Page 30 - Shahrvand BC No. 1260
P. 30
‫ادبیات‪/‬سب ‌کشناسی ‹‬ ‫‪30‬‬

‫به مناسبت خاموشی احمد محمود‬

‫احمد محمود‪ ،‬داستا ‌ننویسی مورخ است با لحنی تکنیکی‪...‬‬

‫■ علاق ‌هی احمد محمود به ثبت تاریخ شفاهی مردم کوچه و بازار جنوب‬ ‫سال مکی‌‌و تسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1260‬جمعه ‪ 19‬رهم ‪1392‬‬
‫ایران انکارناپذیر است‬

‫■ یکی از دلایل درخشندگی داستان های احمد محمود‪ ،‬تعدد و تنوع لحن‬
‫و هماهنگی آن با شخصیت های داستا ‌نهایش است‬

‫* مجموعه داستان غریبه و پسر ِک بومی (‪ )۱۳۵۰‬با‬ ‫محمد محمدعلی‬
‫استفاده از امکان ادبی نهفته در نحو‌هی روایت کودکان‪،‬‬
‫احمد محمود قادر م ‌یشود کشف نفت و ورود خارج ‌یها‬

‫و گسترش مونتاژ در صنعت کشور را بخو ب ‌ینشان دهد‪.‬‬

‫جذاب و متناسب ارائه دهد که بخشی از آن مربوط م ‌یشود به لحنی‬ ‫* رمان همسای ‌هها (‪ )۱۳۵۳‬مراحل رشد و آگاهی جسمی‬ ‫احمد محمود یک واق ‌عگرا نویس صادق بود‪ .‬با عناصری از نبوغ گاه‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫که برای شخصی ‌تهایش انتخاب م ‌یکند‪.‬‬ ‫و روحی نوجوانی بنام خالد را طی سال های ملی شدن‬ ‫گزارش گونه م ‌ینوشت و گاه به ادبی ِت ادبیات نزدیک م ‌یشد‪ .‬صاحب‬
‫نفت ایران و فعالیت های حزبی در ده ‌هی ‪ ۱۳۲۰‬را‬ ‫نوعی از احساس قص ‌هگویی بود که بسیاری از نویسندگان امروز ایران‬ ‫‪Vol. 21 / No. 1260 - Friday, Oct. 11, 2013‬‬
‫لحن‪ ،‬شیو‌هی پرداخت نویسنده نسبت به اثر است‪ .‬طوری که خواننده‬ ‫بازآفرینی م ‌یکند‪ .‬در این رمان شخصی ‌تپردازی استادانه‪،‬‬ ‫یا فاقد آن هستند یا مردودش دانست ‌هاند‪ .‬نوعی احسا ِس خالص که هر‬
‫آن را حدس بزند و آن را با پسند خود هماهنگ کند‪ .‬لحن با شخصیت‬ ‫دقت در ریز‌هکاری های داستان‪ ،‬مطابقت گفتارها با هویت‬ ‫نویسند‌هی تثبی ‌تشد‌های به طور حسی یا غریزی آن را م ‌یشناسد و گاه‬ ‫‪30‬‬
‫داستان ارتبا ِط مستقیم دارد و به آن گره م ‌یخورد‪ .‬لحن فردیت‬ ‫گویندگان‪ ،‬احتراز از درازگویی و سرانجام دل مشغولی‬
‫داستان را م ‌یآفریند‪ .‬مصداق بارز و دم دستی این امر را در بکار گیری‬ ‫دائمی با سیاست و زندان و شکنجه و مسائل پیرامون‬ ‫با بکار گیری آن مشکل دارد‪.‬‬
‫سه واژ‌هی مشهو ِر بفرما‪ ،‬بنشین و بتمرگ از زبان شخصی ‌تها م ‌یتوان‬ ‫ساواک و ساواک ‌یها با توصیفی دقیق و مبتنی بر تجرب ‌هی شخصی‬ ‫احمد محمود بیشتر از هر نویسند‌هی معاصر ایرانی به احساسات اساسی‬
‫به وضوح دید‪ .‬هر یک از این واژ‌هها بسته به شخصیت داستان در جای‬ ‫(اعم از شادی و غم) دسترسی داشت‪ .‬گاه سئوال برانگیز بوده است‬
‫خود بکار م ‌یروند و خصوصیات درونی و حتی بیرونی شخصیت را در‬ ‫نویسنده صورت م ‌یگیرد‪.‬‬ ‫که چرا احساسات او فرم ادبی پیشرفت ‌هتری نیافته است؟ این پرسشی‬
