Page 25 - No.1348
P. 25
گف توگو با شیدا محمدی به بهانهی انتشار کتاب «یوا شهای قرمز»* ادبیات
سال / 22شماره - 1348جمعه 29دادرخ 1394گفت عشق وطن من است 25
و گو
در گرگ و میش این هوا
صدای دارکوب و این کاجهای سوزنی که آدمهای یواش غروبند
با همین درخ تهایی که اسمشان را نمیدانم سپیده جدیری
حرفهای قرمز م یزنند و هر روز با باد حکای ِت شعر شیدا محمدی و عشق،
به راستی نیز چنانکه خودش
از اسمت خوشم میآید. م یگوید ،حکایت آدمی و وطن است.
شعر او در عشق و با عشق نفس
بریده ای از شعر سالونگ2008/ میکشد؛ چنان عشقی که نظیرش
را نه در شعر نسل امروز ،که در
" یواشهای قرمز" نشانههای عاشقانهای است که تنها با پنهان کردن افسان ههایی که از ازلی بود ِن عش ِق
شیرین و فرهاد باقی مانده است باید جستوجو کرد .این است که از
آنچه بیان م یکند م یتواند مخاطب را مورد خطاب قرار دهد .اما جهانی او میپرسم :سخن گفتن از عشق به این شکل ،تا چه میزان م یتواند
همچنان در شعر امروز جایگاهی داشته باشد؟ و او پاسخ م یدهد :عشق
كه قابل درك است ،زبان است؛ و تاویل از طریق زبان است که اتفاق
وطن من است.
میافتد .هانس گادامر معتقد است كه انسان ،زمانی معنای واقعی یك شیدا محمدی شاعر ،نویسنده ،روزنامه نگار و عضو انجمن قلم آمریکاست.
از فعالیتهای دوره روزنامه نگاری او م یتوان به دبیر تحریریه صفحه
متن را درمییابد ،كه پیش از آن ،سؤالاتی برایش مطرح شده باشد .به زنان در روزنامه ایران از مرداد 1381و دبیر صفحه “خشت و سرشت”
در مجله وطن و از بهار 1382دبیر تحریریه مجله “فرهنگستان هنر”
عبارت سادهتر ،او معتقد است كه هر نكته در یك متن ،در واقع ،پاسخ اشاره کرد .مقالات و گزار شهای اجتماعی – فرهنگی او در طی آن
سالها در روزنامههای کثیرالانتشار متعددی منتشر شده است .شیدا
به یك سؤال است .او ،میان متون مكتوب و ذهنیت فعال خواننده ،اعتقاد
محمدی از پاییز 1382ساکن آمریکاست.
به نوعی جریان عقیدتی دارد .متن ،پیامی را ارسال میكند؛ و ذه ِن او در سال 2010شاعر مهمان دانشگاه مریلند بود.
خواننده ،بلافاصله آن را دریافت میكند. از آثار قبلی او میتوان به “مهتاب دلش را گشود بانو” در سال 1380
و”افسانه بابا لیلا” در سال 1384و “عکس فوری عشقبازی” در سال
اما برگزیدن این نام "یواشهای قرمز" برم یگردد به سال 2008و
1386اشاره کرد.
م یتواند به آن بگریزد .توانایی برای تغییر است .امکان گزینش است. شعری به این نام. اشعار او به زبانهای انگلیسی ،فرانسه ،ترکی ،کردی ،عربی و سوئدی
عشق غلب هی خیال پیوستگی است بر هراس فرو پاشی.
عشق وطن من است. دستانم از گندمزار م یروید ترجمه شده است.
از فک ِر مستی که همین الان به سرم میزند ▪▪پیش از هر چیز ،از آنجا که به نظرم رسید نا ِم هر شعر در کتاب
-لخت شو لخت شو محبوبم.
شما خودش بخشی از شــعر است ،دوست دارم از زبان خودتان
▪ ▪شــیو هی تصویرســاز یها و کارکرد کلمات در شعرهایتان، بریده ای از شعر "یواشهای قرمز" 2008 بیشــتر در مورد علت این نوع نا مگذار یهــا بدانم و همچنین
همگی حکایت از نو بودن و سب ِک خا ِص شیدا محمدی بودن دارد؛ ▪ ▪آینه در چند شعر شما نقش پر رنگی را ایفا م یکند ،هر چند انتخا ِب نا ِم خود کتاب.
