Page 27 - No.1348
P. 27
سال / 22شماره - 1348جمعه 29دادرخ 1394 گزارش رویداد نمایش فیلم مستند مقالات ماریا تبریزپور مادری بوده که فرزندش را از دست داد حالا به هر زما ِن
پلان ۱۴ در ماه ژوئن 27 زبانی که نقل م یکند.
هنر
طبیعت بیجان داستان اما ،جاندارترین عنصر داستانی بو د .بخاری
در هشتمین روز از ماه ژوئن و در چهاردهمین نشست ماهیانه پلان نفتی در کانون روایت خوش درخشید .بخاری نفتی در خانههای ما ،در
فرصتی دست دا د تا دو فیلم مستند از ساختههای مهدی باقری در محیطهای آموزشی ما جزو منفورترین اشیا به حساب میآیند .بماند که
گزارش* از :محمدرضا فخرآبادی دانشگاه سایمون فریزر به نمایش درآید .این برنامه پلان با استقبال چقدر دس تاندرکار مرگ خاموش بوده و م یشود چون بقیهی بخار یها
بسیار خوب مخاطبان ونكوورى مواجه شد و تا بدینجا بیشترین مخاطب با سوخت فسیلی ،آتش زنهی ماهری شده است که توانسته زیبایی و
را در طی دوسالی که از فعالیت پلان می گذرد ،جذب کرده است. آیندهی دانشآموزان و کودکان و بزرگسالان را به مسخره بگیرد .حتی
فیلم اول كه "ناگهان تو گم شدی" نام داشت ،مستند کوتاهى است در مقطعی توانسته نقش سیاسی به خود بگیرد .بخاری نفتی در داستان
كه خاطرات شهید بهروز مرادی را از سی و پنج روز مقاومت مردم خانهی اجارهای به تنهایی و مستقلن داستان کاملی است که با ظرافت
خرمشهر در شروع جنگ ایران و عراق روایت م یکند و فیلم دوم " اهالى
خیابان یكطرفه” ،آخرین ساخته كارگردان تا به امروز است که چندی تمام در این روایت خود را نشان داد.
پیش در ایران اکران شد .این فیلم از دریچه دید شش ساکن گذشته و فضای داستان میل عجیبی به تولد دار د و به همان اندازه میل دار د
حال خیابان قوا مالسلطنه سابق یا سی تیر فعلی به زندگی اجتماعی و برای از دست دادن ".من به گلهای نداشته خانه اجارهایمان آب می
فرهنگی این خیابان قدیمی تهران و خیابانهای اطراف آن م یپردازد. دادم ،شلنگ را ازم م یگرفتی ،به دیوارها آب م یدادی ،عشقه ها از دیوار
مهدی باقری که از طریق اسکایپ در جلسه حاضر شد و به سوالات سبز می شدند و بالا می رفتند .سبزه ها را نشون میدادی که از لای
حاضرین پاسخ دا د ،در ابتدای سخنانش و در معرفی کوتاهی که از موزایی کها رشد کرده بودند و م یگفتی :این زمین حاصلخیزه ،همیشه
"ناگهان تو گم شدی" ارائه کرد گفت كه این فیلم به سفارش سازمان سبزه .من شکمم را که روز به روز بزرگ تر میشد ،نشانت م یدادم ".و
توسعه سینمایی سوره وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی " خاکش نمی کنم ،به گمانمخاکش م یکنند و خاک سردش م یشود.
ساخته شده و مواد اولیه این طرح از جمله خاطرات بهروز مرادی و مشقاش را همچنان مینویسد ،مشقهایی که هیچ وقت خط نم یخورند.