‫ذهن خواننده تصویر م ‌یکنند‪ .‬اگر لحن داستان تحقیرآمیز یا طنزآمیز‬ ‫* رما ِن داستان ِ یک شهر (‪ )۱۳۶۰‬قادر م ‌یشود حوادث و پیامدهای‬ ‫اساسی است‪ .‬هنر او ممکن است خیلی طبیعی باشد اما فاخر نیست‪.‬‬
‫باشد‪ ،‬خواننده حتماً شخصیت را قابل تحقیر یا خند‌هدار یا احساساتی‬ ‫کودتای سال ‪ ۱۳۳۲‬را در تهران و بندرلنگه به تصویر بکشد و بیانگر‬ ‫احمد محمود گاهی ادراکات خود را با انبوهی از لغات منتقل م ‌یکند‬
‫شکست سیاسی و روحی – روانی یک نسل بشود‪ .‬این رمان را م ‌یتوان‬ ‫و در این گرایش به حجم دچار لغزش م ‌یشود‪ ،‬ولی عمد تا در جهت‬
‫خواهد دید‪.‬‬ ‫بازگویی حقیقت است و نتیج ‌هاش اینکه خوانندگانش ب ‌یواسطه تحت‬
‫لحن بطرز برخورد نویسنده با خواننده نیز گفته م ‌یشود که م ‌یتواند‬ ‫تک مله ای بر رما ِن خوب همسای ‌هها بشمار آورد‪.‬‬ ‫تأثیر لحن شخصیت های داستان ‌یاش قرار م ‌یگیرند‪ .‬همان طور که هر‬
‫رسمی‪ ،‬صمیمی‪ ،‬خودپسندانه و‪...‬باشد‪ .‬ب ‌هعنوان مثال در بخشی از‬ ‫* رما ِن زمین سوخته (‪ )۱۳۶۱‬از نخستین گزارش های ادبی در بار‌هی‬ ‫یک از خوانندگان نخبه‪ ،‬گاه تحت تأثیر زندگی قرار م ‌یگیرند‪ ،‬اما بعد‬
‫داستان «پسرک بومی» لحنی که احمد محمود بکار برده‪ ،‬لحنی‬ ‫جنگ ایران و عراق تلقی م ‌یشود و خود از جهت توصیف فضای دو‬ ‫م ‌یگویند که این نوشت ‌هها تک ‌ههایی از زندگی هستند و بن ابر ادبیات‬
‫درست و صمیمی است و خواننده را به دنیای کودکان ‌هی «سوری» و‬
‫سال نخست جنگ بیشتر ارزش تاریخی دارد تا ادبی‪.‬‬ ‫نیستند ولی از خواندن همان رما ‌نها گریزی ندارند‪.‬‬
‫«شهرو» و «بَنی» نزدیک م ‌یکند‪.‬‬ ‫* مجموعه داستا ِن دیدار (‪ )۱۳۶۸‬در مجموع پیرامون تحول‬ ‫احمد محمود بدون ریز‌هکاری های بسیار عمیق و یا بهره بری از تکنیک‬
‫شهرو‪« :‬اصلا دلم قرار نمی گیره»‬ ‫شخصی ‌تهایی است که واخوردگی و رخوت را از وجود خود دور‬ ‫های پیچیده‪ ،‬احساسی را منتقل م ‌یکند که معمولاً خوانندگان حرف ‌های‬
‫م ‌یکنند و طی تلاشی رنج بار به آگاهی تاز‌های م ‌یرسند‪ .‬داستا ِن‬ ‫آنها را با نویسندگان قرن گذشته مرتبط م ‌یدانند؛ اما چیزی که احمد‬
‫سوری‪« :‬چرا؟»‬ ‫«دیدار» این مجموعه تکان دهنده است‪ .‬از اندوه پیرزنی سخن م ‌یگوید‬ ‫محمود را متمایز م ‌یکند و بر م ‌یکشد‪ ،‬همان احساس های ب ‌یواسط ‌های‬
‫شهرو‪« :‬برا بَنی»‬ ‫است که در رما ‌نهایش به وفور و به وضوح به چشم م ‌یخورد‪ .‬او این‬
‫سوری‪« :‬می دونم خیلی دوستش داری‪ ،‬اما چه فایده شهرو‪ ...‬اون که‬ ‫که هیچ دوست و آشنا و خویشاوندی نم ‌ییابد و هم صحبتی ندارد‪.‬‬ ‫عقیده و روش را ساد‌هدلانه بکار م ‌یبست بدون اینکه زحمت تسلط‬
‫نمیاد زن تو بشه‪».‬‬ ‫* مجموع ‌هی قص ‌هی آشنا (‪ )۱۳۷۰‬جنوب آسی ‌بدیده بر اثر جنگ‬ ‫یافتن و ارتقاء به هنر خویش را به خود بدهد‪ .‬احمد محمود در زندگی‬
