Page 29 - Shahrvand BC No.1234
P. 29
‫ادبیات‪/‬گفتوگو ‹‬ ‫گف ‌توگوی نیوریورک تایمز با ایزابل آلندهاگر مارکز م ‌یتواند‪ ،‬چرا من نتوانم؟‬

‫‪29‬‬

‫ترجمه‪ :‬سپیده جدیری‬

‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1234‬جمعه ‪ 23‬نیدرورف ‪1392‬‬ ‫دارم‪ .‬او فکر م ‌یکند که دارد اسپانیولی صحبت م ‌یکند‪ .‬نوشتن من هم‬
‫شبیه حرف زدن ویلی شده است‪ :‬اسپانگلیش! من میان این دو زبان تلو‬
‫تلو م ‌یخورم و گاهی لغت را فقط به زبان فرانسوی یادم م ‌یآید‪ .‬فرهنگ‬
‫لغ ‌تهای من‪ ،‬فرهنگ لغ ‌تهای مترادف‪ ،‬فرهنگ اصطلاحات‪ ،‬فرهنگ‬

‫اساطیر و حتی فرهنگ اوراد سحرآمیز را شامل م ‌یشود‪.‬‬

‫▪ ▪درباره وضعیت رئالیسم جادویی در دوران معاصر چه نظری را جمع نم ‌یکنم‪ .‬ســالی یک بار تمام کتا ‌بهایی را که خواند ‌نشان را‬

‫دارید؟ میان رما ‌نهای ســبک رئالیســم جادویی کتا ‌بهایی تمام کرد‌هام یا هرگز نخواهم خواند (که چندین کارتون م ‌یشود) جمع‬
‫م ‌یکنم و به این و آن م ‌یبخشم‪ .‬کمبود آنها را احساس نم ‌یکنم چون‬
‫اگر لازم باشد م ‌یتوانم دوباره آنها را بخرم‪.‬‬ ‫لاتین‬ ‫آمریکای‬ ‫ادبیات‬ ‫رونق‬ ‫دوران‬ ‫در‬ ‫که سوُگل ‌یتان باشد؟‬ ‫هـسـآتن‬
‫نوع رئالیسم جادویی که‬
‫در ده ‌ههای ‪ 70‬و ‪ 80‬به اوج شکوفایی خود رسیده بود‪ ،‬الان دیگر ُمد‬
‫▪ ▪کتاب آشپز ‌یای هست که آن را دم دستتان نگه دارید؟ چه‬ ‫نیست‪ .‬اما عناصری از آن هنوز در رما ‌نهایی در سراسر جهان به چشم‬
‫م ‌یخورد‪ ،‬حتی در رما ‌نهای انگلیســی‪ ،‬مثلا از آثار ســلمان رشدی و‬
‫کارهای‬ ‫اغلب‬ ‫مثل‬ ‫را در آشپزخانه نگه م ‌یدارید؟‬ ‫کـتاـم‌بــهاین ازی‬ ‫تونی موریسون م ‌یتوان در این مورد شاهد آورد‪ .‬رئالیسم جادویی برای‬
‫روی حافظه و غریزه آشــپزی م ‌یکنم‪،‬‬ ‫من در حکم یک ترفند ادبی نیست‪ .‬من این را قبول دارم که دنیا مکان‬
‫دیگری کــه در زندگ ‌یام انجام م ‌یدهم‪ .‬نم ‌یتوانم از دســتورالعم ‌لها‬ ‫بسیار اسرارآمیزی است‪.‬‬
‫پیروی کنم‪( .‬حتی وقتی همه رو ‌شهایم شکســت خورده باشــد‪ ،‬به‬ ‫ایزابل آلنده‪ ،‬نویسنده معروف شــیلیایی که اخیرا نوشتن‬
‫کتاب راهنما مراجعه نم ‌یکنم‪ ).‬همســرم یک مجموعه کتاب آشپزی‬ ‫ـ▪ ▪ـبپاهسترخیداندکنتاببه اییکنهسدؤرابالرتهقرشیبیال غییرخمومانکدن‌هاایسدتک‪.‬داچومنکتمانبپایوسستت؟ه‬ ‫کتاب «دفترچه مایا» را به اتمام رســانده و آن را به ناشــر‬
‫دارد و گمان م ‌یکنم کتاب محبوبش در این میان‪" ،‬کتاب آشــپزی دو‬ ‫سپرده است‪ ،‬م ‌یگوید که خواندن آثار گابریل گارسیا مارکز‬
‫روزه" اثر جین اندرســن و الین هانا باشد چون بوی سیر م ‌یدهد و پر‬ ‫درباره شیلی م ‌ینویسم‪ ،‬کتا ‌بهای زیادی را درباره آن خواند‌هام و اغلب‬ ‫باعث شد که او بخواهد یک نویسنده شود‪« :‬فکر کردم‪ ،‬اگر‬
‫آنها را برای تحقیق مطالعه کرد‌هام‪.‬‬
‫از لک ‌ههای غذاست‪.‬‬ ‫این آدم م ‌یتواند چنین بکند‪ ،‬پس من هم م ‌یتوانم‪».‬‬
‫‪ ۴‬آوریل ‪۲۰۱۳‬‬

