Page 18 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 18
18
من وارون آنم که م ینامیدم
علی نگهبان
یا نادانسته ،یکی یا چند تا از مسیرهای بالا را در پیش م یگیریم. ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽگفت« ،پس باید ماهی بشی».
این همه را گفتم مگر دریابم چرا اینها را م ینویسم .ای نها پرس شهای گفتم« ،آخه ماهی که شغل نیست!»
ب یپاس��خ چن��د ماه هی م��ن از خودم بودهان��د .اکنون هم ب��ا این امید
گفت« ،همینه که هست]۱[».
م ینویسم که در خو ِد نوشتن به چیزی برسم. خواندن دوستی که به ناگاه درم یگذرد به هیچ رو آسان نیست.
ش��اید زیرزمین هی هم هی اینها این بوده اس��ت که خودم را به هیچ بر گزارهی به «ناگاه درگذشتن» تأکید م یکنم چرا که هم هی مشکل
رو شایس��ته نم یدیدهام که در بارهی آیرو بنویس��م .نه ای نکه دربارهی من در خوان ِش چنان کس��ی همانا از این ناهنگامی مرگ او ب رم یخیزد؛
کارهایش حرفی ،برداشتی یا احساسی نداشته باشم؛ بلکه از آن روی که هیچ اگر بتوان مرگ را به هر ش��کل ناهنگام نامید .مگر مرگ آن نیست
نوشتن در این وضعیت چیز متفاوتی است و من نه جایگاه و نه اتوریت هی که هر گاه اراده کند س��ر م یرس��د؟ پس مرگ ناهن��گام از چه گون های
آن را دارم .نوش��تن در چنین وضعیتی به هر شکل که باشد نوشت ِن آن
شکل است به اضاف هی مرگ ،آن هم مرگ به شیوهی خاص مرگ آیرو. است؟
پس به هر روی ،نوش��تن من دربارهی آیرو نوش��تن ناشایس��تگی و اّما من مر ِگ ب ههنگام را برای خودم تعریف کردهام و آن مرگی است
ناتوانیم نیز خواهد بود. که سر م یرسد تنها زمانی که فرد از زنده بودن بازمانده باشد.
نوش��تن من از آیرو ،باری ،تلاش��ی است در جهت نوشتن از کارهای خواندن یک دوس��ت پس از مرگ ،مرگِ ناهنگام ،چگونه باید باشد؟
او و تا اندازهای نیز کوشش��ی اس��ت برای کشف دیدگاههای او دربارهی
نوش��تن ]۲[.اّما پرس��ش اکنون این خواهد بود :آیا اگر مرگ آیرو نبود، چگونه م یتواند باشد؟
ب��از هم من در چنین روزی ،چنین بررس��ی یا خوانش��ی از کارهای او آی��ا ما تلاش م یکنیم که با خوانش خود ب��ه مرگ او ،یا به مرگ به
م یکردم؟ نم یدانم .با کارهای آیرو چندین سال آشنا بودهام .شعرهایش طور کلّی ،پاسخ دهیم؟ آیا امیدواریم که او را از پس مرگش به خودمان
را بارها تازه تازه خواندهام ،نیز داستا نهای کوتاهش را .بارها به نقدی بر
کارهای او فکر کرده بودم ،اما هرگز زمانی مش��خص نکرده بودم ،ش��اید بازشناسانیم؟
از آن رو که نوش��ت ههای او هرگز در منزلگاهی توقف نم یکردند تا بتوان آی��ا م یخواهیم ب��ه گون های وام بگزاریم؟ کارهایی که م یتوانس��تیم
گفت« :آهان ،حالا م یش��ود آنها را راحت وارس��ی کرد و سنجیدشان». ی��ا باید م یکردیم را م یخواهیم اکن��ون ،چون نو شداروی پس از مرگ
مدام پوست م یانداخت و دیگر م یشد ــ این یعنی زندگی .شاید همین س��هراب ،انجام دهیم؟ خود را س��بک کنیم؟ کوتاه یهایمان را جبران
اس��ت که گفتم مرگش ناهنگام بود .او داشت زندگی م یآفرید؛ گر ِم کار
بود .آن چیزی که اکنون بر کار من زمان مشخص کرده ،و به آن زندگی کنیم؟ یا به آن شیوه با او بدرود کنیم؟
در ه��ر ح��ال ،انگی��زه ،معنی یا ه��د ِف کا ِر ما هر چه باش��د ،به چه
آفرینی پایان داده ،همانا مرگ آیروست.
پ��س نم یتوان از کارهایش نوش��ت و به م��رگ او ب یاعتنا بود .هیچ شیوههایی متوسل م یشویم؟
گریزی نیست از ای نکه حضور قاطع مرگ او را بالای سر خود در هنگام اگر به نمون ههای موجود در سو گنوش��ت هها و یادنام ههای معاصران یا
نوش��تن و در هر کلم هی کارهایش ،هنگام خواندن و بررس یش��ان حس پیشینیان بنگریم در م ییابیم که برخی از ما کارها و اثرهای بازمانده از
کن��م .اّما در عین حال باید وانمود کنم که او را نم یبینم .اگر چه مرگ دوست درگذشته را آین هی خود او م یگیریم و تلاش م یکنیم تا او را از
مرا م یبیند که دربارهی کارهای آیرو م ینویسم. آن رهگذر بازیابیم.