‫شهرو‪« :‬زنم بشه؟»‬ ‫را بخو بی توصیف م ‌یکند و به کشمکش های درونی انسان های‬ ‫واقعی نیز هرگز ژست های روشنفکرانه به خود نگرفت‪ .‬از مدهای هنری‬
‫سوری‪« :‬آره دیگه‪».‬‬ ‫سرگشت ‌های م ‌یپردازد که م ‌یکوشند با حفظ غرور زخ ‌مخورد‌هی خود‬ ‫و حتی مجلات روشنفکری و شبه روشنفکری پیروی نکرد‪ .‬احمد‬
‫شهرو‪« :‬خن ِگ خدا مگه تو نمی فهمی؟»‬ ‫اسیر مقتضیات زمان ‌هی خود نشوند‪ .‬محور داستا ‌نهای این مجموعه‬ ‫محمود در واقع یک هنرمند طبیعی و خیلی طبیعی بود‪ .‬من برای‬
‫سوری‪« :‬چی رو نمی فهمم؟»‬ ‫نیز اغلب حول ویرانی و مرگ م ‌یگردند و نگاهی عمیق دارند به‬ ‫سادگی هنر او احترام فراوانی قائل هستم و معتقدم که ارزش آن بیشتر‬
‫شهرو‪« :‬من فقط دوستش دارم‪...‬می خوام باهاش حرف بزنم‪ .‬دلم می‬ ‫وضع آوارگانی که پس از پایان جنگ به موطن خود (جنوب کشور)‬ ‫از خیلی چیزهای دیگری است که ب ‌هعنوان هنر متعالی در رما ‌نهای‬
‫خواد نگاهش کنم‪ .‬برام بخنده‪ ،‬دستش را تکون بده‪...‬نمیخوام که زنم‬
‫بازم ‌یگردند‪.‬‬ ‫مثلًا مدرن ایرانی مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است‪.‬‬
‫بشه‪».‬‬ ‫* رما ِن مدا ِر صفر درجه (‪ )۱۳۷۲‬چگونگی در گیر شدن اعضای یک‬
‫سوری‪« :‬آخه اینا که فایده نداره‪ .‬آدم اگه کسی رو دوست داشته باشه‬ ‫خانواده در ماجراهای سیاسی و رخدادهای سال های منتهی به ‪۱۳۵۷‬‬ ‫احمد محموِد مورخ‪:‬‬
‫احمد محمود داستا ‌ننویسی مورخ است‪ ،‬گر چه هر نویسند‌های به‬
‫باید بغلش کنه‪ ،‬ببوسدش و بعد هم‪...‬آره دیگه‪...‬بعد هم‪»...‬‬ ‫را نشان م ‌یدهد‪.‬‬ ‫گون ‌های مورخ زمان ‌هی خویش است‪ .‬احمد محمود رمان تاریخی با‬
‫گفتگوی کودکانه ادامه م ‌ییابد و دو پسربچه در حال پیاد‌هروی‬ ‫* رما ِن آد ِم زنده (‪ )۱۳۷۶‬داستانی است در بار‌هی وضعیت مردم عراق‬ ‫شخصی ‌تهای برجست ‌هی تاریخی ننوشت‪ ،‬اما به گواهی آثارش‪ ،‬او مورخ‬
‫به میدان شهر م ‌یرسند و شاهد تجمع کارگران و تظاهرات و یک‬ ‫در دوران جنگ با ایران که ب ‌هصورت ترجمه از عربی ارائه شده است‬ ‫تاریخ شفاهی (غیررسمی) نی ‌مقرن اخیر ایران است‪ .‬او هم روی اوضاع‬
‫سخنرانی م ‌یشوند‪ .‬در این جا لحن نویسنده لحنی رسمی و تا حدی‬ ‫و احوال محیطی و فرهنگی و اجتماعی کارگران تمرکز داشت و هم به‬
‫که بعدها کاشف به عمل آمد که نویسند‌هی آن احمد محمود است‪.‬‬ ‫مسائل اجتماعی فرودستان با دیدی انتقادی م ‌یپرداخت و همواره به‬
‫خشن م ‌یشود‪.‬‬ ‫* رما ِن درخ ِت انجیرِ معابد (‪ )۱۳۷۹‬با تمثیلی کردن ماجرایی واقعی‬ ‫کشمکش های درونی و بیرونی افکار نیروهای ظالم و مظلوم در جامعه‬
‫‪ ...‬و صدای آرزو بود که سنگین و پر هیبت از بلند گو بیرون م ‌یزد‪:‬‬ ‫به توصیف سرگشتگی جامع ‌های م ‌یپردازد که با وجود کسب جلو‌ههای‬ ‫توجه نشان م ‌یداد‪ .‬نگاهی اجمالی به مضمون و محتوای داستا ‌نهای‬