ما کی میگوییم قرمز؟ قرمز کجا اتفاق م یافتد؟ یواش کجاست؟ یواش
سطرهایی نظیر :زبانم چقدر خنگ است؛ این شیش هی شراب با از آن نقش نمادی ِن شعرهای شاعرا ِن پیشین فاصله گرفته است در خودش یعنی چه؟ "قرمز" آن آتش مست .عشق پنهانی .حرف
و انگار شعر شما تعریف جدیدی از آن به دست م یدهد .چرا در
دهان من دهان تو را دارد؛ دارم با صدای بلند ابرها شعر م یگویم؛ پنهان یست .رنج ناشی از کاوشی عمیق.
این اشعار ،آینه و آینه بودن دغدغ هتان بوده است؟ و "یواش" آن خال ِی عمیقی است که در ما آرام گرفته است و پنهان
مردی با چش مهای تابستانی /با چش مهای بستنی؛ و دوباره جای معنای هر چیز از برخورد ویژهی آگاهی "من" و جهان بیرونی حاصل از آن سخن م یگوید .هشدار م یدهد" .دستش را روی سرت گذاشت
میشود .و جهان بیرونی عینیتی است که در ذهن من حاضر میشود و و گفت به آب نگاه کن" از کیفیت نگاه سخن نم یگوید بل با نشان هها
In touch with Iranian diversity پای چقدر بزر ِگ تو؛ تا تو چقدر برف م یبارید؛ هوا /با ِغ نعناست آگاهی به این اندیشه ،تخیل و یادهاست که آینهای میسازد از دنیای نشانت میدهد که "شو" بشو .که خطر کن .عاشق شو .از گوشه امن ،از
امشــب؛ من با بوی این تخت و لحاف موسیقی شدم ...فرآیندی ذهنی شاعر برای خواننده متن .آینهای که وضعیت شاعر را منعکس
م یکند ،آن وضعیت "تعلیق" را؛ و ذهن خواننده آینهای است که معنای خوشبختی ساختگی پرهیز کن .سفر کن .سفر شو .عشق شو.
را که یک شــاعر ،صاحب امضا م یشــود ،چگونه م یتوان برای
متن را بر بستر شرایط تاریخی در خویش منعکس م یکند.
شــاعرانی که عادت به شبی ِه همدیگر نوشتن دارند توضیح داد؟
از تجرب هی خودتان در رسیدن به سبکی خاص برایمان بگویید.
نوشتن برای من اعتراضیست علیه فراموشی .فراموشی که پیش از مرگ
اتفاق میافتد .تلختر از مرگ است .نوشتن اعتراضی است به آن صدای
غالب .صدایی که فراموشی میآفریند .تسکینش در سکوت من است. ▪ ▪«هوا /هوای وقت است /یا! /هوا /هوای بیاست ».این سطرها
در سکوت ماست .در پذیرش .در تسلیم .نوشتن برای من طغیان است جای تقدی منامچ هی کتاب نشسته و در عین ای نکه خودش یک
بر همهی آنچه که بودهام .بر همهی آنچه م یتوانستهام باشم .چرا که شعر کامل اســت ،از مضامین عاشقان هی شعرهای کتاب حکایت
شعر عین زیستن است برای من .خود شدن است .و شدن ممکن نیست دارد .یعنی خواننده با خواندن این ســطرها آماده م یشــود که
مگر اینکه آگاه باشی بر انتخا ِب آزادت در برابر خویش .یعنی دانستن کتابی از شعرهای عاشقانه را پیش روی خود ببیند ،و همین طور
اینکه مرگ گریز ناپذیر است و پیش از آن تنها تو فرصت پذیرش این هم هســت .حال ،یک سؤال :ای نکه در سراسر این کتاب ،عشق
مسئولیت را داری .مسئولیت در برابر خویش و این سخت دلهرهآور به عنوان تنها دغدغ هی ذهنی شما معرفی م یشود ،مخت ِص این
کتاب اســت یا هم هی شعرهایتان از گذشته تا حال؟ به نظر شما
است .سخت پناهجو است .در برهههایی من نیز چون گنجشکی پشت
سخن گفتن از عشق به این شکل ،تا چه میزان م یتواند همچنان
سنگ پناه گرفتهام ،غافل از اینکه باران و آفتاب بر من سلطه دارند.