‫▪ ▪در حمام چطور؟‬ ‫▪ ▪آخرین کتاب خوبی که خواندید‪ ،‬چه کتابی بود؟‬
‫ـ ـ«مرگ زنبوران»‪ ،‬نوشــته لیــزا اودونل‪ ،۱‬از آن نوع داســتا ‌نهای ▪ ▪چه رما ‌نهایی بیشــترین تاثیر را بر شــما به عنوان یک ـ ـدر حمام نیــازی به خواندن ندارم چون حمــام من کمتر از یک‬
‫برانگیزنده‪ ،‬دیوان ‌هکننده و مهیب که از هر نظر خوب پرداخته شده است‪ .‬نویسنده گذاشت ‌هاند؟ کتاب خاصی هست که باعث شده باشد دقیقه طول م ‌یکشد‪.‬‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫ـ▪ ▪ـکوتارو‌بهیامییزهنهار ویععکسلس‪‌ ،‬یکتتاانب؟مصور شعرهای پابلو نرودا‪ ،‬نسخ ‌ههای‬ ‫بـخ ـوادهریددونراوین نسونجدوانهیشاوزیردما؟ ‌ننوی ‌سهای روس‪ ،‬فرانســوی و انگلیسی‬ ‫به‬ ‫ماشین‬ ‫در‬ ‫م ‌یخوانم‪.‬‬ ‫بخوانید؟‬ ‫ـ▪ ▪ـِوکقتییوککهجداردسوــسفرتباداشریم ادز‬
‫روی "آ ‌یپد"ام‬
‫م ‌یخواندم که به من خوب قصه گفتن را آموخت‪.‬درده ‌هی ‪ 20‬زندگ ‌یام‬
‫کتا ‌بهای صوتی گوش م ‌یدهم‪ .‬در اتاق خوابم کتاب م ‌یخوانم‪ ،‬جایی شروع کردم به خواندن آثار نویسندگان بزرگ دوران شکوفایی ادبیات نفیس "کمدی الهی" و نام ‌ههای پدرو د والدیویا به پادشاه اسپانیا (که‬
‫که یک تختخواب راحت دارم‪ ،‬یک چراغ مطالعه و دو ســگ که گرمم آمریکای لاتین (که متاسفانه تمام آنها مذکر بودند)‪ .‬آنها گروه ُکری از در ســال ‪ 1542‬شــیلی را فتح کرد)‪ ،‬و کتا ‌بهای دیگر‪ .‬ای ‌نها را آنجا‬
‫م ‌یکنند‪ .‬تا به حال‪ ،‬چندین رمان تاریخی نوشــت ‌هام که نگار ‌ششان به صداهای مختلف و هماهنگ را تشکیل م ‌یدادند که حکایت قاره دیوانه گذاشت ‌هایم که فقط نمای ‌ششان بدهیم‪ .‬هیچ کس آنها را نم ‌یخواند‪.‬‬
‫تحقیقات زیادی نیاز داشــته است و تمام مطالعاتم را در این مورد در مــا را برای جهان و برای خودمان (آمریکای لاتین ‌یها) تعریف م ‌یکرد‪.‬‬
‫"صد سال تنهایی" باعث شد که بخواهم نویسنده شوم‪ .‬شخصی ‌تهایی ▪ ▪کتابی که ناامیدتان کرده باشد‪ ،‬رویش زیادی حساب کرده‬ ‫کلب ‌هام‪ ۲‬انجام داد‌هام‪ ،‬جایی که در آن م ‌ینویسم‪.‬‬

