سلطه‪ ،‬از زمانی آغاز می‌شود‪،‬‬
‫دیکتاتوری را پیشــه داشتید‪ .‬شــما به ما یاد دادید تا تفاو ‌تها را‬ ‫که یک نظری ‌هی اخلاقی‪ ،‬بر یکی از آن دو حاکم می‌شــود و هدف‬
‫این کامپیوترها هک شوند!‬ ‫و‏منظورِ جداسازی و برتری بخشیدنِ یکی بر دیگری را به پیش‬
‫یــک چیز دیگر‪ ،‬وقتــی کامپیوتر را خوردیــد و کامپیوتر ظرف ‪ ۲۴‬ســاعت‬ ‫تخاصم‏ببینیم‪ .‬و با غیر خود به عناد برخاسته و بستیزی ‪‎‬م ‪.‎‬‬ ‫می‌برد‪ -‬و با سرمشق قراردادنِ آن انتخاب‪ ،‬به شیوه‌ای مستبدانه‪،‬‬
‫مأموریتش را با موفقیت انجام داد و از انتهای دســتگاه گوارش دفع شد‪ ،‬چه بر‬ ‫امروز ما پروان ‌هها می گوئیم که جز با صدای « جنایت پیشه گان»‬ ‫تعیین‏م ‌یکند که کدام نوشــتار‪« ،‬باید» شعر باشد و کدام نثر‪ ،‬و‬
‫با هیچ صدایی ســتیز نداریم‪ .‬و زندگی و هر آنچه را کهدر اوســت‬ ‫باز هم به نظرِ من‪ ،‬اعتقاد به حضورِ چیزی به‌نام شــعر‪ ،‬در بین‬
‫سرش م ‌یآید؟!!‬ ‫بــا‏تفاو ‌تهایش م ‌یخواهیم‪ .‬ما مرزهــای‪ ،‬ناب و غیر ناب رادر هم‬ ‫ِ پاره متن‌ها و‏دیگر انواع نوشــتاری‪ ،‬نوعی متافیزیکِ حضورست‪.‬‬
‫بعض ‌یها ممکن اســت هزینه برایشان مطرح نباشد‪ ،‬اما بعض ‌یها هم قیمت ‪۴۶‬‬ ‫ریخت ‌هایم‪ .‬ما همه گ ‌لها را دوست داریم به هر شکل و بو و رنگش‪.‬‬ ‫چــرا که در بینِانبوهی از گونه‌های مختلف و متفاوت و متمایزِ‬
‫دلاری تقریبی این قر ‌صها برایشان مهم است و شاید به فکر بازیافت و استفاده‬ ‫نوشــتاری‪ ،‬امتیاز‏دادن‪ ،‬مطلق کردن و سرمشق قرار دادنِ یک یا‬
‫چرا‏که پروان ‌های ‪‎‬م‪‎...‬‬ ‫چند نوع از این‌گونه‌ها‪،‬به‌نام شــعر‪ ،‬بحرا ‌نآفرین ست و شناخت ِ‬
‫مجدد از آن بیفتند!‬ ‫هژبر میرتیموری (یک پروانه‏)‬
‫منبع‪ :‬نیویورک تایمز [‪]1‬‬
   29   30   31   32   33   34   35   36   37   38   39