Page 27 - Shahrvand BC No.1246
P. 27
ادبیات/گفتوگو زندگی کردن در وضعیت
شعر به مثابهی جهان ( بخش ۲)
27
گف توگو با لیلا صادقی به بهان هی انتشار مجموع هی «گریز از مرکز»
سال متسیب /شماره - 1246جمعه 15ریت 1392 دغدغ هی من در آثارم همین است که حاشی هها را به شیوهی خودم
بهمرکز متن بیاورم و از بخشــی خاموش به بخشی قص هگو تبدیل
بخش دوم و پایانی
کنم .ممکن اســت کس دیگری بهشــیوهای دیگر این کار را بکند، در بخش نخست گف توگویمان
چیزی که مهم است این است که چگونه؟ اما نباید فراموش کرد که با لیلا صادقی که هفت هی گذشته
یکی از مســائلی که در مصاحب ههای سادهنوی سها به چشم م یخورد، هم هی این رخدادها در بســتر زبان رخ م یدهد .ادعای سادهنویسی منتشر شد ،بیشتر به بح ثهای
اشاره به شــبیه زندگی بودنشعر است که البته این مسئله نم یتواند بر این اســت که م یخواهد زبانمصنوع را کنار بگذارد و شبیه زبان ساختاری پیرامون آثار او -اعم
اســتدلال خوبی باشد .چرا که کسانی که به قولی سادهنویسنیستند، روزمره باشد .اما به نظر م یرسد که نه زبان و نه ساختار رانم یتواند از شعر و داستان -در مجموع هی
آ نها هم زندگی را به همان شکلی دیدهاند که نوشت هاند .زندگی چیزی نادیده بگیرد و فقط دچار حشو و زوائد م یشود و حتا چیدمان زبانی "گریز از مرکــز" پرداختیم .در
نیست که برای همهیکسان باشد و استعارهی شعر به مثاب هی زندگیدر را تا حد زبــان ترجمهتقلیل م یدهد .در یکی از شــعرهای حافظ این هفته نکات دیگری را با این
آثار هم هی شاعران م یتواند مصداق داشتهباشد ،اما هرکس دوربینش موسوی متأخر (و نه حافظ موسوی کتا بهای اولیه)م یبینیم که یک شاعر ،نویســنده و زبا نشناس
در رابطه با جریان سادهنویســی
ساختار بارها تکرار م یشود: وبح ثهــای محتوایــی مطرح
کردهایم که در ادامه م یخوانید.
از خاموشی پرم /پرم از خاموشی
را بر بخشــی خاص متمرکــز کند .در زندگی هیچ چیز سرراســت و من از سکوت پرم /از سکوت پرم من
مشخص نیســت که بخواهیم از این زبان فاعل ،مفعول ،فعل استفاده من از سکوت م یآموزم /از سکوت م یآموزم من
کنیــم .اصلن در زندگی عادیخیلی وق تها دســتور زبان هم رعایت
In touch with Iranian diversity نم یشود ،ولی آد مها حرف همدیگر را م یفهمند .درواقع،شعر بازنمای از خاموشی پرم /پرم از خاموشی ▪ ▪از تاثیری کــه محتوای هر اثر در ایــن مجموعه بر ذهن
خودش اســت و ممکن است ساختارهایش را از زندگی الهام بگیرد اما اما آنچه ناگفته پیداســت ،این اســت که خاموشی و سکوت ه ممعنی
Vol. 20 / No. 1246 - Friday, July 5, 2013 به واقع هرگزنم یتواند شــبیه چیزی جز خودش باشد .چرا که مفهوم هســتند و شاعر فقط برای ایجادموســیقی به این ساختار تکراری رو خواننده م یگذارد نم یتوان چشــم پوشــید.یعنی بر خلاف
زندگی و شــعر به صورت کلی شبیه به همهســتند ،اما عناصر آ نها م یآورد .بدتر اینکه شاعر از سکوت حرف م یزند ،اما پرگویی م یکند و
متفاو تاند .شــعر با رسان هی زبانی و بر روی کاغذ یا فضای الکترونیکی یک جمله را مدام به شیوههای مختلف تکرار م یکند ،او به جای اینکه بسیاری از کارهای زبانی امروزی ،آنچه ذهن خوانند هی "گریز
قابل انتشــار است و بســیاری از امکاناتی که در زندگی روزمره وجود نشان دهدچگونه از سکوت پر است ،مدام م یگوید و هم هی منظورش
دارد ،در شعر نیست .برایهمین ،شعر برای ساخت زندگی خودش ،از را به صورت مســتقیم بیان م یکند .درصورتی که فضای سکوت ،باید از مرکز" رادرگیر م یکند ،صرفا ویژگ یهای زبانی آثار نیست
عناصر خودش باید استفاده کند .خلاص هی کلام اینکهشعر مرتبط به پر باشــد از کلماتی که به چیزی غیر از خودشــان اشاره دارند وغیر
جریان سادهنویسی سعی م یکند فرم شعر ده هی هفتاد را که موسوم مستقیم و با ایجاز بسیار به گفتن مشغول م یشوند .درنتیجه م یشود بلکه تاثیری است که محتوا و زبان در کنارهم خلق م یکنند.