در شعر امروز جایگاهی داشته باشد؟
آسمان پوششی ندارد ،پس باید لخت شد .لخت در برابر آینه خویش. انسان زیست جهان را از طریق زندگی اش
تجربه م یکند پیش از هر اصولی .و ادبیات
تجربه خود بودن و خود زیستن .خواندن و خواندن و خواندن و نگاه بیش از هر چیزی نوعی فلسفه است و فلسفه
من در هستی ،پیچیدن در این عشق است که
کردن .این هنری است که بیش از هر دانشی ،بینش میطلبد .نگریستن از طریق شعر ،این اندیشه روایت میشود .اما
دوران تاریخی که شاعر در آن م یزیید شرط
به خویش ،به خو ِد خودش .به آوازهای کمیاب .به تاریکیهای در راه. مهمی است در خوانش متن .این شرایط
تاریخی اگر چه برای شیدا ،همین زمانی است
به تنهاییهای بی پایان .به رنگ .به بو .به حرف که این همه تنها اینجا که بر ما م یگذرد اما برای م ِن شاعر ،جستجو
در پی مطلوبی است که نیامده است .ایجاد
Vol. 22 / No. 1348 - Friday, June 19, 2015 م یبارد و عشق... موقعیتی است که امکانش نیست اما در حال
شدن است .امید به آیندهای روشن است برای
▪ ▪با دو شعر «به اســتانبول نگاه م یکنم با گو شهای مست» و انسان معاصری که پیچیده در تباهی و تنهایی
است .عشق اگرچه پاسخ دلهرهی هستی نیست،
«هوای باران و فرشــته» بیش از تمام شعرهای کتابتان ه مذات دلهرهی وضعیت وجودی در برابر خویشتن ،در
برابر انتخاب آزادانهی انسان و دلهره بی خبری
پنداری کردم ...خود شــما کدام شــعرهای کتاب را بیشتر به از نتایج آن .اما عشق تنها انتخاب آزادی است
که انسان وحش تزده از تنهایی و تنها ماندگی
روحیات امروزتان نزدیک م یدانید و چرا؟ در بحبوحه جنگ و نابسامانی و بی پناهی
بی شک این دو شعر محبوب من هم هستند به ویژه پس از ترجمه به
زبانهای متعدد .با این همه سالها در سوگ آن "آهوی مردهام" بودم
که پیش از این دست مرا میشناخت .دستی که "گردنبند بنفش را
از بهشت دزدیده بود" .حالا اما پس از رها شدن از این تعلیق ،چنان
سبکبار و بی دل شدهام که گویی همه اینها پیش از من بودهاند و دیگر
متعلق به من نمیباشند اگرچه همهی آنها نیمه ناتمام من هستند25 .
نیمه خاموشم.
سال / 22شماره - 1348جمعه 29دادرخ 1394گفت عشق وطن من است 25
و گو
در گرگ و میش این هوا
صدای دارکوب و این کاجهای سوزنی که آدمهای یواش غروبند
با همین درخ تهایی که اسمشان را نمیدانم سپیده جدیری
حرفهای قرمز م یزنند و هر روز با باد حکای ِت شعر شیدا محمدی و عشق،
به راستی نیز چنانکه خودش
از اسمت خوشم میآید. م یگوید ،حکایت آدمی و وطن است.
شعر او در عشق و با عشق نفس
بریده ای از شعر سالونگ2008/ میکشد؛ چنان عشقی که نظیرش
را نه در شعر نسل امروز ،که در
" یواشهای قرمز" نشانههای عاشقانهای است که تنها با پنهان کردن افسان ههایی که از ازلی بود ِن عش ِق
شیرین و فرهاد باقی مانده است باید جستوجو کرد .این است که از
آنچه بیان م یکند م یتواند مخاطب را مورد خطاب قرار دهد .اما جهانی او میپرسم :سخن گفتن از عشق به این شکل ،تا چه میزان م یتواند
همچنان در شعر امروز جایگاهی داشته باشد؟ و او پاسخ م یدهد :عشق
كه قابل درك است ،زبان است؛ و تاویل از طریق زبان است که اتفاق
وطن من است.
میافتد .هانس گادامر معتقد است كه انسان ،زمانی معنای واقعی یك شیدا محمدی شاعر ،نویسنده ،روزنامه نگار و عضو انجمن قلم آمریکاست.
از فعالیتهای دوره روزنامه نگاری او م یتوان به دبیر تحریریه صفحه
متن را درمییابد ،كه پیش از آن ،سؤالاتی برایش مطرح شده باشد .به زنان در روزنامه ایران از مرداد 1381و دبیر صفحه “خشت و سرشت”
در مجله وطن و از بهار 1382دبیر تحریریه مجله “فرهنگستان هنر”
عبارت سادهتر ،او معتقد است كه هر نكته در یك متن ،در واقع ،پاسخ اشاره کرد .مقالات و گزار شهای اجتماعی – فرهنگی او در طی آن
سالها در روزنامههای کثیرالانتشار متعددی منتشر شده است .شیدا
به یك سؤال است .او ،میان متون مكتوب و ذهنیت فعال خواننده ،اعتقاد
محمدی از پاییز 1382ساکن آمریکاست.
