Page 26 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 26
شايد همين رفتار ناگهانی من است با زبان كه ب ههمين دليل ،رس��يدن قطع��ی و راه بردن به رس��می مثل همينزبانی كه من حالا دارم با 26
باع��ث پديد آمدن نوعی طن��ز و پارادوكس در درون حقيقت ش��عر ممكن نيس��ت .نه اينكه آن جواب پرس��ش تو را م یدهم ،بازيگوش��ی
شعرها م یشود .وگرنه من با قصد طنزاند ِن شعر، بخواهم حك��م صادر كنم و نوش��تن را كاری كن��د و كنجكاوان��ه ب��ه اي نجا و آ نجا س��رك ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ
چيزی نم ینويسم .خب ،در همان دفتر ،خيلی بيه��وده تلقی كنم؛ چ��ون بهه رح��ال اي نها بكش��د و گاه از خلا ِل همين زبان بازيگوش��انه
شعرها هم هس��تند كه از زبان كتابی در آ نها (نوش��ت ههای ما) نش��ان ههای عين��ی حدس ما ي��ا سرككش��يد نهای كودكان��ه ،س��ؤا لهای
اس��تفاده كردهام .هم هی اي نها به حال و هوای هستند از حضور ش��عر و ه ر چند اي ن نشان هها فتن هانگيزانه و خطرناك مطرح كند .دنيای امروز
لحظ هی نوش��تن ش��عر ربط دارد .اي نلحظات بهت��ر حدس ما را تقويت كنند ،از قابليت تأمل ب یرح متر از آن یس��ت كه قبل از هرچيز به فكر
بالات��ری برخوردارند .آنجا كه من از «ش��عر» اين باش��ی كه چطور اولش ژست ادبی بگيری
گذرا هستند و كمتر در ياد م یمانند. ب هعنوان «غلط مصطلح» ي��اد كردم به همين و بعد ،با آن ب هگفتگو بنش��ينی ،گاه لازم است
دلي��ل بود .در نهايت «نوش��تن» ي��ك جور راه انگولكش كنی ،به يكجای حساس��ش دست
بابک غف�اری :چ�ه رابط های بين ش�عر و بردن و انديشيدن در ساي هی ممك نهاست كه بزنی ،كه ازجا بپرد ،و تو بتوانی برای يك لحظه
زندگی روزان هات وجود دارد؟ غيرممكن را هميش��ه دلچسب و بهان های برای
زيستن و ادام هی راه میكند .و چرا نم یپرسی هم شده زيرش را (آن زيرزيرها) را ببينی.
وریا مظهر :رابط های تنگاتنگ .شعر من چيزی «چرا انديش��يدن؟!» چون م یدان��ی كه علت بابک غفاری :چرا شعر م یگويی؟
ج��دا از زندگی و حال و حالای من نيس��ت .و انديش��يدن در خو ِد انديش��يدن پنهان است،
البته حال و حالای م��ن هم چيزی ب یربط به دليل موجه اين دم و بازدم ناموجه است ،يعنی وریا مظهر :هما نطور كه م یدانيم بشر همواره
گذشته و آيندهی من نيست .پس فكر میكنم دليل همين بود ِن ساده كه خود م یتواند همان تش��ن هی حقيقت بوده اس��ت« .نوشتن» شعر،
زندگی من و شعر من درهم تنيده شده باشند. اين غلط مصطلح ،تنها س��اي هی كوچك یس��ت
مثل حال و گذش��ته و آيندهی من .خودم كه سخ تترين دلي ِل زندگ ی باشد. ك��ه در زي��ر آن بتواني��م چن دصباح��ی به آن
اي��نطور فكر میكنم ،يعن��ی فكر میكنم كه واژهی غري��ب ،آن وهم بزرگ ،يعنی «حقيقت
اينرابط ه هميش��ه هس��ت ،بايد باشد .ايندو بابک غفاری :در كتاب آخرت از شعرهای مح��ض» بيانديش��يم (من اينج��ا روی فعل
لازم و ملزوم همديگرند؛ طبيع یست كه بدون فكرهای فلزی هم استفاده كرد های .معيار «انديش��يدن» پا م یفش��ارم) و وقتی حقيقت