به شــعر زبانیاست ،زیر ســوال ببرد و فرمی جدید را جایگزین کند. گفت که ســاختار این اثردلال تمند نیست .شاعر برای بیان سکوت و
اما این فرم جدید ،یک یونیفرم همگانی اســتکه بیشتر شعرها بر تن خاموشی خود ،گلوی خود را به گورستان تشبیهم یکند .اما از زندگی در اثبات این مدعا" ،بادبادک نهم" را از کتاب شما مثل م یزنم:
م یکنند و این ،برای نگه داشــتن مخاطبی اســت که ترجیح م یدهد و آفتاب و دوچرخه و شــادی حرف م یزند ،چیزهایی که به خفقان و به شکل غ مانگیزی راه دور م یشود از رفتن
فقط با یکلایه از شعر مرتبط شود .اما راه حل این نیست که شعر را ســکوتب یارتباطند .از نماد کلیش های شب به مثاب هی ظلمت و آفتاب
به یک لایه تقلیل دهیم ،شــاید راه حلبهتری که بشود ارائه داد ،نرم به مثاب هی حقیقت اســتفاده م یکند و دربســیاری از سطرها تقریبن کلمه م یسوزد از درختی که به یاد تو دلتنگم
کردن حضور لای ههای مختلف در کنار هم باشد .کاری کهسادهنوی سها چیز خاصــی نم یگوید و فقط جملاتی که ذهن مخاطب را ســرگرم به شکل غ مانگیزی م یخندم
م یکنند ،برای همگانی کردن شــعر ،لای ههــا و معناهای متفاوت را از کند.دقیقن همان نقشــی که برخی از سریا لهای پرطرفدار هر روزه
شعر حذفم یکنند ،از ســاختارهای مشابه استفاده م یکنند ،از زبان برای سرگرم کردن بیننده ایفام یکنند .گاهی که آدم حوصل هی هیچ به کو ههایی که بغل کرد هاند آسمان را
ترجم هوار و حشــوهای بسیار ،تکرار وکلیشــ ههای مفهومی استفاده کاری ندارد و م یخواهد برخی تصاویر رنگی و جذاب ازمقابل چشمش به پ لهایی که خوابید هاند روی رودی که نمرود
م یکنند و این اســتفادهی مکرر از یک فرم برای معتاد کردن مخاطب عبور کنند تا روز را به شــب برساند ،این سریا لها بسیار مناسبند .در
بهخواندن آن شعر است .برای ایجاد ملودی آشنا .درواقع ،گسس تهای شــعرهایسادهنویسان معمولن بسیاری ســطرهای زائد و چند سطر به نف سهایی که بند م یآیند پشت این سد
شعر زبانی ده هی هفتاد کهمخاطب عام را به شدت از خود دور کرده کلیدی وجود دارد که مخاطب با سطرهایزائد ،به صورت دستگرمی به آبی که م یافتد پشت پا روشن م یکند چشمم را دلتنگم
بود ،جای خود را به گسس تهای شعر سادهنویسی دادهاست که ناشی زمان م یگذراند و به سطر کلیدی که م یرسد ،م یایستد و کمی لذت
از شــعرهای ترجم هوار و کلیشــ های است که مخاطب در آن به شدت م یبرد و بعد اگر همان لذت برایش کافی باشــد ،م یشود از طرفداران کاش برسد دستت به شکل غ مانگیزی به گردم
این نوع شعر .در این نوعشعرها ،معمولن یک ضربه هم وجود دارد که من از گردم و برم یگردم به گردم
ب یکار است. شاید اوج آن شعر باشد« .و یاد گرفت هام که مثلسنگ در اعماق شب نظر خودتان در این باره چیست؟
نفس بکشــم» .این به نوعی ساختار بیشتر این آثار است .مثل قص هی
▪ ▪از آثار در دست چاپتان برایمان بگویید و ای نکه آیا باز هم با پریان کههمه دارای ســاختار مشــابهی هســتند ،این آثار هم غالبن ـ ـهمین طور اســت که م یفرمایید .در صحب تهای قبلی هم به این