به نوعی جریان عقیدتی دارد .متن ،پیامی را ارسال میكند؛ و ذه ِن او در سال 2010شاعر مهمان دانشگاه مریلند بود.
خواننده ،بلافاصله آن را دریافت میكند. از آثار قبلی او میتوان به “مهتاب دلش را گشود بانو” در سال 1380
و”افسانه بابا لیلا” در سال 1384و “عکس فوری عشقبازی” در سال
اما برگزیدن این نام "یواشهای قرمز" برم یگردد به سال 2008و
1386اشاره کرد.
م یتواند به آن بگریزد .توانایی برای تغییر است .امکان گزینش است. شعری به این نام. اشعار او به زبانهای انگلیسی ،فرانسه ،ترکی ،کردی ،عربی و سوئدی
عشق غلب هی خیال پیوستگی است بر هراس فرو پاشی.
عشق وطن من است. دستانم از گندمزار م یروید ترجمه شده است.
از فک ِر مستی که همین الان به سرم میزند ▪▪پیش از هر چیز ،از آنجا که به نظرم رسید نا ِم هر شعر در کتاب
-لخت شو لخت شو محبوبم.
شما خودش بخشی از شــعر است ،دوست دارم از زبان خودتان
▪ ▪شــیو هی تصویرســاز یها و کارکرد کلمات در شعرهایتان، بریده ای از شعر "یواشهای قرمز" 2008 بیشــتر در مورد علت این نوع نا مگذار یهــا بدانم و همچنین
همگی حکایت از نو بودن و سب ِک خا ِص شیدا محمدی بودن دارد؛ ▪ ▪آینه در چند شعر شما نقش پر رنگی را ایفا م یکند ،هر چند انتخا ِب نا ِم خود کتاب.
ما کی میگوییم قرمز؟ قرمز کجا اتفاق م یافتد؟ یواش کجاست؟ یواش
سطرهایی نظیر :زبانم چقدر خنگ است؛ این شیش هی شراب با از آن نقش نمادی ِن شعرهای شاعرا ِن پیشین فاصله گرفته است در خودش یعنی چه؟ "قرمز" آن آتش مست .عشق پنهانی .حرف
و انگار شعر شما تعریف جدیدی از آن به دست م یدهد .چرا در
دهان من دهان تو را دارد؛ دارم با صدای بلند ابرها شعر م یگویم؛ پنهان یست .رنج ناشی از کاوشی عمیق.
این اشعار ،آینه و آینه بودن دغدغ هتان بوده است؟ و "یواش" آن خال ِی عمیقی است که در ما آرام گرفته است و پنهان
مردی با چش مهای تابستانی /با چش مهای بستنی؛ و دوباره جای معنای هر چیز از برخورد ویژهی آگاهی "من" و جهان بیرونی حاصل از آن سخن م یگوید .هشدار م یدهد" .دستش را روی سرت گذاشت
میشود .و جهان بیرونی عینیتی است که در ذهن من حاضر میشود و و گفت به آب نگاه کن" از کیفیت نگاه سخن نم یگوید بل با نشان هها
In touch with Iranian diversity پای چقدر بزر ِگ تو؛ تا تو چقدر برف م یبارید؛ هوا /با ِغ نعناست آگاهی به این اندیشه ،تخیل و یادهاست که آینهای میسازد از دنیای نشانت میدهد که "شو" بشو .که خطر کن .عاشق شو .از گوشه امن ،از
امشــب؛ من با بوی این تخت و لحاف موسیقی شدم ...فرآیندی ذهنی شاعر برای خواننده متن .آینهای که وضعیت شاعر را منعکس
م یکند ،آن وضعیت "تعلیق" را؛ و ذهن خواننده آینهای است که معنای خوشبختی ساختگی پرهیز کن .سفر کن .سفر شو .عشق شو.
را که یک شــاعر ،صاحب امضا م یشــود ،چگونه م یتوان برای
متن را بر بستر شرایط تاریخی در خویش منعکس م یکند.
شــاعرانی که عادت به شبی ِه همدیگر نوشتن دارند توضیح داد؟
از تجرب هی خودتان در رسیدن به سبکی خاص برایمان بگویید.
