Page 9 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 9
کارهای��ش ب��وی خ��ودش را م ‌یده��د‪ ،‬ب��وی زندگیش و ‪۶9‬‬ ‫آیرو نازنینی بود که عطش داشت؛ عط ِش ارتباط و عط ِش نوشتن‪.‬‬
‫دغدغ ‌ههای��ش‪ ،‬بوی تن��ش‪ ،‬ت ِن روح و روان��ش‪ ،‬تنی زیبا و‬ ‫آی��رو تنهائیش را در مهاجرت بدل کرده بود به ش�ال ِق نوش��تار‪،‬‬
‫زخ ‌مخورده‪.‬‬
‫کلاراش‪ ،‬دخترش‪ ،‬هنوز ب ‌هدنیا نیامده بود که این را نوشت‪۷:‬‬ ‫ب ‌یپروا نوشتن و به اشترا ‌کگذاشتن و بحث کردن‪.‬‬

‫آیرو عط ِش چا ‌پکردن نداشت‪ ،‬عط ِش نوشتن و انتشار داشت‪۵‬‬

‫ـ‌ب ‌یمرز‪ ،‬ب ‌یسانس��ور‪ ،‬ب ‌یخو ‌دسانسوری ـ عط ِش حر ‌فزدن و‬
‫بح ‌ثکردن‪ .‬برای او‪ ،‬نام مهم نبود‪ ،‬عنوا ِن نویسندگی و روشنفکری‬

‫مهم نبود‪ ،‬حر ‌فزدن و نوشتن مهم بود‪.‬‬

‫‪‎‬تا ‌بباز ‌یهای بچه و باباش‬

‫‪‎‬تاب اگر ب ‌یتاب ‌یست‬

‫‪‎‬سرسره بهتر از تاب نیست‬

‫‪‎‬بازی که نیست‪ ،‬هست؟!‬

‫‪‎‬باشد‬

‫‪‎‬بازی را تازه خیلی هم دوست دارد بابا‬

‫‪‎‬تا ‌بسوار خوبی نیست چون نبوده‪ ،‬ولی فکر م ‌یکند تاب هست‪:‬‬

‫‪‎‬پس تا ‌ببازی هنوز خوب است‪ ،‬چون تا ‌ببازی هنوز باید خوب باشد‬

‫‪‎‬تازه از تاب تاب تاب تاب خوردن هم که خسته نم ‌یشود‬

‫‪‎‬خسته نم ‌یشود خسته نم ‌یشود بابا‬

‫‪‎‬چون ک ‌مکم که م ‌یرود‪ ،‬ک ‌مکم که برم ‌یگردد‪ ،‬ک ‌مکم که خسته‪ ،‬ک ‌مکم‬

‫‪‎‬که‪ ...‬خب!‬

‫‪‎‬حالا خسته شد‪ .‬خسته شد بابا‪.‬‬

‫‪‎‬ولی نه ای ‌نکه فکر کنی گیج شده یا بهانه م ‌یگیرد یا بازی کلاف ‌هاش کرده‪‎‬یا دلش هوای خانه کرده نه‪:‬‬

‫‪‎‬بابا تنها از ای ‌نکه هی جهان را ترک کند و برگردد تا هی جهان‪‎‬برگردد و ترک کند بابا را خسته شد!‬

‫‪‎‬پس اصلًا بهتر نیست همین بابایی که برای خودش م ‌نی شده است‬

‫‪‎‬مثل همین م ‌نی که برای خودش بابا‬

‫‪‎‬یک بار برای همیشه سفت بنشیند و قایم بچسبد طناب را‬

‫‪‎‬تا تو ی ‌کهو وقتی بزرگ شدی عزیز بابا خیلی بزرگ شدی‬

‫‪‎‬بیایی و از پشت‪:‬‬

‫یک‬

‫کارهایش بوی خودش‬ ‫دو‬
‫را م ‌یدهد‪ ،‬بوی زندگیش و‬ ‫با جهان طوری هلش بدهی‬
‫دغدغ ‌ههایش‪ ،‬بوی تنش‪،‬‬
‫ت ِن روح و روانش‪ ،‬تنی زیبا و‬ ‫که یک عمر‪ ...‬نه‪:‬‬
‫زخ ‌مخورده‪.‬‬ ‫سه تا‪...‬‬

‫خیلی عمر‪ ...‬هزارتا‪ ...‬اصلًا‪ :‬ای ‌نهوا!!!‬
‫طول بکشد تا بابا برگردد دوباره و‬

‫دوباره برگردد‬

‫بابا؟!‬

‫ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ‪ .‬ﺳﯽ‬‫بیماری مهلتم م ‌یداد و می دانستم فرشاد به فنلاند م ‌یآید برایش هیچ‬ ‫‪« ‎‬چ��ون ک ‌مکم که م ‌یرود‪۸،‬‬
‫کم نم ‌یگذاشتم‪ .‬امروز بعد از ما‌هها ج ‌یمی ‌لام را باز کردم و دیدم محشر‬
‫کبر ‌یست‪ ۵۵۲ .‬ایمیل ب ‌یخود و باخود برایم رسیده بود با مضمو ‌نهای‬ ‫ک ‌مک��م ک��ه برم ‌یگ��ردد‪،‬‬
‫ک ‌مکم که خس��ته‪ ،‬ک ‌مکم» کمم‬
‫«ش��عر و ش��اعران» یا «لطفاً ش��عر و داستان مرا‬ ‫م ‌یکند آیرو‪ .‬نوش��تن دربار‌هی نازنینی زیبا سخت است‪ ،‬دست و‬
‫بخوانید و نظر بدهی��د» از ایمی ‌لهای فل ‌های‪ .‬تا به‬ ‫دل م ‌یلرزاند‪ .‬هر چه هس��ت حضور دارد در ما‪ ،‬در هم ‌هی ما‪ .‬این‬
‫ایمیل تو و نانام و بابک سلیم ‌یزاده و پیمان و لیلا‬ ‫آخری��ن نام ‌های اس��ت که او چند ماه پیش از ق��رار رفتنش برایم‬
‫فرجامی و چند تا دوست و آشنای دیگر رسیدم که‬
‫مجبور ش��دم به پاس��خ‪ .‬اگر هنوز فرشاد در فنلاند‬ ‫نوشته‪:‬‬
‫اس��ت یا قرار است مجدداً به ای ‌نجا بیاید یا تلفنی‬ ‫«مهدی عزیز‪،‬‬
‫و مختصر خب��ر بده یا به ایمیل یاهویم بفرس��ت‪.‬‬ ‫«س�الم بر تو دوس��ت مهربان‪ .‬از ای ‌نکه دیر ج��واب م ‌یدهم دنیایی‬
‫مهدی جان‪ ،‬تو هم مثل پیمان و نانام برایم حکم‬ ‫ش��رمند‌هام‪ .‬ایمی ‌لها ‌یام را چک نم ‌یکردم تا امروز‪ .‬به جان کلارایم اگر‬

‫‪9 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011‬‬
   4   5   6   7   8   9   10   11   12   13   14