Page 26 - ShahrvandBC Issue No.1335
P. 26
‫دو شعر از شیدا محمدی‬ ‫به گزینش سپیده جدیری‬‫‪ 26‬ادبیات‬

‫شیدا محمدی شاعر‪ ،‬نویسنده‪ ،‬روزنامه نگار و عضو انجمن قلم‬ ‫شعر‬
‫آمریکاست‪.‬‬
‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1335‬جمعه ‪ 29‬دنفسا ‪1393‬‬
‫از فعالیت‌های دوره روزنامه نگاری او می‌توان به دبیر تحریریه صفحه‬
‫زنان در روزنامه ایران از مرداد ‪ 1381‬و دبیر صفحه "خشت و سرشت"‬
‫در مجله وطن و از بهار ‪ 1382‬دبیر تحریریه مجله "فرهنگستان هنر"‬
‫اشاره کرد‪ .‬مقالات و گزار ‌شهای اجتماعی ‪ -‬فرهنگی او در طی آن‬
‫سا ‌لها در روزنامه‌های کثیرالانتشار متعددی منتشر شده است‪ .‬شیدا‬

‫محمدی از پاییز ‪ 1382‬ساکن آمریکاست‪.‬‬
‫او در سال ‪ 2010‬شاعر مهمان دانشگاه مریلند بود‪.‬‬
‫از آثار او می‌توان به "مهتاب دلش را گشو د بانو" در سال ‪1380‬‬
‫و"افسانه بابا لیلا" در سال ‪ 1384‬و "عکس فوری عشقبازی" در سال‬
‫‪ 1386‬اشاره کرد‪ .‬مجموعه اشعار "یواش‌های قرمز" به زودی توسط‬

‫نشر ناکجا در پاریس به چاپ خواهد رسید‪.‬‬
‫اشعار او به زبان‌های انگلیسی‪ ،‬فرانسه‪ ،‬ترکی‪ ،‬کردی‪ ،‬عربی و سوئدی‬

‫ترجمه شده است‪.‬‬

‫در کوچ ‌ههای ماهوتی‬
‫در باد‬

‫گیسوان من‬
‫عقربه‌های فشفش و افشان‪.‬‬

‫پس ِر بوسه‌هایم‬ ‫در باد‬
‫بزم نارنجی و گ ِس خدایان‬
‫پسرم پسرم پسر بال‌هایم‬
‫وقتی که ماه پایش ُسر می‌خورد م ‌یافتد به دره‌ی عقرب ‌هها‬ ‫در باد‪...‬‬

‫وقتی که تمساح‌های طلسم از خوابم م ‌یپرند بیرون‬ ‫و اِی چشم شوم بیدار شو‬ ‫تو آنجا‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫وقتی که شهر گول صدای پشت در را م ‌یخورد‬ ‫و اِی چشم شوم بیدار شو‬ ‫در باغ تاریک لیلیت‬
‫کت و شلوار مست و بی من‬
‫نکند بی خبر و در خواب از اتا ِق موسیقی بیایی بیرون‬ ‫و اِی چشم شوم ‪...‬‬ ‫نفس‌های چنبر و سوزان‬
‫نکند چشم‌های خشک دنبال چشم ‌هی کوچک بیفتند‬ ‫شیشه‌های گستاخ و طرار‬

‫عطس ‌هی گرب ‌ههای نامرئی را جدی بگیر‬ ‫چشم‌های تو مگس‌های وزوز‬ ‫و صورت من رعد و برق و کلاغ ُو‬
‫نیا اینجا‪.‬‬ ‫چشم‌های تو وزوز‬ ‫و مرواریدهای سیاه من ُو این گردن ُو‬
‫و این پیراهن پلنگی و این پستا ‌نهای بی رحم ُو چش ‌مهای تو وزوز‬
‫همیشه جایی دور وقتی که برف م ‌یبارد از پشت شیشه‌ای خوشحال‬ ‫چش ‌مهای تو وزوز‬ ‫و این دس ‌تها ُو این ِگل ُو این استخوان مطرب ُو‬
‫شیر و شیرینی و چند ستار‌هی خوشگل‬ ‫و این لاله‌های تنم و این صبح تازه‌ی اینجا و ‪...‬‬

‫ماشین قرمز و شمشیر رستم و چند پاپوش جادویی‬ ‫چشم‌های تو در منقار من‬ ‫زمان!‬ ‫‪Vol. 22 / No. 1335 - Friday, Mar. 20, 2015‬‬
‫تا خواب چش ‌مهایم را می‌بندد تو با اسب بالدار از قصه م ‌یپیچی هند و بوی چش ‌مها و بوی بستنی و بوی‬ ‫خون تو در باران‬ ‫زمان!‬
‫زمان!‬
‫عشق‪.‬‬ ‫بوی تو در خواب‌های خیس و خونریز‪.‬‬
‫پدرت چراغ جادو را گذاشته است توی این جمل ‌هها‬
‫با بچه ببرها و شاهین‌های تُخس دل به دریا و کو‌ههای م ‌یگویند بده‬ ‫ساعت شنی را برم ‌یگرداند‬ ‫سایه‌ات حالا‬
‫کج در کوچه‌های ماهوتی‬ ‫سایه‌ات حالا‬
‫امان امان یک دفعه شیطان تو را نیندازد اینجا‪.‬‬ ‫کوه‌های برف آلود آن دور‬ ‫سایه‌ات حالا‬
‫کوزه‌های شکسته و دیر‪.‬‬ ‫سایه‌ات حالا‬
‫پسرم پسرم پس ِر چش ‌مهایم‬
‫این کوچه دزد است برگرد‬ ‫بوی سیمرغ و شیر نم ‌یدهد‪.‬‬ ‫در باد‬
‫این دیوارها پر از ارواح کور و بد دل‬ ‫این دست قرمز که چشم‌های سیاه مرا می‌خرد‬
‫پستانکت را به گل و درخت‌های اینجا نشان نده‬
‫بادباد ‌کها پر از مار و عقرب و دوستان اینجایی آخ ِر داستان شا ‌خهای تیز دارند چنگول‌های ترسناک‬ ‫گوشواره‌ها و سرمه دان و آینه و این دفتر پنهانی را‬
‫این دست گوشت آلود و خپل‬
‫اینجا نیا‬ ‫در باد‬
‫بمان کنار قوم و خوی ‌شهای بالدار و خندان‬
‫با خاک و خورشیدی که در دل داری هر جای بهشت بروی من از آینه برایت قاقالی لی و شکلات و مداد‬ ‫تن تو که دیگر آتشکده‌ی فارس نیست دشت مغان نیست‬

‫رنگی می‌آورم‪.‬‬ ‫و این دست قرمز‬
‫که پرده از صورتم م ‌یکشد‬
‫پسرم پسرم پس ِر قلبم‬
‫اینجا نیا و با ماس ‌ههای دریا قصر آرزوها و موسیقی درست کن‬ ‫تا شب شقیق ‌ههایم‬
‫از گریه‌های ماه خیس نشود‪.‬‬
‫دست‌هایت خوشا پرواز‬
‫چشم‌هایت خوشا دیدار‪.‬‬ ‫‪26‬‬
   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31