Page 28 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 28
‫نامه به وریا‬ ‫‪28‬‬

‫پیمان وها ‌بزاده‬ ‫مادیّت م ‌یبخش��د ــ در جای دیگری است ــ‬ ‫ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ‪ .‬ﺳﯽ‬‫‪ ۱۵‬ژوئن ‪۲۰۰۲‬‬
‫ناَزم��ان در نامکان ــ اّما گردن��ده و حاضر در‬ ‫دوست عزیزم وریای نازنین!‬
‫جلد کتاب ــ دقت کنیم ــ اتفاقی بس شگفت‬ ‫غیبت همیشگی خود‪ .‬آن درگیری آغازین که‬ ‫با سلام و بهترین آرزوها! آقا رسید‪ .‬نسخ ‌های از‬
‫در حال انکش��اف است‪ .‬فراس��وئیِحادثه را با‬ ‫«ما ّد‌هگ ِی» ش��عر اس��ت درگیری میان مادیّت‬ ‫مجله خـط و کتاب اخیر شعر خودت مـاّده‪.۱‬‬
‫فروسوئ ِی ر ّد پای َرخداد ــ هر دو را ــ آستانه‬ ‫اکنون��ی و اینجائی ما با غیب ِت حاض ِر ش��عر در‬ ‫یک ماهی م ‌یش��ود و در این یک ماه به یادت‬
‫م ‌یشود‪ .‬اشاره به شعر آغازین دارد که نم ‌یتوان‬ ‫بودم‪ .‬چند بار سعی کردم تلفنی تماس بگیرم‪.‬‬
‫نوش��ت ولی ه��ر آنچه را هم که ش��عر آغازین‬ ‫هستی است‪.‬‬ ‫نشد‪ .‬طر ‌فهای شب م ‌یشد به وقت شما‪ .‬برایم‬
‫نوش��ته‪ ،‬با الفت بس��یار به تو هدیه م ‌یدهد‪ .‬ما‬ ‫این «ما ّد‌هگی»‪ ،‬اَما‪« ،‬ماندگی» نیست‪ .‬ما ّده‬ ‫ای��ن ظ ّن پیش آمد که نکند ش��مار‌هات عوض‬
‫را میان هستی و هست ‌یهایمان جا م ‌یگذارد تا‬ ‫است و مانده نیس��ت‪ .‬ماندنی میراست و زوال‬ ‫شده باشد‪ .‬خوب پس م ‌ینویس��م‪ .‬از ما ّده و از‬
‫سرچش��م ‌هی مانائی اس��ت‪ :‬جائی است که هر‬ ‫م�� ّوادی که ما ّد‌هی اول را س��اختند در کتابت‪.‬‬
‫ُرخداد را به اندیشه بنشینیم‪.‬‬ ‫ما ّد‌هی ش��عری و هر ش��عر ما ّدی به آن غیب ِت‬ ‫کت��اب که خ��ود ج��ای تبری��ک دارد اّما این‬
‫درگی��ری با ش��عرهای درون دفت��ر‪ ،‬وریاجان‪،‬‬ ‫حاض��ر‪ ،‬به آن درگیر ِی آغازی��ن‪ ،‬بازم ‌یگردند‪.‬‬ ‫فرمالیته اس��ت‪ ،‬ادای ِدین به اد ِب نداش��ته یا‬
‫فرصت��ی دو چن��دان م ‌یخواه��د‪ .‬از مـ�اّده‪۱‬‬ ‫هیچ ش��عر راس��تینی از حیط ‌هی پی ‌شداد‌هی‬ ‫نش��ناخته‪ ،‬و بیش و پیش از هر چیز به شاعر‪،‬‬
‫س��پا ‌سگزاری م ‌یکنم و ب��دان مدیونم‪ .‬خوب‬ ‫خود ــ که هدی ‌هی درگیری با هس��تی اس��ت‬ ‫نه به شعر‪ .‬اّما این ما ّد‌هها بود‌هاند‪ ،‬با یا بدو ِن تو‪،‬‬
