Page 23 - Issue No.1353
P. 23
جایی که در آن زندگی م یکردی ،ربطی دارد؟ پس مشکل چیست؟ هروقت مردی پا تو این خانه گذاشته ،تودیوانه شدی .لول هکش ،کرکرهساز،
تو ژرفانمایی. مثل یک شاعر بهان هگیر وسواسی م یآید و م یرود ،کمی هم قاطی دارد، مأمور گاز.
این بیگانگی لابد واژهای از توست برای افسردگی. ماشین قراض های م یراند ،م یگوید استاد بوده و استعفا داده ،ولی احتمالاً
خوب م یفهمم چرا این حرف را م یزنی .تو مرا دیوی از شکست تصور 23 اصلًا این مر ِد تو مرد است؟ با آن قیاف هی ه مجن سگرا ،موهای سفید
م یکنی ،که در جادهها توی ماشین قراض های زندگی م یکند ،شاعری بیرونش کردهاند .م یدانی ،به نظرم نقش بازی م یکند. د ماسبی و آن دس تهای کوچک؟ حالا این اواخواه ِر معروف تو چی برای
گمنام ،استادیاری درجه سه .شاید هم هی ای نها باشم ،اما افسرده نیستم. آره ،آد مهای ای نجوری دیدهام.
سال / 22شماره - 1353جمعه 2دادرم 1394 این یک وضعیت بالینی-پزشکی نیست که من از آن حرف م یزنم. گفتن داشت؟
بازشناسی روشنی از واقعیت است .بگذار برایت ای نطوری بگویم :ب هنظرم از مشکلاتش سوءاستفاده م یکند و هر چیزی بخواهد ب هدست م یآورد. ایشان دکترا دارد ،شاعر است.
بی شتر مثل چیزی است که یک آدم ب یچیز احساس م یکند ،یا آدمی در خب ،حالا از شما چی م یخواهد؟ یا عیسی مسیح! باید حدس م یزدم.
شرف مرگ ،نقط های که بیگانگی محافظ توست ،راهی برای کاستن در ِد استاد بوده .استعفا داده تا دور کشور سفر کند .کتابش روی میز
از دس ترفت هها ،پشیمانی ،و میل به زندگی دیگر مهم نیست .اما صرف درست نم یدانم .عجیب است .خانه؟ مثل این است که نتوانسته باشم وام ناهارخور یست .برای ما امضایش کرده.
نظر از این شرایط ،من سالم هستم و روی پای خودم زندگی م یکنم، خانه را بپردازم و او مثل مأمور بانک آمده ملک را از من پس بگیرد. خنیاگر دورهگردی توی فورد فالکن!
شاید مرد خیلی جذابی نباشم ،اما خوب از خودم نگ هداری کردهام و آزاد
زیست هام و هرچه دلم خواسته انجام دادهام ،ب یهیچ تأسف خاصی .اما هنوز پس چرا به خانه راهش دادید؟ م یتوانست تا ماشینش را م یگردند تو تو چرا ای نقدر بدجنسی؟
بیگانگی هست ،واقعیتی است که بر من نشسته ،از سوی دیگر ،چون در قهوهخان هی استارباکس بنشیند. .
دنیای بیرونم ،در متن ،جایی که تو دیگر نم یتوانی در زندگی باورش کنی،
احساس آزادی م یکنم. راستش به ما زنگ زد ولی من تلفن را قطع کردم .زنم داشت نگاهم ببین ،ب هجای عش قبازی داریم با هم بحث م یکنیم.
. م یکرد .من هم ناگهاندر موقعیتی قرار گرفتم که انگار م یخواستم به زنم حالا دیگر خیلی وقت است.
چرا همه برای مردن م یآیند نیوجرسی؟ چیزی را ثابت کنم .م یفهمی چه م یگویم؟ دیگر نم یتوانم خودم باشم و ای نطوری بهتر است.
چی گفتید آقا؟ رک به این مرد بگویم ،من تو را نم یشناسم .به من چه مربوط است که بله.