عکسها و فیلمهای موجود از نبرد خرمشهر را نیز آنها در اختیارش قرار من با تو دعوا میکنم .اگر این خونه اجارهای نبود .اگر مال ما بود و ما
دادند .بهروز مرادی که در سال ١٣۳۵در خانوادهای متوسط و مذهبی وقف دولت میکردی م .میتونستیم همینجا توی باغچه خونهمون کنار
در خرمشهر به دنیا آمد ،تحصیلات مقدماتى خود را تا سطح دیپلم در شمعدون یها و کنار پدر و مادرم براش جایی جور کنیم ومن هر روز
خرمشهر به پایان رساند و پس از آن برای تحصیلات عالی راهی اصفهان بهش آب م یدادم مثل تمام روزهایی که بهش شیر دادم ".و " کنار هم
شد .او در این شهر موفق به اخذ لیسانس در رشته هنرهای زیبا گردید دراز کشیدیم .دستت را روی شکمم میگذاری .تصور اینکه بخواهی با
و پس از اتمام دوران دو ساله خدمت سربازی با هدف تدریس ،به من عشق بازی کن ی ،دلم را به هم م یزند ،انگار که به معشوقم خیانت
استخدام اداره آموزش و پرورش خرمشهر درآمد .مرادی در ۳۵روز آغاز کنم.بلند میشوم و به اتاق پسرم م یروم .روی تختش دراز می کشم،
جنگ رشادتهای فراوانی از خود بر جای گذاشت و از آخرین نفراتی پستونک آب یرنگ بچگیهاش توی گردنم آویزونه .روی دیوار هر سال
بود که پس از سقوط کامل خرمشهر در روز چهارم آبان سال ١٣۵۹ پاهاش را رنگی می کرد و مهر میکوبید روی دیوار ،دستم را روی پاهای
با استفاده از تیوپ ماشین از رود کارون گذشت تا در آن سوی رود به
نبرد خود ادامه دهد .او در سال ١٣۶۷دوباره عازم میدان نبرد شد و در رنگی شدهاش می گذارم ،ببینم چقدر بزرگ شده ".و...
In touch with Iranian diversity جبهه شلمچه با یک قبضه آرپی جی هفت به همراه دیگر همرزمانش تقابل موجود بین تولد و مرگ و همارزی این دو اتفاق دینامیسم اصلی
مهدی باقری از فار غالتحصیلان نخستین دوره کارگاه آموزش تخصصی به شکار تانکهای دشمن رفت و در چهارم خرداد همان سال پس از اتفاقات را شکل داده است و من را یاد بودن و نبودنانداخت.
مستندسازی (مرکز گسترش سینمای مستند و انجمن مستند سازان انهدام هشت تانک دشمن در حالی که در اثر شلیک زیاد موشک انداز تکنیکی جالب و منحصر بفر دی در این داستان معرفی شد از طرف
ایران) و دوره دوساله کارگردانی سینما در مدرسه فیلم تهران است .او آر پی جی هفت خون از گوش هایش سرازیر بود هدف گلوله دشمن ماریا تبریزپور که بنظرم به اندازهی خود داستان و حتی جذابتر از خود
که تاکنون سیزده فیلم مستند ساختهاست ،تدوی نگر فعال ،پرکار و قرار گرفت و کشته شد**. داستان بود .استفاده از پاورقی آن هم از نوع رفرنس دادن با ویک یپدیا.
به اخبار این منطقه از دنیا هر وقت که گوش م یدهم انفجار و حادثه و...
Vol. 22 / No. 1348 - Friday, June 19, 2015 آنچنان که گفته شد باقری در "ناگهان تو گم شدی" دو ابزار اصلی شناخت هشدهای نیز بشمار میآید و پیش از این در برنامه سیزدهم پلان یک جملهی خبری تکراری همیشه هست .آمار تلفات .این تعداد کشته
در اختیار داشته که از هر دو آنها به شکل خلاقانهای استفادهکرده تدوین خوبش را در مستند "ما همه سربازیم” ساخته مهدی قربانپور و این تعداد زخمی .لغت زخمی به نظرم از لغات عجیب به شمار میآید.
