Page 30 - Shahrvand BC No.1234
P. 30
روزی روزگای همه مون توش ســیر می شیم‪ .‬گفت‪ :‬توضیح بیشتر…‬ ‫ادبیات‪/‬طنز ‹‬ ‫‪30‬‬
‫افتادم رو دور (هروقت کســی از من توضیح بیشتر می خواد م ‌یافتم‬
‫رو دور) گفتم دخل همه تهاج ‌مهای فرهنگی رو درمی ارم تا بزرگون‬ ‫نعر ‌ههایمستانهمنیروروان ‌یپور‬ ‫‪30‬‬
‫ما این همه مجبور نشــن پشــت بلند گوهاداد بزنــن‪ .‬خوب خودمو‬
‫تکوندم‪ .‬پندارنیک و گفتارنیک وکردارنیک رو گذاشــتم تو قوطی تا‬ ‫دلبر مه پیکر گردن بلورم‬ ‫قسمت اول‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1234‬جمعه ‪ 23‬نیدرورف ‪1392‬‬
‫برند کشکشــونو بسابن و سه تای اصلی را کشــیدم بیرون مثل ماه‬ ‫از سفر طوق طلا برات می آرم‬ ‫بعدازظهــری باخودم گفتم علی الئه بزن بــرو تو بزرگراه و یک نعره‬
‫م ‌یدرخشــیدند‪ .‬اون وقت باخیال راحت از مارلی پرسیدم‪ :‬می دونی‬ ‫مجبورشــدم یه نیم ساعتی توضیح بدم‪ .‬مونده بود که برای یه گردن‬ ‫مســتانه بکش‪… .‬رفتم‪ .‬افتادم تو ‪ .۲۱۵‬پنجره دو طرف ماشین باز …‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫راز موفقیت ما ایرونی ها تو چیه؟ گفت ازکجا بدونم؟ گفتم درســت‪.‬‬ ‫بلور برای چه آدم باید طوق به بره حتی اگه طلا باشــه‪ .‬وقتی بهش‬ ‫راندم و نعره زدم‪ .‬وقتی خبردارشــدم که دیدم دور برم پر ماشــین‬
‫الان بهت میگم‪ .‬سه جمله بیشترنیست‪ :‬اول به تخمم‪ .‬دوم کون لقش‪.‬‬ ‫گفتم این ترانه مال پنجاه سال پیشه آه ازنهادش درآومد گفت یعنی‬ ‫پلیســه و همه دارند بوق م ‌یزنند و چراغاشون بلیپ بلیپ می کنه؛‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1234 - Friday, Apr. 12, 2013‬‬
‫توکشور شما ز ‌نها می تونستن به هم ابراز عشق کنند‪...‬بعد به پروندم‬ ‫و بزرگراه بند اومده‪ .‬زدم کنار‪ .‬پلیســی بــا احتیاط آمد جلو …گفت‬
‫سوم به یه ورش…‬ ‫نگاه کرد وگفت تو شــوهرداری؟ جا خــوردم و با خودم گفتم واویلا‬ ‫مشــکل؟ گفتم ندارم‪ .‬گفت پس چرا داد م ‌یزدید؟ گفتم آقای پلیس‬
‫حالا دیگه حسابی گیج شده بود‪ .‬گفتم عزیزک گیج نشو دونه به دونه‬ ‫یعنی راس می گه؟ دلم م ‌یخواســت یه جوری بفهمم اســم شوهرم‬ ‫این نعره مســتانه بود داد نبود که ‪ ...‬فوری دستگاهی درآورد و گفت‪:‬‬
‫حالیت م ‌یکنم‪ .‬جوری حالیت م ‌یکنم که بتونی از این به بعد راحت‬ ‫کیه؟ گردن کشیدم چیزی ندیدم‪ .‬گفتم یکی از بدبخت ‌یهای شما اینه‬ ‫نفس بکش‪ .‬کشــیدم‪ .‬بعدش با یه دســتگاه دیگه دست و پا و سر و‬