زندگی شعر نيست ،و بدون شعر ،زندگی خالی محضی وجود نداشته باشد ما به وه ِم حقيقت
از «سرزن دگی»س��ت .بعد از نوش��تن هر شعر انتخاب اين شعرها چه بوده است؟ م یرس��يم .ايندو همديگر را تمام میكنند و
اي ناحساس در من بيدار م یشود كه اي ننوشته، وری�ا مظهر :اين دفتر آخ��ر دراصل زاييدهی در اين آميزش حقيق��ت و وهم ،ما ب هحقيقت
اي نش��عر م یرود راهش را مس��تقل از من در برخی وسوا سهای شخصی من است؛ گزيدهای س��ومی م یرس��يم كه حقيقت ش��عر است (يا
پيش بگيرد و داشتن اي ناحساس فكر میكنم از فكرهای فلزی و بهامساك از ميان شعرهای كيی از حقايق ش��عر م یتواند باشد) و من برای
يعنی مدام مقتو ِل تول ِد چي ِز ديگری ش��دن ،و جديدتر .فكرهای فلزی را اول از طريق ايميل نزدكيی جس��تن به آن حقيقت س��وم اس��ت
برای دوستان فرس��تادم و بعد ي ك جا روی نت شايد كه م ینويس��م« .نوشتن» بعضیوق تها
پس از هر مرگ ،دوباره خود متولد شدن. منتشرشان كردم .رفت هرفته احساس كردم كه همواركنندهی راه یس��ت ك��ه در طول آن ،ما
زندگی ش��عری نوع ديگ ِر زيستن است .اين ب��ه اي نصفحا ِت ديجيتالی ،چن��دان اطمينانی بتوانيم به خو ِد «حقيقت» ،حقيق ِت خارج شده
نوع زندگی فقط س��پری كردن لحظات پس از نيست .بههمينجهت تعدادی از آ نها را توی از زير سيطرهی تحميلات عقلانی ،بيانديشيم.
تولد تا مرگ نيست ،تولد و مرگ را همزمان و اين دفتر آخر آوردم تا محل ام نتری برايش��ان پس برخلاف نظر بعض یها كه ش��عر را طريقی
دس توپا كرده باشم .معيار انتخاب هم احساس برای عدول از انديش��ه م یانگارند ،من معتقدم
متناوباً درخود دارد. من نسبت به همخوا نبودن آ نها در همجواری كه شعر ،وسعت یس��ت كه نامحدودی را پيش
پای انديش��ه م یگذارد .م یتوانم بگويم ش��عر
بابک غفاری :نظرت در مورد تقسي مبندی با شعرهای جديدتر بوده است. م یتواند خو ِد انديش�� هی قا بنگرفته باشد ،آن
شعر معاصر چيست؟ انديش هی ناب ،و سرچشم هی تمام تأملات آزاد
بابک غفاری :داد نزن ،در اين آينه كس�ی انسانی ،درست برخلاف ايستكردن و فرورفتن
وری�ا مظه�ر :م��ن ب��هش��خصه ب��ه اي��ن نيست! ش�عرهايی را داراس�ت كه ب هزبان زير لوای شعرنويس��ی و س��ياهكردن كاغذهای
تقس��ي مبند یها و مرزبند یها اعتقادی ندارم. محاوره بس�يار نزدكيند و ب ههما نصورت بس��يار ،بلكه حركت و شناورش��دن در مسير
چه چيز با اي نتقس��ي مبند یها م یخواهد ثابت هم نوشته ش�د هاند .اين نوعی تنوع است جريان شعرزيس��تی و شعرانديش ی ،ب همثاب هی
شود؟ شعر روندی هست یگرايانه يا ازل ی ـابدی يا نياِز ش�عری؟ و عل� ِت گراي ِش تو يا بهتر نگرشی هست یجوش .نوشتن شعر ،اي نجا ديگر
دارد (البته اگر با منطق رياض یدا نها ازل و ابد است بگويم ش�ع ِر تو به اين جنبه از زبان اهميت محوری خود را از دست م یدهد .آنچه
را دو نقط هی آغاز و پايان ي ك خط تصور نكنيم). كه بر كاغذ نوشته م یش��ود تنها ستاي شهای