است :اولی عکسهایی است که عکاسانی نظیر رسول ملاقلی پور ،بهمن دیده بودیم .باقری که خود را متاثر از کریس مارکر (مستندساز فکرش را میکنم در یک زلزله مثلن چه لوپنج نفر کشته شدهاند و
جلالی ،محسن راستانی و امیرعلی جوادیان از آن دوران گرفت هاند و برجسته فرانسوی) و راس مک الوی (مستندساز معروف آمریکایی) شصت نفر زخمی .لغت زخمی جدی گرفته نمیشود و معمولن چه لوپنج
دیگری خاطرات شب-نوشت بهروز مرادی است از آنچه در خرمشهر میداند ،در زمینه کارگردانی سبک و سلیقه متفاوتی از خود نشان زخمی ذهن را درگیر خود م یکند حال آنکه اگر احوال شصت زخمی
دیده و تجربه کرده است .او با استفاده سازنده از هر دو اینها ،بخش داده است .معروفترین کار او "پیرپسر” نام دارد که مستند جسورانهی را بشود تصویر کرد بسیار وحشتناکتر از مردهگان میشود .مصدومی
27 حضور مرادی در روزهای اولیه جنگ در خرمشهر تا خروج او از این اتوبیوگرافیکالی است که در آن باقری با پیروى از سبك مک الوی زندگی که بر اثر فشار ناشی از آوار دو کلیهاش را از دست داده یا مصدومی که
خود را در آستانه سی سالگی دستمایه فیلمش قرار داده و اثری که در قطع نخاع شده یا ...به هر حال زخمی کلمهای موذی است که بیشترین
شهر و فضای حاکم بر آن دوران را با کمترین امکانات و به بهترین و سینمای ایران ساخته است که به مشکلات مالی و اثرات آن بر زندگی اتفاق را در خودش پنهان کردهاست و راحت از آماری که در خودش
متفاوتترین شکل بازسازی کرده است .براین اساس در وجه ظاهری می دارد از نظر ما عبور میکند .لغت افسردگی هم چنین شکلی دارد .جهان
توان "ناگهان تو گم شدی" را مستندی جنگی دانست که به لحظههایی اجتماعی جوانان و مناسبات آنها با خانوادهشان م یپردازد. کسی باید روی سرش آوار بشود تا افسردگی را زندگی کند اما به آسانی
در ملاقاتهای دوستانه باهم از این کلمه استفاده م یکنیم :فلانی یادته؟
م یگن افسردگی گرفته ...اینکه م ِن خواننده با موذ یگری برخی کلامات
رودررو میشوم با قلم و فکر ماریا تبریزپور به راحتی میتوانم قبول
کنم مولفهزبان استفاده شده در داستان با هیچ ذهنیتی از بقیهی آثار
ایشان ،نشان از تسلط بر حوزهی زبان است و عام یوار نوشتن داستان
و ساده بودن متن صداقتی از روی آگاهی بوده نه عدم تسلط به زبان
نوشتاری .داستان برخلاف خوا ب شخصیت داستان که " خوابم صامت
بود ".داستانی پر از صدا و اتفاق و رنگ و بو بود اما در پایان چون خواب
صامت تمام شد جملهی پایانی داستان " برای خودم خانهای خریدم،
خانهای قدیمی که بازسازی شده است .باغچه ندارد .فقط یک حوض گرد
کوچک دارد که آدم میتواند ساعتها به آبش خیره شود و سنگی در آب
بیاندازد و تصویر مواج خودش را تماشا کند ".نم یدانم چرا بعد از این
جملهی پایانی داستان تمام سطرهای داستان با دو ِر تند مثل فیلمهای
چاپلین دوره شد .صامت و ب یرنگ و ب یبو .میتوانست دلیلش به خود
متن برگردد "هر شب با بچ هام موسیقی گوش میکردی و فیلمهای
چارلی چاپلین نگاه میکردی ،آکروبات بازی در میآوردی براش ".تمام
جان داستان با آخرین تصویر راوی از دست رفت و سکوتی خاکستری
را برایم قابل لمس کرد .دیگر خبری از ادویه و تی ِغ دسته صورتی نبود.
انقدر بیجان که راوی حتی آب حوض کوچک را آب خالی و بیتوصیف
مینویسد و تکرار ملال آور حلقههای آب.
ترکیب بند ِی فراوانی در استفاده از قیدها چنان هنرمندانه و دقیق بود
که میشد بعد از آن همه درگیر شدن با آنها به یک باره در سکوت ماند
و این سکوت را زندگی کرد و خیره شد به اولین چیز و جا.