و این خانه چیز استثنای یای نیست .شما این را قبول دارید .یکی از آن تو روزی ای نجا زندگی م یکردی یا نم یکردی؟ ماشین لعنت یت را ب هات
خان ههای سبکدورهی استعماری با روکش وینیل سفید رویدیوارهایش، پس م یدهند و از ای نجا م یروی .دیگر نم یتوانستم ،آخرش مجبور شوم نم یدانم چرا ای نقدر ناراحت م یشوم.
یک گاراژ ،ناودانی پر از ،خدا م یداند ،خ سوخاشاک چند پاییز .راستش، تو طبیع یای ،مردی دیگر ،و ناقص.
همین روزها م یخواستم بروم تمیزش کنم. به زنم ثابت کنم که من هم م یتوانم آدم خیرخواهی باشم.
آقا ،لطفاً! ما م یپرسیم و شما جواب م یدهید و م یرویم .چیز دیگری برای م یفهمم چه م یگویی. م یخواهی بگویی ما همه ای نطوریم؟ مرسی.
این مرحوم دارید بگویید؟ بله .این جنس ناقص است.
من فقط او را جنازهای م یدانم توی راهرو .آه ،شما چ هقدر بدبی ناید .و باید حالا مثل این است که او قو موخویش جدید ماست .همین مشکل اصلی
هم باشید وقتی زنم طوری گریه م یکند که انگار قو موخویش نزدیکمان زندگی زناشویی ما شده .زنم در اصول اخلاقی خام است؛ هرکس هر معذرت م یخواهم که آن حر فها را گفتم.
بوده. کاری بکند ،م یبخشدش .همیشه مردم را م یبخشد و هر گندی که دارم فکر م یکنم حالا که هر سه تا پسرها م یروند مدرسه ،باید برای خودم
پس م یگویی… بزنند ،برایش استدلالی پیدا م یکند .کارمند بانک کلاه سرش م یگذارد،
باورکردنی نیست ،درست است؟ حتا دوس تپسر قدیم یاش هم نیست، کاری پیدا کنم.
حتا آن هم نیست. م یگوید ،حواسش پرت شد و اشتباه کرد. چه فکری م یکنی؟!
تو قلب نداری. خیلی باحال است! یا بروم درسی بخوانم و مدرکی بگیرم .آدم مفیدی بشوم.
نه ،تجرب هی جالبی است .یک آدم کاملًا غریبه با لباس زیرش تو راه چی شد که به این فکر افتادی؟
دستشویی افتاده مرده .و ببینی که جنازهاش را پیچیدهاند و از در بیرون آره ،آره .فلسف هاش این است که اگر تو به آد مها اعتماد کنی ،قاب لاعتماد روزگار عوض شده ،بچ هها کم و ک متر به من احتیاج دارند .دوستان
م یبرند! چ هطور باید دلم برایش تنگ شود و بسوزد؟ برای بچ هها هم خوب م یشوند .دیوان هام م یکند. خودشان را دارند ،سرگرم یهای خودشان .من هم م یتوانم با ماشین
In touch with Iranian diversity است ،تجرب های برای هم هی عمرشان ،پیش از رفتن به مدرسه .اولین یکی بروم و برگردم .آ نها م یآیند و م یروند تو اتاقشان و مشغول بازی
خب ،دیگر ماشینش را ب هاش برم یگردانند و م یرود. م یشوند .تو هم تا دیروقت کار م یکنی .من ساع تهای زیادی توی این
خودکشی زندگ یشان را دیدند. نه .ای نطور که من زنم را م یشناسم ای نطوری نخواهد شد .حتماً سوارش
آقا ،از یک سکت هی قلبی مرده. م یکند و تا ادارهی پلیس م یبردش تا ماشینش را بردارد .غروب م یشود و خانه تنهایم.
کی گفته؟ اصرار م یکند که برای شام بماند .بعد هم م یگوید ،درست نیست بگذاریم باید بی شتر برویم سینما .یک شبدر هفته برویم شهر .یا برویم اپرا ،تو اپرا
تکنیسین اورژانس معاین هاش کرد. شب رانندگی کند و برود .و من هم هما نطور که آ نجا نشست هام نگاهی دوست داری .م یتوانم تو را ببرم اپرا ،البته ب هشرطی که از کارهای سبک
آ نها م یتوانند هرجور دلشان م یخواهد فکر کنند. به زنم م یاندازم و قبول م یکنم .و زنم هم مرد را به اتاق مهمان راهنمایی
این د لبخواهی نیست آقا .آ نها هر روز از این چیزها م یبینند .حتا سعی ریچارد واگنر لعنتی نباشد.