‫زندگی کنی‪ .‬چشم مارلی درخشید‪ .‬ل ‌بهاشو جمع کرده بود و از زیر‬ ‫که نوشت ‌هها رو باور می کنین‪ .‬نگام کرد‪ .‬توضیح بیشتر ندادم‪ .‬گفت تو‬ ‫گــردن و قوزک پام را آزمایش کردند‪ .‬نه مســت نبودم‪ ،‬حتی یه ذره‬
‫عینک جوری نگام م ‌یکرد که انگار خودش کشفم کرده‪ .‬کیف کردم‬ ‫بچه که بودی می توونستی آواز بخوونی؟ گفتم ببین‪ ،‬استوپ! همین‬ ‫الکل تو نفســم نبود‪ .‬گفتم آقای پلیس من که گفتم نعره مســتانه و‬
‫از حالتش‪ ،‬این بود که باخودم گفتــم این دختره پناه برخدا انگاری‬ ‫جــا نگه دار‪ .‬نزن به صحرای فروید…این ربطی به کودکی مودکی من‬ ‫توضیح دادم …سال نو ماست و ما نعره مستانه م ‌یکشیم‪ .‬گفت سالی‬
‫اصلًا امریکایی نیســت‪ .‬جون م ‌یده که هرچــه می دونم یادش بدم‪.‬‬ ‫نــداره‪ .‬من تو بچگی این قدر خوندم و رقصیدم که هنوز قمبولم درد‬ ‫چند بار از این نعر‌هها می کشین؟ گفتم عجالتان سالی یه بار‪ ...‬گفت‬
‫نفســی تازه کردم وگفتم؛ مارلی اولی یعنی‪ ،‬هرچه تقلا کردی که به‬ ‫مــی کنه‪ ،‬بعد با خودم گفتم همین جا باید حالشــو جا بیاری …می‬ ‫خدا را شکر که سالی یه دفعه اس و بعد شروع کرد تو ماشینم گشتن‪.‬‬
‫دونستم که روشنفکرای آمریکایی عاشق ای ‌ناند که تمام بدبخت ‌یهای‬
‫جایی یا چیزی برسی و نرسیدی‪ ،‬بگی به تخمم‪.‬‬ ‫دنیا را گردنشــون اندازی‪ .‬گفتم برای همین میگم شما عقب مونده‬ ‫«سیگارهم که می کشی؟»‬
‫وادارش کــردم که تکرارکنه‪ .‬به راش آســون نبــود‪ .‬حرف خ را نمی‬ ‫وخنگین چون برای همه چی یه چهارچوب دارین یه قاب‪ .‬اگه کسی‬ ‫گفتم بعد از نعره مستانه سیگار می چسبه‪.‬‬
‫تونس درست به گه‪ .‬گفتم سختی این کلمه واسه اینه که شماها تخم‬ ‫آواز بخوونه م ‌یرین تو کودک ‌یاش‪ .‬معنی مستی بدون مشروب را نمی‬ ‫گفــت دارویی چیزی مصرف م ‌یکنی؟ گفتم نه والئه‪ ،‬نعره مســتانه‬
‫نداریــن وبه جاش عقل دارین که به هیچ درد بی درمونی نمی خوره‪.‬‬ ‫فهمین‪ ،‬وقتی هم مســت می کنین قانون نمی زاره جیکوتون در به‬ ‫کار بــه این چیزا نداره‪ .‬گفت تاحالا پیش روان شــناس رفتی …بعد‬
‫حالا بریم ســر دومی‪ .‬اگه کسی منتظرت گذاشت‪ ،‬ولت کرد‪ ،‬غارتت‬ ‫یاد‪ .‬نمی تونین نعره مستانه بکشین …‬ ‫گواهینام ‌هام را گرفت نگاهی کرد وگفت‪ :‬باید همین حالا یه تســت‬
‫کرد و دورغگو و حقه باز از کار دراومد‪ ،‬شازده بود؛ شد بز‌هکار‪ ،‬عاشق‬ ‫گفت تا قبل از ده شب تو خونه می تونیم بلند آواز بخوونیم‪.‬‬ ‫خون بدی اگر معلوم شدکه مست نیستی اون وقت باید یه روانشناس‬
‫گفتم خنگول نعره مســتانه مال چهاردیواری خونه نیست باید بری‬ ‫تصدیق کنه که حالت خوبه و می توونی رانندگی کنی …بعد شنیدم‬