همین ســاختار را دارند .پس همانطور که دیدهم یشود ،سادهنویسی
شما رو به رو خواهیم بود؟ ازسوی یـ ـکاثکراریغکیهردقرابزملیپنیهیشا بدبیینایت فاقد فرم و ساختار نیســت ،اما چون بیشتر آثار از ساختارهای مشابه نکته اشــاره کردم که دغدغ هی منخلق جهانی است که از لای ههای
زیر چاپ دارم ،به نام «پریدن داستانی اســتفادهم یکنند ،مخاطب درگیر ساختار نم یشود و به لذت بردن از بســیار شــکل گرفته باشــد و ســاختار و معنا را به هیچ وجه جدا از
به روایت رنگ» ،بســیارقدیم یتر از این کتاب شــعرم است .همیشه سطرهای کلیدی اکتفا م یکند .برخی ازساده نویسان که به شعرهای هــمنم یدانم .همیــن مطلب که اگر یکی از شــعرهای این مجموعه
را بیرون بکشــید ،از تفســیرهای ممکنآن کاسته م یشود و همینکه
عدم حضور یکی از شعرها یا داســتا نها ،باعث درهم شکستن کلیت
مجموعه م یشود ،نشــان دهندهی انسجام چندلای هی معنایی است و
نــه صورتگرایانه .که اگر صرفنتوجه به صــورت فارغ از معنی مطرح
بود ،دلیلی نداشــت برهم خوردن چیدمان ،جهان متن رامنهدم کند.
این جهان تکه تکه و لایه لایه ساخته شده و هر تکه نقشی خاص ایفا
م یکند و نبود هربخش باعث ســاخته نشدن جهان کلی اثر م یشود.
این یعنی حضور معنا ب هواســط هی چگونگــیحضور و نه صرفن خود
حضور.
▪ ▪به عنوان یک زبا نشناس ،چقدر برخورداری از زبان خاص کوتاه چند ســطری تمایل بیشتری دارند و به گفتن همان چند سطر کتا بهایم دیرتر از زمانی که باید ،منتشــر شدهاند و اینالبته چیزی
و فاصله گرفتن از کلیش ههایزبانی را برای یک اثر ادبی (اعم کلیدی م یپردازند ،مثل بســیاری از شعرهای شمس لنگرودی که به است که برای بسیاری از نویسندگان مصداق دارد .کتاب «داستا نهایی
از شعر ،داستان یا حتی مقاله) حائز اهمیت م یدانید؟ در عین نظرم در شــعرهای کوتاهشموف قتر است تا شعرهای بلندش .مثلن برعکس»چندســال در ارشاد خاک خورد که مجوز بگیرد و قبلش هم
حال ،دوست دارم نظر شما را دربار هی آنچه به عنوان "جریان وقتی لنگرودی م یگوید :امشب/دریاها سیاهاند/باد زمزم هگرسیاه است /برای برنام هنویســی کامپیوتر یاش بامشــکلات بسیاری مواجه شد و
ساد هنویســی" در شــعر امروزایران مطرح و از سوی برخی پرنده و گیلا سها سیاهاند/دل من روشن است/تو خواهی آمد .ساختار دســت آخر در سال ۱۳۸۸منتشر شــد ،یعنی دقیقن وقتی که کتاب
این شــعر کوتاهتقابل دو عنصر متضاد در کنار هم است :سیاه یها و بعد یام را« ،پریدن به روایت رنگ» ،هم نوشــته بودم .اما این رمان که
سفید یها و به نظر م یرسد در جنگ میانسفیدی و سیاهی ،معشوق نوشتنش را ۱۳۸۸تمامکرده بودم ،هنوز هم چاپ نشده ،در حال یکه اثر حمایت م یشود ،بدانم. چـهـرمهشهاخیص اندبحیضپویر نشگاکه نسوو بهت
نظرم یکی از مه مترین شاخص ههای
ادبی است .این نگاه نو درزاوی هی دید مولف به چگونگی بیان و ترسیم به مثاب هی فرشــت های بهشــت را برای راوی به ارمغان م یآورد .البته کتاب بعد یاش ،یعنی همین «گریز از مرکز» ،هماکنون در بازار است.
