Page 10 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 10
‫برادر را داری‪ .‬راستش از تو چه پنهان‪ ،‬نم ‌یخواهم این را که م ‌یگویم با‬ ‫‪10‬‬
‫کسدیگریدر میان بگذاری‪ .‬این روزهادوباره با بیماری کهن ‌هامدست‬
‫وریا مظهر شاعر‪،‬‬ ‫به گریبانم‪ .‬ده سال است که بیماری هپاتیت ‪ C‬مرا در برزخ نگه داشته‪.‬‬ ‫ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ‪ .‬ﺳﯽ‬
‫نویسنده‪ ،‬و مترجم‬ ‫یعنی ی ‌کجورهایی قاچاقی نفس م ‌یکش��م‪ .‬کبدم کم کاری م ‌یکند‪.‬‬
‫کوردزبان‬ ‫دس��ت چپم تقریباً ب ‌یحس ش��ده‪ .‬تب دارم‪ .‬و از ی��ک دور‌هی درمان‬
‫دیگر وحش��ت دارم‪ .‬دیگر نم ‌یکش��م‪ .‬آخرین باری که دور‌هی درمان‬
‫ر ‌یبوار ک ‌هریمی‬ ‫ش��ش ماهه و دردناک اینترفرون که همان حال ‌تهای ش��یم ‌یدرمانی‬
‫را داش��ت وقتی تاب آوردم ده س��ال پیش بود‪ ۲۵ ،‬س��ال داشتم‪ .‬زنم‬
‫وریا مظهر را عموماً به آثاری که به زبان فارسی نوشته‪ ،‬م ‌یشناسیم‪.‬‬
‫حوز‌هی آفرینش وریا‪ ،‬اّما‪ ،‬بس��یار وس��ی ‌عتر بود‪ .‬ع�الوه بر مجموع ‌هی‬ ‫کن��ارم ب��ود و عاش��قانه مرا‬
‫آثار نقاش��ی که از وی به یادگار ماندهاست‪ ،‬وریا تلا ‌شهای درخشانی‬ ‫به ت��ا ‌بآوردن وام ‌یداش��ت‪.‬‬
‫ب��رای آفرینش به زبان مادری هم به عم��ل آورده بود‪ .‬روایت رابط ‌هی‬ ‫حالا او رفته اس��ت[‪ .]...‬اهل‬
‫وریا با زبان کوردی‪ ،‬داس��تان جالبی اس��ت‪ .‬در واقع اولین تلا ‌شهای‬ ‫چ ‌سناله نیس��تم‪ .‬این روزها‬
‫وریا برای خلق ادبی‪ ،‬ابیاتی کلاس��یک به زب��ان مادری و با مضمونی‬ ‫فقط به دخترم فکر م ‌یکنم‪.‬‬
‫طبیع ‌تگرایانه بوده است‪ .‬صرفنظر از این تلا ‌شهای اولیه‪ ،‬پرورش یا به‬ ‫تنه��ا دیدار دوهفت��ه ی ‌کبار‬
‫عبارتی بهتر خودپروری ادبی وریا در واقع به زبان فارسی انجام گرفته‬ ‫اوست که سرپا نگاهم داشته‪.‬‬
‫اس��ت‪ .‬ممنوعیت آموزش به زبان م��ادری از یک طرف‪ ،‬و محدودیت‬ ‫او ش��اهکار زندگی من است‬
‫دسترس��ی به متون ادبی کوردی از طرفی دیگر‪ ،‬محدود‌هی پرورش و‬ ‫و قرار اس��ت ای��ن نهال زیبا‬
‫متعاقب��اً آفرینش ادبی وریا را تا س��الهای اولی ‌هی اقامت در فنلاند هم‬ ‫زندگ ‌یام را پس از من ادامه‬
‫به زبان فارس��ی محدود کرده بود‪ .‬پار‌های دست نوشت ‌هی به جامانده‪،‬‬ ‫ده��د‪ .‬ب��ا پیم��ان و نانام در‬
‫نش��ان م ‌یدهند که وریا تا سا ‌لهای اولی ‌هی اقامت در فنلاند‪ ،‬حتی از‬ ‫ارتباطم‪ .‬همیش��ه ممنون و‬
‫احاط�� ‌هی ابتدائی بر قواعد املائی و انش��ائی زبان کوردی محروم بوده‬ ‫مدیون این دو برادرم بود‌هام‪.‬‬
‫است‪ .‬خودآگاهی پسینی نس��بت به این محرومیت ناخواسته‪ ،‬وریا را‬ ‫نانام چند شب پیش زنگ زد‪.‬‬
‫به برداشتن گا ‌مهائی بلند واداشت‪ .‬روابط اجتماعی متفاوت در تبعید‪،‬‬ ‫حالم را پرسید‪ .‬بو برد‌هاند که آخرهای خطم انگار‪ .‬خودم که به خودم‬
‫هم��راه با مطالع ‌هی آثاری به زبان کوردی‪ ،‬انگیز‌هی کورد ‌ینویس��ی را‬ ‫نم ‌یتوان��م دروغ بگویم‪ .‬به نانام گفتم‪ :‬آدم وقتی به مرگ فکر م ‌یکند‬
‫وحشت س��رتاپایش را م ‌یگیرد‪ ،‬ولی وقتی م ‌یمیرد تازه م ‌یفهمد که‬
