Page 25 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 25
حدس حضور دور از دست شعر 25
مصاحب هی اينترنتی با و .م .آيرو (وريا مظهر)
بابك غفاری
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽعينی تبخش آن را تش��ريح ك��رد .اي نمفاهيم م یتوان��د تغيير كند و اتفاق��اً جالب یش هم در این گفتگو در ژوئیه ۲۰۰۴انجام و پی شتر
برای راه بردن ب ه كن ِه هستی شعر بههيچ وجه همين اس��ت كه تغيير میكند .تعريف شعر در در س�ایت «پوئتریسم» منتشر شده بود.
كافی نيستند .تعريف شعر حتی اگر امكا نپذير بطن ش��عر نهفته اس��ت و تا وقتی كه در بطن این سایت دیگر برقرار نیست .ویراستار
هم باشد مش��كلی را حل نمیكند ،جز اينكه خود نهفته است مقول ها یست نسبی ،وقتی به
از شعر (اي نس��نگر آخرين) چيزی قابل لمس مرحل هی توضيح و تشريح بهجهت رسيدن به بابک غفاری :از خودت و كارهايت بگو!
و متعاقب��اً قابل مصرف (در حال بدهبس��تان و يك فهم همگانی م یرسد قطعيت پيدا میكند و وری�ا مظهر :از خودم چيزه��ای زيادی بهياد
مبادل هی ش��ر مآور با جامع هی مصرفی) بسازد. بهبيان سادهتر از سيالّيت به ايستايی م یرسد. ندارم .جز اينكه متولد س��ال )۱۳۵۴( ۱۹۷۵
در صورتیكه ش��عر در تجربه اتف��اق م یافتد. يعنی مس��ئله اينجاس��ت كه اي��نديدگاه را هس��تم؛ در ش��هر س��نندج ب هدنيا آمدهام؛ در
تجرب هه��ای اتف��اقنيفتاده را خ��ب نم یتوان كاملًا و بهطور هم هجانبه نم یتوان توضيح داد. نوجوان��ی با خانواده در تهران س��اكن ش��دم.
ب هبن ِد تعريف كش��اند .ش��مسقي��سراز یها پاس��خ به چرايش از نظر من اين است :شعر با س��ربازی ك��ردم و بع��د از آن ه��م در كيی از
كم نداش��ت هايم .كس��انی كه اگر حيط هی شعر هستی س��روكار دارد .اگر بپرسی منظور تو از شهر كهای كرج اقامتداشت هام .تا قبل از خروج
را مل��ك خود فرض نم یگرفتند ،ش��ايد ش��عر هستی چيس��ت ،م یگويم همان چيزی كه به از اي��ران هم مقيم همان ك��رج بودم .مدتی در
اينچنين ب��هورط هی مرگكام�� ی حاصله از فكر ما م یآيد و همزم��ان همان چيزی كه به تريكه ب هس��ر بردم و حالا هم ساكن هلسينكی
فكر ما نم یآيد .ما چه تعريف جامعی م یتوانيم فنلان��د هس��تم .ازدواج ك��ردهام و حاصل اين
خودعقلك لپنداری نم یافتاد. از «هس��تی» داشته باشيم (البته اگر هستی را ازدواج ،دختر كوچك یس��ت ب هن��ام «كلارا» كه
ب��ههمي نجه��ت هرحك��م صادركردن��ی مرداب راكدی تص��ور نكنيم)؛ يعنی آ نچيزی
در جواب اينكه ش��عر چيس��ت ،مانع یس��ت از هس��تی كه ب ه فكر ما نم یآيد يا بهتر اس��ت نا بترين و تكرارناپذيرترين شعر من است.
كه با دس��ت خود پيش پای خودمان و ش��عر بگويم از طريق قوهی شهودی ما درك نم یشود از مكنونات كه بگذريم و به مكتوبات برسي م.
خودمان گذاش��ت هايم .و هما نطور كه گفتم ما چيز مش��خص و روشنی نيس��ت تا با اتكاء به چند دفتر شعر منتش��ر كردهام كه از جمل هی
با ارائ هی تعريف از چيزی نسبی ،چيزی مطلق آن بتوانم پرده از معمای چيس��تی شعر بردارم آ نه��ا م یتوانم اش��اره كنم ب��ه اعترا فهای
م یس��ازيم ،يعنی خواست هناخواس��ته آن را از (البته اگر ادعا نداش��ته باش��يم ك��ه رو یهای گريز ،مـ�اّده ،۱فكرهای فل�زی (اينكيی
طريق تعري فهای خيلی ش��خصی و بح ثهای ديگر هستی را قادر به شناسايی هستيم) .اين فقط روی اينترنت منتش��ر ش��ده) و ايناواخر
سليق های ماليك تپذير میكنيم .شعر تا سرحد ديدگاه طی تجربهكردن ب هشيوهای غيرشهودی هم به همت دوس��ت عزيزم پيم��ان وها بزاده
بیكران هگی كه كرانی ندارد فضای رهاي یست، ش��كل م یگيرد و نم یتوان با يك تعداد مفهوم دفتری منتش��ر كردم با نام داد نزن ،در اين
اما شعف ناشی از دانستگی ،گاه امر را چنان بر آينه كسی نيست! كه خود شامل تعدادی از
ما مشتبه میكند كه خود را مالك ب یقي دوشر ِط شعرهای فكره�ای فلزی و شعرهای جديدتر
م یباشد .يك مجموعه داس��تان هم آماده دارم
اين فضا بدانيم.
