Page 31 - Shahrvand BC No. 1269
P. 31
ادبیات/طنزیمات هف تشنبههای بلوچ چند مین یمال
31 طنزنامههای روِز هف ِت عبدالقادر بلوچ
داوود مرزآرا
سال مکیو تسیب /شماره - 1269جمعه 22رذآ 1392 وزار ِت احسا ِس امنی ِت مردم
In touch with Iranian diversity گواهـی تاریـخ ،بیشـترین دشـمنان را دارد بـرای ریختـن حج ةالاسـام علـوی ،وزیـر اطلاعـات فرمودهانـد" :مـردم دیوارها
آب در آســیاب دشــمن مجــازات تعییــن نشدهاســت؟ بایـد بـا شـنیدن اسـم وزارت اطلاعـات احسـاس امنیـت دیوارها زیر پردههای سیاه غمگین ایستادهاند .حیاط با گلیم
حتمــن کــه نبایــد دشــمن آســیابی بســازد و فــردی از و فر شهای رنگ و رو رفته مفروش است .چرا غهای زنبوری
خمـرهای کاسـهای آب بـر دارد و بـرود ُشـر و ُشـر آن آب بکننـد". پ تپ تکنان تلاش در زنده ماندن دارند .پدر و مادر دختری که سه
را در آن آسـیاب بریـزد .همیـن احسـاس ناامنـی کـردن بـه نظـر مـن خیلیهـا ایـن کار را نم یکننـد .بـر عکـس روز پیش سنگسار شد ،در کنار در ایستادهاند .پردٔه سیاه درازی از
از شـنیدن نـام وزارت اطلاعـات خـودش معـادل اسـت بـا دســت بــه کار شــکنی زده و موقــع شــنیدن اســم ایــن وسط حیاط م یگذرد و آن را به دو نیم م یکند .منبری با سه پله در
وزارتخانــه ،هفــت بنــ ِد جانشــان م یلــرزد .شــک نــدارم تنهائی چشمانش را به در دوخته است .ساع تهاست که هیچ کس
ریختـن کل آب همـان خمـره بـه آسـیاب دشـمن. کــه بــاز هــم پــای دشــمنان خارجــی در میــان اســت.
تـک تـک عزیزانـی کـه قبـل از حجةالاسـام علـوی بـر دشـمنانی کـه دسـت بـر قضـا قسـم خـورده هسـتند و نیامده .حتی واعظ مجلس.
ایـن وزارتخانـه ریاسـت کردهانـد ،صیانـت از آبـروی افـراد نم یخواهنــد ســر بــه تــن نظــام مــا باشــد .آنهــا از هــر
در جامعــه و رعایــت ح قالنــاس را ســر لوحــه کار خــود طریقـی سـعی دارنـد ضربـه بزننـد و یکـی از طـرق همیـن ایکاش رفته بودم
قـرار دادهانـد و بـه صـورت انبوهـی احسـاس امنیـت را هم اسـت کـه تـاش دارنـد بـا شـنیدن نـام وزارت اطلاعـات گفتم :روزت مبارک مادر
تولیـد و هـم ایجـاد کردهانـد .اگـر هنـوز در بیـن شـما در دل مــردم رعــب و وحشــت بیندازنــد .از آنجایــی کــه از آن طرف گوشی بر خلاف روزهای قبل صدای قهقههاش خیالم
افـرادی وجـود دارد کـه خـدای نکـرده در دو دلـی و شـک دســت مــا بــه پــای دشــمنان خارجــی نم یرســد بایــد
قــرار دارد ،م یتوانــد بــرود از عزیزانــی کــه در قت لهــای فکـری بـه حـال خائنینـی بکنیـم کـه تحـت تأثیـر القائات را راحت کرد.
دشـمن قـرار گرفتـه ،اقـدام بـه ترسـیدن م یکننـد .اگـر غروب که خواهر از کار برگشت ،تلفن کرد و با گریه گفت «زودتر
زنجیـرهای جـان خـود را از دسـت دادنـد بپرسـد. واقعــاً اینهــا پــول نگرفت هانــد چــه دلیلــی دارد کــه از
روی همیـن اصـل اگـر شـما جـزو مـردم هسـتید ،بایـد وزارتخانـهای بترسـند کـه بـه قـول حجةالاسـام علـوی، خودت را برسان».