دنیای او نهفته اســت .این نگاه نو در حیط هی داســتان یانمایشنامه همینشعر کوتاه هم دارای حشــو است چرا که انتخاب عناصری که «پریــدن به روایت رنگ» هم ســاختار خاص خــودش را دارد و مثل
ممکن است به رویارویی شخصی تها و تحول یکی از آ نها در عرص هی کنار هم چیده شــدهاند ،دلیل خاصیندارد .اگر به جای دریا بگوییم ،همیشــه باحضور پیرامت نها ،بخ شهای ناگفت هی بســیاری در ذهن
کشــمکشموجود دیده شــود که اگر چگونگی این تحول به شیوهای صحرا ،هیچ اتفاقی نم یافتد .اتفاقن مســئل هی کلیدی این شعر همان مخاطب بازسازی م یشــود و البته اینبارشخصی تهای اصلی داستانم
مشخصن ســه زن هســتند .کتا بهای دیگری هم هست که تئوری تقابل ســاختاری اســت که هم هی عناصر طبیعیت را به عنوان موانع نو بیان شده باشد ،م یشــود شاخص هی آناثر ،مانند هاملت که دچار
27 است.یکی «کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه» که چهارسال زندگی دربرابر آمدن معشــوقم یگذارد و نه معانی بکر یا زبان ساده. دوراهی فلسفی م یشود و چگونگی نشان دادن این دو راهی در هاملت
دست ناشر مانده است و البتهیکسالی است که مجوزش آمده .دیگری سادهنویســان شــاید از ترس از دســت دادن مخاطب ،شاید ازترس به شــیوهای نو صورت م یگیرد .این نگاه نو ممکن اســت در چگونگی
کتابی اســت به نام «نقد و نشان هشناسی ادبیات داستانیایران :ویژهی فهمیده نشــدن ،بــه مخاطب عام فکر م یکنند ،بــه پرفروش بودن و بیان یک مفهوم کهنه دیدهشود ،مانند مفهوم مرگ در رمان تریستام
ابراهیم گلستان و جلال آل احمد» که حاصل نشس تهایی است که در همگانی شــدن ،برای همین ازتکرار و توضیح شــعر خود ،استفاده از شندی که برای نشان دادن فنا ،نیستی و فقدان به جایبیان مستقیم،
خان هیهنرمندان برگزار کردیم .این کتاب دوم مجموعه مقالاتی است کلیشــ هها در سطح مفهوم و حتا ســاختار اثرشان استفادهم یکنند و این مفهوم به شــکلی تازه و به صورت یک صفح هی سیاه نمایش داده
از نویســندگان مختلف و قصد دارمجلد دوم این کتاب را به سیمین تمام ویژگ یهایی که یک شعر باید داشته باشد را به سطرهای کلیدی م یشود و ازمخاطب برای تفسیر سیاهی دعوت م یشود .این نگاه حتا
ممکن اســت در چگونگی چیدمان مطالبو پیرامت نها دیده شود که
دانشور و صادق چوبک اختصاص دهم. شعرشان منتقلم یکنند.