اس��تانداردهای محدو ِد زمانی عمر مش��خصی چه م یتواند باشد؟ ماس��ت از ش��عر ،بي��ان
دارند .البته كه ش��عر از زم��ان حال خودش و وری�ا مظهر :ه��ر زب��ان ،لحن درخ��ور خود دلتنگی ماس��ت در هجر
ش��رايط مكانی و زمانی ــ خواه ناخواهــ تأثير م یطلبد .نم یدانم ش��ايد بتوان آن را ب هعنوان چي��زی كه حض��ورش را
م یگيرد ك��ه اينتأثير م یتوان��د ناخودآگاه و ي��ك نياز ش��عری تلقی كرد .لحن مح��اوره ،ب ه هم هي چگاه تمامو كمال
طبيع ی هم باشد ،اّما اينكه ما بخواهيم آگاهانه نظ��ر م��ن از ظرفيت بالايی ب��رای بيان طنز و حس نكردهايم .پس ما با
تابع ب یچو نوچرای اين موقعي تها و ش��راي ط ك ماهمي��ت جل��وهداد ِن دني��ای انحصارطل ِب نوشتن ش��عر ،تنها اقدام
باش��يم بهمعنای دام انداخت نهای مك ّرر برای فرزانگی برخوردار است .خب ،البته من قبل از ب��هح��د ِس حض��و ِر دور
دربند و رام كردن روح جس��تجوگر و بلندپروا ِز آنكه شعری بنويس��م ،نم ینشينم و فكر كنم از دس ِت ش��عر میكنيم.
ش��عر اس��ت .كه البته آنچه طی اي ندا ماندازی ك��ه به چهزبانی اين را بگويم .ش��ايد در آخر
برای شكارچيان شعر م یماند تنها غبن است و ي��ك اديت مختصر بكنم ،اما كاری نمیكنم كه
ب��هجوهرهی ناگهانیبودن اثر لطم های بزند .و
نه هيچچيز ديگری.
سال * ۱پائیز * ۱۳۹۰شماره صفر 26
باع��ث پديد آمدن نوعی طن��ز و پارادوكس در درون حقيقت ش��عر ممكن نيس��ت .نه اينكه آن جواب پرس��ش تو را م یدهم ،بازيگوش��ی
شعرها م یشود .وگرنه من با قصد طنزاند ِن شعر، بخواهم حك��م صادر كنم و نوش��تن را كاری كن��د و كنجكاوان��ه ب��ه اي نجا و آ نجا س��رك ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ
چيزی نم ینويسم .خب ،در همان دفتر ،خيلی بيه��وده تلقی كنم؛ چ��ون بهه رح��ال اي نها بكش��د و گاه از خلا ِل همين زبان بازيگوش��انه
شعرها هم هس��تند كه از زبان كتابی در آ نها (نوش��ت ههای ما) نش��ان ههای عين��ی حدس ما ي��ا سرككش��يد نهای كودكان��ه ،س��ؤا لهای
اس��تفاده كردهام .هم هی اي نها به حال و هوای هستند از حضور ش��عر و ه ر چند اي ن نشان هها فتن هانگيزانه و خطرناك مطرح كند .دنيای امروز
لحظ هی نوش��تن ش��عر ربط دارد .اي نلحظات بهت��ر حدس ما را تقويت كنند ،از قابليت تأمل ب یرح متر از آن یس��ت كه قبل از هرچيز به فكر
بالات��ری برخوردارند .آنجا كه من از «ش��عر» اين باش��ی كه چطور اولش ژست ادبی بگيری
گذرا هستند و كمتر در ياد م یمانند. ب هعنوان «غلط مصطلح» ي��اد كردم به همين و بعد ،با آن ب هگفتگو بنش��ينی ،گاه لازم است
دلي��ل بود .در نهايت «نوش��تن» ي��ك جور راه انگولكش كنی ،به يكجای حساس��ش دست
بابک غف�اری :چ�ه رابط های بين ش�عر و بردن و انديشيدن در ساي هی ممك نهاست كه بزنی ،كه ازجا بپرد ،و تو بتوانی برای يك لحظه
زندگی روزان هات وجود دارد؟ غيرممكن را هميش��ه دلچسب و بهان های برای
زيستن و ادام هی راه میكند .و چرا نم یپرسی هم شده زيرش را (آن زيرزيرها) را ببينی.