در ش��عر آیرو ش��اید نتوان بر یک ویژگی فراگیر و برجس��ته انگشت گاه��ی هم به زندگ��ی خصوصی او م یپردازیم و با بررس��ی پیوندها،
گذاش��ت .اما م یت��وان در کارهایش ،به ویژه کارهایی ک��ه از نیم ههای دوست یها ،شاد یها ،مشک لها و پیشرفتهای خانوادگی ،آموزشی ،کاری
مجموع هی داد نزن ،در این آینه کس�ی نیس�ت! به این س��و نوشته و مالی ،توانای یها و کمبودهای جس��می و بدنی و هر چه از این دس��ت،
اس��ت ،چرای یها و پ سزمین ههایی س��راغ کرد که انگار نوشتنشان برای
تصویری از او به دست م یدهیم.
شاعر مانند یک ضرورت وجودی ،یک ویر هست یشناسیک بوده است. زمانی دیگر او را در پیوند با کارها یا زندگی خصوصیش نم یبینیم .در
پس آنچه در این باره م ینویس��م نوش��ت های از دید نگرندهی ساکنی چنین حالتی ،او را نه در کن شها و کوش شهایش ،بلکه در شیوهی رفتار
نیس��ت که دارد به چیزی ،جس��می یا پدیدهای ایس��تا م ینگرد و آن را دیگری نس��بت به او بازم یشناسیم .این دیگری را
توصیف م یکند؛ بلکه س��عی م یکنم او را ه مچنان که م یرود ،ه مچنان م یتوان پیرامونیان ،دوستان دور و نزدیک ،جامعه،
که در جنب و جوش کار اس��ت ،تعقیب کن��م و هر چه به دیدم م یآید فرهنگ و هر چیز از این دست معنی کرد .م یتوان
دیگری را س��رزنش کرد که در رفتار خود با دوس ِت
را بازگویم.
درگذشته چنین و چنان کرده یا نکرده است.
نوش��تن دربارهی دوست از دس��ت رفته ،به هر
انگیزه ،ش��یوه یا هدفی که باشد ،چند و چو نهای
بس��یار به همراه دارد .به هر حال ما همواره دانسته
سال * ۱پائیز * ۱۳۹۰شماره صفر 18
من وارون آنم که م ینامیدم
علی نگهبان
یا نادانسته ،یکی یا چند تا از مسیرهای بالا را در پیش م یگیریم. ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽگفت« ،پس باید ماهی بشی».
این همه را گفتم مگر دریابم چرا اینها را م ینویسم .ای نها پرس شهای گفتم« ،آخه ماهی که شغل نیست!»
ب یپاس��خ چن��د ماه هی م��ن از خودم بودهان��د .اکنون هم ب��ا این امید
گفت« ،همینه که هست]۱[».
م ینویسم که در خو ِد نوشتن به چیزی برسم. خواندن دوستی که به ناگاه درم یگذرد به هیچ رو آسان نیست.
ش��اید زیرزمین هی هم هی اینها این بوده اس��ت که خودم را به هیچ بر گزارهی به «ناگاه درگذشتن» تأکید م یکنم چرا که هم هی مشکل
رو شایس��ته نم یدیدهام که در بارهی آیرو بنویس��م .نه ای نکه دربارهی من در خوان ِش چنان کس��ی همانا از این ناهنگامی مرگ او ب رم یخیزد؛
کارهایش حرفی ،برداشتی یا احساسی نداشته باشم؛ بلکه از آن روی که هیچ اگر بتوان مرگ را به هر ش��کل ناهنگام نامید .مگر مرگ آن نیست
نوشتن در این وضعیت چیز متفاوتی است و من نه جایگاه و نه اتوریت هی که هر گاه اراده کند س��ر م یرس��د؟ پس مرگ ناهن��گام از چه گون های
آن را دارم .نوش��تن در چنین وضعیتی به هر شکل که باشد نوشت ِن آن
شکل است به اضاف هی مرگ ،آن هم مرگ به شیوهی خاص مرگ آیرو. است؟
پس به هر روی ،نوش��تن من دربارهی آیرو نوش��تن ناشایس��تگی و اّما من مر ِگ ب ههنگام را برای خودم تعریف کردهام و آن مرگی است
ناتوانیم نیز خواهد بود. که سر م یرسد تنها زمانی که فرد از زنده بودن بازمانده باشد.
