Page 27 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 27
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ‪ .‬ﺳﯽ‬‫نفی ب ‏یچو ‏ن‏وچرای آوانگارديس��م نيست‪ ،‬بلكه‬‫وریا مظهر‪ :‬از جريانات شعر معاصر داخل ايران‬‫باب�ک غف�اری‪ :‬آي�ا ت�و خ�ودت را جزو‬
‫برای انگشت نشانك‏رد ِن آن بخش از انديش ‏های ‪27‬‬ ‫كمابي��ش مطلع بود‏هام‪ ،‬البته خ��وب نه آ ‏نطور‬ ‫«چري ‏كهای ش�عری» م ‏یدانی؟ و م ‏یشود‬
‫كه ش��ما در جريان روزان ‏هی آن قرار گرفت ‏هايد و‬
‫است كه خود را برحق و مسلم و قطعی م ‏یداند‬ ‫م ‏یگيريد‪.‬البتهديگرحالاباوجوداينترنتكسانی‬ ‫در اين‏باره توضيح بدهی؟‬
‫و در پ��ی نفی و انكار تمام تجار ِب پيش از خود‬ ‫هم كهدر خارج از كشور هستند بي ‏شاز‏پيشدر‬ ‫وریا مظهر‪ :‬تعبير «چري ‏كهای شعری» از دكتر‬
‫م ‏یباشد‪ .‬خوب ديگر‪ ،‬گويا كمی هم از موضوع‬ ‫جريان مسائل داخل قرار م ‏یگيرند‪ ،‬كه اي ‏ننكته‬ ‫پيمان وها ‏بزاده (ش��اعر و استاد جامع ‏هشناس‬
‫(بزنيم به‏تخته) م ‏یتواند از نكات مثبت اينترنت‬ ‫ساكن كانادا) است‪ .‬و مسلماً او بهتر و روش ‏نتر‬
‫اصلی پُرسشت پرت افتادم‪.‬‬ ‫باشد‪ .‬اما اگر شعر را وابسته به نحل ‏های ادبی فرض‬ ‫م ‏یتواند در اي ‏نباره توضي��ح بدهد‪ ،‬كمااينك‏ه‬
‫نگيريم‪ ،‬و سنجش آن را به مقررا ِت ويژ‏ه‪ ،‬و گيرم‬ ‫اين كار را كرده‪ .‬اما خوب من تنها م ‏یتوانم درك‬
‫باب�ک غف�اری‪ :‬در آخر ای ‏نکه برای ش�عر‬ ‫تاز‏هی‪ ،‬همان نحله وانگذاريم‪ ،‬در آ ‏نصورت شعر‬ ‫خودم را از اين مسئله بيان كنم‪ .‬اين تعبير‪ ،‬يك‬
‫کمالی را متصور هس�تی که ش�عر دارد به‬ ‫هما ‏نطور ك��ه خدمتت گفتم صورتی تجربی و‬ ‫تعبير جامع ‏هش��ناختیـ‏‏هست ‏یشناسيك است‬
‫س�مت آن حرکت می کند یا فکر می کنی‬ ‫نسبتاً مستقلی ب ‏ه خود خواهد گرفت كه م ‏یتوان‬ ‫ك��ه در بطن آن ‏«براندازندگ��ی»‪ ،‬براندازندگ ِی‬
‫که کمال در تک تک برخی از شعرها دیده‬ ‫از آن به‏عنوان تجرب ‏هی زندگ ‏یای مس��تقل ياد‬ ‫همه‏جانب ‏هی شعر تا مرحل ‏هی شوريدن بر خود‪،‬‬
‫می شود؟ یا اصولاً به کمال در شعر معتقد‬ ‫ك��رد‪ ،‬يا به بيانی ديگر تجرب�� ‏های كه در زندگی‬ ‫به‏صورت اصلی محوری برجسته م ‏یشود‪ .‬اين‬
‫حضور ب ‏یوقف ‏های دارد‪ .‬پس اي ‏نحضور چه اينجا‬ ‫‏تعبير همان‏ق��در كه از نظر م��ن م ‏یتواند در‬
‫هستی؟‬ ‫رخ دهد‪ ،‬چه آنجا حاصلش كيس��ان خواهد بود‪.‬‬ ‫شك ‏لدادن به‏پاي ‏ههای نقد تئوري ِك شعر‪ ،‬كارائی‬
‫وری�ا مظهر‪ :‬نخير! به نظر م��ن هما ‏نطور كه‬ ‫تنها چيزی كه م ‏یتواند عامل مقايس��ه بين دو‬ ‫خودش را داش��ته باش��د‪ ،‬به‏همان‏اندازه قصد‬
‫گفتم ش��عر صورتی تجربی دارد‪ .‬و سير تكاملی‬ ‫كار ي��ا بي ‏شتر از آن باش��د درك اي��ن‏حضور و‬ ‫ندارد تا شعر را وارد محدود‏هی حفاظ ‏تشد‏های‬
