Page 23 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 23
م یگ��رددُ .فر مگرا در ذا ِت خود محتواگرا س��ت ــ اّما محتواگرایی عقب پی شترها چاقویی داشتم
مانده :او با حر فهایی که به وی واگذاردهاند مش��غول اس��ت .در گذشته 23 که قسم ِت گندیدهی سیب را م یبریدم با آن
م یزید ،زیر درخ ِت س��ّنت ،و با س��ی بهای افتاده و ف یالحال گندیدهی امروز هم همان چاقو را دارم
«معنی» کار م یکند .چش��مان او همان چی��زی را م یبیند که پدرانش با این فرق
دیدهاند :به دنبا ِل یاف ِتن اف قهای تازهای نیست .تنها عینکش را عوض ،یا
بر دماغ جابجا ،م یکند .او سر نم یگرداند و از حیط های که برایش مقدر که حالا دیگر نم یدانم
کردهاند ،خارج نم یش��ود .فرمالیس��ت بر خلاف آنچ��ه م ینماید بندهی قسم ِت گندیدهی سیب گندیده است
معنی است :نمایندهی آن. یا قسم ِت سال ِم آن]۱[.
ام��ا معنی توهمی بیش نیس��ت .ما ب��ا معنی و ب��رای معنی زندگی
نم یکنی��م .اگ��ر م یکردیم با این همه معنی ک��ه دور و بر داریم چنین هیچ چیز مضح کتر از ش��ع ِر در خود و برای خود نیست .فرهنگی۴
تنها و تهی نبودیم .آنچه که ما در پی آنیم معنی نیس��ت ،زندگی است:
که شاعرانش را خارج از حیط هی کاست یهایشان م یستاید به شعر
تجرب هی زنده بودن! باور ندارد :تنها از آن ابزار م یسازد .سیگار را بی نیکوتین م یکند ،قهوه را
آیرو این را میدانست. بی کافئین ،جامعه را عقیم :دلخوش به پوسترهای تبلیغاتی و شعارهای
اهمیت بده ،الاغ
سیاسی :زنده باد این! مرده باد آن!
به خودت دکور!
به مورچ های که نزدیک م یشود
شعر آیرو دکوراتیو نبود .آنچه م ینوشت به تعبیری اصلًا شعر نبود۵:
به تنت! []۳
بیش��تر ش��عرهایی که م یخوانیم بی هیچ تأثیری از ما م یگذرند. ادام هی دست و پایش بود .هست ِی او بود که شعر گرفته بود :صریح
و ب��ی واس��طه ،به دور از هر گونه مرم ِر زای��دی .او حرفش را م یزند ،در
چ��را؟ چون خواندنش��ان ما را ،جان م��ا را ،از داوری تهی م یکند۸: حرفش شخم م یزند خشکزمینی را که جهان ماست ،شعر ماست ،شاید
کس��ی اینجا به جای ما ،برای ما ،داوری کرده است .تمام رابط های که با که بتوان دوباره چیز ارجمندی در آن کاشت .شاید!
این شعرها م یتوان داشت رابط های صوری و فیزیکی است :هم هی آنچه این «ش��اید» هم هی شعر اوس��ت :هم هی جه ِت شعر او .این امید ــ
که برای داوری داریم ــ اگر داشته باشیم ــ مشتی تکنیک ادبی است. که اگر مطلق نباشد یا ِس مطلق است ــ تنها از آ ِن دیوانگان است ،تنها
آنچه در کار نیست substanceاست. شایسته ی آنان.
اما مگر بدون دیوانگان می شود به فردا امیدی داشت؟
«کاش هیچ وقت به این س��رزمین یخین پا نگذاشته بودم تا تن به فرهنگی که از خود تهی م یش��ود مرم ِر زاید تولید م یکند .انسانی۶
این زندگینکب تبار و اجباری دهم ».از یکی از نام ههایش۹. که نم یاندیشد پیشینیانش را نشخوار م یکند .وقتی که نویسندهای
م یخواس��تیم به پاریس برویم .نش��د .دوست داش��ت ایفل را ببیند. کیفیت ندارد ،دهها کتاب م ینویس��د :کمیت که م یتوان داش��ت! وقتی
که حرفی برای زدن نداری ،حرف را از زدن جدا م یکنی تا زد ِن حرفت م یگف��ت پاریس برای عروس بودن به ایفل نیاز دارد .درس��ت م یگفت.
ربطی به حرف زدن نداش��ته باش��د! هشتاد سال اس��ت که داریم بر سر ایفل پاریس را توجیه م یکند و به آن فضیلت م یبخشد :فضیل ِت بودن،
فرم و محتوا «مب��ارزه» می کنیم .یا در حجرهی تعهدیم یا در حجرهی مس��تقل بودن .پاریس برای بودن به پاریس�� یها نیازی ن��دارد .با ایفل،
فرم ( به تازگی حجرهای به اس��م «زبانّیت» نیز باز کردهایم ــ که همان پاریس تاریخش را از دست م یدهد و اسطوره م یشود؛ اینجا دیگر محلی
فر مگرایی س��ت ،منتهی در قالبی دیگر) ،ب یاعتنا به اینکه بحث هرگز بر زیبا برای س��کونت نیست :شهری است که س��وای وظایف و مصارفش
سر فرم و محتوا نبوده است .مرمر زاید خلط مبحث م یکند .وظیف هاش م یزید.