نوش��تن من از آیرو ،باری ،تلاش��ی است در جهت نوشتن از کارهای خواندن یک دوس��ت پس از مرگ ،مرگِ ناهنگام ،چگونه باید باشد؟
او و تا اندازهای نیز کوشش��ی اس��ت برای کشف دیدگاههای او دربارهی
نوش��تن ]۲[.اّما پرس��ش اکنون این خواهد بود :آیا اگر مرگ آیرو نبود، چگونه م یتواند باشد؟
ب��از هم من در چنین روزی ،چنین بررس��ی یا خوانش��ی از کارهای او آی��ا ما تلاش م یکنیم که با خوانش خود ب��ه مرگ او ،یا به مرگ به
م یکردم؟ نم یدانم .با کارهای آیرو چندین سال آشنا بودهام .شعرهایش طور کلّی ،پاسخ دهیم؟ آیا امیدواریم که او را از پس مرگش به خودمان
را بارها تازه تازه خواندهام ،نیز داستا نهای کوتاهش را .بارها به نقدی بر
کارهای او فکر کرده بودم ،اما هرگز زمانی مش��خص نکرده بودم ،ش��اید بازشناسانیم؟
از آن رو که نوش��ت ههای او هرگز در منزلگاهی توقف نم یکردند تا بتوان آی��ا م یخواهیم ب��ه گون های وام بگزاریم؟ کارهایی که م یتوانس��تیم
گفت« :آهان ،حالا م یش��ود آنها را راحت وارس��ی کرد و سنجیدشان». ی��ا باید م یکردیم را م یخواهیم اکن��ون ،چون نو شداروی پس از مرگ
مدام پوست م یانداخت و دیگر م یشد ــ این یعنی زندگی .شاید همین س��هراب ،انجام دهیم؟ خود را س��بک کنیم؟ کوتاه یهایمان را جبران
اس��ت که گفتم مرگش ناهنگام بود .او داشت زندگی م یآفرید؛ گر ِم کار
بود .آن چیزی که اکنون بر کار من زمان مشخص کرده ،و به آن زندگی کنیم؟ یا به آن شیوه با او بدرود کنیم؟
در ه��ر ح��ال ،انگی��زه ،معنی یا ه��د ِف کا ِر ما هر چه باش��د ،به چه
آفرینی پایان داده ،همانا مرگ آیروست.
پ��س نم یتوان از کارهایش نوش��ت و به م��رگ او ب یاعتنا بود .هیچ شیوههایی متوسل م یشویم؟
گریزی نیست از ای نکه حضور قاطع مرگ او را بالای سر خود در هنگام اگر به نمون ههای موجود در سو گنوش��ت هها و یادنام ههای معاصران یا
نوش��تن و در هر کلم هی کارهایش ،هنگام خواندن و بررس یش��ان حس پیشینیان بنگریم در م ییابیم که برخی از ما کارها و اثرهای بازمانده از
کن��م .اّما در عین حال باید وانمود کنم که او را نم یبینم .اگر چه مرگ دوست درگذشته را آین هی خود او م یگیریم و تلاش م یکنیم تا او را از
مرا م یبیند که دربارهی کارهای آیرو م ینویسم. آن رهگذر بازیابیم.
در ش��عر آیرو ش��اید نتوان بر یک ویژگی فراگیر و برجس��ته انگشت گاه��ی هم به زندگ��ی خصوصی او م یپردازیم و با بررس��ی پیوندها،
گذاش��ت .اما م یت��وان در کارهایش ،به ویژه کارهایی ک��ه از نیم ههای دوست یها ،شاد یها ،مشک لها و پیشرفتهای خانوادگی ،آموزشی ،کاری
مجموع هی داد نزن ،در این آینه کس�ی نیس�ت! به این س��و نوشته و مالی ،توانای یها و کمبودهای جس��می و بدنی و هر چه از این دس��ت،
اس��ت ،چرای یها و پ سزمین ههایی س��راغ کرد که انگار نوشتنشان برای
تصویری از او به دست م یدهیم.
شاعر مانند یک ضرورت وجودی ،یک ویر هست یشناسیک بوده است. زمانی دیگر او را در پیوند با کارها یا زندگی خصوصیش نم یبینیم .در
پس آنچه در این باره م ینویس��م نوش��ت های از دید نگرندهی ساکنی چنین حالتی ،او را نه در کن شها و کوش شهایش ،بلکه در شیوهی رفتار
نیس��ت که دارد به چیزی ،جس��می یا پدیدهای ایس��تا م ینگرد و آن را دیگری نس��بت به او بازم یشناسیم .این دیگری را
توصیف م یکند؛ بلکه س��عی م یکنم او را ه مچنان که م یرود ،ه مچنان م یتوان پیرامونیان ،دوستان دور و نزدیک ،جامعه،
که در جنب و جوش کار اس��ت ،تعقیب کن��م و هر چه به دیدم م یآید فرهنگ و هر چیز از این دست معنی کرد .م یتوان
دیگری را س��رزنش کرد که در رفتار خود با دوس ِت
را بازگویم.
درگذشته چنین و چنان کرده یا نکرده است.
نوش��تن دربارهی دوست از دس��ت رفته ،به هر
انگیزه ،ش��یوه یا هدفی که باشد ،چند و چو نهای
بس��یار به همراه دارد .به هر حال ما همواره دانسته
سال * ۱پائیز * ۱۳۹۰شماره صفر 18