بـا شـنیدن نـام وزارت اطلاعـات احسـاس امنیـت بکنیـد. "هـم تولیدکننـده و هـم ایجادکننـده احسـاس امنیـت در
ایـن وظیفـه شـرعی و منشـوری و شـهروندی شماسـت. کولی دادن
امـا اگـر قصـد داریـد جـزو مـردم نباشـید ،منتظـر یکـی جامعـه اسـت"؟! پدرم کولم کرد .پاهایم را از کنار پهلوهایش آویزان کردم و دستانم
بـه نظـر مـن حـالا کـه حجةالاسـام علـوی وزیـر ایـن را انداختم دور گردنش .مرا چند بار دور اطاق چرخاند تا خوابم برد.
از اتفاقـات زیـر باشـید: وزارتخانــه شــده اســت بایــد بــا کمــک حجةالاســام
)۱اگــر خــارج هســتید موقــع وارد شــدن ،در فــرودگاه صــادق لاریجانــی فکــری بــه حــال ایــن قضیــه بکننــد. آهسته مرا روی تخت ولو کرد و پتو را کشید رویم.
پاســپورت خــود را تحویــل داده و بــه آدرســی کــه بــه دســت ،بــالای دســت گذاشــتن ،آن هــم در حالیکــه روز پدرم را کول میکنم و از پل هها پائین م یرویم .سرش روی شان هام
بــه روز دشــمنان نظــام باعــث م یشــوند عــدۀ بیشــتری خم شده است .دستان بی رمقش را لای بازوهایم سفت چسبیدهام
شــما داده خواهــد شــد تشــریف ببریــد. از مــردم از اســم ایــن وزارتخانــه بترســند ،کار درســتی تا از پشت نیفتد .بیمارستان زیاد دور نیست .زو دتر از آمبولانس
)۲اگــر داخــل ایــران هســتید منتظــر حمــات افــراد میرسیم .به کمک پرستار روی تخت درازش میکنم ،رویش را با پتو
نیســت. م یپوشانم ودر انتظار دکتر به صورت رنگ پریدهاش خیره م یمانم.
خودســر باشــید. وزارتخانــ های کــه وزیرانــی داشــته همچــون ریشــهری،
اینجانـب نـه تنهـا جـزو مـردم هسـتم بلکـه بـا تحقیقـی علـی فلاحیـان ،دری نجفآبـادی ،علـی یونسـی ،محسـنی انتظار
کــه روی اینترنــت در مــورد تــک تــک وزیــران قبلــی اژهای ،حیـدر مصلحـی ،کـه یکـی از یکـی حجةالاسـامتر میروم به یک گالری نقاشی .در بین نقاش یها یک نصف صورت
ایـن وزارتخانـه و سرنوشـت افـراد نابـاور انجـام دادم ،بـا هســتند چــه جــای تــرس دارد؟ چــه کســی جــز آنکــه پیدا میکنم .با یک چشم .طوری نگاهم م یکند که انگار در انتظار
شــنیدن اســم ایــن وزارتخانــه چنــان احســاس امنیتــی آب بـه آسـیاب دشـمن بریـزد بـا شـنیدن ایـن اسـامی جفتش است .نقاش یها را بیشتر ورق م یزنم .نصف دیگر صورت
در خــارج م یکنــم کــه اگــر حجةالاســام علــوی اســم احسـاس امنیـت نم یکنـد؟ چـرا در مملکـت مـا کـه بـه را هم پیدا م یکنم .توی چشم دوم ،یک حسرت ،شاید هم یک
ایـن وزارتخانـه را بـه "وزار ِت احسـا ِس امنیـ ِت مـردم" هـم دلتنگی م یبینم .هردو نصفه صورت را به هم م یچسبانم .به ناگاه،
لبخندی شیرین تمام صورت را م یپوشاند و دو قطره اشک روی
تبدیــل بکنــد ،تعجــب نخواهــم کــرد.
زمین م یریزد.