نوشتن برای من اعتراضیست علیه فراموشی .فراموشی که پیش از مرگ
اتفاق میافتد .تلختر از مرگ است .نوشتن اعتراضی است به آن صدای
غالب .صدایی که فراموشی میآفریند .تسکینش در سکوت من است. ▪ ▪«هوا /هوای وقت است /یا! /هوا /هوای بیاست ».این سطرها
در سکوت ماست .در پذیرش .در تسلیم .نوشتن برای من طغیان است جای تقدی منامچ هی کتاب نشسته و در عین ای نکه خودش یک
بر همهی آنچه که بودهام .بر همهی آنچه م یتوانستهام باشم .چرا که شعر کامل اســت ،از مضامین عاشقان هی شعرهای کتاب حکایت
شعر عین زیستن است برای من .خود شدن است .و شدن ممکن نیست دارد .یعنی خواننده با خواندن این ســطرها آماده م یشــود که
مگر اینکه آگاه باشی بر انتخا ِب آزادت در برابر خویش .یعنی دانستن کتابی از شعرهای عاشقانه را پیش روی خود ببیند ،و همین طور
اینکه مرگ گریز ناپذیر است و پیش از آن تنها تو فرصت پذیرش این هم هســت .حال ،یک سؤال :ای نکه در سراسر این کتاب ،عشق
مسئولیت را داری .مسئولیت در برابر خویش و این سخت دلهرهآور به عنوان تنها دغدغ هی ذهنی شما معرفی م یشود ،مخت ِص این
کتاب اســت یا هم هی شعرهایتان از گذشته تا حال؟ به نظر شما
است .سخت پناهجو است .در برهههایی من نیز چون گنجشکی پشت
سخن گفتن از عشق به این شکل ،تا چه میزان م یتواند همچنان
سنگ پناه گرفتهام ،غافل از اینکه باران و آفتاب بر من سلطه دارند.
در شعر امروز جایگاهی داشته باشد؟
آسمان پوششی ندارد ،پس باید لخت شد .لخت در برابر آینه خویش. انسان زیست جهان را از طریق زندگی اش
تجربه م یکند پیش از هر اصولی .و ادبیات
تجربه خود بودن و خود زیستن .خواندن و خواندن و خواندن و نگاه بیش از هر چیزی نوعی فلسفه است و فلسفه
من در هستی ،پیچیدن در این عشق است که
کردن .این هنری است که بیش از هر دانشی ،بینش میطلبد .نگریستن از طریق شعر ،این اندیشه روایت میشود .اما
دوران تاریخی که شاعر در آن م یزیید شرط
به خویش ،به خو ِد خودش .به آوازهای کمیاب .به تاریکیهای در راه. مهمی است در خوانش متن .این شرایط
تاریخی اگر چه برای شیدا ،همین زمانی است
به تنهاییهای بی پایان .به رنگ .به بو .به حرف که این همه تنها اینجا که بر ما م یگذرد اما برای م ِن شاعر ،جستجو
در پی مطلوبی است که نیامده است .ایجاد
Vol. 22 / No. 1348 - Friday, June 19, 2015 م یبارد و عشق... موقعیتی است که امکانش نیست اما در حال
شدن است .امید به آیندهای روشن است برای
▪ ▪با دو شعر «به اســتانبول نگاه م یکنم با گو شهای مست» و انسان معاصری که پیچیده در تباهی و تنهایی
است .عشق اگرچه پاسخ دلهرهی هستی نیست،
«هوای باران و فرشــته» بیش از تمام شعرهای کتابتان ه مذات دلهرهی وضعیت وجودی در برابر خویشتن ،در
برابر انتخاب آزادانهی انسان و دلهره بی خبری
پنداری کردم ...خود شــما کدام شــعرهای کتاب را بیشتر به از نتایج آن .اما عشق تنها انتخاب آزادی است
که انسان وحش تزده از تنهایی و تنها ماندگی
روحیات امروزتان نزدیک م یدانید و چرا؟ در بحبوحه جنگ و نابسامانی و بی پناهی
بی شک این دو شعر محبوب من هم هستند به ویژه پس از ترجمه به
زبانهای متعدد .با این همه سالها در سوگ آن "آهوی مردهام" بودم
که پیش از این دست مرا میشناخت .دستی که "گردنبند بنفش را
از بهشت دزدیده بود" .حالا اما پس از رها شدن از این تعلیق ،چنان
سبکبار و بی دل شدهام که گویی همه اینها پیش از من بودهاند و دیگر
متعلق به من نمیباشند اگرچه همهی آنها نیمه ناتمام من هستند25 .
نیمه خاموشم.