‫شد انتشار این دفتر و نوشتن این نامه فرصتی‬ ‫ــ پا فراتر نم ‌یگ��ذارد‪ .‬انتظارهای اجتماعی و‬ ‫و خواهند بود‪ ،‬پیش یا پس از تو‪ .‬پس ارتباطی‬
‫فراه��م آورد تا خودم را در اختی��ار آن ُرخداد‬ ‫سیاسی و زیباشناسیک از شعر همه خشونتند‬ ‫به ت��و ندارند‪ .‬ب ‌هخصوص ای ‌نها‪ ،‬این ما ّد‌هها که‬
‫آغازی��ن بگذارم که زبانش را دمی به من هدیه‬ ‫و هرگز قادر به درک جنبش آزاد ‌یبخش شعر‬ ‫ش��عرند و ش��عرهائی که ما ّدی هستند‪ .‬اّما این‬
‫ک��رد تا ای ‌نها را بگویم و هس��ت ‌ی خود را به تو‬ ‫نیستند‪ .‬این انتظارها درگیر ‌یهای ما ّدی ما را‬ ‫«ما ّد‌هگی»[‪ ]۱‬چیزی نیست که تحمیل شده بر‬
‫در اینجا و اکنون با سرچش��م ‌ه و جریان غایب‬ ‫شعر باشد‪ .‬یعنی «ما ّد‌هگ ِی» این مادیّت خصل ِت‬
‫هدیه کنم تا شعرهای مـا ّده از شعر بگویند‪.‬‬ ‫شعر ــ که همیشه و هم ‌هجا حاضر است ــ به‬ ‫بیرونی و مقول ‌های محتوائی نیس��ت‪ .‬بل هستی‬
‫در شعر و با دوستی‬ ‫روزم ّرگی‪ ،‬ابتذال‪ ،‬ایدئولوژی‪ ،‬و َس��ْبک کاهش‬ ‫ش��عر است‪ :‬درست به خاطر همین «ما ّد‌هگی»‬
‫م ‌یدهند‪ .‬نمون ‌ههایش را هم م ‌یدانی‪ .‬ما ّد‌ههای‬ ‫است که ما ّد‌ههای شعر تو م ‌یزایند و شعرهای‬
‫شاد باش و دیر زی [امضاء]‬ ‫تو ــ ما ّد‌ههائی که نام تو را بر پیشانی دارند ولی‬ ‫تو مادَیّند ‪ .‬خ��دا کند به اهمیت موضوع واقف‬
‫ابداً از آن تو نیستند ‪ ،‬نم ‌یتوانند باشند ــ شعر‬ ‫باش��یم‪ .‬ما ّد‌هه��ای این دفتر با هس��تی ش��عر‬
‫‪--------------‬‬ ‫را در زن��دان انتظار ب��ه دام نم ‌یاندازند‪ .‬ویژگی‬ ‫درگیر م ‌یشوند و درس��ت در همین درگیری‬
‫پی نوش ‌ت‪:‬‬ ‫برجس��ت ‌هی آ ‌نها همانا در آن است که پس از‬ ‫شعر م ‌یآید‪ ،‬وارد م ‌یشود‪ ،‬دستی بر شان ‌هی ما‬
‫ابرا ِز شعر به شعر اجاز‌هی رفتن م ‌یدهند و خود‬ ‫م ‌یزند ــ در نهایت نرمی‪ ،‬مثل پَر‪ ،‬با دس��تان‬
‫‪ .۱‬کارب��رد واژ‌هی «ما ّد‌هگ��ی» با نگارش «های‬ ‫نامرئی��ش ـ��ـ و م ‌یرود‪.‬‬
‫غیرملف��وظ» از نظر رس�� ‌مالخط نادرس��ت‪ ،‬و‬ ‫برم ‌یگردند به سوی آن درگیر ِی آغازین‪.‬‬ ‫این ش��عرها هست ‌یهای‬
‫در چش��م من نازیبا‪ ،‬اس��ت‪ .‬اّم��ا همانگونه که‬ ‫م��ن این ُرخ��داد را در ش��عرهای مـاّده ‪۱‬‬ ‫م��ا هس��تند ـ��ـ الان و‬
‫خوانند‌هی تیزبیندریافت کرده‪ ،‬م ‌یخواستمدر‬ ‫م ‌یبین��م‪ .‬در م��ورد آنچه تو م ‌یبین��ی یا آنچه‬ ‫اکن��ون‪ ،‬اینجا و آنجا ــ و‬