شعر به مثابهی جهان ( بخش ۲)
27
گف توگو با لیلا صادقی به بهان هی انتشار مجموع هی «گریز از مرکز»
سال متسیب /شماره - 1246جمعه 15ریت 1392 دغدغ هی من در آثارم همین است که حاشی هها را به شیوهی خودم
بهمرکز متن بیاورم و از بخشــی خاموش به بخشی قص هگو تبدیل
بخش دوم و پایانی
کنم .ممکن اســت کس دیگری بهشــیوهای دیگر این کار را بکند، در بخش نخست گف توگویمان
چیزی که مهم است این است که چگونه؟ اما نباید فراموش کرد که با لیلا صادقی که هفت هی گذشته
یکی از مســائلی که در مصاحب ههای سادهنوی سها به چشم م یخورد، هم هی این رخدادها در بســتر زبان رخ م یدهد .ادعای سادهنویسی منتشر شد ،بیشتر به بح ثهای
اشاره به شــبیه زندگی بودنشعر است که البته این مسئله نم یتواند بر این اســت که م یخواهد زبانمصنوع را کنار بگذارد و شبیه زبان ساختاری پیرامون آثار او -اعم
اســتدلال خوبی باشد .چرا که کسانی که به قولی سادهنویسنیستند، روزمره باشد .اما به نظر م یرسد که نه زبان و نه ساختار رانم یتواند از شعر و داستان -در مجموع هی
آ نها هم زندگی را به همان شکلی دیدهاند که نوشت هاند .زندگی چیزی نادیده بگیرد و فقط دچار حشو و زوائد م یشود و حتا چیدمان زبانی "گریز از مرکــز" پرداختیم .در
نیست که برای همهیکسان باشد و استعارهی شعر به مثاب هی زندگیدر را تا حد زبــان ترجمهتقلیل م یدهد .در یکی از شــعرهای حافظ این هفته نکات دیگری را با این
آثار هم هی شاعران م یتواند مصداق داشتهباشد ،اما هرکس دوربینش موسوی متأخر (و نه حافظ موسوی کتا بهای اولیه)م یبینیم که یک شاعر ،نویســنده و زبا نشناس
در رابطه با جریان سادهنویســی
ساختار بارها تکرار م یشود: وبح ثهــای محتوایــی مطرح
کردهایم که در ادامه م یخوانید.
از خاموشی پرم /پرم از خاموشی
را بر بخشــی خاص متمرکــز کند .در زندگی هیچ چیز سرراســت و من از سکوت پرم /از سکوت پرم من
مشخص نیســت که بخواهیم از این زبان فاعل ،مفعول ،فعل استفاده من از سکوت م یآموزم /از سکوت م یآموزم من
کنیــم .اصلن در زندگی عادیخیلی وق تها دســتور زبان هم رعایت
In touch with Iranian diversity نم یشود ،ولی آد مها حرف همدیگر را م یفهمند .درواقع،شعر بازنمای از خاموشی پرم /پرم از خاموشی ▪ ▪از تاثیری کــه محتوای هر اثر در ایــن مجموعه بر ذهن
خودش اســت و ممکن است ساختارهایش را از زندگی الهام بگیرد اما اما آنچه ناگفته پیداســت ،این اســت که خاموشی و سکوت ه ممعنی
Vol. 20 / No. 1246 - Friday, July 5, 2013 به واقع هرگزنم یتواند شــبیه چیزی جز خودش باشد .چرا که مفهوم هســتند و شاعر فقط برای ایجادموســیقی به این ساختار تکراری رو خواننده م یگذارد نم یتوان چشــم پوشــید.یعنی بر خلاف
زندگی و شــعر به صورت کلی شبیه به همهســتند ،اما عناصر آ نها م یآورد .بدتر اینکه شاعر از سکوت حرف م یزند ،اما پرگویی م یکند و
متفاو تاند .شــعر با رسان هی زبانی و بر روی کاغذ یا فضای الکترونیکی یک جمله را مدام به شیوههای مختلف تکرار م یکند ،او به جای اینکه بسیاری از کارهای زبانی امروزی ،آنچه ذهن خوانند هی "گریز
قابل انتشــار است و بســیاری از امکاناتی که در زندگی روزمره وجود نشان دهدچگونه از سکوت پر است ،مدام م یگوید و هم هی منظورش
دارد ،در شعر نیست .برایهمین ،شعر برای ساخت زندگی خودش ،از را به صورت مســتقیم بیان م یکند .درصورتی که فضای سکوت ،باید از مرکز" رادرگیر م یکند ،صرفا ویژگ یهای زبانی آثار نیست
عناصر خودش باید استفاده کند .خلاص هی کلام اینکهشعر مرتبط به پر باشــد از کلماتی که به چیزی غیر از خودشــان اشاره دارند وغیر
جریان سادهنویسی سعی م یکند فرم شعر ده هی هفتاد را که موسوم مستقیم و با ایجاز بسیار به گفتن مشغول م یشوند .درنتیجه م یشود بلکه تاثیری است که محتوا و زبان در کنارهم خلق م یکنند.