‫نوگرایی در اصل متحول نشده است‪ .‬درخت انجیر معابد شاید از نظر‬ ‫احمد محمود بیانگر علاق ‌هی او به ثبت تاریخ شفاهی و سرگذشت‬
‫«دوستان!»‬ ‫احمد محمود پاسخی باشد به آن دسته از خوانندگا ِن حرف ‌های که در‬ ‫مردمان کوچه و بازار سرزمین آبا و اجدادی در خط ‌هی جنوب ایران‬
‫و غریو و هلهله بود و کف زدن بود‪...« :‬دوستان اهمیت و پیروزی ما‬ ‫آثار او دنبال شگردهای فرمی و طرح مسائل درونی آد ‌مها م ‌یگشتند و‬
‫در همبستگ ِی خلل ناپذیر ماست‪ .‬قشرهای فشردۀ ما بمثابۀ تضمی ِن‬ ‫کاملًا مشهود است‪ .‬نگاه کنید به‪:‬‬
‫بلاتردید موفقیت ما در پیشبرد هدف های اجتماعی و سیاسی است‪»...‬‬ ‫دنبال ادبیت ادبیات بودند‪.‬‬ ‫* مجموعه داستا ِن مول (‪ )۱۳۳۸‬هر چند موفقیتی را نصیب او نکرد اما‬
‫حالا آسمان پاک بود و درخشندگی داشت و مه صبحگاهی پس رانده‬ ‫با نگاهی اجمالی به مضامینی که احمد محمود طی چهل و سه سال‬ ‫سمت و سوی پسند او نسبت به زندگی محرومان و مطرودان جنوب‬
‫شده بود و خورشید م ‌یتاخت و جابجا رنگ نارنجی شعله دهان ‌هی بی‬ ‫نویسندگی به آن پرداخته است این حقیقت آشکار م ‌یشود که او جز به‬
‫طرح مسائل معیشتی‪ ،‬اجتماعی و سیاسی و بیان فقر منطق ‌هی جنوب‪،‬‬ ‫کشور را نشان م ‌یدهد‪.‬‬
‫لرها با آبی آسمان درهم بود‪.‬‬ ‫به هیچ یک از دیگر مضامین مطرح در جهان ادبیات داستانی علاقه‬ ‫* دو مجموعه داستا ِن دریا هنوز آرام است (‪ )۱۳۳۹‬و بیهودگی‬
‫احمد محمود به لحن بسیار اهمیت م ‌یداد و به همین دلیل لحن‬ ‫(‪ )۱۳۴۱‬هر چند آمیخته به نگاه بدبینان ‌هی صادق هدایت و صادق‬
‫متن داستا ‌نهایش با گفتگوها هماهنگ بود‪ .‬در داستان «وقتی تنها‬ ‫نشان نداده است‪.‬‬ ‫چوبک و بدبینی رایج در دور‌هی پس از کودتای ‪ ۲۸‬مرداد ‪۱۳۳۲‬‬
‫هستم» م ‌یخوانیم‪...« :‬وقتی که بیچاره شده بودم و قراضه ام راه‬ ‫احمد محمود‪ ،‬صاحب لحنی تکنیکی‪:‬‬ ‫نوشته م ‌یشود اما کماکان حاوی نگاه خاص روایتگری او به حوادث‬
‫نیفتاده بود‪ ،‬فکر کرده بودم که هر طور هست خودم را به شهر برسانم‪.‬‬ ‫شخصیت هر گویند‌های از خلال گفتارش آشکار م ‌یشود‪ .‬شیو‌هی‬
‫این بود که به قهوه چی گفته بودم‪...‬می دونی برادر‪ ،‬من سر در نمی‬ ‫صحبت کردن هر فرد از تفکر‪ ،‬پیشین ‌هی خانوادگی و تربیتی و قرار‬ ‫جنوب کشور است‪.‬‬
‫یارم‪ ،‬این ابوطیاره وقتی که زوارش در رفت‪ ،‬دیگه رفته‪...‬من میرم شهر‪،‬‬ ‫گرفتن در موقعیت های گوناگون و بسیاری موارد دیگر تأثیر م ‌یپذیرد‪.‬‬ ‫* مجموعه داستا ِن زائری زیر باران (‪ )۱۳۴۷‬از منظری تازه به توصیف‬
‫نویسنده با آگاهی به این عوامل تأثیر گذار م ‌یتواند گفت و گو هایی‬ ‫فضای طبیعی و اجتماعی جنوب ایران و عمق رنج مرد ِم آن منطقه‬
‫میکانیکی کسی می فرستم تا راش بندازه‪».‬‬
‫م ‌یپردازد‪.‬‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35