Page 26 - No.1348
P. 26
یادداشتی بر داستان خانهی اجارهای ادبیات 26
نوشت هی ماریا تبریزپور نقد و سال / 22شماره - 1348جمعه 29دادرخ 1394
ناشر :انتشارات ناکجا بررسی
http://www.naakojaa.com/book/15491
سعید منافی
انگار که آفتاب غروب کم رن ِگ پاییزی ".و ...همچنین داستان در خود استان نوشتن کار سادهای نیست و ساده نخواهد شد .داستان نویس ▪ ▪شما کتاب داســتان هم در کارنام هتان دارید .این روزها هم
بوهایی را یادآور میشود که بیشک آشناست و برای آدم کلی نقطهی از نوع خاورمیانهای خودش یعنی یک رمان چند جلدی .مفاهیمی که
عظیمت م یشود در خاطرات .مثلن ."،بوی زیره ،کشمش سرخ شده، زندگی کرده و در زندگی دیگران با اندکی فاصله از خودش دیده و داســتان م ینویسید؟ م یشــود روایتگری در شعرهایتان را به
در کره ،پیازداغ ،اشتهایم را باز کرده بود .ت ِه قابلمه قرمز رنگ سه هزار اتفاق مهم در جریان تولد و رشد داستان .معمولن در خاورمیانه
نفره تفلون ،یک قالب کره انداختم ،کره کف م یکرد و ذوب میشد و داستان نوشتن یعنی مشابه شدن با خدایان .بیشتر و اکثر خدایان در داستا ننویس بود نتان مربوط دانست؟
ادیان ،پیام و درخواستشان را در قالب کتابهای آسمانی نوشت هاند. همیشــه گفت هام که روحی وحشی و کولی وش دارم .سفر در زندگی و
عطرش در م یاومد. شاید با همین پی شفرض باشد که خوانندهی خاورمیانهای و منتقد روایت من جاری است و از همین رو شعر من تصویری است و تصویرهایم،
یک لایه برنج آ بکش ،یک کم زعفران حل شده در آب داغ ،با دستهام خاورمیانهای از وقتی که به خاطر دارم به دنبال پیام است و انتظار شاعران ههایی است که طبیعت و ساکنی ناش به من بخشیدهاند .پس
کمی زیره ،بعد دو قاشق عدس پخته شده ،بعد یک قاشق کشمش دارد داستان پندآموز باشد .شروع قصه بعد از رواج دین با محتوای من روایتگر خیال آن خوا بهایم در بیداری .روایتگر آن جســتجوی بی
سرخشده ،لایه آخر کوفته ریزهها ".و" بعد که ب رگشتی در حموم دینی و اشاره و تاکید به وحدانیت خدا و پایان قصهی ایرانی بعد پایان در پی خویش ،اراده غلبه بر خویش .شاعری ،کودکی است و تنها
را باز میذاری تا بوی شامپوی تنت تو خونه بپیچه" و "و به قولم از تطورش به صورت تلخ چون یک تیک تاک تکراری که بی تلاش شاعرانند که کودک م یمانند .کودک در مواجهه با شگفتی نخستین.
عمل م یکنم و ناخ نهام را لاک میزنم ".و " من به دود بخاری نگاه در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه تثبیت شد .چرا تلخ ننویسد نویسنده نخســتین کلمه .نخستین دیدار .نخستین معاشــقه ...شگفتی روبرو
چرا فضای ناامیدی در اتمسفر داستان جولان ندهد .سالهاست که شدن با هر آنچه در جستجویش هستی .حیرانی .عاشقی .دلشکسته،
م یکردم .به آن پیرمرد خمیده ُچُپق کش". ب هاندازهی قصههای روایت شده همیشه کلاغی ب یخانه مانده است. In touch with Iranian diversityپریشــان و تنها م یشــوی و هنگامی که هیچ نیستی ،هیچ چیز جز
استفاده از رنگ وبو در کنار هم داستان را جاندار و قابل لمس م یکند تلخی و ناامیدی موجود فاصلهی زیادی با فضای کامو ،بکت و دیگران صــدای درونت ،آنهــا را رو به آینه روایت م یکنی .این یعنی داســتان.
