Page 29 - 1233
P. 29
‫ادبیات‪/‬گفتوگو ‹‬ ‫گف ‌توگو با آزیتا قهرمان به بهان ‌هی انتشار مجموعه شعر «شبی ‌هخوانی»‪:‬‬

‫‪29‬‬ ‫با حافظ‌هی چش ‌مهای کودک ‌یام م ‌یبینم‬

‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1233‬جمعه ‪ 16‬نیدرورف ‪1392‬‬ ‫سپیده جدیری‬

‫سانت ‌یمانتالیســم و احساسات ‌یگری در شعر بیشتر‬ ‫ای ‌نجا بود کــه با نیاز و دلتنگــی در کنار خواندن‬ ‫▪ ▪در اشــعار کتاب جدیدتان‪ ،‬توجه به زبان‬ ‫نوع نگاه آزیتا قهرمان‪ ،‬شــاعر و مترجم باسابقه‌ی‬
‫از همه اعتقاد دارم‪ .‬هر نوع گزارش نویسی از احوال‬ ‫ادبیات معاصر؛ برگشــتم دوباره به ســمت تسلای‬ ‫مقیم ســوئد به شــعر برایم جذابیتی دارد که فقط‬
‫روزانه شعر نیست‪ .‬شعر؛ دقت و حوصل ‌های مثل کار‬ ‫همیشگ ‌یام‪ :‬خواندن ادبیات کلاسیک فارسی؛ شاید‬ ‫حتی پُررن ‌گتر م ‌یشــود که به نظر من هم بر‬ ‫و فقط خودش می‌تواند علت آن را شــرح دهد‪« :‬از‬
‫برای هماهنگ کردن یک ارکســتر را م ‌یطلبد؛ چه‬ ‫در ایران با این ذوق و موشــکافی نم ‌ینشستم مثلا‬ ‫زیبایی کارها افزوده و هــم لازم ‌هی این آثار‬ ‫هر راهی بروم؛ مســیرم شعر است و چشم انداز و‬
‫در اندیشه و حس چه در ساخت و لحن‪ .‬موسیقی‬ ‫به خواندن "حدائق السحر فی دقایق الشعر" رشید‬ ‫به خاطر درونمای ‌هی خا ‌صشــان بوده است‪.‬‬ ‫مقصدم شعر فارســی‪ ...‬در دنیایی که از دایره‌های‬
‫صدا را در شنیدن حاشــی ‌ههای هرز و اضافاتی که‬ ‫الدیــنِوطواط یا "مرصاد العباد" نجم الدین رازی و‬ ‫ایــن میزان همخوانی زبان و ســاختار کار با‬ ‫تو در توی در چرخش ســاخته شده؛ پیشرو بودن‬
‫عادت ذهنی شــده؛ برهنه نشــان م ‌یدهد‪ .‬گاهی‬ ‫خیلی کتا ‌بهای دیگر‪ .‬انگار در یک قحطی‪ ،‬از دیوار‬ ‫درونمایه در اشعار شما به طور خود به خودی‬ ‫معنایش را دیگر از دست داده است‪ .‬امیدوارم اما از‬
‫ممکن اســت در مسیر ویرایش؛ یک سیب به زرافه‬ ‫یک باغ میوه پربرکــت بالا بروی و هرچه م ‌یبینی‬ ‫(جوششی) اتفاق افتاده است یا خودتان آن را‬ ‫خودم پیش‌تر آمده باشم؛ چون هیچ چیزی در دنیا‬
‫یا یک فنجان در پایان به اتوبوســی قرمز بدل شود؛‬ ‫برداری‪ .‬بی شک؛ در کنار ای ‌نها نقش ترجمه بیش‬
‫تــوی کاف ‌های در صحرا یکباره برف ببارد‪ .‬همه چیز‬ ‫از همه موثر بود‪ .‬لزوم دقت و واشــکافی بافت زبان‬ ‫ای ‌نگونه ساخت ‌هاید؟‬ ‫به اندازه خودم مرا زود خسته نم ‌یکند‪».‬‬
‫شاعران دیگر؛ شناختن کلمات آنها؛ ارزش معنایی و‬
‫غیر قابل پی ‌شبینی است و در عین حال ممکن‪.‬‬ ‫موسیقیایی هر کلمهدر شعر؛ جمله بندی؛ نحوه بیان‬ ‫ـ ـیادم هست اوایل با چه عشقی شعرهای سوئدی‬ ‫▪ ▪با وجود ‌یکه بســیاری شما را در زمر ‌هی‬
‫و تصویر سازی در زبان دیگر باعث شد به یک نقادی‬
‫در مورد کارهای خودم برسم‪ .‬هرچه م ‌ینویسم گاه‬ ‫را م ‌یخواندم! حتی تماشای فرم نوشتاری یک قطعه‬ ‫شاعران ده ‌هی شــصتی (از نظر زمان شروع‬
‫هفت ‌هها طول م ‌یکشــد تا به عنوان شــعر باورشان‬ ‫شــعر سوئدی و یا شنیدن آهنگ کلماتش برایم پر‬ ‫فعالیتحرف ‌هایوه ‌منسلبود ‌ن)قرارم ‌یدهند‪،‬‬
‫کنم‪ .‬ویرایش و پیراســتن ســطرها؛ حذف و تغییر‬ ‫رمز و راز بود‪ .‬به اجبار همه چیز را در ذهنم ترجمه‬ ‫ویژگ ‌یهای شــعر ‌یتان (از نظر رویکرد خاص‬
‫آن شــکل اولیه؛ مه ‌مترین مرحله است؛ به حذف‬ ‫م ‌یکردم‪ .‬فارسی به سوئدی؛ سوئدی به انگلیسی و‬ ‫به زبان و ســاختار‪ ،‬به نسبت توجه بیشتر به‬
‫باز همه را به فارسی ‪ .‬حتی انچه طبیعت اطرافم بود‬ ‫بیانگری در شعر شاعران ده ‌هی شصتی)‪ ،‬به‬
‫از درخــت و ماه و برف؛ معنی نــگاه و اطوار آد ‌مها؛‬ ‫شعر شاعران ده ‌هی هفتادی بسیار نزدی ‌کتر‬
‫حتی بیداری را مثــل خوا ‌بها باید معنا م ‌یکردم‪.‬‬ ‫اســت‪ .‬البته شــاید این جور ده ‌هبند ‌یها را‬
‫برای شعر قبول نداشته باشید اما ای ‌نکه ما در‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫شعر موسوم به ده ‌هی هفتادی به نسبت شعر‬
‫موسوم به ده ‌هی شصتی با رویکردهایی کاملا‬
‫متفاوت روب ‌هرو هستیم واقعیت ‌یست‪ .‬چگونه‬
‫شد که شعر شما از بیانگر ‌یهای خاص آن نسل‬
‫عبور کرد و به چنین ویژگ ‌یهایی دست یافت؟‬