پرواز
پرنده م یآید و م ینشیند روی میزی که در بالکن گذاشت هام .با
تکا نهائی ریز ،سر را به چپ و راست م یچرخاند تا مطمئن شود
Vol. 21 / No. 1269 - Friday, Dec. 13, 2013 خطری او را تهدید نم یکند .سراپا خیس است .میلرزد .دمش را
چرا وقتی ما استعفا م ی دهیم موافقت م یشو د؟ تیز و ریز بالا و پائین م یبرد .میرود روی دستٔه صندلی کنار میز
م یایستد .هراسدرچشمانش موج میزند .توجهش به خردههای غذا
در روی میزجلب میشود .با یک پرش کوتاه ،دس تپاچه به آ نها نک
31 کالاهای غیرضروری بخره .آ دم دلش کباب میشه .واقعا با این همه تشنگی آی دین سیارسریع میزند .صدای همهمٔه رد شدن قطار او را از جا م یپراند؛ اما دوباره
و گرسنگی جز استعفا چه راهی واسه آ دم میمونه؟ ساعت یاز ده صبح است .نماین دگان مجلس دست به دست هم دا دهان د سرجایش م ینشیند و سرش را به دورو بر م یچرخاند تا اطراف را
*** به مهر ،استعفای خو د را م یکنن د تق دیم .آنها به لایحه بو دجه و ع دم
توجه دولت به حوزه انتخابی شان اعتراض دارن د .آنها دارای شور خ دمت وارسی کند .باران به شدت میبارد.
ساعت یک و چهار ده دقیقه ظهر است .پزشکان در حال بخیه ز دن ما هستن د .آنها شور خ دمت را درآور دهان د .همین شوری خ دمت است که بچ هها دارند از پشت شیشه تماشایش م یکنند .سرش را مرتب بالا
هستن د .هما نطور که غرب آنق در قطعنامه صا در کر د تا در نهایت قطعنامه آنها را بانمک کر ده ،مثلا نماین ده ار دبیل م یگوی د « :دولت در بو دجه برای و پائین م یبرد .دختر بزرگم میگوید «شاید دوست دارد بیاید تو».
دانش پاره ش د و الان م یبینی د که دیگر قطعنام های صا در نم یکن د ،ما هم هر نماین ده رقم 2میلیار د تومان را پی شبینی کن د که با نظر نماین ده در م یگویم فکر نم یکنم ،اما در بالکن را باز م یکنم .صدای باران در
آنق در راجع به آقای احم دی نژا د نوشتیم که احم د ینژا د دانمان پاره ش ده و حوزه انتخابیه هزینه شو د ».من نم ی دانم این حوزه انتخابیه ج دی دا چرا فضا م یپیچد .پرنده سراسیمه از نک زدن دست م یکشد و ترسان
دچار جراح تهایی در نقطه احم د ینژا د دان ش ده ایم .منظور خاصی هم از اینق در پرتوقع ش ده .تازه نماین دگان این همه بن و کارت ه دیه را خرج این به ما نگاه میکند .وقتی بچ هها پا به بالکن م یگذارند ،ترو فرز پر
نوشتن این بن د ن داشتیم ،درکل م یخواستیم بگوییم امروز چیز قابل ارائهB حوزههای انتخابیه کر دهان د ،باز هم پول میخوان .آخه چرا این حوزه انتخابیه
سیرمونی ن داره؟ مگه یه نماین ده چق در درمیاره؟ طفلی بن ده خ دا بای د صبر م یزند و دور میشود.
ای راجع به آقای احم دی نژا د ن داریم! کنه مرتضوی یه جا دیگه پست بگیره که خرج شما رو دربیاره دیگه .یه با نگاه به او به آسمان م یروم .پرواز م یکنم تا به او برسم .سرش را
*** کم رعایت نماین دههاتون رو بکنین .بیچاره خو دش ن داره خرج زن و بچه کج میکند و نگاهم میکند .با جیک جی کهای پیوسته و بلندش،
ساعت یک و سی هفت دقیقه ظهر است .من نم یفهمم بالاخره قراره تو رو ب ده .ن دی دین موقع انتخابات هی م یگفت من تشنه خ دمتم؟ اون موقع نمیدانم میترسد و یا خوشحال است که همراهش هستم .طوری
«قانون» کی طنز بنویسه؟ چرا وظایف هیچکس توی این نشریه مشخص شما فکر م یکر دین داره واسه خو دش تبلیغ م یکنه درحالی که واقعا تشنه بال م یزند که گوئی دارد به من یاد م یدهد تا چگونه دنبالش کنم.
نیست؟ دوستان در سایت قانون آنلاین از روزنامه قانون اعلام استقلال کر ده بو د و درخواست آب داشت .الان توی نون شبش مون ده .دیشب زنگ ز ده از آن بالا به خان هام نگاه م یکنم .برای بچ هها دست تکان م یدهم.