هر چند چرخش در زمان روای تها را در خوانش اول به درستی دارد .اینجا پایان داستان یک بیخانمان دارد .ب یخانمان شدنی که داســتانی چون "مراکش دور اســت"1؛ "هنوز برای انگشتان تو برهنه
ربطی به جنگ ندارد .شبهه ابزورد بودن فضای حاکم بر بسیاری از ام"؛ 2روایت " عشــق آموخت مرا جور دگر خندیدن""3نامه های سرخ
داستانهای ایرانی و شماری از خصایص موجود در محتوای داستان از اتاق زرد""4 ،با خلق اندک اندک بیگانه شــو ،با خویش به یکباره" 5
تاثیرش را از اولین جملات شروع داستان و آخرین جملات پایانی " شــمع خندید به هر بزم ،از آن معنی سوخت! خنده بیچاره ندانست
داستان گرفت .آرامآرام و بعد انقلاب و بعد جنگ و بعد ویرانی و بعد کــه جائــی دارد" " 6بیقرارم چو مرگ در پی طاووس" " 7شــب رفت و
ســحر نشد ،شب آمد" " 8جانا چه گویم شــرح فراقت /چشمی و صد
....و بعدهای دیگر. نــم جانی و صد آه" " 9فرا ِق دوست ،اگر اندک است ؛ اندک نیست" 10
اتفاق هجرت از وطن اتفاق پر از اتفاقی است که کش پیدا م یکند
حتی بر روی چند نسل .تاریخی که هجرت اتفاق میافتد گویی زما ِن ▪ ▪کتاب بعدی که باید از شیدا محمدی چشم انتظارش باشیم،
وطن را در ذهن و روح ما تاکسیدرمی ،م یکند .مثلن در سال ۱۳۹۴
از وطن مهاجرت م یکند و پنجاه سال دیگر هم در کشور فلان به مجموعه شــعر اســت یا داســتان یا در حوز هی دیگر یست؟
زندگیش ادامه میدهد اما خودش در سال ۱۳۹۴مانده است .بعد از
گذشت پنجاه سال ،ماریا تبریزپور خوشبختانه مدت زیادی نیست که دربار هاش بیشتر برایمان توضیح دهید.
مهاجرت کردهاند و با وجود انواع ابزارهای ارتباطی مدرن در جریان شاید هم هی ای نها سپیده خوبم .با این همه شعر "جا ِن جانان" است مرا.
اتفاقات و فضای موجود در کشورشان قرار دارند .در داستانهای ایشان مجموعه شعرهای کوتاهم و هایکوها را برای کتاب بعدی آماده
نمیتوان باور کرد که راوی مهاجر است .عمدی در مر گدوستی و چاپ کردهام که زبان و فضای شعرها متفاوت از کتاب "عکس فوری
بازآفرینی فضای تلخ و کدر در داستان خانهی اجارهای نیست .واقعیت عشقبازی" و "یواشهای قرمز" است .همچنین مجموعه داستانهای
موجود تلخ است .داستان خانهی اجارهای را دوست دارم .با بخاریش کوتاهم را که در این اقامت ده ساله در آمریکا نوشتهام .و سفرنامههایی
خاطره زیاد دارم .این داستان ،داستان تمام رنگ یست ،... « .باغچه که روایت سرزمینهایی است که دیدار کردهام و یا چون مسافری
داشت ،پر از گلهای شمعدانی نارنجی رنگ ".و "عاشق امضای سبز در خلد در آن سکنی گزیدهام .قصهی آدمهایی که ملاقات کردهام،
رنگ خانم معلمش شده بود ".و "جوراب پشمی قهوهای به پا داشت گفتها و شنیدههایی که شاید روایت تاریخی باشد از زندگی شاعری
در غربت .با این همه زمان چرخهای ما اندک و فرصت ها نامحدودند
سپیده عزیزم .بگذار با سطری از شعر " در این هوای تنبوری" حرفم Vol. 22 / No. 1348 - Friday, June 19, 2015
را به پایان برسانم:
بیرون این گلدان هیچ چیز جدی نیست
نه آتش سوزی ملیبو
نه شعارهای روی دیوار قندهار
نه این همه جنازههای بو گرفته در بغداد.
