Page 27 - Issue No.1359
P. 27

‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1359‬جمعه ‪ 13‬رویرهش ‪1394‬‬      ‫شناختی روش ‌نتر و جام ‌عتر رسیدیم‪ .‬از این روستکه خیلی از ما‪،‬‬       ‫روایت حمید کاظمی‪ ،‬دوست و همراه روزهای پایانی زندگی فرهاد‬

                                               ‫استادان واقع ‌یمان را هی ‌چگاه فراموش نکرده و نم ‌یکنیم‪ .‬زندگی‬                                ‫فرزند توفان‬

                                         ‫امروز را‪ ،‬ساختار فکری و اخلاقی امروز را‪ ،‬مدیون مدرسان رو‌زهای ‪27‬‬
                                               ‫شکل‌گیری خود م ‌یدانیم و با آن خاطرات خوشیم و به نوستالژی‬

                                                                                    ‫آن رو‌زها‪ ،‬دلخوش و سرمستیم‪.‬‬

                                           ‫از اینکه یادگرفتیم با هر سازی‪ ،‬نرقصیم‪ ،‬از اینکه یادمان دادکه «خم‬

                                           ‫نه و در هم نه وکم هم نهکه م ‌یباید با هم باشیم» و‪ ...‬هر چند‬                                                                                 ‫مرجان صائبی – شرق‪ :‬در روزهای پایانی‬
                                           ‫در دل تاریکیکه باغچ‌ههای سرد از راه م ‌یرسد‪ ،‬هنوز و هر چقدر از‬                                                                              ‫زندگی فرهاد‪ ،‬نام یک دوست و همراه او‬
                                           ‫اینکه به انسان و به زندگی انسانی م ‌یاندیشیم‪ ،‬خوشحالیم و دلشاد‪.‬‬                                                                             ‫مطرح بود‪ .‬همه نام حمید کاظمی را ب ‌هعنوان‬

                                           ‫«با صلیبم‪ ،‬به قله قلب انسان صعود می‌کنم‬                                                                                                     ‫وکیلش م ‌یشنیدند که کارهای ایشان در‬

                                           ‫‌ای خداوند‪‌،‬ای خداوند‪ .‬‬                                                                                                                     ‫پاریس را مدیریت م ‌یکند و یاور خانواده‬

                                           ‫بگذار‪ ،‬تا صلیبم را بستایم»‬                                                                                                                       ‫فرهاد در همه مراحل است‪.‬‬

                                           ‫هر قدر در درک و شناخت کا‌رهای فرهاد و هنرمندان همکار در‬                                                                                     ‫بعد از درگذشت فرهاد هم‪،‬کاظمی رت ‌قوفتق‬
                                           ‫خلق آثار او تفکر و تعمق م ‌یکنی‪،‬گویی رساله‌ای‌ داریکه‌هزاران‬                                                                                ‫امور انتشار آثار فرهاد را برعهده گرفت و‬
                                           ‫بار آن را دوره م ‌یکنی و هی ‌چگاه خسته نم ‌یشوی‪ ،‬با عشق وافر‬                                                                                ‫چندی همه کارها را پیش برد اما بعدتر‬
                                           ‫و رغبت فراوان این کار را لحظه به لحظه تکرار م ‌یکنی! در همه‬                                                                                 ‫نا ‌مهای دیگری ب ‌هعنوان وکیل مطرح و‬
                                           ‫لحظاتکار و زندگی‪ ،‬صدای فرهاد ب ‌هطور خودکار در ذهنم م ‌یپیچد‬                                                                                ‫موضوع جایزه فرهاد پیش کشیده شد و‬
                                           ‫و راه و روش درست را برایم بازگو م ‌یکند‪ .‬مثل همین لحظه که‬                                                                                   ‫همچنین اتفاقات دیگری افتاد که او‪ ،‬در‬
                                                                                                                                                                                       ‫نهایت احترامی که برای فرهاد و خانواد‌هاش‬
                                                ‫همراهی و هم‌صدای ‌یاش را با خودم حس م ‌یکنمکه می‌گوید‪:‬‬

