Page 8 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 8
کلااتمما رفتن وریا کاملًا غیر منتظره است. 8
اخبار پخش ش��ده در رابطه با خودکش��ی وریا در اینترنت خانوادهی
مهدی نوید داغدار را بیشتر آزرده است .خواهر وریا ،دلینا و همسر فنلاندیش که هر
دو پزشک هستند ،از پخش این خبر نادرست تعجب م یکنند .پریسا ــ
برای کلارای آیرو که رابط های فراتر از رابط هی خانوادگی با وریا داش��ت و من بارها از وریا
ش��نیدم که مه ِر ب یدریغ پریسا را نس��بت به خود م یستود ــ م یگوید:
این روزها روزهای خوبی نیس��ت .همی نطور مهاجرت است۱ وریا چند روز پیش از این اتفاق یک کاپش�� ِن کلاهدا ِر س��ر ِخ خوش��رنگ
خرید و گفت این برای تابس��تان و پاییز مناسب است .دلینا م یگوید در
و کوچ .آد مه��ا م یروند ،برنم یگردند .س��ر خم م یکنند و آن هفته من در س��فر بودم در تماس تلفنی از من خواس��ت برایش یک
ب��ه پش تش��ان نگاه م یکنن��د ،به گذش��ته ،به حال ،با حس��ر ِت
نبود نشان شاید ،اما برنم یگردند ،نم یتوانند ،نم یخواهند .سر که پیپ بخرم .پدرش م یگوید وریا هفته بعد قرار پزشکی داشت.
م یچرخانی ،چشم که م یگردانی با لهایی م یبینی که به حرکت خ��ود من هم خوب می دان��م که هر چند وریا در زمانی که تازه جدا
افتادهاند ،انگار خان هشان هر روز کوچک و کوچ کتر م یشود ،تنگ ش��ده بود و کلارا را هر روز نم یدید ،دچار افسردگی شده بود و در سال
۲۰۱۰نیز فوت دایی وریا ،س��یاوش صالحی ،او را مدتی در غم فرو برد،
و تن گتر ،فضا هم ،هوا هم. اما وریا اصولاً توان آسیب رساندن به هیچ کس ،حتی خودش ،را نداشت.
در تمام مدتی که ما ،یعنی کاک فاروق ،پریسا ،دلینا و من ،در بارهی
دوستی که ناخواس��ته تن به مهاجرت داده بود ،یک بار در۲ وریا صحبت م یکنیم ،آیدا در گوش هی مبل فرو رفته و ساکت است .در
گپ��ی گفت که وقتی کوچ م یکنی ،عل یرغم حضور و وجود پایان از او می پرسم ،آیدا تو نم یخواهی چیزی دربارهی وریا بگویی؟
اینترنت و وس��ایل ارتباط جمعی ،اخته م یشوی .م یگفت اخبار و و آیدا آغاز م یکند :خاموش ،گ لواژههای اشک از چشمان آیدا سرازیر
مس��ائل را حتی بهتر و بی شتر از آد مهای داخل م یدانی ،اما چون
در فضای داخل حضور نداری ،چون جسماً حسش نم یکنی ،اخته م یشوند و بار دیگر گون ههای ما را خیس م یکنند.
م یشوی .م یگفت انگار حاکمیت م یداند که دارد چه بلایی سرت ۲۱ژوئن ۲۰۱۱ساعت ۲۲:۳۰
منزلگاه خانوادهی مظهر
م یآورد .قیل و قال در خلاء است انگار. اسپو ،فنلاند
خوب یادم اس��ت تا قبل از پدی��دهی اینترنت در ایران ،برای۳ مادهی ( ۲۵ماد هی اشک بعد از خروج)
کس��ی چون من که س��ر و کارش با ادبیات اس��ت ،ارتباط با .
نویس��ندگان خار جرفته رؤیایی بود .نام هن��گاری راهی بود و البته .
س��خت بود و فیلترهای ادارهی پست هم بود .برای امثال من ،که .
هنوز کوچک بودیم و تازه س��ر از تخم درآورده بودیم ،که تشن هی .
دانس��تن بودیم ،که تشن هی گپ و گفت بودیم ،که تشن هی ارتباط .
با جهان خارج بودیم ،که تشنگ ِی دیدهشد ِن کارهامان را داشتیم و .
هوای فریادزدن م یخواستیم ،که حتی تشن هی ارتباط و گف توگو .
و آموختن از نویسندگان داخل بودیم ،اینترنت مفری بود برای این .
:...................
امیا ِل سرکو بشده. م یخواستید گریانم ببینید؟!
آیرو ــی کبار برایم در ایمیلی نوش��ت« :اینقدر وریا و آیرو را۴ بیایید پس :بر سطح بخوابید.
قاطی کردهاند ،که حتی یک نفر توی نوش��ت های در وبلاگش (از :ما ّده )۱
آورده ب��ود داس��تانی از و .م .آی��رو به ترجم�� هی وریا مظهر .پس
لطفاً آیرو خطابم کن ،دخترم هم یک سال یست یاد گرفته باباآیرو ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ
صدای��م م یزند .من از اس��می که ب هزور و ب یاج��ازهی خودم توی
شناسنام هام چپانده شده باشد بیزارم .وریا مرا یاد ایران و کل هپاچه
و قنداق و شاش بچه و عرق خارشتر می انداز د» ــ از همان اولین
دوس��تانی بود که با ورود اینترنت ،از طریق وبلا گهامان ،با هم بُر
خوردیم و نزدیک شدیم.