هلس��ینکی ایف��ل ندارد؛ ی��خ دارد ۷ .م��اه یخ! در یک��ی از آخرین این اس��ت .مساله بر س��ر فرم و محتوا نیس��ت .حرفی اگر هست بر سر
substanceاس��ت ــ واژه ای که در فارس��ی حتا معادل درستی برایش گفتگوهای تلفن یمان از آکی کاریزماکی ،س��ینماگر درخشان فنلاندی،
م یگف��ت و این که چگونه فیل مهای��ش در آن یخکده از یخ زدن او جلو نداریم ــ چون مفهومش را نداریم.
م یگیرند .باید از یخ بر آمده باش��ی تا یخ را آب کنی .چه پارادوکس��ی! شعر آیرو شعر substanceاست.
کاریزماکی اّما آنقدر پُر کار نبود تا روح آیرو قانقاریا نگیرد.
؛ نم یفهمم چه لزومی دارد
از تلویزیونم که کار نم یکند این ماشی نهای سریع
فیلم جالبی م یبینم فرهنگی که شاعرانش را خارج این آد مهای سریع
راجع به زندگی مردی از حیطهی کاست یهایشان هرروز سای هام را بشکافند
که از زنش جدا شده از درو ِن آن عبور کنند
و بچ هاش را م یستاید به شعر باور ندارد :تنها تا بیرو ِن آن
بر من ظاهر شوند]۲[ .
هفت های ی کبار م یبیند. از آن ابزار م یسازد .؛
مشکل ای نجاست زمانی فرمالیست بود .اما کنار گذاشت .م یگفت :فرمالیست ،زیبا به۷
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ
که نم یدانم چرا این تلویزیون نظر میرسد .قوی .برندهی جنگی که در آن محتوا شکستی محتوم
فیلم دیگری پخش نم یکند]۴[. خورده اس��ت .اما چنین نیس��ت .فرمالیست بیش��تر از هر کس دیگری
درگیر با محتواست .او به دنبال ظرف ــ ظر فهای ــ تازهای برای محتوا
23 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011
مانده :او با حر فهایی که به وی واگذاردهاند مش��غول اس��ت .در گذشته 23 که قسم ِت گندیدهی سیب را م یبریدم با آن
م یزید ،زیر درخ ِت س��ّنت ،و با س��ی بهای افتاده و ف یالحال گندیدهی امروز هم همان چاقو را دارم
«معنی» کار م یکند .چش��مان او همان چی��زی را م یبیند که پدرانش با این فرق
دیدهاند :به دنبا ِل یاف ِتن اف قهای تازهای نیست .تنها عینکش را عوض ،یا
بر دماغ جابجا ،م یکند .او سر نم یگرداند و از حیط های که برایش مقدر که حالا دیگر نم یدانم
کردهاند ،خارج نم یش��ود .فرمالیس��ت بر خلاف آنچ��ه م ینماید بندهی قسم ِت گندیدهی سیب گندیده است
معنی است :نمایندهی آن. یا قسم ِت سال ِم آن]۱[.
ام��ا معنی توهمی بیش نیس��ت .ما ب��ا معنی و ب��رای معنی زندگی
نم یکنی��م .اگ��ر م یکردیم با این همه معنی ک��ه دور و بر داریم چنین هیچ چیز مضح کتر از ش��ع ِر در خود و برای خود نیست .فرهنگی۴
تنها و تهی نبودیم .آنچه که ما در پی آنیم معنی نیس��ت ،زندگی است:
که شاعرانش را خارج از حیط هی کاست یهایشان م یستاید به شعر
تجرب هی زنده بودن! باور ندارد :تنها از آن ابزار م یسازد .سیگار را بی نیکوتین م یکند ،قهوه را
آیرو این را میدانست. بی کافئین ،جامعه را عقیم :دلخوش به پوسترهای تبلیغاتی و شعارهای
اهمیت بده ،الاغ
سیاسی :زنده باد این! مرده باد آن!
به خودت دکور!
