Page 30 - Shahrvand BC No. 1265
P. 30
ادبیات/گزارش
اشاره :۲ ساده و ب یتکلف به ازدواج او درآمدم . اشاره :۱ 30سال مکیو تسیب /شماره - 1265جمعه 24نابآ 1392
متن پیش رو ،برگردان سخنرانی رهام بهمنش است که زنی ۱۷ساله که تنها دوره اول متوسطه را به پایان رسانده بودم، ماه پیش یادمان فروغ فرخزاد در ونکوور برگزار شد .این
بهدرخواست ما این متن توسط سخنران در اختیار شهروند مراسم که به ابتکار انجمن هنر و ادبیات تدارک دیده شده بود، 30
ب یسی قرار گرفت .این سخنرانی در مورد چگونگی ساخت کتاب اسیر را منتشر کردم. دکتر احمد کریمی حکاک سخنران اصلی این برنامه بود که
موسیقی بر روی اشعار فروغ فر خزاد است که به انگیزهی متن کامل سخنرانی ایشان را تحت عنوان «فروغ و دخترانش»
یادمان فروغ فرخزاد تهیه شد هبود .رهام بهمنش در ارایه اولین مجموعه اشعارم
برنامهاش از نرمافزار تصویری پاورپوینت بهره برد تا مثا لهای در اهواز تولد پسرم کامیار نیر نتوانست اختلافات و ناهمگونیها را در هفته آینده چاپ خواهیم کرد.
شنیداری و همینطور گوش فرا دادن به نمونه آهن گها که میان من و شاپور کمتر کند؛ پس به تهران بازگشتم و از شاپور جدا فریده نقش ،محمد محمدعلی و ُرهام بهمنش از دیگر سخنرانان
از ساخت ههای خود او است ،انتقال موضوع راحتتر صورت شدم .علاوه بر دخالت دیگران سرسختی خود من عامل بزرگ دیگری این مراسم بودند که نظرات و سخنان آ نها به تدریج در این
بپذیرد. بر این جدائی بود . صفحه منتشر خواهد شد.
[شهروند بیسی] چه م یشود کرد ،اخلاق و رفتار من خاص خودم است .درعین در ابتدا بنا داشتیم تا همهی این سخنان را در یک مجموعه
اینکه بی نهایت مهربان ،رئوف و حساس بودم ،هیچ چیز و هی چکس تقدیم خوانندگان شهروند ب یسی نمائیم ،اما ب هدلایلی
ُرهام بهمنش نمیتوانست مرا از فکر و تصمیمی که داشتم منصرف کند .انتخاب نتوانستیم از انجام آن برآئیم .اما قول میدهیم تا همین
میان زندگی و شعر .سرسختی من ،انتخاب را به سوی شعر لغزاند .
یک :بیاییم همه تصور کنیم که امروز جمعهاست .یک بعدازظهر من از آن ادمهائی نیستم که وقتی م یبینم یک نفر به سنگ م یخورد مجموعه بزودی در وبسایت شهرگان قرار داده شود.
ابری پاییزی جمعه که هر لحظه ممکناست دل آسمون بترکد و و سرش م یشکند ،دیگر نتیجه بگیرم که نباید به طرف سنگ رفت. [شهروند ب یسی]
باران ببارد .فروغ هم روی آن صندلی نشسته و در حال سرودن شعر
جمعه است .برای این که ح ّس و حال جمعه را به شما القا کنیم من و من تا س ِر خودم نشکند معنی سنگ را نمیفهمم. فریده نقش
خواننده اپرا خانم “کتی فیتزپتریک” یک قطعه نوستالژیک از مجید من جانب شعر را گرفتم و پیون ِد سس ِت دو نام ،گسست .
شعربرای من جفتی است که کاملم م یکند با او درد دل م یکنم. فروغ از زبان فروغ به گزینش فریده نقش
انتظامی اجرا م یکنیم.
دریچ های است که مرا به هستی مرتبط میسازد . و این منم
شعر برای من مثل پنجرهای است که هر وقت به طرفش م یروم زنی تنها
خود بخود باز میشود .خوبیش این است که آدم وقتی شعر میگوید، در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودۀ زمین
میتواند بگوید من هم هستم یا من هم بودم . و یاس سادۀ و غمناک آسمان
من در شعر خودم «چیزی را جستجو نم یکنم» بلکه در شعر خودم و ناتوانی این دستهای سیمانی
تازه خودم را پیدا م یکنم .