نکردند او را احیا کنند. م یکند .حاضرم شرط ببندم. من چیز دیگری م یگویم.
نه ،یقین دارم خودش را کشته ،آن آدم مکاری که من دیدم .برای همین کمی عصب یای .یکی دیگر بنوش. تو خودت خواستی بیایی تو حوم هی شهر .من کار م یکنم که وام خانه را
آمد ای نجا ،از پیش نقش هی هم هی ای نها را کشیده بود. بپردازم ،خرج تحصیل سه نفر و دو جور وام ماشین.
چرا ای نطوری شدی؟ او آمد ای نجا ،مثل این بود… مردهشور ،چرا که نه؟ سرزن شات نم یکنم .م یشود یک لحظه لامپ را روشن کنی؟
مثل چی بود؟ .
مثل ای نکه برود زیارت. چرا؟
آره .درست است .آمد ای نجا تا زندگی ما را خراب کند .برای همین آمد با گذر زمان م یفهمی که چ هقدرش م ندرآورد یست .نه فقط آ نچه ماه تو آسمان نیست و ای نقدر تاریک است که این اتاق مثل گور شده.
ای نجا .مثل سگ آمد که پایش را بلند کند و قلمرویش را بگیرد .و چه ناپیداست ،بلکه آ نچه هم هجا آشکار است.
زندگ یای برای ما درست کرد؟ زندگی در خان هی یک مرد مرده .فکر من که نم یفهمم چه م یگویید. .
م یکردم خان هام قصر من است. خب ،تو هنوز خیلی جوانی. خیلی شر مآور است.
فکر نم یکردم تو همچین د لبستگ یای به این خانه داری! مرسی .کاش احساس جوانی هم م یکردم. ساعت سه صبح آ نجا چ هکار م یکردی؟
بسیار خوب ،ما دیگر م یرویم. خوابیده بودم .همین .کاری هم به کار کسی نداشتم.
نداشتم؟ جایی که م یتوانم زن و بچ ههایم را در آن پناه بدهم ،برای من دارم از تصویری که یکی از هویت و ارزش و استعداد خودش در ذهن دارد، آره ،اما خب ،پلی سها ای نروزها خیلی حسا ساند .مردم توی ماشی نهاشان
همین معنی را م یدهد .اما خدا م یداند که من با دسترنجم وا مهایش را حرف م یزنم .یا از زندگ یای که م یتواند هر روزش مثل هم باشد .منظورم
پرداخت هام .هر کاری که م یشد ،کردهام .خان های برایت فراهم کردهام ،در م یخوابند.
Vol. 22 / No. 1353 - Friday, July 24, 2015 محل های امن ،حالا شاید کسال تآور باشد ،با سه تا بچه ،زندگ یای نسبتاً بدبختی صرف نیست. پی شترها آ نجا زمین بی سبال بود .بچه که بودم ،آ نجا بی سبال بازی
راحت .هم هی ای نها برای این بوده که تو را راضی کنم! و آیا تو هی چوقت من صرفاً بدبختم؟
راضی بودهای؟ و همین نارضایتی تو نبود که این مردهی متحرک را به م یکردم.
این خانه آورد؟ من در جایگاهی نیستم که قضاوت کنم .اما م یشود گفت ،بهترین وصفی ولی حالا بازار شده.
آهای .با شما هستم .گفتم ،ما داریم م یرویم .شاید وقتی همه چیز را که مناسب یک خانم باشد ،افسردگ یست. اشکالی ندارد که من اسم شما را دادم؟
سروسامان دادیم چند تا سؤال دیگر داشته باشیم. وای! تا این اندازه آشکار است. به هیچ وجه .دوست دارم به عنوان ه مدست یک جانی معرفی شوم .چرا
و با این فورد فالکن لعنت یاش توی حیاط ما م یخواهید چ هکار کنید؟ نرفتی هتل مر یی ِت آن محل؟
ماشین را بررسی کردیم .سیاه های از دارای یاش در آن ماشین را تهیه اما درهرحال ،در هر وضع روح یای که باشیم ،زندگی بی شتر ما ب هنظر پر م یخواستم صرف هجویی کنم .هوا معتدل است این روزها .فکر کردم بهتر
کردیم و این برگ هی شناسایی را پیدا کردیم .نزدی کترین قو موخوی شاش. از مشغله است و وقت سرخاراندن نداریم،در رقابتی معنوی ،فیزیکی ،ملی، است پولم را خرج نکنم.