خواندن داستان خانهی اجارهای برایم لذت بخش بود .بخاری نفتی
منفور در ذهنم مفهوم دیگری را نیز صاحب شد .مجموعه داستان کوتاه
خانهی اجارهای.
پلان ۱۴ در ماه ژوئن 27 زبانی که نقل م یکند.
هنر
طبیعت بیجان داستان اما ،جاندارترین عنصر داستانی بو د .بخاری
در هشتمین روز از ماه ژوئن و در چهاردهمین نشست ماهیانه پلان نفتی در کانون روایت خوش درخشید .بخاری نفتی در خانههای ما ،در
فرصتی دست دا د تا دو فیلم مستند از ساختههای مهدی باقری در محیطهای آموزشی ما جزو منفورترین اشیا به حساب میآیند .بماند که
گزارش* از :محمدرضا فخرآبادی دانشگاه سایمون فریزر به نمایش درآید .این برنامه پلان با استقبال چقدر دس تاندرکار مرگ خاموش بوده و م یشود چون بقیهی بخار یها
بسیار خوب مخاطبان ونكوورى مواجه شد و تا بدینجا بیشترین مخاطب با سوخت فسیلی ،آتش زنهی ماهری شده است که توانسته زیبایی و
را در طی دوسالی که از فعالیت پلان می گذرد ،جذب کرده است. آیندهی دانشآموزان و کودکان و بزرگسالان را به مسخره بگیرد .حتی
فیلم اول كه "ناگهان تو گم شدی" نام داشت ،مستند کوتاهى است در مقطعی توانسته نقش سیاسی به خود بگیرد .بخاری نفتی در داستان
كه خاطرات شهید بهروز مرادی را از سی و پنج روز مقاومت مردم خانهی اجارهای به تنهایی و مستقلن داستان کاملی است که با ظرافت
خرمشهر در شروع جنگ ایران و عراق روایت م یکند و فیلم دوم " اهالى
خیابان یكطرفه” ،آخرین ساخته كارگردان تا به امروز است که چندی تمام در این روایت خود را نشان داد.
پیش در ایران اکران شد .این فیلم از دریچه دید شش ساکن گذشته و فضای داستان میل عجیبی به تولد دار د و به همان اندازه میل دار د
حال خیابان قوا مالسلطنه سابق یا سی تیر فعلی به زندگی اجتماعی و برای از دست دادن ".من به گلهای نداشته خانه اجارهایمان آب می
فرهنگی این خیابان قدیمی تهران و خیابانهای اطراف آن م یپردازد. دادم ،شلنگ را ازم م یگرفتی ،به دیوارها آب م یدادی ،عشقه ها از دیوار
مهدی باقری که از طریق اسکایپ در جلسه حاضر شد و به سوالات سبز می شدند و بالا می رفتند .سبزه ها را نشون میدادی که از لای
حاضرین پاسخ دا د ،در ابتدای سخنانش و در معرفی کوتاهی که از موزایی کها رشد کرده بودند و م یگفتی :این زمین حاصلخیزه ،همیشه
"ناگهان تو گم شدی" ارائه کرد گفت كه این فیلم به سفارش سازمان سبزه .من شکمم را که روز به روز بزرگ تر میشد ،نشانت م یدادم ".و
توسعه سینمایی سوره وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی " خاکش نمی کنم ،به گمانمخاکش م یکنند و خاک سردش م یشود.
ساخته شده و مواد اولیه این طرح از جمله خاطرات بهروز مرادی و مشقاش را همچنان مینویسد ،مشقهایی که هیچ وقت خط نم یخورند.