ان د و پرچم طنز را با اظهارنظری از نصرا ...پژمانفر نماین ده مجلس برافراشته بو د به من م یگفت آی دین من گشنه خ دمتم .چون دوسال دیگه خ دمتم بچ هها سرشان را بالا گرفت هاند و ما را تماشا م یکنند .م یخندند و
ان د که گفته« :اینکه فشارتحری مها برما بیشتر ش د دقیقا تایی د این نکته تموم میشه مجبورم جیره بن دیش کنم و کم کم بخورم .گفتم :خب اشکال دست تکان م یدهند .بالا و پائین م یپرند .دورتر که میشوم ،م یبینم
است که ما در این هشت سال بسیار موفق و پرق درت عمل کر ده وموجب ن داره ،خ دا روزی رسونه .دور بع د دوباره انتخاب میشی یه عالمه خ دمت دستهایشان را که تکان میدادند گرفت هاند جلوی دهان بازشان و از
خشم دشمنان خو د ش دهایم ».آقای «قانون آنلاین»! ببین دوست یها سر م یخوری .طفلی با این که خو دش گرسنه بو د ولی همش نگران این بو د خنده دست کشیدهاند .با دقت به آسمان چشم دوخت هاند .حتما
جاش ،ولی دیگه قرار نش د نون ما رو آجر کنی .ما مگه چن د نفریم؟ ما مگه که چه جوری شکم حوزه انتخابیه اش رو سیر کنه .م یگفت چون حوزه
چق در حقوق م یگیریم؟ ای کاش من هم یک نماین ده مجلس بو دم و الان انتخابیه اش تحت تاثیر فرهنگ تجملاتی و تهاج مهاشم یرفسنجانی قرار هراسان شدهاند که من کجا میروم و چرا بر نمیگردم.
استعفای خو دم رو اعلام م یکر دم .حیف که ما نازکش ن داریم و همیشه با داره مجبوره از دولت 2میلیار د تومن بگیره و براشون آی پ د و آیفون و همراه پرنده هم چنان در آسمان به پیش میروم و از نظرها
استعفایمان موافقت م یشو د! وگرنه با وجو د چنین طنزپر دازانی با تریبونی
به بزرگی مجلس چه امی دی برای ا دامه نوشتن باقی م یمان د؟ پنهان میشوم.
[روزنامه قانون -صفحه طنزانه]
31 طنزنامههای روِز هف ِت عبدالقادر بلوچ
داوود مرزآرا
سال مکیو تسیب /شماره - 1269جمعه 22رذآ 1392 وزار ِت احسا ِس امنی ِت مردم
In touch with Iranian diversity گواهـی تاریـخ ،بیشـترین دشـمنان را دارد بـرای ریختـن حج ةالاسـام علـوی ،وزیـر اطلاعـات فرمودهانـد" :مـردم دیوارها
آب در آســیاب دشــمن مجــازات تعییــن نشدهاســت؟ بایـد بـا شـنیدن اسـم وزارت اطلاعـات احسـاس امنیـت دیوارها زیر پردههای سیاه غمگین ایستادهاند .حیاط با گلیم
حتمــن کــه نبایــد دشــمن آســیابی بســازد و فــردی از و فر شهای رنگ و رو رفته مفروش است .چرا غهای زنبوری
خمـرهای کاسـهای آب بـر دارد و بـرود ُشـر و ُشـر آن آب بکننـد". پ تپ تکنان تلاش در زنده ماندن دارند .پدر و مادر دختری که سه
را در آن آسـیاب بریـزد .همیـن احسـاس ناامنـی کـردن بـه نظـر مـن خیلیهـا ایـن کار را نم یکننـد .بـر عکـس روز پیش سنگسار شد ،در کنار در ایستادهاند .پردٔه سیاه درازی از
از شـنیدن نـام وزارت اطلاعـات خـودش معـادل اسـت بـا دســت بــه کار شــکنی زده و موقــع شــنیدن اســم ایــن وسط حیاط م یگذرد و آن را به دو نیم م یکند .منبری با سه پله در
وزارتخانــه ،هفــت بنــ ِد جانشــان م یلــرزد .شــک نــدارم تنهائی چشمانش را به در دوخته است .ساع تهاست که هیچ کس
ریختـن کل آب همـان خمـره بـه آسـیاب دشـمن. کــه بــاز هــم پــای دشــمنان خارجــی در میــان اســت.