‫که گارســیا مارکز خلق کرده بود‪ ،‬به خانواده خودم شــباهت داشتند؛ باشید‪ ،‬اما خوب نبوده باشــد‪ :‬کتابی بوده که ابتدا فکر کرده‬
‫▪ ▪اعتراف م ‌یکنم که در کتاب خواندن شــلخته و ب ‌ینظم و صدایش به نظر صدای آسانی م ‌یآمد‪ .‬فکر کردم‪« ،‬اگر این آدم م ‌یتواند باشید دوستش خواهید داشــت‪ ،‬اما در نهایت این طور نبوده‬
‫ب ‌یصبرم‪ .‬اگر کتابــی در ‪ ۴۰‬صفحه اول جذبم نکند‪ ،‬خواندنش چنین بکند‪ ،‬پس من هم م ‌یتوانم‪».‬‬
‫باشد؟ آخرین کتابی را که بدون آ ‌نکه خواندنش را تمام کنید‬

‫چون‬ ‫گفت‬ ‫نخواهم‬ ‫را‬ ‫نامــش‬ ‫اما‬ ‫یاد م ‌یآورید؟‬ ‫کـناـربلـگـذها‪،‬شکتامیلدا‪،‬آبنه‬ ‫▪ ▪اگر برای رئیــس جمهور خواندن یک کتاب را لازم بدانید‪،‬‬ ‫را رها م ‌یکنم‪ .‬انبوهی کتاب دارم که آنها را تا نیمه خواند ‌هام و‬
‫را به یاد م ‌یآورم‬ ‫حالا باید دچار هپاتی ‌تهای حاد یا بیمار ‌یهایی به همان جدیت‬
‫نم ‌یخواهم نویســند‌هاش را برنجانم‪ .‬چون خودم اگر شــخص دیگری‬ ‫کدام کتاب است؟‬
‫چنین کاری با من بکند‪ ،‬خیلی بدم م ‌یآید‪.‬‬ ‫شوم که به ناگزیر استراحت کنم و بتوانم بیشتر بخوانم‪.‬‬
‫ـ ـفقط باید یک کتاب باشــد؟ من تمام کتا ‌بهایم را مجانی برایش‬
‫‪Vol. 20 / No. 1234 - Friday, Apr. 12, 2013‬‬ ‫▪ ▪شما از آن آد ‌مهایی هستید که کتابی را چند باره م ‌یخوانید؟ خواهم فرستاد!‬
‫▪ ▪اگر م ‌یتوانستید‪ ،‬دوست داشتید با کدام نویسند ‌ه ‪ -‬چه از‬
‫▪ ▪در اوایل کارتان سردبیر یک مجله مخصوص کودکان بودید‬ ‫چـهـکختواان ‌دبنها‌ییهاییشزیماادرایبهوجدووبدارداهروددووزبامارهن نخیوزانبدسـ‌نـیاشار کنووتاادهااشستت‌ه‪.‬انمد؟ن‬
‫زند ‌هها و چه از درگذشت ‌هها ‪ -‬ملاقات داشته باشید؟ چه چیزی‬
‫و کتا ‌بهایتان را هم برای کودکان م ‌ینوشتید‪ .‬چه چیزی باعث‬ ‫‪ ۷۰‬ســال ‌هام‪ ،‬اما هنوز به سنی نرســید‌هام که از دوبار‌هخوانی به نسبت‬
‫مـ ‌یـخخویالسیتدیودسدتربادارش‌هاتمشمباردانکیتدوا؟ین را ببینم‪ .‬عجب شخصیتی! او را به‬ ‫آن غافلگیر شدنی که در مواجهه با یک داستان جدید یا یک نویسنده‬