‫این نام��ه بر جنا ‌سهای صوری و معنو ِی میا ِن‬ ‫دیگران م ‌یبینند چی��زی نم ‌یتوانم بگویم‪ .‬اّما‬ ‫درس��ت به همین خاطر‬
‫م��ا ّد‌ه‪ ،‬مادیّت‪ ،‬و ما ّدگی تأکید کنم و در همان‬ ‫م ‌یتوانم این را بپرس��م که آیا این اتفاقی است‬ ‫ماند‌هاند‪ .‬اّم��ا «ما ّد‌هگ ِی»‬
‫حال در تمای ِز همیش��ه با تأخی ِر ای ‌نها‪ ،‬به ویژه‬ ‫ک��ه «م��اد‌ه ـ ‪( »۱‬روی جل��د) در برگیرند‌هی‬ ‫این شعرها ــ که به آ ‌نها‬
‫ما ّدگی و ما ّد‌هگی‪ ،‬خانه کنم‪ .‬و این همانا تأکید‬ ‫ش��عری نیس��ت و درس��ت از آن رو که چیزی‬
‫بر خویشاوندی در تمایز است‪ .‬پس «ما ّد‌هگی»‬ ‫نم ‌یگوید ش��عری اس��ت آغازین‪ ،‬رو به سوی‬
‫در همان ناکجای ب ‌یزمان ُرخ م ‌یدهد و تمایزی‬ ‫آن درگی��ری آغازین دارد و در نامکان و ناَزمان‬
‫اس��ت که با دیرکرد همیشگ ‌ی خود تمای ‌زهای‬ ‫یافت خواهد شد؟ آیا این اتفاقی است که «ماده‌‬
‫موجو ِد میا ِن مادیّ ِت ما ّده‪ ،‬از س��وئی‪ ،‬و ما ّدگی‬ ‫ـ ‪ ،»۱‬ما ّد‌هی آغازی��ن‪ ،‬همانا «ما ّد‌هگی» زایای‬
‫(و پس زایندگی) ما ّد‌ه‪ ،‬از سوی دیگر‪ ،‬را از کار‬ ‫ش��عر اس��ت و پس مقدم بر هر شعر اکنونی و‬
‫نم ‌یاندازد‪ ،‬اّما در همان حال به جائی فراسوی‬ ‫اینجائی اس��ت؟ «ما ّد‌هگ ِی» «ماد‌ه ـ ‪ »۱‬اشاره‬
‫آ ‌نها اش��اره دارد‪ .‬پس از یک نظرگاه ک ‌میاب‪،‬‬ ‫به چیزی فراس��وی جلد کتاب دارد‪ ،‬به بیرون‬
‫که تنها کوهنوردانی سختکوش و نستوه بدان‬ ‫م ‌ینگرد‪ ،‬با نگرانی ای بسا‪ ،‬نه به درون‪ .‬فراسوئی‬
‫قلّ��ه م ‌یرس��ند‪« ،‬ما ّد‌هگی» همان چش�� ‌مانداز‬ ‫اس��ت به سوی ُرخداد نه فروسوئی به سوی ر ّد‬
‫آرمانشهری و اتوپیائی است که در هر شعر ناب‬ ‫پ��ای حادثه! اّما «ماد‌ه ـ ‪« »۱‬ما ّد‌هگ ِی» آغازی ِن‬
‫در پ ِی آن هستیم‪ .‬و این همانا اث ِر زایشی است‬ ‫شعر هم هست‪ :‬پس باز م ‌یشود‪ ،‬لایه به لایه‪ ،‬و‬
‫که از ُرخداد شعر برم ‌یخیزد و ما ّدیت ما ّده را‪،‬‬ ‫اثرِزایندگی را بر ما آشکار م ‌یکند‪ .‬همین روی‬

‫به عنوا ِن ر ّد پای ُرخداد‪ ،‬م ‌یزاید‪.‬‬
‫روشن است که اش��ار‌ههای این نامه به این‬
‫کت��اب اس��ت‪ :‬و‪ .‬م‪ .‬آیرو‪ ،‬مـ�اّده ‪( ۱‬مجموعه‬

‫شعر) (ب ‌یجا‪ :‬ب ‌ینا‪.)۲۰۰۲ ،‬‬

‫سال ‪ * ۱‬پائیز ‪ * ۱۳۹۰‬شماره صفر‬ ‫‪28‬‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32