                                           ‫من دلم سختگرفت ‌هست‬                                                                                                                         ‫قائل بود‪ ،‬در سکوت از همراهی‌شان کنار‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬                            ‫از این میهمان‌خانه میهما ‌نکش‪ ،‬روزش تاریک‬              ‫صر ‌فنظر از عواقب تأثیرات روشنگرانه هنر در جوامعی با فقر‬             ‫کشید و نامشکمتر شنیده شد‪ .‬اما بنابر خبریکه حمید کاظمی به‬
                                                                    ‫که به جان هم نشناخته‪ ،‬انداخته است‬             ‫فرهنگی وسیع و صر ‌فنظر از اظهارنظر مثبت یا منفی درباره نتایج‬         ‫«شرق» داده است‪ ،‬دوباره از طرف خانواده زند‌هیاد فرهاد مهراد با‬
                                                                                              ‫مشتی ناهوشیار‬       ‫و عواید افکار روشن و سازنده بانیان و پیروان و هواداران تغییر و‬       ‫ایشان تماسگرفته‪ ،‬دیدارها و توافقاتی انجام شد که باز این دوست‬
                                                                                                                                                                                       ‫و عاشق فرهاد وکالت و پیگیریکارها و آثار فرهاد را بر عهدهگیرد‪.‬‬
                                           ‫ب ‌هعنوان حادثه بد یا حادثه ناگوار و‪ ،...‬به عملکر ‌دهای افراد‪،‬‬                                                      ‫سازندگی‪ ،‬معتقدمکه‪ :‬‬
                                           ‫ناهشیار یا خوا ‌بآلود که عادتی دیرین ‌هست‪ ،‬نم ‌یدانم اشاره بکنم‬                                                                             ‫این اقدامات بعد از این انجام شد که برخی سوءاستفاد‌هها از‬
                                           ‫یا که نه‪ .‬اصولا همیشه و در همه حال هستند کسانیکه بیشتر بر‬              ‫ارتقای جوامع از آغاز پیدایش تاکنون‪ ،‬چه بخواهیم و چه به هر‬            ‫طرف برخی ناشران و افراد حقیقی و حقوقی انجام شده و کاظمی‬
                                           ‫حسب وظیفه‪ ،‬سعی در تغییر چهره واقع ‌ی و گریم فرد یا افرادی‬              ‫شکلی نخواهیم‪ ،‬چه دیر و چه زود‪ ،‬باوجود محدودی ‌تها و‪، ...‬‬             ‫قول داده است ب ‌هزودی و بعد از پیگیر ‌یهای قانونی و مستند‪،‬‬
                                                                                                                  ‫خارج از اختیارات ما به صورتی اجتنا ‌بناپذیر‪ ،‬در جریان بوده و‬         ‫در یک مصاحبه مفصل‪ ،‬پرده از این سوءاستفاد‌هها بردارد و روند‬
                                                                                ‫دارند به آن‌گونهکه م ‌یخواهن ‍د!‬  ‫هست‪ .‬طبیعی ‌است آنانکه به قول برتولت برشت می‌گویند‪« :‬نه»‪،‬‬            ‫کارهای تاز‌هایکه در کنار خانواده فرهاد برای ماندگاری یاد و آثار‬
                                                                                                                  ‫مخالف جریان رود شنا م ‌یکنند و نان به نرخ روز نم ‌یخورند و به هر‬     ‫این هنرمند تکرارنشدنی انجام خواهد داد را تشریح کند‪ .‬او این‬
                                           ‫زمانی فرهاد‪ ،‬در انزوایی بود که ب ‌هتعبیر صادق هدایت مثل خوره‪،‬‬                                                                               ‫یادداشت را پیش‌تر از این نوشتهکه بیشتر یادآور شکل آشنایی و‬
                                           ‫ذر‌هذره‪ ،‬او را م ‌یخورد و از بین می‌برد‪ .‬زمانی فرصت حضور می‌یابد‬                    ‫‌سازی نم ‌یرقصند‪ ،‬در این روند تنهایند و دردآلود و‪!...‬‬
                                           ‫با قید و شر ‌طهایی و‪ ...‬و زمانیکه دیگر نیز‪ ،‬از تران ‌ههایش‪،‬کلیپ و‬

                                           ‫طبیعی ‌است و پیدایش و رشد و ظهورآنان نیز اجتناب‌ناپذیر چراکه سریا ‌لهایی ساخته می‌شود‪.‬‬                                                      ‫دوست ‌یاش با این هنرمند فقید است‪.‬‬

                                           ‫زمانی اینسرت یا کتابچه حاوی اشعار تران ‌ههای فرهاد‪ ،‬با وجود‬            ‫«تنها توفان استکه فرزندان ناهمگون م ‌یزاید‪».‬‬                         ‫***‬