عکسها و فیلمهای موجود از نبرد خرمشهر را نیز آنها در اختیارش قرار من با تو دعوا میکنم .اگر این خونه اجارهای نبود .اگر مال ما بود و ما
دادند .بهروز مرادی که در سال ١٣۳۵در خانوادهای متوسط و مذهبی وقف دولت میکردی م .میتونستیم همینجا توی باغچه خونهمون کنار
در خرمشهر به دنیا آمد ،تحصیلات مقدماتى خود را تا سطح دیپلم در شمعدون یها و کنار پدر و مادرم براش جایی جور کنیم ومن هر روز
خرمشهر به پایان رساند و پس از آن برای تحصیلات عالی راهی اصفهان بهش آب م یدادم مثل تمام روزهایی که بهش شیر دادم ".و " کنار هم
شد .او در این شهر موفق به اخذ لیسانس در رشته هنرهای زیبا گردید دراز کشیدیم .دستت را روی شکمم میگذاری .تصور اینکه بخواهی با
و پس از اتمام دوران دو ساله خدمت سربازی با هدف تدریس ،به من عشق بازی کن ی ،دلم را به هم م یزند ،انگار که به معشوقم خیانت
استخدام اداره آموزش و پرورش خرمشهر درآمد .مرادی در ۳۵روز آغاز کنم.بلند میشوم و به اتاق پسرم م یروم .روی تختش دراز می کشم،
جنگ رشادتهای فراوانی از خود بر جای گذاشت و از آخرین نفراتی پستونک آب یرنگ بچگیهاش توی گردنم آویزونه .روی دیوار هر سال
بود که پس از سقوط کامل خرمشهر در روز چهارم آبان سال ١٣۵۹ پاهاش را رنگی می کرد و مهر میکوبید روی دیوار ،دستم را روی پاهای
با استفاده از تیوپ ماشین از رود کارون گذشت تا در آن سوی رود به
نبرد خود ادامه دهد .او در سال ١٣۶۷دوباره عازم میدان نبرد شد و در رنگی شدهاش می گذارم ،ببینم چقدر بزرگ شده ".و...
In touch with Iranian diversity جبهه شلمچه با یک قبضه آرپی جی هفت به همراه دیگر همرزمانش تقابل موجود بین تولد و مرگ و همارزی این دو اتفاق دینامیسم اصلی
مهدی باقری از فار غالتحصیلان نخستین دوره کارگاه آموزش تخصصی به شکار تانکهای دشمن رفت و در چهارم خرداد همان سال پس از اتفاقات را شکل داده است و من را یاد بودن و نبودنانداخت.
مستندسازی (مرکز گسترش سینمای مستند و انجمن مستند سازان انهدام هشت تانک دشمن در حالی که در اثر شلیک زیاد موشک انداز تکنیکی جالب و منحصر بفر دی در این داستان معرفی شد از طرف
ایران) و دوره دوساله کارگردانی سینما در مدرسه فیلم تهران است .او آر پی جی هفت خون از گوش هایش سرازیر بود هدف گلوله دشمن ماریا تبریزپور که بنظرم به اندازهی خود داستان و حتی جذابتر از خود
که تاکنون سیزده فیلم مستند ساختهاست ،تدوی نگر فعال ،پرکار و قرار گرفت و کشته شد**. داستان بود .استفاده از پاورقی آن هم از نوع رفرنس دادن با ویک یپدیا.
به اخبار این منطقه از دنیا هر وقت که گوش م یدهم انفجار و حادثه و...
Vol. 22 / No. 1348 - Friday, June 19, 2015 آنچنان که گفته شد باقری در "ناگهان تو گم شدی" دو ابزار اصلی شناخت هشدهای نیز بشمار میآید و پیش از این در برنامه سیزدهم پلان یک جملهی خبری تکراری همیشه هست .آمار تلفات .این تعداد کشته
در اختیار داشته که از هر دو آنها به شکل خلاقانهای استفادهکرده تدوین خوبش را در مستند "ما همه سربازیم” ساخته مهدی قربانپور و این تعداد زخمی .لغت زخمی به نظرم از لغات عجیب به شمار میآید.