‫بود؛ شد تبه کار‪ ،‬گدابود؛ شد طلبکار‪ ،‬بگو کون لقش‪.‬‬ ‫صحرا‪ ،‬خیابون‪ ،‬بیابون کوچه‪ .‬گفتم ملتی که نفهمه خونه جای داد و‬ ‫که به همکارش گفت یه چیزی زده که قاطی کرده یه دراگ ناشناخته‬
‫بعد به راش توضیح دادم که کون لق یعنی چه (راستی یعنی چه)‬ ‫فریاده به درد لای جرز می خوره‪ .‬حالت صورت مارلی عوض شده بود‪.‬‬
‫به نظرم رسید که می خواد سر از فرهنگ ما در بیاره‬ ‫احتمالا مال همون طرفای خودشون‪.‬‬
‫حالا به یه ورش؛‬ ‫گفت‪ :‬من موندم که شما چه جور بدون درینک مستی می کنین؟‬
‫ســومی خیلی سخت بود‪ .‬نمی دونســتم چه میگم اما نمی تونستم‬ ‫گفتم شما نمی فهمین‪ .‬شما که برای دوسال دیگه تون برنامه دارین‬ ‫قسمت دوم‬
‫ترمزمو بکشم‪ .‬فک م ‌یزدم وهمین جورجلو م ‌یرفتم‪ .‬هرچه دم دستم‬ ‫و می دونین که چهارسال دیگه تو سیاه چال ‌ههای فضایی چه می شه‬ ‫دیشب دیروقت رسیدم خونه‪ .‬بردنم پیش روانپزشک‪ .‬گفتم بی خیال‬
‫بود می اومد تک زبونم … مارلی هم حسابی رفته تو نخ به یه ورش …‬ ‫و و چند سال از انفجار بینگ بنگ می گذره…‬
‫نمی دونم چقدر گذشته بود که پلیس زد به در و تو اتاق سرک کشید‬ ‫گفت شاید اگر توضیح بدی بفهمم‪ .‬گفتم باشه سعی خودمو م ‌یکنم‬ ‫همه چی‪ ،‬من که چیزیم نیست مبادا که اونا چیزیشون باشه‪.‬‬
‫و گفت که وقت کاری تمامه و باید بره‪ .‬گفتم وقتشه‪ .‬گفتم مارلی کار‬ ‫اما اگر نفهمیدی یه نعره مستانه طلب‪.‬‬ ‫تا پلیس پرونده را بدهد به روانپزشــک ماندم تو ســالون انتظار تنها‪.‬‬
‫و بار و زندگی به یه ورش‪ ،‬این پلیس رو اگه رد کنی آونوقت درســت‬ ‫گفتم بدم نیست برای خودم گل آومد بهار آومد بخوونم وشروع کردم‬
‫گفت قبول‪.‬‬
‫حسابی می تونم به گم که یاد گرفتی‪.‬‬ ‫گفتم ببین شــما حتی برای دویــدن هم دســتگاه دارین‪ .‬م ‌یرین‬ ‫به خووندن‪.‬‬
‫ماری گفت به یه ورش‪ ...‬من حالا حالا کار دارم‪ ،‬باید بمونم‪.‬‬ ‫رودســتگاه و می دوین برای رفتن از این خونــه به اون خونه هم از‬ ‫وســط ترانه خانم پــوران بودم که پلیس اومد بیــرون وگفت‪ :‬نوبت‬
‫گفتــم ای جان چه خوب یاد گرفتی امــا همین توضیح را هم نباید‬ ‫دستگاه گوگل استفاده میکنین تا نقشه بهتون بده …زندگی شما به‬
‫بدی‪ .‬گفت اصلا به یه ورش بریم بیرون‪ .‬گفتم حالا شد‪ .‬مارلی کیفش‬ ‫شماست‪.‬‬
‫دستگاه وصله‪.‬‬ ‫روانپزشــکم زن زیبایی بود‪ .‬چشم آبی‪ ،‬موهای بور صاف و یه عینک‬
‫را برداشت از رو مبل بلند شد‪.‬‬ ‫گفت درست‪.‬‬ ‫گت وگنده‪ .‬وارد که شدم دستش را دراز کرد‪ :‬مارلی …گفتم منیرو…‬
‫کفش و کلاه کرد و جلوی چشم گشاد مامور پلیس زدیم بیرون‪.‬‬ ‫گفتم همه چی شــما براساس نقشه و برنامه اس …زندگی برای شما‬ ‫لبخندی زد که از توش هیچ نفهمیدم…نشســتم روی کاناپه‪ ،‬خودش‬