                                           ‫داشتن مجوز چاپ و نشر‪ ،‬انتشار نم ‌ییابد و صر ‌فنظر از تحمیل‬             ‫هنر در قالب فیلم و سینما‪ ،‬شعر و ترانه‪ ،‬آهنگ و موسیقی‪،‬‬                ‫حدود سا ‌لهای دهه ‪ ،۵٠‬ترانه «شبانه» احمد شاملو را با صدای‬
                                           ‫خسارت مالی‪ ،‬دوگانگ ‌یهای عجیب م ‌یآفریند و زمانی اصرار‬                 ‫نقاشی و نویسندگی‪ ،‬همواره نقش و وظیفه متفاوتی ایفا م ‌یکند‪.‬‬                                                                 ‫فرهاد شنیدم‪ .‬‬
                                           ‫م ‌یشودکه پیکر ب ‌یجان فرهاد از گورستان تیه به ایران آورده تا در‬       ‫هنر به موازات وظیفه تجاری و کسب درآمد یا سرگرم‌سازی یا‬
                                                                                                                  ‫منحر ‌فسازی افکار از درک وقایع و حقایق و غوط ‌هور‌سازی‬               ‫هیجان‪ ،‬امیدواری‪ ،‬سؤال‪ ،‬ابهام‪ ،‬تردید‪ ،‬ملغم ‌های تلخ و شیرین‬
                                                                         ‫قطعه هنرمندان به خاک سپرده شود‪.‬‬                                                                               ‫ایجادکرده بود‪ .‬حال عجیبی داشتم و شب از نیمهگذشته و در پی‬

                                           ‫مطمئنا فرهاد جسما زنده هم‪ ،‬هی ‌چوقت نم ‌یخواست و دوست‬                  ‫در فضای «هرچه باداباد»‪ ،‬گ ‌هگاه و در مواردی غالبا وظیفه بیان‬                 ‫سردرگمی وسیعیکه احساس خوب و بد را توأمان م ‌یداد‪:‬‬
                                           ‫نداشتکه پرند‌های در قفس باشد‪ .‬آ ‌نقدرکه دقکند و نفسش بند‬               ‫و تصوی‌رگری از دنیایی بهتر و انسان ‌یتر برای جوامع را عهده‌دار‬
                                           ‫آید و بعد جان باختنش‪ ،‬پیکر‌های ب‌هیادبود وآرامگاهی برایآرامش‬                                                                                                                ‫نگاهکن مرد ‌هها به مرده نم ‌یرن!‪ ‬‬
                                           ‫و آسایش بعد مرگش‪ ،‬ساخته شود‪.‬ک ‌ملطف ‌یها‪ ،‬از آنانکه نبودند و‬                                                   ‫می‌شود و به ارمغان می‌آورد‪.‬‬                                ‫حتی به شمع جون سپرده نم ‌یرن!‪ ‬‬
                                           ‫دور بودند و برحسب وظیفه به یکباره نزدیک شدند و باید کاری‬
                                           ‫م ‌یکردند‪ ،‬طبیعی بود و هما ‌نگونهکهگفته شد رسم و عادتی دیرینه‪.‬‬         ‫ما همه ویکتو‌ر خارا را م ‌یشناسیم و افرادی از این‌گونه را (از‬                                          ‫شکل فانوسیکه اگه خاموشه!‪ ‬‬
                                                                                                                  ‫هنرمندان ایرانی به دلیل اینکه جانبداری تلقی نشود و سوءنظر‬                                ‫واسه نفت نیست هنوز یه عالم نفت توشه!‬
                                                                                                                  ‫و تفاهم ب ‌هوجود نیاورد‪ ،‬امتناع م ‌یکنم)‪ .‬فرهاد نیز از این‌گونه‬      ‫آن شب تا صبح به طور مداوم‪ ،‬صفحه گرامافون را زیر سوزن‬