م یگفت ،یک دختر دارد. عدال تجویی ،عش قورزی ،سن تهای متداول جامعه را کامل م یکنیم. معتدل است .واقعاً معتدل است.
بله خانم ،م یدانیم. هم هی راههای بقا .هر کاری که برای ماندنی شدن م یکنیم .بایگانی کردن آیا پلی سها همیشه تو ماشی نهای توقیف شده را م یگردند؟ چون اگر
اما ماشین چه م یشود؟ 23 فکر م یکنند من تو کار قاچاق مواد مخدر یا ای نجور چیز یام ،سخت
ما دیگر با ماشین کاری نداریم .بخشی از دارایی مرده به حساب م یآید. خلاقیتمان .گویی هیچ متنی وجود نداشته. دراشتباهاند .فقط کتاب و کامپیوتر ،چمدان ،رخت ،ساز و برگ کمپ و
دخترش تصمیم م یگیرد چ هکارش کند .تا او تصمیم بگیرد ،من از شما اما فکر م یکنی وجود دارد؟ چند تا یادگاری شخصی که فقط برای خودم ارزش دارند ،پیدا خواهند
م یخواهم بگذارید همی نجا بماند .ای نجا ام نتر از مرکز شهر است. کرد .اما راستش وقتی م یبینی غریب های وسایل شخص یات را زیرورو
آره .با گذشت زمان… چ هطور بگویم؟ با گذشت زمان رفت هرفته ،ب یتفاوتی م یکند ،خیلی اذیت م یشوی .اگر م یرفتم هتل ،حالا دیگر توی راه بودم.
بزرگی به درونت م یخزد و این ب یتفاوتی با گذر عمر پایدارتر م یشود. خیلی ببخشید که سربار شما شدم.
این چیزی است که م یخواهم بگویم .فکر کنم خوب از پ ساش برنیامدم. خب ،همسایه به چه درد م یخورد؟
خنده دار است .تو این وضعیت ممنونم که به شوخی م یگذرانید.
نه ،اتفاقاً خیلی جالب است.
من حتا با یک گیلاس شری وراج م یشوم. خواهش م یکنم.
اما اگر زمان به هم م یریخت ،ما همسایه بودیم .اگر زمان به هم م یریخت
یک گیلاس دیگر؟ ما از همسایه هم به هم نزدی کتر بودیم .با هم زندگی م یکردیم ،گذشته
ممنون .م یخواهم بیگانگ یای را که پس از چند سال بر ما سایه م یاندازد،
توضیح بدهم .برای بعض یها زودتر پیش م یآید و برای بعض یها دیرتر، و حال با هم در حرکت بودند.
مثل زندگی در پانسیون.
ولی گزیری نیست.
و بر شما الان سایه انداخته؟ اگر تو دوست داری ،بله .مثل یک جور پانسیون.
آره .ب هنوعی داغون کننده است .انگار که زندگی ن خنما شده و نور از آن .
م یگذرد .بیگانگی در لحظ های آغاز م یشود ،در قضاوت تند کوچکی که
ی کباره از ذه نات بیرون م یپرد .تو عق بنشینی م یکنی ،گرچه افسون اگر بخواهد با زنت لاس بزند چی؟
شدهای .چون واقع یترین احساسی است که م یشود داشت ،و دوباره و نه ،همچین چیزی نیست .او دنبال این چیزها نیست .مطمئنم.
س هباره به سراغت م یآید ،به درون دیوار دفاع یات پیش م یرود و سرانجام
در وجودت م ینشیند ،مثل سرما ،خیلی سرد ،سبک .شاید بهتر است
دیگر درای نباره حرفی نزنم .گفتن از این موضوع مثل انکار کرد ناش است.
نه ،از این ر کگوی یات خوشم م یآید .آیا به برگش تات به ای نجا و دیدن