Page 13 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 13
13 و وقت��ی که به خودم فک��ر م یکنم ،طرحی از پدرم را م یبینم .داد نزن،
در این آینه کس�ی نیست! نه .کسی نیس��ت .این مجموعه از هر نظر
نیما یوشیج در معنای ب یکس��ی سروده ،که نه ،نوشته شده است .هر یک از اشعار ــ
داس��تا نهای این کتاب تأملی در مفهوم ب یکس یس��ت .کسی در ما نگاه
وقتی که به دنیا آمد م یکند ،م یبیند کس��ی نیس��ت .در خودش نگاه م یکند ،م یبیند کسی
«توکا»یی نبود نیس��ت .جهان خال یست .اگر جهان یکس��ر تهی باشد ،من چه م یکنم؟
طبیعتی نبود فریاد م یزنم با این امید که ش��اید کس��ی صدای مرا بش��نود .اگر کسی
«ر یرا»یی نبود در پاس��خ چیزی نگوید :م ینویس��م فریاد کردم ،کس��ی پاسخم را نداد و
م یگذرم .درس��ت مثل داستانی از بوریس ویان .راوی داستان پایش روی
وقتی که از دنیا رفت مین رفته .م ینویس��د پای من روی مین رفت .همین .ش��اع ِر داد نزن،
توکا ،طبیعت و ر یرا در ای�ن آین�ه ...هم پایش روی مین رفته اس��ت .هفت هی پیش صدای
انفج��ارش را من ش��نیدم .وریا با ما م یگوید« :پ��س دیگر هیچ معمولی
هر سه شدند نیس��ت ،اگر که بنویس��م /:چه غمگینی خود ای م�الل بزرگ» (ص .)۶
نیما. داد نزن ،در این آینه ...تلاش یس��ت برای نشان دادن این ملال بزرگ.
به پارک م یروی .پیرزنی را م یبینی با دامن بلند ،چروک و مهربانی .این
(از :کتاب مشاهیر) آرامش تهو عآور اس��ت .م یخواهی با دوستت حرف بزنی ،پی سیم تلفن
م یگردی ،س��ی مها در هم فرورفت هاند ،همه چیز چنان آش��فته است که
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ م ینویس��ی« :ولی هر چی م یگشتیم /تلف نمون نبود» (ص .)۸صدای تو
را کس��ی نم یشنود ،تا زنده هستی .مرگ تو اّما انفجار ی است .پایت را از
روی مین بردار .وقتی یکی از ما م یمیرد ،چیزی در هر یک از ما م یمیرد.
ما فقط صدای مرگ را م یتوانیم بشنویم ــ از هدایت تا امروز.
وقتی که کوچه از دشت خالی م یشود
و دشت از کوچه
یا هر دو از هم
دو را ضرب در دو م یکنم و سر چارراه
مجنونی م یشوم
ایستاده
با کت و شلوار سورم های،
که از شدت ضربات سرگردانی
کراوات م یجود و
به لیلا م یگوید :لیلی! (ص )۱۱
و در شعری دیگر م ینویسد:
پیش از آنکه به حرف بیاید چیزی ،کسی
و بگوید از کسی ،چیزی
راه به آخر خود رسیده است
-رسیدهای رفیق!
در انتهای انتها
فانوسی روشن هست
پیش هاش
خاموشی! (ص )۲۷
خاموشی یک فانوس ،فقط خاموشی یک فانوس است .مرگ هم فقط
مرگ اس��ت .وقتی که ُمردی ،دیگر نیستی .جاودانگی ب یمعناست .وقتی
که رفتی ،رفتی .وقتی که نیستی ،نیستی .زندگی باید کرد .
--------
پ ینوشت:
.۱و .م .آیرو ،داد نزن ،در این آینه کسی نیست! (ونکوور :ساب
ويژن.)۱۳۸۳/۲۰۰۴ ،
13 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011
در این آینه کس�ی نیست! نه .کسی نیس��ت .این مجموعه از هر نظر
نیما یوشیج در معنای ب یکس��ی سروده ،که نه ،نوشته شده است .هر یک از اشعار ــ
داس��تا نهای این کتاب تأملی در مفهوم ب یکس یس��ت .کسی در ما نگاه
وقتی که به دنیا آمد م یکند ،م یبیند کس��ی نیس��ت .در خودش نگاه م یکند ،م یبیند کسی
«توکا»یی نبود نیس��ت .جهان خال یست .اگر جهان یکس��ر تهی باشد ،من چه م یکنم؟
طبیعتی نبود فریاد م یزنم با این امید که ش��اید کس��ی صدای مرا بش��نود .اگر کسی
«ر یرا»یی نبود در پاس��خ چیزی نگوید :م ینویس��م فریاد کردم ،کس��ی پاسخم را نداد و
م یگذرم .درس��ت مثل داستانی از بوریس ویان .راوی داستان پایش روی
وقتی که از دنیا رفت مین رفته .م ینویس��د پای من روی مین رفت .همین .ش��اع ِر داد نزن،
توکا ،طبیعت و ر یرا در ای�ن آین�ه ...هم پایش روی مین رفته اس��ت .هفت هی پیش صدای
انفج��ارش را من ش��نیدم .وریا با ما م یگوید« :پ��س دیگر هیچ معمولی
هر سه شدند نیس��ت ،اگر که بنویس��م /:چه غمگینی خود ای م�الل بزرگ» (ص .)۶
نیما. داد نزن ،در این آینه ...تلاش یس��ت برای نشان دادن این ملال بزرگ.
به پارک م یروی .پیرزنی را م یبینی با دامن بلند ،چروک و مهربانی .این
(از :کتاب مشاهیر) آرامش تهو عآور اس��ت .م یخواهی با دوستت حرف بزنی ،پی سیم تلفن
م یگردی ،س��ی مها در هم فرورفت هاند ،همه چیز چنان آش��فته است که
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ م ینویس��ی« :ولی هر چی م یگشتیم /تلف نمون نبود» (ص .)۸صدای تو
را کس��ی نم یشنود ،تا زنده هستی .مرگ تو اّما انفجار ی است .پایت را از
روی مین بردار .وقتی یکی از ما م یمیرد ،چیزی در هر یک از ما م یمیرد.
ما فقط صدای مرگ را م یتوانیم بشنویم ــ از هدایت تا امروز.
وقتی که کوچه از دشت خالی م یشود
و دشت از کوچه
یا هر دو از هم
دو را ضرب در دو م یکنم و سر چارراه
مجنونی م یشوم
ایستاده
با کت و شلوار سورم های،
که از شدت ضربات سرگردانی
کراوات م یجود و
به لیلا م یگوید :لیلی! (ص )۱۱
و در شعری دیگر م ینویسد:
پیش از آنکه به حرف بیاید چیزی ،کسی
و بگوید از کسی ،چیزی
راه به آخر خود رسیده است
-رسیدهای رفیق!
در انتهای انتها
فانوسی روشن هست
پیش هاش
خاموشی! (ص )۲۷
خاموشی یک فانوس ،فقط خاموشی یک فانوس است .مرگ هم فقط
مرگ اس��ت .وقتی که ُمردی ،دیگر نیستی .جاودانگی ب یمعناست .وقتی
که رفتی ،رفتی .وقتی که نیستی ،نیستی .زندگی باید کرد .
--------
پ ینوشت:
.۱و .م .آیرو ،داد نزن ،در این آینه کسی نیست! (ونکوور :ساب
ويژن.)۱۳۸۳/۲۰۰۴ ،
13 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011