‫م ‌یشود ادبیات کودک‪ ،‬خوب از کار دربیاید ؟ مابین کتا ‌بهای‬
‫شکل مردی جذاب‪ ،‬خو ‌شتیپ و پرانرژی تصور م ‌یکنم که قص ‌ههایش‬ ‫جدید به آدم دست م ‌یدهد‪ ،‬لذت بیشتری ببرم‪.‬‬
‫را بســیار پر آب و تاب تعریف م ‌یکند‪ .‬یــک دروغگوی خار ‌قالعاده و‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫کننده‬ ‫هست که کتاب محبوبتان باشد؟‬ ‫کـو ـدپیک‪،‬شکاتزابهری‬
‫چیز‪ ،‬کتا ‌بهای بچ ‌هها باید خیلی سرگرم‬
‫▪ ▪ژانر ادبی مورد علاق ‌هتان چیســت؟ هیــچ کتاب ناجور یا در آنهــا باید نه از موعظه خبری باشــد‪ ،‬نه از پیا ‌مهای غیرمســتقیم‪ ،‬آدمی احساســاتی و مبادی آداب‪ .‬از او چیز خاصی نخواهم خواســت؛‬
‫فقط ســعی م ‌یکنم کمی او را مست کنم (که باید کار آسانی باشد) و‬ ‫نه لحن تحک ‌مآمیز‪ ،‬نه مطالب آموزشــی‪ .‬بچ ‌هها باهو ‌شاند‪ :‬ردیا ‌بهای‬
‫بعد پایین پاهایش روی زمین م ‌ینشینم تا به قص ‌ههایش گوش دهم‪.‬‬ ‫آنها را برای تشــخیص مطالب چرند دست کم نگیرید‪ .‬بچ ‌ههای امروز‬ ‫کوتاه‬ ‫داستان‬ ‫یک‬ ‫یا‬ ‫باشید؟‬ ‫مـمنـاودبعیا‌هاتیدباوسدتاهن کیهراادزوآسن لتذدارتم‪.‬بیردکه‬
‫به اطلاعات زیادی دسترســی دارند‪ ،‬پس سعی نکنید که حتی آنها را‬ ‫رمان خوب‬
‫گول بزنید‪ .‬هیچ وقت بیشــتر از زمانی که برای نوجوانان م ‌ینوشتم از‬ ‫خوب برایم به عشــ ‌قبازی میان ملحف ‌ههای تمی ِز اطو کشیده م ‌یماند‪:‬‬
‫▪ ▪حال اگر م ‌یتوانستید با شخصیتی داستانی ملاقات داشته‬ ‫تحقیقاتم عصبی نشد‌‌هام چرا که آنها کوچ ‌کترین خطا را هم تشخیص‬ ‫لــذ ِت تام! وقتی نوجوان بودم خواندن ممنوعه برایم مســلماً به معن ِی‬
‫باـشـیمدس‪،‬ــچلهماًک"زسوریو"ر‪.‬ااانگتر اخماکانب مش ‌یباکشردد‪،‬ی ددر؟ شب و توی تخت خواب‪ .‬با‬ ‫م ‌یدهند‪ .‬بچ ‌هها تخیل‪ ،‬ابتکار‪ ،‬شوخ طبعی‪ ،‬ماجرا‪ ،‬شخصی ‌تهای شرور‬ ‫خوانــدن مطالب اروتیک بود‪ .‬در چهارد‌هســالگ ‌ی که در لبنان زندگی‬
‫م ‌یکردم‪ ،‬میل غیر قابل مقاومت خواندن داستا ‌نهایی را که ترکیبی از‬