‫در وریا برانگیخت‪.‬‬ ‫مردن اصلًا ترسی نداشته‪ .‬کلی خندیدیم‪ .‬به زندگی و مرگ خندیدیم‪.‬‬
‫تاریخ اولی��ن تلا ‌شهای ج ّدی وریا برای نوش��تن به زبان کوردی‪،‬‬ ‫اگرچ��ه هرگز از آ ‌نها تقاضای پول نکردم‪ .‬به جز چندس��ال پیش که‬
‫به یکی دو س��ال بع��د از انتش��ار مجموع ‌ه ش��عرهای اعترافات گریز‬ ‫هش��تم گرو نهم بود‪ .‬ولی آ ‌نها هیچ وقت کم نم ‌یگذارند‪ .‬نانام امشب‬
‫برم ‌یگردد‪ .‬پس‪ ،‬وریا بس��یار دیر‪ ،‬اّما پخت��ه‪ ،‬زبان و ادبیات کوردی را‬ ‫هم زنگ زد‪ ،‬حالم را پر ‌س‌وجو کرد‪ .‬گفت‪ :‬اگه قرار باشه بری‪ ،‬ما پیش‬
‫از تو م ‌یریم‪ .‬منظورش خودش و پیمان بود‪ .‬گفتم‪ :‬اگه راست م ‌یگی‬
‫به چالش کشید‪.‬‬ ‫سه نفری باهم بریم که یه سفری و حالی هم کرده باشیم‪.‬‬
‫در این مجال تنها به معرفی کوتاه آثار کوردی وریا بسنده م ‌یکنم‪،‬‬ ‫«این هم از روزگار «برزخی» آیرو‪.‬‬
‫ب��ا علم به اینکه هر تلاش��ی برای جمع بندی تحلیلی یا تفس��یری از‬ ‫«امش��ب نسبتاً حالم بهتر بود‪ ،‬برای همین کمی وراجی کردم‪ .‬ولی‬
‫آثار وریا‪ ،‬به ویژه در حوز‌هی ش��عر‪ ،‬با مانعی برم ‌یخورد که وریا آن را‬ ‫وراجی آدم را زمخت م ‌یکند‪ .‬زمخت یعنی عاریه‪ .‬که خوش��بختانه تو‬
‫آگاهانه به «شاخص» شعریش تبدیل کرد‌هاست‪ .‬وریا خود اذعان دارد‬ ‫عاری از آنی‪ .‬چیزی را از کسی گرفتن و یاد دادن کار امثال براهن ‌یست‬
‫که «شعر به نظر من نباید از خود ردپایی به نام مشخصه یا شاخص یا‬ ‫که زمخت است‪ ،‬عاری ‌های است‪ .‬چیزی را از کسی گرفته و یاد م ‌یدهد‪،‬‬
‫هر چیزی که به نوعی به تحدید و مرزگذاری بر شعریت شعر میانجامد‬ ‫برای همین هی ‌چوقت از خودش یاد نم ‌یگیرد‪ .‬چون زبان خودش را در‬
‫به جا بگذارد‪ ».‬این «مش��خصه» ـ یا در واقع فقدان آن ـ در مورد آثار‬ ‫کلیتی به نام زبان گم کرده است‪ .‬چیزی درتو‪ ،‬نانام‪ ،‬پیمان‪ ،‬علیرضای‬
‫حسینی زند‌هیاد (شکس�ت روای�ت)‪ ،‬بابک سلیم ‌یزاده هست به نام‬
‫شعری وریا به زبان کوردی هم صدق م ‌یکند‪.‬‬ ‫خودانگیختگی‪ .‬که در انبان شماها هست‪ ،‬این جوهر آزادگ ‌یست‪ ،‬باید‬
‫آث��ار به جا مانده از وریا به زبان ک��وردی را م ‌یتوان در مجموع به‬ ‫چون شیئی گرا ‌نقیمت مواظبش باشید‪.‬‬
‫س��ه بخش تقسیم کرد‪ :‬مجموع ‌هی اش��عار نوشته شده به کوردی؛ دو‬ ‫«برزخم را بر من ببخش‪...‬‬
‫مجموع ‌هی شعر و داس��تان برگردانده شده از فارسی به کوردی؛ و در‬ ‫«کاش پیمان ای ‌نجا بود‪ ،‬تو ای ‌نجا بودی‪ ،‬نانام بود‪ .‬بعد یک شب را‬
‫تا صبح گپ م ‌یزدیم‪ ،‬م ‌ینوش��یدیم و به زندگی و مرگ م ‌یخندیدیم‪.‬‬
‫کلارایم را نشا ‌نتان م ‌یدادم‪ ،‬تا شاهکار زندگ ‌یام‬
‫را نش��ا ‌نتان بدهم تا ببینید چه شکوف ‌هی بالنده‬
‫و س��رزند‌های بر شاخ و برگ این درخت شت ‌هزده‬
‫روییده‪ .‬که چه تماشای ‌یست شکوف ‌هی سرزند‌هی‬
‫این آیروی مردنی‪.‬‬
‫«تا شاید وقت و فرصتی دیگر‬
‫«قربانت‪:‬‬
‫ـ آیرو»‬

‫سال ‪ * ۱‬پائیز ‪ * ۱۳۹۰‬شماره صفر‬ ‫‪10‬‬
   5   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15