تـک تـک عزیزانـی کـه قبـل از حجةالاسـام علـوی بـر دشـمنانی کـه دسـت بـر قضـا قسـم خـورده هسـتند و نیامده .حتی واعظ مجلس.
ایـن وزارتخانـه ریاسـت کردهانـد ،صیانـت از آبـروی افـراد نم یخواهنــد ســر بــه تــن نظــام مــا باشــد .آنهــا از هــر
در جامعــه و رعایــت ح قالنــاس را ســر لوحــه کار خــود طریقـی سـعی دارنـد ضربـه بزننـد و یکـی از طـرق همیـن ایکاش رفته بودم
قـرار دادهانـد و بـه صـورت انبوهـی احسـاس امنیـت را هم اسـت کـه تـاش دارنـد بـا شـنیدن نـام وزارت اطلاعـات گفتم :روزت مبارک مادر
تولیـد و هـم ایجـاد کردهانـد .اگـر هنـوز در بیـن شـما در دل مــردم رعــب و وحشــت بیندازنــد .از آنجایــی کــه از آن طرف گوشی بر خلاف روزهای قبل صدای قهقههاش خیالم
افـرادی وجـود دارد کـه خـدای نکـرده در دو دلـی و شـک دســت مــا بــه پــای دشــمنان خارجــی نم یرســد بایــد
قــرار دارد ،م یتوانــد بــرود از عزیزانــی کــه در قت لهــای فکـری بـه حـال خائنینـی بکنیـم کـه تحـت تأثیـر القائات را راحت کرد.
دشـمن قـرار گرفتـه ،اقـدام بـه ترسـیدن م یکننـد .اگـر غروب که خواهر از کار برگشت ،تلفن کرد و با گریه گفت «زودتر
زنجیـرهای جـان خـود را از دسـت دادنـد بپرسـد. واقعــاً اینهــا پــول نگرفت هانــد چــه دلیلــی دارد کــه از
روی همیـن اصـل اگـر شـما جـزو مـردم هسـتید ،بایـد وزارتخانـهای بترسـند کـه بـه قـول حجةالاسـام علـوی، خودت را برسان».
بـا شـنیدن نـام وزارت اطلاعـات احسـاس امنیـت بکنیـد. "هـم تولیدکننـده و هـم ایجادکننـده احسـاس امنیـت در
ایـن وظیفـه شـرعی و منشـوری و شـهروندی شماسـت. کولی دادن
امـا اگـر قصـد داریـد جـزو مـردم نباشـید ،منتظـر یکـی جامعـه اسـت"؟! پدرم کولم کرد .پاهایم را از کنار پهلوهایش آویزان کردم و دستانم
بـه نظـر مـن حـالا کـه حجةالاسـام علـوی وزیـر ایـن را انداختم دور گردنش .مرا چند بار دور اطاق چرخاند تا خوابم برد.
از اتفاقـات زیـر باشـید: وزارتخانــه شــده اســت بایــد بــا کمــک حجةالاســام
)۱اگــر خــارج هســتید موقــع وارد شــدن ،در فــرودگاه صــادق لاریجانــی فکــری بــه حــال ایــن قضیــه بکننــد. آهسته مرا روی تخت ولو کرد و پتو را کشید رویم.
پاســپورت خــود را تحویــل داده و بــه آدرســی کــه بــه دســت ،بــالای دســت گذاشــتن ،آن هــم در حالیکــه روز پدرم را کول میکنم و از پل هها پائین م یرویم .سرش روی شان هام
بــه روز دشــمنان نظــام باعــث م یشــوند عــدۀ بیشــتری خم شده است .دستان بی رمقش را لای بازوهایم سفت چسبیدهام
شــما داده خواهــد شــد تشــریف ببریــد. از مــردم از اســم ایــن وزارتخانــه بترســند ،کار درســتی تا از پشت نیفتد .بیمارستان زیاد دور نیست .زو دتر از آمبولانس
)۲اگــر داخــل ایــران هســتید منتظــر حمــات افــراد میرسیم .به کمک پرستار روی تخت درازش میکنم ،رویش را با پتو
نیســت. م یپوشانم ودر انتظار دکتر به صورت رنگ پریدهاش خیره م یمانم.