به شــعر زبانیاست ،زیر ســوال ببرد و فرمی جدید را جایگزین کند. گفت که ســاختار این اثردلال تمند نیست .شاعر برای بیان سکوت و
اما این فرم جدید ،یک یونیفرم همگانی اســتکه بیشتر شعرها بر تن خاموشی خود ،گلوی خود را به گورستان تشبیهم یکند .اما از زندگی در اثبات این مدعا" ،بادبادک نهم" را از کتاب شما مثل م یزنم:
م یکنند و این ،برای نگه داشــتن مخاطبی اســت که ترجیح م یدهد و آفتاب و دوچرخه و شــادی حرف م یزند ،چیزهایی که به خفقان و به شکل غ مانگیزی راه دور م یشود از رفتن
فقط با یکلایه از شعر مرتبط شود .اما راه حل این نیست که شعر را ســکوتب یارتباطند .از نماد کلیش های شب به مثاب هی ظلمت و آفتاب
به یک لایه تقلیل دهیم ،شــاید راه حلبهتری که بشود ارائه داد ،نرم به مثاب هی حقیقت اســتفاده م یکند و دربســیاری از سطرها تقریبن کلمه م یسوزد از درختی که به یاد تو دلتنگم
کردن حضور لای ههای مختلف در کنار هم باشد .کاری کهسادهنوی سها چیز خاصــی نم یگوید و فقط جملاتی که ذهن مخاطب را ســرگرم به شکل غ مانگیزی م یخندم
م یکنند ،برای همگانی کردن شــعر ،لای ههــا و معناهای متفاوت را از کند.دقیقن همان نقشــی که برخی از سریا لهای پرطرفدار هر روزه
شعر حذفم یکنند ،از ســاختارهای مشابه استفاده م یکنند ،از زبان برای سرگرم کردن بیننده ایفام یکنند .گاهی که آدم حوصل هی هیچ به کو ههایی که بغل کرد هاند آسمان را
ترجم هوار و حشــوهای بسیار ،تکرار وکلیشــ ههای مفهومی استفاده کاری ندارد و م یخواهد برخی تصاویر رنگی و جذاب ازمقابل چشمش به پ لهایی که خوابید هاند روی رودی که نمرود
م یکنند و این اســتفادهی مکرر از یک فرم برای معتاد کردن مخاطب عبور کنند تا روز را به شــب برساند ،این سریا لها بسیار مناسبند .در
بهخواندن آن شعر است .برای ایجاد ملودی آشنا .درواقع ،گسس تهای شــعرهایسادهنویسان معمولن بسیاری ســطرهای زائد و چند سطر به نف سهایی که بند م یآیند پشت این سد
شعر زبانی ده هی هفتاد کهمخاطب عام را به شدت از خود دور کرده کلیدی وجود دارد که مخاطب با سطرهایزائد ،به صورت دستگرمی به آبی که م یافتد پشت پا روشن م یکند چشمم را دلتنگم
بود ،جای خود را به گسس تهای شعر سادهنویسی دادهاست که ناشی زمان م یگذراند و به سطر کلیدی که م یرسد ،م یایستد و کمی لذت
از شــعرهای ترجم هوار و کلیشــ های است که مخاطب در آن به شدت م یبرد و بعد اگر همان لذت برایش کافی باشــد ،م یشود از طرفداران کاش برسد دستت به شکل غ مانگیزی به گردم
این نوع شعر .در این نوعشعرها ،معمولن یک ضربه هم وجود دارد که من از گردم و برم یگردم به گردم
ب یکار است. شاید اوج آن شعر باشد« .و یاد گرفت هام که مثلسنگ در اعماق شب نظر خودتان در این باره چیست؟
نفس بکشــم» .این به نوعی ساختار بیشتر این آثار است .مثل قص هی
▪ ▪از آثار در دست چاپتان برایمان بگویید و ای نکه آیا باز هم با پریان کههمه دارای ســاختار مشــابهی هســتند ،این آثار هم غالبن ـ ـهمین طور اســت که م یفرمایید .در صحب تهای قبلی هم به این