تشخیص ندادم .خوبی جاندار بودن داستان این امکان را به من داد با گرمکن سرمهای که دو طرفش نوارسفی ِد باریکی داشت ".و " سر پ ینوش تها: 26
که با وجود عدم درک اول بارهی زمان روای ِت اتفاقات و فلشبکها قابلمه دستمال سفید با چهارخونههای قرمز م یپیچم ".و " شعله *چاپ انتشارات ناکجا
همچنان با داستان همراه باشم .هر چه از قی دهای توصیفی بیشتر پخ شکنی که دسته قرم زرنگ پلاستک یاش ذوب شده را روی گاز _1منتشر شده در سایت رندان و Iran.com
استفاده میشد بر همراهی من با داستان دوام م یداد و باور کردم که م یگذارم" و " لام ِپ کممصرف حمام ب یجان است و فضا کم نور، -2منتشر شده در فصلنامه باران شماره 39-38
-3منتشر شده در سایت آزادی بیان 5
10 ،9 ،8 ،7 ،6 ،5 ،4منتشر شده در Snapshot of Infinity
نوشت هی ماریا تبریزپور نقد و سال / 22شماره - 1348جمعه 29دادرخ 1394
ناشر :انتشارات ناکجا بررسی
http://www.naakojaa.com/book/15491
سعید منافی
انگار که آفتاب غروب کم رن ِگ پاییزی ".و ...همچنین داستان در خود استان نوشتن کار سادهای نیست و ساده نخواهد شد .داستان نویس ▪ ▪شما کتاب داســتان هم در کارنام هتان دارید .این روزها هم
بوهایی را یادآور میشود که بیشک آشناست و برای آدم کلی نقطهی از نوع خاورمیانهای خودش یعنی یک رمان چند جلدی .مفاهیمی که
عظیمت م یشود در خاطرات .مثلن ."،بوی زیره ،کشمش سرخ شده، زندگی کرده و در زندگی دیگران با اندکی فاصله از خودش دیده و داســتان م ینویسید؟ م یشــود روایتگری در شعرهایتان را به
در کره ،پیازداغ ،اشتهایم را باز کرده بود .ت ِه قابلمه قرمز رنگ سه هزار اتفاق مهم در جریان تولد و رشد داستان .معمولن در خاورمیانه
نفره تفلون ،یک قالب کره انداختم ،کره کف م یکرد و ذوب میشد و داستان نوشتن یعنی مشابه شدن با خدایان .بیشتر و اکثر خدایان در داستا ننویس بود نتان مربوط دانست؟
ادیان ،پیام و درخواستشان را در قالب کتابهای آسمانی نوشت هاند. همیشــه گفت هام که روحی وحشی و کولی وش دارم .سفر در زندگی و
عطرش در م یاومد. شاید با همین پی شفرض باشد که خوانندهی خاورمیانهای و منتقد روایت من جاری است و از همین رو شعر من تصویری است و تصویرهایم،
یک لایه برنج آ بکش ،یک کم زعفران حل شده در آب داغ ،با دستهام خاورمیانهای از وقتی که به خاطر دارم به دنبال پیام است و انتظار شاعران ههایی است که طبیعت و ساکنی ناش به من بخشیدهاند .پس
کمی زیره ،بعد دو قاشق عدس پخته شده ،بعد یک قاشق کشمش دارد داستان پندآموز باشد .شروع قصه بعد از رواج دین با محتوای من روایتگر خیال آن خوا بهایم در بیداری .روایتگر آن جســتجوی بی
سرخشده ،لایه آخر کوفته ریزهها ".و" بعد که ب رگشتی در حموم دینی و اشاره و تاکید به وحدانیت خدا و پایان قصهی ایرانی بعد پایان در پی خویش ،اراده غلبه بر خویش .شاعری ،کودکی است و تنها
را باز میذاری تا بوی شامپوی تنت تو خونه بپیچه" و "و به قولم از تطورش به صورت تلخ چون یک تیک تاک تکراری که بی تلاش شاعرانند که کودک م یمانند .کودک در مواجهه با شگفتی نخستین.
عمل م یکنم و ناخ نهام را لاک میزنم ".و " من به دود بخاری نگاه در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه تثبیت شد .چرا تلخ ننویسد نویسنده نخســتین کلمه .نخستین دیدار .نخستین معاشــقه ...شگفتی روبرو
چرا فضای ناامیدی در اتمسفر داستان جولان ندهد .سالهاست که شدن با هر آنچه در جستجویش هستی .حیرانی .عاشقی .دلشکسته،
م یکردم .به آن پیرمرد خمیده ُچُپق کش". ب هاندازهی قصههای روایت شده همیشه کلاغی ب یخانه مانده است. In touch with Iranian diversityپریشــان و تنها م یشــوی و هنگامی که هیچ نیستی ،هیچ چیز جز
استفاده از رنگ وبو در کنار هم داستان را جاندار و قابل لمس م یکند تلخی و ناامیدی موجود فاصلهی زیادی با فضای کامو ،بکت و دیگران صــدای درونت ،آنهــا را رو به آینه روایت م یکنی .این یعنی داســتان.