‫نقاب‪ ،‬و البته نه با شلاق!‬ ‫اروتیســم و تخیل در آنها وجود داشت‪ ،‬به هنگام خواندن "هزار و یک و تعلیق را دوست دارند‪.‬‬
‫شب" با چراغ قوه در پستوی خان ‌‌همان کشف کردم‪ .‬هیچ هیجانی قابل‬
‫▪ ▪کتاب بعدی که قصد دارید بخوانید کدام کتاب است؟‬ ‫▪ ▪کلکســیون کتا ‌بهای شــخص ‌یتان چه شــکلی است؟‬ ‫مقایسه با هیجان خواندن یک کتاب ممنوعه نیست‪ .‬امروز دیگر چیزی‬
‫ـ ـتازه شــروع کرد‌هام به خواندن "رما ‌نهای پاتریک مل ُرز" اثر ادوارد‬ ‫کـتاـد‌برهاخیانتا‌همنانراقبفهسـشـی‌هوهاهیخاکتصابییچدایریدم‌هایکهدا؟ز کف خانه تا ســقف آن‬ ‫برای من ممنوع نیســت‪ ،‬پس چیز ناجوری هم وجود ندارد‪ .‬چقدر هم‬
‫بد! (حــالا دیگر نو‌ههای من هم از صحن ‌ههــای اروتیکی که در لبنان‬
‫آبین‪ ،‬چون همه دارند دربار‌هاش حرف م ‌یزنند‪ .‬این کتاب ‪ 680‬صفحه‬ ‫آ ‌نقدر برایم هیجا ‌نانگیز م ‌ینمود‪ ،‬احساس ملالت م ‌یکنند‪).‬‬
‫کشــیده شد‌ه و پر از نســخ ‌‌ههای جلد چرمی زیبای ادبیات کلاسیک است‪ .‬بنابراین مدتی طول خواهید کشید تا به کتاب بعدی برسم‪ .‬مگر‬
‫اســت که همسرم در طول چندین و چند ســال خریده است‪ .‬ای ‌نها ای ‌نکه دچار هپاتیت حاد شوم‪ .‬اما روی میز کنار تخت خوابم کتاب "ده‬
‫دسامبر" اثر جرج ساندرز منتظر فرا رسیدن نوب ‌تاش است!‬ ‫اغلب در حکم دکوراســیون هستند‪ :‬به نظر شیک م ‌یرسند‪ .‬خودم هم‬ ‫▪ ▪پیدا کردن کدام کتا ‌بها در قفس ‌‌ههای کتابخان ‌هتان ممکن‬
‫‪29‬‬ ‫‪Lisa O’Donnell‬‬ ‫قفســ ‌ههای کتاب خودم را دارم که کتا ‌بهای به زبان اسپانیولی را در‬
‫آنها نگه م ‌یدارم چون پیدا کرد ‌نشــان در آمریکا ســخت است‪ .‬بقیه‬ ‫شگف ‌تزده کند؟‬ ‫اـس ـتدرمآان رجاا‬
‫ •‬ ‫م ‌ینویسم‬ ‫اسپانیولی‬ ‫به‬ ‫من‬ ‫م ‌یکنید‪.‬‬ ‫کلی فرهنگ لغت پیدا‬
‫اما ‪ 25‬سال است که با ویلی‪ ،‬شوهر خارج ‌یام یک زندگی انگلیسی زبان کتا ‌بهایمان م ‌یآیند و م ‌یروند‪ .‬من هیچ چیزی‪ ،‬حتی رما ‌نهای خوب‬
‫‪• Casita‬‬
   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34