كه هنوز در جايی چاپش نكردهام.
باب�ک غف�اری :در مجموع ههاي�ی ك�ه از بهنقاش��ی علاق��ه دارم و در اينزمينه هم
ت�و خوان�دم :م�اده ،۱فكره�ای فل�زی و
مجموع� هی آخرت داد ن�زن ،در اين آينه پي شتر كارهايی كردهام.
كسی نيست! نقش طنز ب هترتيب پررن گتر
ش�ده اس�ت ،عل ِت روی آورِد ت�و به طنز بابک غفاری :در ديدگاه تو شعر چيست؟
وریا مظهر :اگر منظور اين اس��ت كه تعريفی
چيست؟ ش��خصی از ش��عر ارائ��ه بدهم ،چني��نكاری
وری�ا مظهر :دني��ای بدون «طن��ز» برای من نمیكنم .ب هنظر من ش��عر چيزی نيس��ت كه
دنيای وحشتناك یس��ت .هر روز كه بي شتر از بتوان ي��ك تعريف كلّی از آن بهدس��ت داد .با
شمايل دنيا وحش��ت میكنم ،بي شتر به طنز اي نهم��ه هركس بهطور نس��بی ديدگاهی در
م��ورد ش��عر دارد .مثلًا خود من زمانی س��عی
پن��اه م یب��رم .در طنز، میك��ردم اينديدگاه را تش��ريح كنم تا بتوانم
گاه��ی آدم ب��ه واقعيات آن را حداقل برای خودم توجيهی از سر كاهلی
ظريف و پنهانی دس��ت كرده باش��م .حالا فكر میكن��م كه اين ممكن
پي��دا میكن��د ك��ه در نيس��ت چون اينديدگاه چيز ثابتی نيست و
دني��ای خش��ك و جدی
ادبی كمتر م یتوان آن را
سراغ كرد .آدم نم یتواند
از ي��كزب��ان خش��ك و
25 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011
مصاحب هی اينترنتی با و .م .آيرو (وريا مظهر)
بابك غفاری
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽعينی تبخش آن را تش��ريح ك��رد .اي نمفاهيم م یتوان��د تغيير كند و اتفاق��اً جالب یش هم در این گفتگو در ژوئیه ۲۰۰۴انجام و پی شتر
برای راه بردن ب ه كن ِه هستی شعر بههيچ وجه همين اس��ت كه تغيير میكند .تعريف شعر در در س�ایت «پوئتریسم» منتشر شده بود.
كافی نيستند .تعريف شعر حتی اگر امكا نپذير بطن ش��عر نهفته اس��ت و تا وقتی كه در بطن این سایت دیگر برقرار نیست .ویراستار
هم باشد مش��كلی را حل نمیكند ،جز اينكه خود نهفته است مقول ها یست نسبی ،وقتی به
از شعر (اي نس��نگر آخرين) چيزی قابل لمس مرحل هی توضيح و تشريح بهجهت رسيدن به بابک غفاری :از خودت و كارهايت بگو!
و متعاقب��اً قابل مصرف (در حال بدهبس��تان و يك فهم همگانی م یرسد قطعيت پيدا میكند و وری�ا مظهر :از خودم چيزه��ای زيادی بهياد
مبادل هی ش��ر مآور با جامع هی مصرفی) بسازد. بهبيان سادهتر از سيالّيت به ايستايی م یرسد. ندارم .جز اينكه متولد س��ال )۱۳۵۴( ۱۹۷۵
در صورتیكه ش��عر در تجربه اتف��اق م یافتد. يعنی مس��ئله اينجاس��ت كه اي��نديدگاه را هس��تم؛ در ش��هر س��نندج ب هدنيا آمدهام؛ در
تجرب هه��ای اتف��اقنيفتاده را خ��ب نم یتوان كاملًا و بهطور هم هجانبه نم یتوان توضيح داد. نوجوان��ی با خانواده در تهران س��اكن ش��دم.