خودســر باشــید. وزارتخانــ های کــه وزیرانــی داشــته همچــون ریشــهری،
اینجانـب نـه تنهـا جـزو مـردم هسـتم بلکـه بـا تحقیقـی علـی فلاحیـان ،دری نجفآبـادی ،علـی یونسـی ،محسـنی انتظار
کــه روی اینترنــت در مــورد تــک تــک وزیــران قبلــی اژهای ،حیـدر مصلحـی ،کـه یکـی از یکـی حجةالاسـامتر میروم به یک گالری نقاشی .در بین نقاش یها یک نصف صورت
ایـن وزارتخانـه و سرنوشـت افـراد نابـاور انجـام دادم ،بـا هســتند چــه جــای تــرس دارد؟ چــه کســی جــز آنکــه پیدا میکنم .با یک چشم .طوری نگاهم م یکند که انگار در انتظار
شــنیدن اســم ایــن وزارتخانــه چنــان احســاس امنیتــی آب بـه آسـیاب دشـمن بریـزد بـا شـنیدن ایـن اسـامی جفتش است .نقاش یها را بیشتر ورق م یزنم .نصف دیگر صورت
در خــارج م یکنــم کــه اگــر حجةالاســام علــوی اســم احسـاس امنیـت نم یکنـد؟ چـرا در مملکـت مـا کـه بـه را هم پیدا م یکنم .توی چشم دوم ،یک حسرت ،شاید هم یک
ایـن وزارتخانـه را بـه "وزار ِت احسـا ِس امنیـ ِت مـردم" هـم دلتنگی م یبینم .هردو نصفه صورت را به هم م یچسبانم .به ناگاه،
لبخندی شیرین تمام صورت را م یپوشاند و دو قطره اشک روی
تبدیــل بکنــد ،تعجــب نخواهــم کــرد.
زمین م یریزد.
پرواز
پرنده م یآید و م ینشیند روی میزی که در بالکن گذاشت هام .با
تکا نهائی ریز ،سر را به چپ و راست م یچرخاند تا مطمئن شود
Vol. 21 / No. 1269 - Friday, Dec. 13, 2013 خطری او را تهدید نم یکند .سراپا خیس است .میلرزد .دمش را
چرا وقتی ما استعفا م ی دهیم موافقت م یشو د؟ تیز و ریز بالا و پائین م یبرد .میرود روی دستٔه صندلی کنار میز
م یایستد .هراسدرچشمانش موج میزند .توجهش به خردههای غذا
در روی میزجلب میشود .با یک پرش کوتاه ،دس تپاچه به آ نها نک
31 کالاهای غیرضروری بخره .آ دم دلش کباب میشه .واقعا با این همه تشنگی آی دین سیارسریع میزند .صدای همهمٔه رد شدن قطار او را از جا م یپراند؛ اما دوباره
و گرسنگی جز استعفا چه راهی واسه آ دم میمونه؟ ساعت یاز ده صبح است .نماین دگان مجلس دست به دست هم دا دهان د سرجایش م ینشیند و سرش را به دورو بر م یچرخاند تا اطراف را
*** به مهر ،استعفای خو د را م یکنن د تق دیم .آنها به لایحه بو دجه و ع دم
توجه دولت به حوزه انتخابی شان اعتراض دارن د .آنها دارای شور خ دمت وارسی کند .باران به شدت میبارد.
ساعت یک و چهار ده دقیقه ظهر است .پزشکان در حال بخیه ز دن ما هستن د .آنها شور خ دمت را درآور دهان د .همین شوری خ دمت است که بچ هها دارند از پشت شیشه تماشایش م یکنند .سرش را مرتب بالا
هستن د .هما نطور که غرب آنق در قطعنامه صا در کر د تا در نهایت قطعنامه آنها را بانمک کر ده ،مثلا نماین ده ار دبیل م یگوی د « :دولت در بو دجه برای و پائین م یبرد .دختر بزرگم میگوید «شاید دوست دارد بیاید تو».
دانش پاره ش د و الان م یبینی د که دیگر قطعنام های صا در نم یکن د ،ما هم هر نماین ده رقم 2میلیار د تومان را پی شبینی کن د که با نظر نماین ده در م یگویم فکر نم یکنم ،اما در بالکن را باز م یکنم .صدای باران در
آنق در راجع به آقای احم دی نژا د نوشتیم که احم د ینژا د دانمان پاره ش ده و حوزه انتخابیه هزینه شو د ».من نم ی دانم این حوزه انتخابیه ج دی دا چرا فضا م یپیچد .پرنده سراسیمه از نک زدن دست م یکشد و ترسان
دچار جراح تهایی در نقطه احم د ینژا د دان ش ده ایم .منظور خاصی هم از اینق در پرتوقع ش ده .تازه نماین دگان این همه بن و کارت ه دیه را خرج این به ما نگاه میکند .وقتی بچ هها پا به بالکن م یگذارند ،ترو فرز پر
نوشتن این بن د ن داشتیم ،درکل م یخواستیم بگوییم امروز چیز قابل ارائهB حوزههای انتخابیه کر دهان د ،باز هم پول میخوان .آخه چرا این حوزه انتخابیه
سیرمونی ن داره؟ مگه یه نماین ده چق در درمیاره؟ طفلی بن ده خ دا بای د صبر م یزند و دور میشود.