‫یعنی کار‪ .‬همه چی برای شــما یعنی کار‪ .‬سینما رفتن ورزش کردن‬ ‫روی مبل‪ .‬گقت‪ :‬آزمایش الکل منفی بوده‪ .‬گفتم من که گفتم پلیس‬
‫دم در مارلی به پلیس گفت کون لقش‪. . .‬‬ ‫دویدن …شــما خیلی وقته زندگی نمی کنین فقط نقشه می کشین‬ ‫این جا خنگه …هزاردفعه توضیح دادم که نعره مستانه ربطی به الکل‬
‫عجبا از این همه استعداد حیرت کردم‪.‬‬ ‫و کار می کنین‪ .‬گفت خوب برای پیشرفت بشریت …حرفش را قطع‬ ‫نداره …دوباره لبخند زد‪ .‬گفتــم پلیس ایران باهو ‌شتره م ‌یدونه کی‬
‫کردم گفتم بشــاش توش‪ .‬بشریت وقتی خوشه که خوش باشه‪ .‬شما‬ ‫مسته کی هوشیار … گفت صدات خیلی قشنگه چی می خووندی؟‬
‫پلیــس مانده بود میون لنگه در‪ .‬گفتم مقصــود مارلی خانم اینه که‬ ‫با این کاراتون خوشــی رو از بشــریت گرفتین‪ .‬برای همه چی نقشه‬
‫شما برو‪.‬‬ ‫کشــیدن و برای همه چی برنامه ریختین اصلا چــی گیرتون اومد‬ ‫گفتم تران ‌های که وقتی بهار می شه همه می خوونن‪.‬‬
‫رفتیــن کره ماه؟ حالا ما که نرفتیم چه چیزی از شــما کمتر داریم؟‬ ‫گفت می توونی معنی کنی؟‬
‫مارلی گفت منیرو راست میگه تو برو ما هم به یه ورش‪.‬‬ ‫آخه این چه زندگی گهیه که حتی برای یه ســفر سه روزه از دوسال‬
‫پلیس بروبرنگاه م ‌یکرد…بعدش دیدم موبایلش را در آورد‬ ‫پیش نقشــه می کشین آونوقت تازه می خوای معنی نعره مستانه را‬ ‫گفتم بله معنی هم م ‌یکنم‪ .‬بعد شروع کردم‪ .‬اول آهنگش را زدم‪.‬‬
‫هم بدونی هرگز هرگز …‬ ‫ددریم دریم دریم دریم دریم در‬
‫گفتم مارلی به تخمم‪.‬‬ ‫هاج وواج نــگاه م ‌یکرد‪ .‬از حالتش فهمیدم کــه نه تنها پلی ‌سهای‬
‫گفت به تخمم‪.‬‬ ‫آمریکا بلکه روانشناساشــون هم خن ‌گاند‪ .‬گفتــم خانم جان…‪ .‬من‬ ‫گفت این یعنی چه؟ گفتم یعنی نمی فهمه که این آهنگه؟… بعد برای‬
‫هرچی توضیح بدم شــما نمی فهمین …گفت نه تو خوب انگلیســی‬ ‫این که حسابی بفهمه شروع کردم به بشکن زدن‪...‬‬
‫توراه مونده بودیم کجا بریم گفت‪ :‬بار‬ ‫حــرف م ‌یزنی‪ .‬گفتم ببین حتی اینم نم ‌یفهمــی که مقصودم زبان‬ ‫گل آومد بهار آومد م ‌یرم به صحرا‬
‫تو کازینو عرق بود و ورق وهم چی ارزون‪ .‬نشســتیم پشت بار‪ .‬مارلی‬ ‫نیست‪ .‬شما نمی فهمین …چطور یه آدمی که برای سفر به کره مریخ‬ ‫مارلی گفت چرا بیابان؟ توبیابان که گل نیست‬
‫گفت شــراب و من هم که گفتم کون لق دنیا یه کمی حال… عرق‬ ‫برنامه می ریــزه زبون یه ادمی رو می فهمه که بی خیال همه چیزه‬ ‫دورغ که خناق نمی آره‬