‫‪Vol. 22 / No. 1359 - Friday, Sep. 4, 2015‬‬  ‫تأس ‌فبارتر از این‪ ،‬مصداق ضر ‌بالمثل قدیمی‪« :‬من از بیگانگان‬            ‫بود و هست‪ .‬ی ‌کبار در یک دیدار خیلی کوتاه چند دقیق ‌های‪،‬‬                                          ‫گرامافونگذاشتیم و با‌رها گوش دادم‪.‬‬
                                                           ‫هرگر ننالم» و مدعیانیکه بودند‪ ،‬نه دورکه نزدیک!‬         ‫در حالی که بغض گلویش را م ‌یفشرد و سرش را تأس ‌فبار‬
                                                                                                                  ‫تکان م ‌یداد و لبخندی تمسخرآمیز بر لبانش جاری بود‪ ،‬گفت‪ :‬‬             ‫روز بعد‪ ،‬در پی شکست‌هشدن صفحهگرامافون‪-‬که خواب از چشمان‬
                                           ‫در این لحظه که مواردی از این نوع ک ‌ملطف ‌یها را ذکر م ‌یکردم‪،‬‬                                                                              ‫اعضای خانواده ربوده بود‪ -‬توسط پدر ‏م‪ ،‬دنبال تهیه صفح‌های جدید‬
                                           ‫چهره فرهاد نازنین با آن لبخند کوچک و کوتاهش در نظرم آمد‬                                 ‫«نم ‌یخوان بفهمن‪ ،‬من خواننده نیستم! من‪». ... ،‬‬
                                           ‫و من از عزیزان دوس ‌تداشتنی‪ ،‬جناب آقای نیکبخت و همسر‬                                                                                                   ‫بودمکه متوجه شدمآنها را از بازار جم ‌عآوریکرده بودند‪.‬‬
                                           ‫همیش ‌هعاشق فرهاد «بانوی گیسو حنایی» (برگرفته از مجموعه‬                ‫حذفگفت ‌هها (‪ ). ...‬از نگارنده به خاطر تواضعی بودهکه در کلام‬
                                           ‫سرود نوشندگان آفتاب اثر ناظم حکمت در تران ‌های به همین نام از‬          ‫فرهاد حس کردم‪ .‬دقیقا فرهاد معتقد به رسالت و تعهدی بود که‬             ‫شنیدن زوزهگرگ‪ .‬در تیتراژ آغازینآهنگ و شاید برای اولی ‌نبار در‬
                                           ‫فرهاد) صمیمانه و خالصانه تشکر م ‌یکنمکه از شدت در ‌دهای من‬             ‫بسیار بالاتر و مه ‌متر از خواندن یک شعر انتخابی یا فرمایشی یا‬        ‫تاریخ آهن ‌گسازی در ایران و صدای فرهاد که از تیرگی و تاریکی‬
                                                                                                                  ‫سروده‌شده برای چشم و ابروی این و آن‪ ،‬م ‌ینمود و‌درصدد ادای‬           ‫خان ‌هها و بست ‌هبودن و شکستن طا ‌قها م ‌یگفت و همراهی صدای‬
                                            ‫و م‌اها‪ ،‬م ‌یکاهند و صدای فرهاد در ذهنم طنین م ‌یگستراند که‪:‬‬                                                                               ‫ساز اب‌وآ که ب ‌هندرت در آهن ‌گسازی طراحی م ‌یشد (آن هم‬
                                                                                                                                          ‫دین به این وظیفه و تعهد بودکه می‌خواند!‪ ‬‬     ‫ب ‌هعنوان صدای اصلی) تصویری ملموس و واقعی از زندگ ‌یهایی‬

                                           ‫م ‌یداد که زیر پوست شب نهان و بازتابش در قالب ادبیات و هنر قبل از اینکه بخواند‪ ،‬با دقت و موشکافی م ‌یجست‪ ،‬انتخاب «پای در زنجیر‪ ،‬پرواز می‌کنم‬

                                         ‫م ‌یکرد‪ ،‬تغییرات لازم در شعر را م ‌یداد و با قدرتی در ادایکلمات با غ ‌مهای درون‪ ،‬اوج می‌گیرم ‪27‬‬                                                    ‫جرم محسوب می‌شد‪.‬‬

                                           ‫دوره نوجوانی حدود ‪١٣ ،١٢‬سالگی دوره شک ‌لگیری و انتخاب با هجیکامل‪ ،‬در انتقال معانی و مفهوم واقعی آنها تأکید می‌ورزید‪ .‬با شکس ‌تهایم‪ ،‬به پیش می‌تازم‬

                                           ‫بسیاری از م‌ا‪ ،‬با کا‌رهای فرهاد و هنرمندانی از این گونه‪ ،‬قدرت با اشک‌هایم‪ ،‬سفر می‌کنم»‬                                                      ‫راه و رسم زندگی من و خیل ‌یها مثل من محسوب م ‌یشد‪.‬‬

                                                                                                                  ‫درک و تجزیه و تحلیل وقایع و حقایق را یافتیم و بزرگ شدیم و به‬
   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32