همین ســاختار را دارند .پس همانطور که دیدهم یشود ،سادهنویسی
شما رو به رو خواهیم بود؟ ازسوی یـ ـکاثکراریغکیهردقرابزملیپنیهیشا بدبیینایت فاقد فرم و ساختار نیســت ،اما چون بیشتر آثار از ساختارهای مشابه نکته اشــاره کردم که دغدغ هی منخلق جهانی است که از لای ههای
زیر چاپ دارم ،به نام «پریدن داستانی اســتفادهم یکنند ،مخاطب درگیر ساختار نم یشود و به لذت بردن از بســیار شــکل گرفته باشــد و ســاختار و معنا را به هیچ وجه جدا از
به روایت رنگ» ،بســیارقدیم یتر از این کتاب شــعرم است .همیشه سطرهای کلیدی اکتفا م یکند .برخی ازساده نویسان که به شعرهای هــمنم یدانم .همیــن مطلب که اگر یکی از شــعرهای این مجموعه
را بیرون بکشــید ،از تفســیرهای ممکنآن کاسته م یشود و همینکه
عدم حضور یکی از شعرها یا داســتا نها ،باعث درهم شکستن کلیت
مجموعه م یشود ،نشــان دهندهی انسجام چندلای هی معنایی است و
نــه صورتگرایانه .که اگر صرفنتوجه به صــورت فارغ از معنی مطرح
بود ،دلیلی نداشــت برهم خوردن چیدمان ،جهان متن رامنهدم کند.
این جهان تکه تکه و لایه لایه ساخته شده و هر تکه نقشی خاص ایفا
م یکند و نبود هربخش باعث ســاخته نشدن جهان کلی اثر م یشود.
این یعنی حضور معنا ب هواســط هی چگونگــیحضور و نه صرفن خود
حضور.
▪ ▪به عنوان یک زبا نشناس ،چقدر برخورداری از زبان خاص کوتاه چند ســطری تمایل بیشتری دارند و به گفتن همان چند سطر کتا بهایم دیرتر از زمانی که باید ،منتشــر شدهاند و اینالبته چیزی
و فاصله گرفتن از کلیش ههایزبانی را برای یک اثر ادبی (اعم کلیدی م یپردازند ،مثل بســیاری از شعرهای شمس لنگرودی که به است که برای بسیاری از نویسندگان مصداق دارد .کتاب «داستا نهایی
از شعر ،داستان یا حتی مقاله) حائز اهمیت م یدانید؟ در عین نظرم در شــعرهای کوتاهشموف قتر است تا شعرهای بلندش .مثلن برعکس»چندســال در ارشاد خاک خورد که مجوز بگیرد و قبلش هم
حال ،دوست دارم نظر شما را دربار هی آنچه به عنوان "جریان وقتی لنگرودی م یگوید :امشب/دریاها سیاهاند/باد زمزم هگرسیاه است /برای برنام هنویســی کامپیوتر یاش بامشــکلات بسیاری مواجه شد و
ساد هنویســی" در شــعر امروزایران مطرح و از سوی برخی پرنده و گیلا سها سیاهاند/دل من روشن است/تو خواهی آمد .ساختار دســت آخر در سال ۱۳۸۸منتشر شــد ،یعنی دقیقن وقتی که کتاب
این شــعر کوتاهتقابل دو عنصر متضاد در کنار هم است :سیاه یها و بعد یام را« ،پریدن به روایت رنگ» ،هم نوشــته بودم .اما این رمان که
سفید یها و به نظر م یرسد در جنگ میانسفیدی و سیاهی ،معشوق نوشتنش را ۱۳۸۸تمامکرده بودم ،هنوز هم چاپ نشده ،در حال یکه اثر حمایت م یشود ،بدانم. چـهـرمهشهاخیص اندبحیضپویر نشگاکه نسوو بهت
نظرم یکی از مه مترین شاخص ههای
ادبی است .این نگاه نو درزاوی هی دید مولف به چگونگی بیان و ترسیم به مثاب هی فرشــت های بهشــت را برای راوی به ارمغان م یآورد .البته کتاب بعد یاش ،یعنی همین «گریز از مرکز» ،هماکنون در بازار است.