ب هبن ِد تعريف كش��اند .ش��مسقي��سراز یها پاس��خ به چرايش از نظر من اين است :شعر با س��ربازی ك��ردم و بع��د از آن ه��م در كيی از
كم نداش��ت هايم .كس��انی كه اگر حيط هی شعر هستی س��روكار دارد .اگر بپرسی منظور تو از شهر كهای كرج اقامتداشت هام .تا قبل از خروج
را مل��ك خود فرض نم یگرفتند ،ش��ايد ش��عر هستی چيس��ت ،م یگويم همان چيزی كه به از اي��ران هم مقيم همان ك��رج بودم .مدتی در
اينچنين ب��هورط هی مرگكام�� ی حاصله از فكر ما م یآيد و همزم��ان همان چيزی كه به تريكه ب هس��ر بردم و حالا هم ساكن هلسينكی
فكر ما نم یآيد .ما چه تعريف جامعی م یتوانيم فنلان��د هس��تم .ازدواج ك��ردهام و حاصل اين
خودعقلك لپنداری نم یافتاد. از «هس��تی» داشته باشيم (البته اگر هستی را ازدواج ،دختر كوچك یس��ت ب هن��ام «كلارا» كه
ب��ههمي نجه��ت هرحك��م صادركردن��ی مرداب راكدی تص��ور نكنيم)؛ يعنی آ نچيزی
در جواب اينكه ش��عر چيس��ت ،مانع یس��ت از هس��تی كه ب ه فكر ما نم یآيد يا بهتر اس��ت نا بترين و تكرارناپذيرترين شعر من است.
كه با دس��ت خود پيش پای خودمان و ش��عر بگويم از طريق قوهی شهودی ما درك نم یشود از مكنونات كه بگذريم و به مكتوبات برسي م.
خودمان گذاش��ت هايم .و هما نطور كه گفتم ما چيز مش��خص و روشنی نيس��ت تا با اتكاء به چند دفتر شعر منتش��ر كردهام كه از جمل هی
با ارائ هی تعريف از چيزی نسبی ،چيزی مطلق آن بتوانم پرده از معمای چيس��تی شعر بردارم آ نه��ا م یتوانم اش��اره كنم ب��ه اعترا فهای
م یس��ازيم ،يعنی خواست هناخواس��ته آن را از (البته اگر ادعا نداش��ته باش��يم ك��ه رو یهای گريز ،مـ�اّده ،۱فكرهای فل�زی (اينكيی
طريق تعري فهای خيلی ش��خصی و بح ثهای ديگر هستی را قادر به شناسايی هستيم) .اين فقط روی اينترنت منتش��ر ش��ده) و ايناواخر
سليق های ماليك تپذير میكنيم .شعر تا سرحد ديدگاه طی تجربهكردن ب هشيوهای غيرشهودی هم به همت دوس��ت عزيزم پيم��ان وها بزاده
بیكران هگی كه كرانی ندارد فضای رهاي یست، ش��كل م یگيرد و نم یتوان با يك تعداد مفهوم دفتری منتش��ر كردم با نام داد نزن ،در اين
اما شعف ناشی از دانستگی ،گاه امر را چنان بر آينه كسی نيست! كه خود شامل تعدادی از
ما مشتبه میكند كه خود را مالك ب یقي دوشر ِط شعرهای فكره�ای فلزی و شعرهای جديدتر
م یباشد .يك مجموعه داس��تان هم آماده دارم
اين فضا بدانيم.
كه هنوز در جايی چاپش نكردهام.
باب�ک غف�اری :در مجموع ههاي�ی ك�ه از بهنقاش��ی علاق��ه دارم و در اينزمينه هم
ت�و خوان�دم :م�اده ،۱فكره�ای فل�زی و
مجموع� هی آخرت داد ن�زن ،در اين آينه پي شتر كارهايی كردهام.
كسی نيست! نقش طنز ب هترتيب پررن گتر
ش�ده اس�ت ،عل ِت روی آورِد ت�و به طنز بابک غفاری :در ديدگاه تو شعر چيست؟
وریا مظهر :اگر منظور اين اس��ت كه تعريفی
چيست؟ ش��خصی از ش��عر ارائ��ه بدهم ،چني��نكاری
وری�ا مظهر :دني��ای بدون «طن��ز» برای من نمیكنم .ب هنظر من ش��عر چيزی نيس��ت كه
دنيای وحشتناك یس��ت .هر روز كه بي شتر از بتوان ي��ك تعريف كلّی از آن بهدس��ت داد .با
شمايل دنيا وحش��ت میكنم ،بي شتر به طنز اي نهم��ه هركس بهطور نس��بی ديدگاهی در
م��ورد ش��عر دارد .مثلًا خود من زمانی س��عی
پن��اه م یب��رم .در طنز، میك��ردم اينديدگاه را تش��ريح كنم تا بتوانم
گاه��ی آدم ب��ه واقعيات آن را حداقل برای خودم توجيهی از سر كاهلی
ظريف و پنهانی دس��ت كرده باش��م .حالا فكر میكن��م كه اين ممكن
پي��دا میكن��د ك��ه در نيس��ت چون اينديدگاه چيز ثابتی نيست و
دني��ای خش��ك و جدی
ادبی كمتر م یتوان آن را
سراغ كرد .آدم نم یتواند
از ي��كزب��ان خش��ك و
25 Vol. 1 * No. 0 * Autumn 2011