به مورچ های که نزدیک م یشود
شعر آیرو دکوراتیو نبود .آنچه م ینوشت به تعبیری اصلًا شعر نبود۵:
به تنت! []۳
بیش��تر ش��عرهایی که م یخوانیم بی هیچ تأثیری از ما م یگذرند. ادام هی دست و پایش بود .هست ِی او بود که شعر گرفته بود :صریح
و ب��ی واس��طه ،به دور از هر گونه مرم ِر زای��دی .او حرفش را م یزند ،در
چ��را؟ چون خواندنش��ان ما را ،جان م��ا را ،از داوری تهی م یکند۸: حرفش شخم م یزند خشکزمینی را که جهان ماست ،شعر ماست ،شاید
کس��ی اینجا به جای ما ،برای ما ،داوری کرده است .تمام رابط های که با که بتوان دوباره چیز ارجمندی در آن کاشت .شاید!
این شعرها م یتوان داشت رابط های صوری و فیزیکی است :هم هی آنچه این «ش��اید» هم هی شعر اوس��ت :هم هی جه ِت شعر او .این امید ــ
که برای داوری داریم ــ اگر داشته باشیم ــ مشتی تکنیک ادبی است. که اگر مطلق نباشد یا ِس مطلق است ــ تنها از آ ِن دیوانگان است ،تنها
آنچه در کار نیست substanceاست. شایسته ی آنان.
اما مگر بدون دیوانگان می شود به فردا امیدی داشت؟
«کاش هیچ وقت به این س��رزمین یخین پا نگذاشته بودم تا تن به فرهنگی که از خود تهی م یش��ود مرم ِر زاید تولید م یکند .انسانی۶
این زندگینکب تبار و اجباری دهم ».از یکی از نام ههایش۹. که نم یاندیشد پیشینیانش را نشخوار م یکند .وقتی که نویسندهای
م یخواس��تیم به پاریس برویم .نش��د .دوست داش��ت ایفل را ببیند. کیفیت ندارد ،دهها کتاب م ینویس��د :کمیت که م یتوان داش��ت! وقتی
که حرفی برای زدن نداری ،حرف را از زدن جدا م یکنی تا زد ِن حرفت م یگف��ت پاریس برای عروس بودن به ایفل نیاز دارد .درس��ت م یگفت.
ربطی به حرف زدن نداش��ته باش��د! هشتاد سال اس��ت که داریم بر سر ایفل پاریس را توجیه م یکند و به آن فضیلت م یبخشد :فضیل ِت بودن،
فرم و محتوا «مب��ارزه» می کنیم .یا در حجرهی تعهدیم یا در حجرهی مس��تقل بودن .پاریس برای بودن به پاریس�� یها نیازی ن��دارد .با ایفل،
فرم ( به تازگی حجرهای به اس��م «زبانّیت» نیز باز کردهایم ــ که همان پاریس تاریخش را از دست م یدهد و اسطوره م یشود؛ اینجا دیگر محلی
فر مگرایی س��ت ،منتهی در قالبی دیگر) ،ب یاعتنا به اینکه بحث هرگز بر زیبا برای س��کونت نیست :شهری است که س��وای وظایف و مصارفش
سر فرم و محتوا نبوده است .مرمر زاید خلط مبحث م یکند .وظیف هاش م یزید.
هلس��ینکی ایف��ل ندارد؛ ی��خ دارد ۷ .م��اه یخ! در یک��ی از آخرین این اس��ت .مساله بر س��ر فرم و محتوا نیس��ت .حرفی اگر هست بر سر
substanceاس��ت ــ واژه ای که در فارس��ی حتا معادل درستی برایش گفتگوهای تلفن یمان از آکی کاریزماکی ،س��ینماگر درخشان فنلاندی،
م یگف��ت و این که چگونه فیل مهای��ش در آن یخکده از یخ زدن او جلو نداریم ــ چون مفهومش را نداریم.
م یگیرند .باید از یخ بر آمده باش��ی تا یخ را آب کنی .چه پارادوکس��ی! شعر آیرو شعر substanceاست.
کاریزماکی اّما آنقدر پُر کار نبود تا روح آیرو قانقاریا نگیرد.
؛ نم یفهمم چه لزومی دارد
از تلویزیونم که کار نم یکند این ماشی نهای سریع
فیلم جالبی م یبینم فرهنگی که شاعرانش را خارج این آد مهای سریع
راجع به زندگی مردی از حیطهی کاست یهایشان هرروز سای هام را بشکافند
که از زنش جدا شده از درو ِن آن عبور کنند
و بچ هاش را م یستاید به شعر باور ندارد :تنها تا بیرو ِن آن
بر من ظاهر شوند]۲[ .
هفت های ی کبار م یبیند. از آن ابزار م یسازد .؛
مشکل ای نجاست زمانی فرمالیست بود .اما کنار گذاشت .م یگفت :فرمالیست ،زیبا به۷
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ
که نم یدانم چرا این تلویزیون نظر میرسد .قوی .برندهی جنگی که در آن محتوا شکستی محتوم
فیلم دیگری پخش نم یکند]۴[. خورده اس��ت .اما چنین نیس��ت .فرمالیست بیش��تر از هر کس دیگری
درگیر با محتواست .او به دنبال ظرف ــ ظر فهای ــ تازهای برای محتوا
23 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011