است :اولی عکسهایی است که عکاسانی نظیر رسول ملاقلی پور ،بهمن دیده بودیم .باقری که خود را متاثر از کریس مارکر (مستندساز فکرش را میکنم در یک زلزله مثلن چه لوپنج نفر کشته شدهاند و
جلالی ،محسن راستانی و امیرعلی جوادیان از آن دوران گرفت هاند و برجسته فرانسوی) و راس مک الوی (مستندساز معروف آمریکایی) شصت نفر زخمی .لغت زخمی جدی گرفته نمیشود و معمولن چه لوپنج
دیگری خاطرات شب-نوشت بهروز مرادی است از آنچه در خرمشهر میداند ،در زمینه کارگردانی سبک و سلیقه متفاوتی از خود نشان زخمی ذهن را درگیر خود م یکند حال آنکه اگر احوال شصت زخمی
دیده و تجربه کرده است .او با استفاده سازنده از هر دو اینها ،بخش داده است .معروفترین کار او "پیرپسر” نام دارد که مستند جسورانهی را بشود تصویر کرد بسیار وحشتناکتر از مردهگان میشود .مصدومی
27 حضور مرادی در روزهای اولیه جنگ در خرمشهر تا خروج او از این اتوبیوگرافیکالی است که در آن باقری با پیروى از سبك مک الوی زندگی که بر اثر فشار ناشی از آوار دو کلیهاش را از دست داده یا مصدومی که
خود را در آستانه سی سالگی دستمایه فیلمش قرار داده و اثری که در قطع نخاع شده یا ...به هر حال زخمی کلمهای موذی است که بیشترین
شهر و فضای حاکم بر آن دوران را با کمترین امکانات و به بهترین و سینمای ایران ساخته است که به مشکلات مالی و اثرات آن بر زندگی اتفاق را در خودش پنهان کردهاست و راحت از آماری که در خودش
متفاوتترین شکل بازسازی کرده است .براین اساس در وجه ظاهری می دارد از نظر ما عبور میکند .لغت افسردگی هم چنین شکلی دارد .جهان
توان "ناگهان تو گم شدی" را مستندی جنگی دانست که به لحظههایی اجتماعی جوانان و مناسبات آنها با خانوادهشان م یپردازد. کسی باید روی سرش آوار بشود تا افسردگی را زندگی کند اما به آسانی
در ملاقاتهای دوستانه باهم از این کلمه استفاده م یکنیم :فلانی یادته؟
م یگن افسردگی گرفته ...اینکه م ِن خواننده با موذ یگری برخی کلامات
رودررو میشوم با قلم و فکر ماریا تبریزپور به راحتی میتوانم قبول
کنم مولفهزبان استفاده شده در داستان با هیچ ذهنیتی از بقیهی آثار
ایشان ،نشان از تسلط بر حوزهی زبان است و عام یوار نوشتن داستان
و ساده بودن متن صداقتی از روی آگاهی بوده نه عدم تسلط به زبان
نوشتاری .داستان برخلاف خوا ب شخصیت داستان که " خوابم صامت
بود ".داستانی پر از صدا و اتفاق و رنگ و بو بود اما در پایان چون خواب
صامت تمام شد جملهی پایانی داستان " برای خودم خانهای خریدم،
خانهای قدیمی که بازسازی شده است .باغچه ندارد .فقط یک حوض گرد
کوچک دارد که آدم میتواند ساعتها به آبش خیره شود و سنگی در آب
بیاندازد و تصویر مواج خودش را تماشا کند ".نم یدانم چرا بعد از این
جملهی پایانی داستان تمام سطرهای داستان با دو ِر تند مثل فیلمهای
چاپلین دوره شد .صامت و ب یرنگ و ب یبو .میتوانست دلیلش به خود
متن برگردد "هر شب با بچ هام موسیقی گوش میکردی و فیلمهای
چارلی چاپلین نگاه میکردی ،آکروبات بازی در میآوردی براش ".تمام
جان داستان با آخرین تصویر راوی از دست رفت و سکوتی خاکستری
را برایم قابل لمس کرد .دیگر خبری از ادویه و تی ِغ دسته صورتی نبود.
انقدر بیجان که راوی حتی آب حوض کوچک را آب خالی و بیتوصیف
مینویسد و تکرار ملال آور حلقههای آب.
ترکیب بند ِی فراوانی در استفاده از قیدها چنان هنرمندانه و دقیق بود
که میشد بعد از آن همه درگیر شدن با آنها به یک باره در سکوت ماند
و این سکوت را زندگی کرد و خیره شد به اولین چیز و جا.
خواندن داستان خانهی اجارهای برایم لذت بخش بود .بخاری نفتی
منفور در ذهنم مفهوم دیگری را نیز صاحب شد .مجموعه داستان کوتاه
خانهی اجارهای.