‫ـ ـدر واقع شعر گفتن را از دهه پنجاه شروع کردم‬‫‪Vol. 20 / No. 1233 - Friday, Apr. 5, 2013‬‬

‫و در اولیــن کتاب بعضی از شــعرها ی نوجوان ‌یام‬
‫آمده اســت‪ .‬کتــاب دوم "تندی ‌سهــای پاییزی "‬
‫بیشــتر تحت تاثیر جنگ و بازخــورد حوادث آن‬
‫دوران‪ ،‬عشق و پرس ‌شهایم دور م ‌یزند‪ .‬شعر بلند‬
‫چتر قدیمی که شاید یکی از مشخ ‌صترین شعرهای‬
‫این کتاب باشــد‪ ،‬خود باعــث دگرگونی و اتمام آن‬
‫نوع گفتن شــد‪ .‬در کتاب "فراموشی آیین ساد‌های‬
‫دارد"‪ ،‬نگاه به اشیا و روزمرگی زبان دیگری به خود‬
‫گرفته است‪ .‬در کتاب "اینجا حوم ‌ههای کلاغ است"‬
‫(زنی آمد مرا بپوشــد) تصویــر و لحن در چرخش‬
‫و جســتجو ســت‪ .‬در همین کتاب شــبی ‌هخوانی‬
‫نشــان ‌ههای دیگری م ‌یتوان دید‪ .‬و ششمین کتاب‬
‫"سفرنامه سراندیب" که به ســوئدی منتشر شده؛‬
‫شرح سفر و سکوتی درونی است‪ ...‬زمان بی استثنا‬
‫بر همه چیز و همه کس یکســان م ‌یگذرد؛ نه من‬
‫دیگر بیست ســال ‌هام و نه زمانه همان است‪ .‬نوعی‬
‫الفت و ارتباط عمیق و پنهان بین مســیر شعرها با‬
‫تغییرات خودم هست‪ .‬تاثیر کتا ‌بهایی که خواندم؛‬
‫جامع ‌های که در آن بودم؛ ماجراها؛ عش ‌قها و آد ‌مها؛‬
‫ســفرهایی که به تو رسم از دســت دادن را تعلیم‬
‫م ‌یدهند؛ تا کام ‌لتر شــوی‪ .‬دهه شصت غری ‌بترین‬
‫دورا ‌نها بود‪ .‬سا ‌لهایی که با امید و شور و شوق به‬
‫استقبالش رفتیم؛ مسیرش از مرگ و جنگ و ویرانی‬
‫گذشــت؛ به از هم پاشی و تعلیق و خاموشی منجر‬
‫شــد؛ هرچند بعدها ثمر‌هاش در ادبیات ضد ای ‌نها‬
‫بود‪ .‬همین طور به گفته دیگران شاید رنگی از شعر‬
‫خراسان نیز حاشــیه شعرهاست‪ .‬در خراسان سایه‬
‫چهر‌ههای مشخص مانند اخوان و اسماعیل خویی و‬
‫دکتر شفیعی؛ نعمت آزرم و محمد مختاری یا سعید‬
‫سلطانپور؛ ‪ ...‬و بسیاری دیگر حتی دورادور؛ موجب‬
‫حضور یک ســنت قوی شــعری بود‪ .‬اما پراکندگی‬
‫ارتباطات و آن خلق و خوی خلوت پســند و پا در‬

‫گریز؛ بیشتر دانش عزلت را به ما آموخت و نافرمانی ‪2 9‬‬

‫از رســم زمانه را فخر م ‌یدانســت و شاعران تنها و‬
‫تکرویی را در خود پرورد‪.‬‬
   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34