هر چند چرخش در زمان روای تها را در خوانش اول به درستی دارد .اینجا پایان داستان یک بیخانمان دارد .ب یخانمان شدنی که داســتانی چون "مراکش دور اســت"1؛ "هنوز برای انگشتان تو برهنه
ربطی به جنگ ندارد .شبهه ابزورد بودن فضای حاکم بر بسیاری از ام"؛ 2روایت " عشــق آموخت مرا جور دگر خندیدن""3نامه های سرخ
داستانهای ایرانی و شماری از خصایص موجود در محتوای داستان از اتاق زرد""4 ،با خلق اندک اندک بیگانه شــو ،با خویش به یکباره" 5
تاثیرش را از اولین جملات شروع داستان و آخرین جملات پایانی " شــمع خندید به هر بزم ،از آن معنی سوخت! خنده بیچاره ندانست
داستان گرفت .آرامآرام و بعد انقلاب و بعد جنگ و بعد ویرانی و بعد کــه جائــی دارد" " 6بیقرارم چو مرگ در پی طاووس" " 7شــب رفت و
ســحر نشد ،شب آمد" " 8جانا چه گویم شــرح فراقت /چشمی و صد
....و بعدهای دیگر. نــم جانی و صد آه" " 9فرا ِق دوست ،اگر اندک است ؛ اندک نیست" 10
اتفاق هجرت از وطن اتفاق پر از اتفاقی است که کش پیدا م یکند
حتی بر روی چند نسل .تاریخی که هجرت اتفاق میافتد گویی زما ِن ▪ ▪کتاب بعدی که باید از شیدا محمدی چشم انتظارش باشیم،
وطن را در ذهن و روح ما تاکسیدرمی ،م یکند .مثلن در سال ۱۳۹۴
از وطن مهاجرت م یکند و پنجاه سال دیگر هم در کشور فلان به مجموعه شــعر اســت یا داســتان یا در حوز هی دیگر یست؟
زندگیش ادامه میدهد اما خودش در سال ۱۳۹۴مانده است .بعد از
گذشت پنجاه سال ،ماریا تبریزپور خوشبختانه مدت زیادی نیست که دربار هاش بیشتر برایمان توضیح دهید.
مهاجرت کردهاند و با وجود انواع ابزارهای ارتباطی مدرن در جریان شاید هم هی ای نها سپیده خوبم .با این همه شعر "جا ِن جانان" است مرا.
اتفاقات و فضای موجود در کشورشان قرار دارند .در داستانهای ایشان مجموعه شعرهای کوتاهم و هایکوها را برای کتاب بعدی آماده
نمیتوان باور کرد که راوی مهاجر است .عمدی در مر گدوستی و چاپ کردهام که زبان و فضای شعرها متفاوت از کتاب "عکس فوری
بازآفرینی فضای تلخ و کدر در داستان خانهی اجارهای نیست .واقعیت عشقبازی" و "یواشهای قرمز" است .همچنین مجموعه داستانهای
موجود تلخ است .داستان خانهی اجارهای را دوست دارم .با بخاریش کوتاهم را که در این اقامت ده ساله در آمریکا نوشتهام .و سفرنامههایی
خاطره زیاد دارم .این داستان ،داستان تمام رنگ یست ،... « .باغچه که روایت سرزمینهایی است که دیدار کردهام و یا چون مسافری
داشت ،پر از گلهای شمعدانی نارنجی رنگ ".و "عاشق امضای سبز در خلد در آن سکنی گزیدهام .قصهی آدمهایی که ملاقات کردهام،
رنگ خانم معلمش شده بود ".و "جوراب پشمی قهوهای به پا داشت گفتها و شنیدههایی که شاید روایت تاریخی باشد از زندگی شاعری
در غربت .با این همه زمان چرخهای ما اندک و فرصت ها نامحدودند
سپیده عزیزم .بگذار با سطری از شعر " در این هوای تنبوری" حرفم Vol. 22 / No. 1348 - Friday, June 19, 2015
را به پایان برسانم:
بیرون این گلدان هیچ چیز جدی نیست
نه آتش سوزی ملیبو
نه شعارهای روی دیوار قندهار
نه این همه جنازههای بو گرفته در بغداد.
تشخیص ندادم .خوبی جاندار بودن داستان این امکان را به من داد با گرمکن سرمهای که دو طرفش نوارسفی ِد باریکی داشت ".و " سر پ ینوش تها: 26
که با وجود عدم درک اول بارهی زمان روای ِت اتفاقات و فلشبکها قابلمه دستمال سفید با چهارخونههای قرمز م یپیچم ".و " شعله *چاپ انتشارات ناکجا
همچنان با داستان همراه باشم .هر چه از قی دهای توصیفی بیشتر پخ شکنی که دسته قرم زرنگ پلاستک یاش ذوب شده را روی گاز _1منتشر شده در سایت رندان و Iran.com
استفاده میشد بر همراهی من با داستان دوام م یداد و باور کردم که م یگذارم" و " لام ِپ کممصرف حمام ب یجان است و فضا کم نور، -2منتشر شده در فصلنامه باران شماره 39-38
-3منتشر شده در سایت آزادی بیان 5
10 ،9 ،8 ،7 ،6 ،5 ،4منتشر شده در Snapshot of Infinity