Page 16 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 16
شاعروارونگی‌ها‬‫وریآ‬ ‫به یاد و‪ .‬م‪ .‬آیرو‬ ‫‪16‬‬

‫منتاتو‬

‫هادی ابراهیمی‬ ‫«به که ‪»...‬‬‫ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ‪ .‬ﺳﯽ‬
‫حر ‌فهایی هست که تنها به تو م ‌یشود گفت‬
‫اولین بار با اجراهای ش��عری وریا مظهر (و‪ .‬م‪ .‬آیرو) از طریق پیمان‬
‫وهاب زاده که استعداد او را در شعر م ‌یستود‪ ،‬آشنا شدم‪ .‬وریا مظهر‬ ‫حر ‌فهایی که به هیچ کس نم ‌یشود گفت‬
‫با واژ‌هها توانسته‌است ما را با فردیت‪ ،‬احساسات راستین و صمیمیت‬ ‫اما تو نیستی‬
‫خ��ود نزدیک کند‪ .‬او در ش��عرش متنی را توضیح نم ‌یدهد و واژ‌هها‌‬
‫افاد‌هی بیان مطلب را ندارند‪ ،‬بلکه مثل هر اجرای شعری تأوی ‌لپذیر‬ ‫و این حر ‌فها دیگر گفته نخواهد شد‪.‬‬
‫هستند‪ .‬دستور ناپذیری‪ُ ،‬فرم‪ ،‬ساختارشکنی و ارز ‌شگذاری به شیء‬
‫در کارهای وریا‪ ،‬بیانگر شاعرانگی اجرای متن‪ ،‬مدرن و معاصر بودن‬ ‫«تنها صداست که ‪»...‬‬
‫او‪ ،‬و اش��رافش به دنیای امروز است‪ .‬طراوت و تازگی واژگان ساخته‬ ‫صدای بی حرکت‬
‫شدهدر شعر‪ ،‬یک شاعر را برجسته و کارهایش را از نظر زیباشناختی‬
‫در رد‌هی ممت��از قرار م ‌یدهد‪ .‬ش��اعر وریا با واژ‌هها انس و الفت دارد‬ ‫تنها مانده در جایی‬
‫و در آفرین ‌شگری وچیدمان ایهام گون ‌هی آنها‪ ،‬از زیر یوغ اس��تبداد‬ ‫تکیه داده کنج دیوار‬
‫واژگان مصرف ش��ده‪ ،‬واژگانی که بیش از این توس��ط شاعران دیگر‬ ‫گوش را صدا م ‌یکند‪.‬‬
‫به مصرف رس��یده‌است‪ ،‬بیرون آمده و شخصیت و فردیت خود را با‬
‫«به تو ‪»...‬‬
‫پرهیز از مکررها‪ ،‬به مخاطبانش نشان م ‌یدهد‪.‬‬ ‫تصعید* «ساد»‪« ،‬هراکلیت» است‪،‬‬
‫زبان شعری وریا پُر طمطراق و با تبختر نیست‪ .‬زبان دنیای امروز‬ ‫وقتی که مرد را با عبور دادن از رودخانه م ‌یکشد‪.‬‬
‫است با همه آلودگ ‌یها و احساسات و روحیات انسانی عصر ارتباطات‪.‬‬ ‫و تناسخ هراکلیت من‪ ،‬وقتی که در سطر پایین‬
‫ی��ک غروب غ�� ‌مزده و بارانی و غمبرگ نگران از پای��ان آب در کنار‬
‫ساحل‪ ،‬او را فریب نم ‌یدهد تا به رمانتیسیسم بازگردد‪ .‬غروب خونین‬ ‫دراز کشیده و م ‌یمیرم‬
‫خورشید در عصر تَف کرد‌هی تابستان که در میان اقیانوس دست و‬ ‫و تصاعد من شما‬
‫پا م ‌یزند‪ ،‬نم ‌یتواند او را به آرامش برساند چون انسان دنیای معاصر‬
‫او ب��ا دیدن این تصاویر به آرامش نم ‌یرس��د و اص�ا ًل فرصت دیدن‬ ‫که مرگ منی هستید که‬
‫آن را ندارد و ش��اهد غرق ش��دن غروب خونین در اقیانوس نیست‪.‬‬ ‫من نبودم‬
‫انسا ِن وریا خود دارد در پیچیدگ ِی دنیای معاصر دست و پا م ‌یزند و‬
‫خفه م ‌یشود‪ .‬آسمانخرا ‌شهایی که ت ‌نشان از گرمای خورشیدی که‬ ‫ولی زیر کلم ‌هها دراز کشیدم و مردم‬
‫نورش از س��وراخ اوزن گذشته‪ ،‬تاول‌زده‌‌است‪ ،‬با شعر سبک نیمایی‬ ‫کلم ‌ههای کرم‬
‫یا ش��املویی اجراپذیر نیستند و توصیف نم ‌یشوند و باید با ِکر ِم ضد‬
‫آفتا ‌بس��وختگی و عینک ضد ماورای بنفش‪ ،‬شعر امروز را حمایت‬ ‫که ما را مرده م ‌یپندارند‬
‫کرد و از تشعش��ع رادیواکتی ِو ناشی از ستیز جها ‌نگشایان با طبیعت‬ ‫روی جناز‌هام‬

‫و انسان مصونش داشت‪.‬‬ ‫روبروی ما وول م ‌یخورند و‬
‫«معروف اس��ت که هر هنرمند بزرگ‪ ،‬معم��ولاً یک اثر بزرگ و‬ ‫در چش ‌مهایمان فرو م ‌یروند‪.‬‬
‫برجسته دارد که چکید‌هی هم ‌هی آرا و نظریات مهم و هنر و زندگی‬ ‫ما که م ‌یمیریم‬
‫اوست و به اصطلاح مانیفست وجودی و هنری اوست و به هر حال‬ ‫ب��رای اینک��ه از رودخانه رد ش��دیم‪ ،‬بدون‬
‫داشتن عصای انجماد‪.‬‬

‫‪------‬‬
‫‪* sublimation‬‬

‫سال ‪ * ۱‬پائیز ‪ * ۱۳۹۰‬شماره صفر‬ ‫‪16‬‬
   11   12   13   14   15   16   17   18   19   20   21