وریا مظهر :رابط های تنگاتنگ .شعر من چيزی «چرا انديش��يدن؟!» چون م یدان��ی كه علت بابک غفاری :چرا شعر م یگويی؟
ج��دا از زندگی و حال و حالای من نيس��ت .و انديش��يدن در خو ِد انديش��يدن پنهان است،
البته حال و حالای م��ن هم چيزی ب یربط به دليل موجه اين دم و بازدم ناموجه است ،يعنی وریا مظهر :هما نطور كه م یدانيم بشر همواره
گذشته و آيندهی من نيست .پس فكر میكنم دليل همين بود ِن ساده كه خود م یتواند همان تش��ن هی حقيقت بوده اس��ت« .نوشتن» شعر،
زندگی من و شعر من درهم تنيده شده باشند. اين غلط مصطلح ،تنها س��اي هی كوچك یس��ت
مثل حال و گذش��ته و آيندهی من .خودم كه سخ تترين دلي ِل زندگ ی باشد. ك��ه در زي��ر آن بتواني��م چن دصباح��ی به آن
اي��نطور فكر میكنم ،يعن��ی فكر میكنم كه واژهی غري��ب ،آن وهم بزرگ ،يعنی «حقيقت
اينرابط ه هميش��ه هس��ت ،بايد باشد .ايندو بابک غفاری :در كتاب آخرت از شعرهای مح��ض» بيانديش��يم (من اينج��ا روی فعل
لازم و ملزوم همديگرند؛ طبيع یست كه بدون فكرهای فلزی هم استفاده كرد های .معيار «انديش��يدن» پا م یفش��ارم) و وقتی حقيقت
زندگی شعر نيست ،و بدون شعر ،زندگی خالی محضی وجود نداشته باشد ما به وه ِم حقيقت
از «سرزن دگی»س��ت .بعد از نوش��تن هر شعر انتخاب اين شعرها چه بوده است؟ م یرس��يم .ايندو همديگر را تمام میكنند و
اي ناحساس در من بيدار م یشود كه اي ننوشته، وری�ا مظهر :اين دفتر آخ��ر دراصل زاييدهی در اين آميزش حقيق��ت و وهم ،ما ب هحقيقت
اي نش��عر م یرود راهش را مس��تقل از من در برخی وسوا سهای شخصی من است؛ گزيدهای س��ومی م یرس��يم كه حقيقت ش��عر است (يا
پيش بگيرد و داشتن اي ناحساس فكر میكنم از فكرهای فلزی و بهامساك از ميان شعرهای كيی از حقايق ش��عر م یتواند باشد) و من برای
يعنی مدام مقتو ِل تول ِد چي ِز ديگری ش��دن ،و جديدتر .فكرهای فلزی را اول از طريق ايميل نزدكيی جس��تن به آن حقيقت س��وم اس��ت
برای دوستان فرس��تادم و بعد ي ك جا روی نت شايد كه م ینويس��م« .نوشتن» بعضیوق تها
پس از هر مرگ ،دوباره خود متولد شدن. منتشرشان كردم .رفت هرفته احساس كردم كه همواركنندهی راه یس��ت ك��ه در طول آن ،ما
زندگی ش��عری نوع ديگ ِر زيستن است .اين ب��ه اي نصفحا ِت ديجيتالی ،چن��دان اطمينانی بتوانيم به خو ِد «حقيقت» ،حقيق ِت خارج شده
نوع زندگی فقط س��پری كردن لحظات پس از نيست .بههمينجهت تعدادی از آ نها را توی از زير سيطرهی تحميلات عقلانی ،بيانديشيم.