‫سگی‪ .‬نداشتند‪ .‬الکل طبی؟ نداشتند …گفتم سگ خور هرچی آوردی‬ ‫کــه حتی نمی دونه دیقه بعدش چه می شــه …چطور این دوتا آدم‬ ‫گفتم بهار بیابونای ایران پر گل می شه‪.‬‬
‫اوردی فوقش کور م ‌یاشیم دیگه‪ .‬جانی واکر آورد‪ .‬گفتم نم ‌یرسه به‬ ‫می تونن زبون همدیگه رو بفهمن؟ حالا سگرمه هاش رفته بود توهم‬ ‫گفت چه کشور زیبایی‪.‬‬
‫ومنتظر که من توضیح بیشــتر بدم‪ .‬منــم دادم دمش گفتم حداقل‬ ‫دددریم دریم ددر دریم دورم دور‬
‫الکل طبی ولی بازم شکر‪.‬‬ ‫دخل این یکی رو که می توونم بیارم‪.‬‬ ‫عاشق صحرای ‌یام بی نصیب وتنها‪.‬‬
‫مارلی به جانی واکر نگاه کــرد وگفت منم از همین می خوام‪ .‬گفتم‬ ‫قسمت سوم‬
‫گقتم مارلی خانم‪ ،‬شده یه ماه بدون سرخر صورت حسا ‌بها یا همونی‬
‫مارلی اگه پلیس بگیردت؟‬ ‫که شما بهش می گین بیل ســرکنی؟ نه نشده بود‪ ...‬گفتم بفرما! ما‬
‫گفت به تخمم‪ .‬گفتم ای جــان بزن بریم‪ .‬رفتیم‪ .‬نه خراباتی بود ونه‬ ‫صورت حســاب نداریم به کلی نداریم! همین که شــکممون سیر به‬
‫مغانی تو بار بودیم و مارلی ســئوال پشت سئوال و…منم زده بودم به‬ ‫شــه خودش خوبه‪ .‬نشد هم نشــد‪ .‬اون دنیا که هست‪ .‬دنیایی که …‬
‫ســیم آخر انگاری… گفتم کمی هم از عرفان و صوفی گری به گم که‬
‫بد نیســت‪ .‬گفتم مارلی چون زمین مــی چرخه ماهم باید بچرخیم‪.‬‬
‫گفتم تو این دنیا یا یونیورســی که شــما می گین هیچی سرجاش‬
‫نیست ماهم نباید یه جا نشینی کنیم‪ .‬گفتم بوگند می گیرن ادمایی‬
‫که یه جا بمونن‪ ،‬حتی اگه تو بغل یکی خیلی بمونن بو گند می گیرن‬
‫هردو …مست بودم دیگه م ‌یگفتم …مارلی هم مست شده بود خودشو‬

‫تکون تکون م ‌یداد وبا اهنگ گل اومد بهار اومد می خووند‪:‬‬
‫‪...‬ش به یه ورش …کون لقش …به تخمم …طوق طلا‪.‬‬

‫خیلــی کیفور بود‪ .‬مارلی دید نگاش م ‌یکنم گفت‪ :‬یادم بده‪ .‬یادم بده‬
‫چه جوری نعره مستانه بکشم‬

‫گفتــم داری یاد م ‌یگیری عزیزک…‪ .‬هرچی یادم می آومد م ‌یگفتم‪.‬‬
‫م ‌یگفتم مارلی اگه به گیسوی پریشون رسیدی خودتو نگه ندار‪ .‬اگه‬

‫به یه نردبون رسیدی برو بالا اگه یه چاه دیدی برو پائین‪.‬‬
‫مارلی گوش م ‌یداد وبه نظرم بطری جانی واکر نصف شده بود‪ .‬زبون‬

‫مارلی سنگین و چشمش برق م ‌یزد‪.‬‬
‫گفــت منیرو این‪ ،‬این که تو ازش حرف م ‌یزنی… از نردبان برم بالا از‬

‫چاه برم پایین این نعره زد ‌نها اسم مکتبش چیه؟‬
‫گفتم مکتب خرابات‬
‫گفت‪ :‬توضیح‬

‫خب دوســتان من فکم افتاده شما توضیح بدین‪ .‬شما به مارلی بگین‬
‫خراباب و خراباتی یعنی چه؟‬

‫‪ -‬ادامه دارد ‪. . .‬‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35