‫ـ‏‏تاريخی برای شعر متصور شدن از ديدگاه من‬ ‫تلاش برای نزدكيی‏جس��تن به آن اس��ت‪ .‬ولی‬ ‫از استانداردهای تحميلی (از قبيل فرم‪ ،‬محتوا و‬
‫درست نيس��ت‪ .‬شعر تجرب ‏های‏است كه همواره‬ ‫خارج از كش��ور چه زمين ‏ههاي��ی را در تغيير (و‬ ‫تكني ‏كهای زبانی) بكند‪ .‬يعنی برای مثال وقتی‬
‫و در هم�� ‏ه ح��ال روی م ‏یده��د و در بن ِد زما ِن‬ ‫نه الزاماً پيش��رف ِت) ديد من نس��بت به زندگی‬ ‫پيمان وه��ا ‏بزاده از ديدگاه جامع ‏هش��ناختی‪،‬‬
‫تقويمی نيست‪ .‬تجرب ‏های نادر؛ از همين‏رو قابل‬ ‫به‏وجود آورده اس��ت‪ ،‬سؤال ‏یست كه پاسخش‬ ‫ش��عر را به مثال يك كنش چركيی يا چركيانه‬
‫چندان آسان نيس��ت (حداقل از جانب خودم)‪.‬‬ ‫فرض م ‏یگي��رد م ‏یخواهد برجس��تگی عنصر‬
‫كشف!‬ ‫چون من سير اين ديگرگونی را تعقيب نكرد‏هام‪.‬‬ ‫س��تيزندگی شعر و س��رباززدنش را از رفتن به‬
‫كمال و تكميل و تكام��ل و كامل واژ‏ههايی‬ ‫با اي��ن‏همه حس میك‏نم و فقط حس میك‏نم‬ ‫‏زير سلط ‏هی دستگا‏هها و نظا ‏مهای ادبی يادآور‬
‫هس��تند كه در مقابل كارهاي��ی م ‏یآيند كه ما‬ ‫كه تغييراتی در اي ‏نمدت ايجاد شده است‪ .‬و من‬ ‫شود‪ .‬و شعر اشار‏های باشد به بیك‏ران ‏هگی خود‪.‬‬
‫بس��يار خودآگاهان��ه انجام م ‏یدهيم يا س��عی‬ ‫البته در مقامی نيستم كه بخواهم اين تغييرات‬ ‫در صورت اي ‏نطورديد ِن قضيه‪ ،‬شعر نه ب ‏هعنوان‬
‫میك‏ني��م خودآگاهان��ه انجام دهي��م‪ .‬بالفرض‬ ‫ي��ك ژانر ادبی بلك��ه به‏عنوان تجرب�� ‏های مدام‬
‫كمالی هم برای شعر وجود داشته باشد‪ ،‬پس از‬ ‫را ارزشگذاری كنم‪.‬‬ ‫رو ‏یدهنده‪ ،‬متمايل به‏ديدگاهی هست ‏یگرايانه‬
‫حاص ‏لشد ِن آن‪« ،‬تما ‏مشدگی» نتيج ‏هی نهايی‬ ‫خواهد توانس��ت حت ‏یالامكان ب��ر‏ضد نظ ‏مها‬
‫خواهد بود‪ .‬پس اگر «كمال» چنين نتيج ‏های را‬ ‫بابک غفاری‪ :‬ميان ‏‏هات با ادبيات كلاس�يك‬ ‫و سيس��ت ‏مهای ديس��يپلينی ك��ه از هر جهت‬
‫در بر خواهد داشت‪ ،‬من ترجيح م ‏یدهم شعر را‬ ‫چ ‏هط�ور اس�ت و از كلاس�ي ‏كها ك�دام را‬ ‫محاصر‏هگرند و دس ‏ت‏وپاگير شعر شد‏هاند‪ ،‬مدام‬
‫برآمده از ناكاملی و ناتمامی بدانم‪ .‬بر همين‏راستا‬ ‫بش��ورد‪ .‬و در اين‏ش��ور ِش خودانگيخته‪ ،‬شعر‬
‫بح��ث ديگر حتی از «س��ليقه» نيز برم ‏یگذرد‪.‬‬ ‫بي ‏شتر م ‏یپسندی؟!‬ ‫خودش‪ ،‬خودش را بیك‏مترين دخالت ش��اعر‬
‫يعنی شعر به امری سليق ‏های نم ‏یتواند محدود‬ ‫وریا مظه�ر‪ :‬خواندن ش��عر كلاس��يك‪ ،‬اوايل‬ ‫تازه میك‏ند‪ ،‬يعنی بس��ان تجرب ‏های نابازدارنده‬
‫بماند‪ .‬چوندر بح ِث «سليقه»‪« ،‬انتخاب» عنصر‬ ‫برايم ملا ‏لآور بود‪ .‬م ‏یدان��ی چرا؟! چون اوايل‬ ‫در لحظ��ه به‏لحظ ‏هی زندگی ما اتفاق م ‏یافتد‪.‬‬