دنیای او نهفته اســت .این نگاه نو در حیط هی داســتان یانمایشنامه همینشعر کوتاه هم دارای حشــو است چرا که انتخاب عناصری که «پریــدن به روایت رنگ» هم ســاختار خاص خــودش را دارد و مثل
ممکن است به رویارویی شخصی تها و تحول یکی از آ نها در عرص هی کنار هم چیده شــدهاند ،دلیل خاصیندارد .اگر به جای دریا بگوییم ،همیشــه باحضور پیرامت نها ،بخ شهای ناگفت هی بســیاری در ذهن
کشــمکشموجود دیده شــود که اگر چگونگی این تحول به شیوهای صحرا ،هیچ اتفاقی نم یافتد .اتفاقن مســئل هی کلیدی این شعر همان مخاطب بازسازی م یشــود و البته اینبارشخصی تهای اصلی داستانم
مشخصن ســه زن هســتند .کتا بهای دیگری هم هست که تئوری تقابل ســاختاری اســت که هم هی عناصر طبیعیت را به عنوان موانع نو بیان شده باشد ،م یشــود شاخص هی آناثر ،مانند هاملت که دچار
27 است.یکی «کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه» که چهارسال زندگی دربرابر آمدن معشــوقم یگذارد و نه معانی بکر یا زبان ساده. دوراهی فلسفی م یشود و چگونگی نشان دادن این دو راهی در هاملت
دست ناشر مانده است و البتهیکسالی است که مجوزش آمده .دیگری سادهنویســان شــاید از ترس از دســت دادن مخاطب ،شاید ازترس به شــیوهای نو صورت م یگیرد .این نگاه نو ممکن اســت در چگونگی
کتابی اســت به نام «نقد و نشان هشناسی ادبیات داستانیایران :ویژهی فهمیده نشــدن ،بــه مخاطب عام فکر م یکنند ،بــه پرفروش بودن و بیان یک مفهوم کهنه دیدهشود ،مانند مفهوم مرگ در رمان تریستام
ابراهیم گلستان و جلال آل احمد» که حاصل نشس تهایی است که در همگانی شــدن ،برای همین ازتکرار و توضیح شــعر خود ،استفاده از شندی که برای نشان دادن فنا ،نیستی و فقدان به جایبیان مستقیم،
خان هیهنرمندان برگزار کردیم .این کتاب دوم مجموعه مقالاتی است کلیشــ هها در سطح مفهوم و حتا ســاختار اثرشان استفادهم یکنند و این مفهوم به شــکلی تازه و به صورت یک صفح هی سیاه نمایش داده
از نویســندگان مختلف و قصد دارمجلد دوم این کتاب را به سیمین تمام ویژگ یهایی که یک شعر باید داشته باشد را به سطرهای کلیدی م یشود و ازمخاطب برای تفسیر سیاهی دعوت م یشود .این نگاه حتا
ممکن اســت در چگونگی چیدمان مطالبو پیرامت نها دیده شود که
دانشور و صادق چوبک اختصاص دهم. شعرشان منتقلم یکنند.