ای راجع به آقای احم دی نژا د ن داریم! کنه مرتضوی یه جا دیگه پست بگیره که خرج شما رو دربیاره دیگه .یه با نگاه به او به آسمان م یروم .پرواز م یکنم تا به او برسم .سرش را
*** کم رعایت نماین دههاتون رو بکنین .بیچاره خو دش ن داره خرج زن و بچه کج میکند و نگاهم میکند .با جیک جی کهای پیوسته و بلندش،
ساعت یک و سی هفت دقیقه ظهر است .من نم یفهمم بالاخره قراره تو رو ب ده .ن دی دین موقع انتخابات هی م یگفت من تشنه خ دمتم؟ اون موقع نمیدانم میترسد و یا خوشحال است که همراهش هستم .طوری
«قانون» کی طنز بنویسه؟ چرا وظایف هیچکس توی این نشریه مشخص شما فکر م یکر دین داره واسه خو دش تبلیغ م یکنه درحالی که واقعا تشنه بال م یزند که گوئی دارد به من یاد م یدهد تا چگونه دنبالش کنم.
نیست؟ دوستان در سایت قانون آنلاین از روزنامه قانون اعلام استقلال کر ده بو د و درخواست آب داشت .الان توی نون شبش مون ده .دیشب زنگ ز ده از آن بالا به خان هام نگاه م یکنم .برای بچ هها دست تکان م یدهم.
ان د و پرچم طنز را با اظهارنظری از نصرا ...پژمانفر نماین ده مجلس برافراشته بو د به من م یگفت آی دین من گشنه خ دمتم .چون دوسال دیگه خ دمتم بچ هها سرشان را بالا گرفت هاند و ما را تماشا م یکنند .م یخندند و
ان د که گفته« :اینکه فشارتحری مها برما بیشتر ش د دقیقا تایی د این نکته تموم میشه مجبورم جیره بن دیش کنم و کم کم بخورم .گفتم :خب اشکال دست تکان م یدهند .بالا و پائین م یپرند .دورتر که میشوم ،م یبینم
است که ما در این هشت سال بسیار موفق و پرق درت عمل کر ده وموجب ن داره ،خ دا روزی رسونه .دور بع د دوباره انتخاب میشی یه عالمه خ دمت دستهایشان را که تکان میدادند گرفت هاند جلوی دهان بازشان و از
خشم دشمنان خو د ش دهایم ».آقای «قانون آنلاین»! ببین دوست یها سر م یخوری .طفلی با این که خو دش گرسنه بو د ولی همش نگران این بو د خنده دست کشیدهاند .با دقت به آسمان چشم دوخت هاند .حتما
جاش ،ولی دیگه قرار نش د نون ما رو آجر کنی .ما مگه چن د نفریم؟ ما مگه که چه جوری شکم حوزه انتخابیه اش رو سیر کنه .م یگفت چون حوزه
چق در حقوق م یگیریم؟ ای کاش من هم یک نماین ده مجلس بو دم و الان انتخابیه اش تحت تاثیر فرهنگ تجملاتی و تهاج مهاشم یرفسنجانی قرار هراسان شدهاند که من کجا میروم و چرا بر نمیگردم.
استعفای خو دم رو اعلام م یکر دم .حیف که ما نازکش ن داریم و همیشه با داره مجبوره از دولت 2میلیار د تومن بگیره و براشون آی پ د و آیفون و همراه پرنده هم چنان در آسمان به پیش میروم و از نظرها
استعفایمان موافقت م یشو د! وگرنه با وجو د چنین طنزپر دازانی با تریبونی
به بزرگی مجلس چه امی دی برای ا دامه نوشتن باقی م یمان د؟ پنهان میشوم.
[روزنامه قانون -صفحه طنزانه]