‫اصلی اس��ت‪ ،‬اما «تجربه» تنه��ا روی م ‏یدهد‪،‬‬ ‫كار‪ ،‬خ��ودم را خيلی آوانگارد م ‏یپنداش��تم و‬ ‫قصدم از بيان اي�� ‏ن تفاصيل اين بود كه بگويم‬
‫چه ما بخواهي��م و چه نخواهيم‪ .‬ب ‏ههمي ‏ندليل‪،‬‬ ‫شعر كلاسيك مرا ياد پيرمردهای بازنشست ‏های‬ ‫از نظر م��ن نظري ‏هی «چري ‏كهای ش��عری» نه‬
‫هرقدر كه ما از مباحث «عيني ‏تگرايی» در شعر‬ ‫م ‏یانداخ��ت ك��ه دور ه��م ت��وی ي��ك پ��ارك‬ ‫م ‏یتواند و نه قصد دارد تا حد و مرز برای ش��عر‬
‫فاصله بگيريم‪ ،‬و از روزن هست ‏یشناسانه ب ‏هقضيه‬ ‫جمع م ‏یش��دند و ب��رای هم حاف��ظ و مولوی‬ ‫تعيي��ن كند و يا خود تبديل ش��ود به مكتبی‬
‫بنگري��م‪ ،‬نقش م��ا ب ‏ه عن��وان تصمي ‏مگيرند‏ه و‬ ‫م ‏یخواندند‪ .‬در يك كلام ش��عر كلاسيك‪ ،‬حكم‬ ‫ش��عری‪ .‬بلكه كاملًا برعكس؛ مقصود برداشتن‬
‫يا فاع��ل ب ‏یب ‏ر‏وبرگر ِد ش��عر بس��يار كمرن ‏گتر‬ ‫ش��عر پير و پاتال را داش��ت‪ .‬اما حالا با رغب ِت‬ ‫قيود اس��ت از دست و پای شعر‪ ،‬قيودی كه در‬
‫جل��وه خواهد كرد‪ .‬در صور ِت اي��ن طور ديد ِن‬ ‫هر چه تما ‏متر ش��عرها و مت ‏نهای كلاس��يك را‬ ‫هرزمان تحت ل��وای مكتبی‪ ،‬گروهی‪ ،‬فرق ‏های‪،‬‬
‫قضي��ه‪« ،‬فروتنی» (اين جوهر كمياب) ش��ايد‬ ‫م ‏یخوان��م و م ‏یآموزم‪ .‬مثلًا بي��دل و مولوی را‬ ‫تنها حلق ‏های بر حلق ‏‏هی زنجير افزوده است‪ .‬اگر‬
‫دوب��اره بتواند راِه خود را ب ‏هس��م ِت ما كج كند‪.‬‬ ‫خيلی دوس��ت دارم‪ ،‬و نام ‏ههای عي ‏نالقضات و‬ ‫اين پي ‏شفرض در راستای درك من از اين مقوله‬
‫چيزیك‏��ه كمب��ودش را در اي ‏نعص��ر م ‏یتوان‬ ‫«خط سوم» شمس برايم سرشار از شعر است‪.‬‬ ‫درس��ت باش��د‪ ،‬بايد بگويم بله‪ ،‬من خودم را به‬
‫ب ‏هشدت حس كرد‪ .‬زمانی كه شاعر بتواند از راز‬ ‫آوانگارديس��م وقتی به‏مرحل�� ‏هی حاد خودش‬
‫فروتنی ش��عر بياموزد‪ ،‬در آ ‏نصورت مقام پيش‬ ‫م ‏یرس��د روحي�� ‏هی جس��تجو و انديش��ه را از‬ ‫اين‏ديدگاه بسيار نزديك م ‏یدانم‪.‬‬
‫ش��عر م ‏یگيرد و فروتنی (اي��ن جوهر كمياب)‬
‫‏از‏اين خداگون ‏‏هاش‪ ،‬همان‬ ‫را ب��ه ح ‏قطلبی و خودش��يفتگی م ‏یب��ازد‪ .‬و‬ ‫بابک غفاری‪ :‬اين كه از ايران دور بود ‏های‬
‫مقام ش��يفت ‌هب ‏هخود و نه‬ ‫«رجعت» و «دوبار‏هانديشی» را «واپ ‏سگرايی»‬ ‫و دوری نس�بی از جريان�ات ش�عر معاصر‬
‫شيفت ‌هب ‏هش��عر‪ ،‬خواه��د‬ ‫و «عق ‏بنش��ينی» م ‏یپن��دارد‪ .‬رغبت من برای‬ ‫و دوری از زب�ان فارس�ی چ�ه تأثي�ری بر‬
‫توانس��ت رن ِگ خود را به‬ ‫خواندن و آموختن از كلاسي ‏كها البته به‏معنی‬
‫قدرت و گستردگی شعر‬ ‫شعرهای تو داشته است؟‬
‫بب��ازد‪ .‬ش��ايد كيی ديگر‬
‫از حقاي��ق زيبای ش��عر‪،‬‬

‫همين باشد‪.‬‬

‫‪27 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011‬‬
   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32