سال * ۱پائیز * ۱۳۹۰شماره صفر 8
اخبار پخش ش��ده در رابطه با خودکش��ی وریا در اینترنت خانوادهی
مهدی نوید داغدار را بیشتر آزرده است .خواهر وریا ،دلینا و همسر فنلاندیش که هر
دو پزشک هستند ،از پخش این خبر نادرست تعجب م یکنند .پریسا ــ
برای کلارای آیرو که رابط های فراتر از رابط هی خانوادگی با وریا داش��ت و من بارها از وریا
ش��نیدم که مه ِر ب یدریغ پریسا را نس��بت به خود م یستود ــ م یگوید:
این روزها روزهای خوبی نیس��ت .همی نطور مهاجرت است۱ وریا چند روز پیش از این اتفاق یک کاپش�� ِن کلاهدا ِر س��ر ِخ خوش��رنگ
خرید و گفت این برای تابس��تان و پاییز مناسب است .دلینا م یگوید در
و کوچ .آد مه��ا م یروند ،برنم یگردند .س��ر خم م یکنند و آن هفته من در س��فر بودم در تماس تلفنی از من خواس��ت برایش یک
ب��ه پش تش��ان نگاه م یکنن��د ،به گذش��ته ،به حال ،با حس��ر ِت
نبود نشان شاید ،اما برنم یگردند ،نم یتوانند ،نم یخواهند .سر که پیپ بخرم .پدرش م یگوید وریا هفته بعد قرار پزشکی داشت.
م یچرخانی ،چشم که م یگردانی با لهایی م یبینی که به حرکت خ��ود من هم خوب می دان��م که هر چند وریا در زمانی که تازه جدا
افتادهاند ،انگار خان هشان هر روز کوچک و کوچ کتر م یشود ،تنگ ش��ده بود و کلارا را هر روز نم یدید ،دچار افسردگی شده بود و در سال
۲۰۱۰نیز فوت دایی وریا ،س��یاوش صالحی ،او را مدتی در غم فرو برد،
و تن گتر ،فضا هم ،هوا هم. اما وریا اصولاً توان آسیب رساندن به هیچ کس ،حتی خودش ،را نداشت.
در تمام مدتی که ما ،یعنی کاک فاروق ،پریسا ،دلینا و من ،در بارهی
دوستی که ناخواس��ته تن به مهاجرت داده بود ،یک بار در۲ وریا صحبت م یکنیم ،آیدا در گوش هی مبل فرو رفته و ساکت است .در
گپ��ی گفت که وقتی کوچ م یکنی ،عل یرغم حضور و وجود پایان از او می پرسم ،آیدا تو نم یخواهی چیزی دربارهی وریا بگویی؟
اینترنت و وس��ایل ارتباط جمعی ،اخته م یشوی .م یگفت اخبار و و آیدا آغاز م یکند :خاموش ،گ لواژههای اشک از چشمان آیدا سرازیر
مس��ائل را حتی بهتر و بی شتر از آد مهای داخل م یدانی ،اما چون
در فضای داخل حضور نداری ،چون جسماً حسش نم یکنی ،اخته م یشوند و بار دیگر گون ههای ما را خیس م یکنند.
م یشوی .م یگفت انگار حاکمیت م یداند که دارد چه بلایی سرت ۲۱ژوئن ۲۰۱۱ساعت ۲۲:۳۰
منزلگاه خانوادهی مظهر
م یآورد .قیل و قال در خلاء است انگار. اسپو ،فنلاند
خوب یادم اس��ت تا قبل از پدی��دهی اینترنت در ایران ،برای۳ مادهی ( ۲۵ماد هی اشک بعد از خروج)
کس��ی چون من که س��ر و کارش با ادبیات اس��ت ،ارتباط با .
نویس��ندگان خار جرفته رؤیایی بود .نام هن��گاری راهی بود و البته .
س��خت بود و فیلترهای ادارهی پست هم بود .برای امثال من ،که .
هنوز کوچک بودیم و تازه س��ر از تخم درآورده بودیم ،که تشن هی .
دانس��تن بودیم ،که تشن هی گپ و گفت بودیم ،که تشن هی ارتباط .
با جهان خارج بودیم ،که تشنگ ِی دیدهشد ِن کارهامان را داشتیم و .
هوای فریادزدن م یخواستیم ،که حتی تشن هی ارتباط و گف توگو .
و آموختن از نویسندگان داخل بودیم ،اینترنت مفری بود برای این .
:...................
امیا ِل سرکو بشده. م یخواستید گریانم ببینید؟!
آیرو ــی کبار برایم در ایمیلی نوش��ت« :اینقدر وریا و آیرو را۴ بیایید پس :بر سطح بخوابید.
قاطی کردهاند ،که حتی یک نفر توی نوش��ت های در وبلاگش (از :ما ّده )۱
آورده ب��ود داس��تانی از و .م .آی��رو به ترجم�� هی وریا مظهر .پس
لطفاً آیرو خطابم کن ،دخترم هم یک سال یست یاد گرفته باباآیرو ﭘﯿﻮﺳﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﯽ .ﺳﯽ
صدای��م م یزند .من از اس��می که ب هزور و ب یاج��ازهی خودم توی
شناسنام هام چپانده شده باشد بیزارم .وریا مرا یاد ایران و کل هپاچه
و قنداق و شاش بچه و عرق خارشتر می انداز د» ــ از همان اولین
دوس��تانی بود که با ورود اینترنت ،از طریق وبلا گهامان ،با هم بُر
خوردیم و نزدیک شدیم.
سال * ۱پائیز * ۱۳۹۰شماره صفر 8