تولد تا مرگ نيست ،تولد و مرگ را همزمان و اين دفتر آخر آوردم تا محل ام نتری برايش��ان پس برخلاف نظر بعض یها كه ش��عر را طريقی
دس توپا كرده باشم .معيار انتخاب هم احساس برای عدول از انديش��ه م یانگارند ،من معتقدم
متناوباً درخود دارد. من نسبت به همخوا نبودن آ نها در همجواری كه شعر ،وسعت یس��ت كه نامحدودی را پيش
پای انديش��ه م یگذارد .م یتوانم بگويم ش��عر
بابک غفاری :نظرت در مورد تقسي مبندی با شعرهای جديدتر بوده است. م یتواند خو ِد انديش�� هی قا بنگرفته باشد ،آن
شعر معاصر چيست؟ انديش هی ناب ،و سرچشم هی تمام تأملات آزاد
بابک غفاری :داد نزن ،در اين آينه كس�ی انسانی ،درست برخلاف ايستكردن و فرورفتن
وری�ا مظه�ر :م��ن ب��هش��خصه ب��ه اي��ن نيست! ش�عرهايی را داراس�ت كه ب هزبان زير لوای شعرنويس��ی و س��ياهكردن كاغذهای
تقس��ي مبند یها و مرزبند یها اعتقادی ندارم. محاوره بس�يار نزدكيند و ب ههما نصورت بس��يار ،بلكه حركت و شناورش��دن در مسير
چه چيز با اي نتقس��ي مبند یها م یخواهد ثابت هم نوشته ش�د هاند .اين نوعی تنوع است جريان شعرزيس��تی و شعرانديش ی ،ب همثاب هی
شود؟ شعر روندی هست یگرايانه يا ازل ی ـابدی يا نياِز ش�عری؟ و عل� ِت گراي ِش تو يا بهتر نگرشی هست یجوش .نوشتن شعر ،اي نجا ديگر
دارد (البته اگر با منطق رياض یدا نها ازل و ابد است بگويم ش�ع ِر تو به اين جنبه از زبان اهميت محوری خود را از دست م یدهد .آنچه
را دو نقط هی آغاز و پايان ي ك خط تصور نكنيم). كه بر كاغذ نوشته م یش��ود تنها ستاي شهای
اس��تانداردهای محدو ِد زمانی عمر مش��خصی چه م یتواند باشد؟ ماس��ت از ش��عر ،بي��ان
دارند .البته كه ش��عر از زم��ان حال خودش و وری�ا مظهر :ه��ر زب��ان ،لحن درخ��ور خود دلتنگی ماس��ت در هجر
ش��رايط مكانی و زمانی ــ خواه ناخواهــ تأثير م یطلبد .نم یدانم ش��ايد بتوان آن را ب هعنوان چي��زی كه حض��ورش را
م یگيرد ك��ه اينتأثير م یتوان��د ناخودآگاه و ي��ك نياز ش��عری تلقی كرد .لحن مح��اوره ،ب ه هم هي چگاه تمامو كمال
طبيع ی هم باشد ،اّما اينكه ما بخواهيم آگاهانه نظ��ر م��ن از ظرفيت بالايی ب��رای بيان طنز و حس نكردهايم .پس ما با
تابع ب یچو نوچرای اين موقعي تها و ش��راي ط ك ماهمي��ت جل��وهداد ِن دني��ای انحصارطل ِب نوشتن ش��عر ،تنها اقدام
باش��يم بهمعنای دام انداخت نهای مك ّرر برای فرزانگی برخوردار است .خب ،البته من قبل از ب��هح��د ِس حض��و ِر دور
دربند و رام كردن روح جس��تجوگر و بلندپروا ِز آنكه شعری بنويس��م ،نم ینشينم و فكر كنم از دس ِت ش��عر میكنيم.
ش��عر اس��ت .كه البته آنچه طی اي ندا ماندازی ك��ه به چهزبانی اين را بگويم .ش��ايد در آخر
برای شكارچيان شعر م یماند تنها غبن است و ي��ك اديت مختصر بكنم ،اما كاری نمیكنم كه
ب��هجوهرهی ناگهانیبودن اثر لطم های بزند .و
نه هيچچيز ديگری.
سال * ۱پائیز * ۱۳۹۰شماره صفر 26