فشار زندگی ،فشار محیط و فشار زنجیرهائی که به دست و پایم
بسته بود و من با همۀ نیرویم برای ایستادگی در مقابل آنها تلاش
م یکردم ،خسته و پریشانم کرده بود .من م یخواستم یک زن یعنی
یک بشر باشم .من میخواستم بگویم که من هم حق نفس
کشیدن و حق فریاد زدن دارم.
اکنون شعر برای من یک مسألهی جدی است .جوابی است که
باید به زندگی خودم بدهم .
در اسیر من فقط یک بیا نکننده ساده از دنیای بیرونی بودم ،اما بعداً
در دیوار ،شعر من ریشه گرفت و ب ههمین دلیل موضوع شعر برایم
عوض شد .دیگر شعر را تنها در بیان یک احساس منفرد درباره
خودم نم یدانستم بلکه هرچه شعر در من بیشتر رسوخ میکرد
من پراکند هتر م یشدم و نیازهای تازهتری را کشف میکردم .
اصلًا شعر اگر که به محیط و شرایطی که در آن به وجود میآید و In touch with Iranian diversity
رشد م یکند ب یاعتنا بماند هرگز نمیتواند شعر باشد .تصور م یکنم
کسی که یک کار هنری م یکند ،باید اول خودش را بسازد و کامل
کند بعد ازخودش بیرون بیاید و به خودش مثل یه واحد از هستی و عکس :اهدایی ُرهام بهمنش
وجود نگاه کند تا بتواند به تمام دریافتها ،فکرها و حسهایش یک
دوم -معنا حس تصویر :در جایگاه یک آهنگساز ۳ ،عنصر مهم حالت عمومیت ببخشد .
نیما را خیلی دیر شناختم و شاید به معنی دیگر خیلی بهموقع .است که وقتی من م یخواهم روی یک شعر ماندگار از شاعر معروفی
بعدها نیما عقیده و سلیقهی تقریباً قطعی مرا راجع به شعر ساخت .و مثل فروغ آهنگی بنویسم باید در نظر بگیرم .در همین ابتدا باید عکس :اهدایی سیامند زندی
ی کجور قطعیتی به آن داد .من میتوانم بگویم که مطمئن هستم از بگویم که این سه عنصر در جاهایی بسیار نزدیک بههم و آمیخته
هستند و مرزهای مشترک دارند .خیلی نیازی نیست که اینها را لحاظ فرمهای شعری و زبان از دریافتهای اوست که دارم استفاده من چهارمین فرزند خانواده بودم.
مفصل توضیح بدهم چون کاملًا مشخص هستند .وقتی صحبت از معنا م یکنم. مادر یک زن به تمام معنی بود .ساده دل ,کودک وار و خوش باور؛ زنی
میشود ،یعنی ای نکه آهنگ باید به انتقال بیشتر معنی شعر کمک
کند و تنها ب هعنوان یک موسیقی متن عمل نکند .در مورد حس هم من به علت خصوصیات روحی و اخلاقی خودم و مثلًا زن بودنم آویخته به تمام سن تها و قراردادها.
طبیعتاً مسائل را به شکل دیگری م یبینم. چهرهی پدر همیشه از یک خشونت عجیب مردانه پ ربود .بمحض
اینکه صدای مهمیز چکمههایش بلند میشد ،همهی ما خودمان را از
کاملاً واضحاست که آهنگ باید ح ّس درست شاعر در لحظٔه سرودن
من میخواهم نگاه او را داشته باشم اما در پنجره خودم شعر و ح ّس شعر را بیان کند .اما در مورد تصویر ،شاید توضیح کمی دیدرس و دسترس او دور م یکردیم.
مشکلتر باشد؛ این که چطور موسیقی که یک عنصر شنیداری هست نشسته باشم همین پدر عاشق شعر بود Vol. 21 / No. 1265 - Friday, Nov. 15, 2013
میتواند تبدیل به یک عنصر دیداری شود .یک مثال کلیشه در مورد در جوانی احساسات ریشههای سستی دارند فقط جذبهشان بیشتر
ساخت یک نمونه بد میان آهنگسازها متداول است که بد نیست برای است اگر بعداً بوسیله فکر رهبری نشوند و یا نتیجه تفکر نباشد خشک من عاشق قصههای پدر بزرگ بودم .به قصه که گوش م یدادم دچار
طنز هم شده اینجا بیان کنم .این که خوانندهای در حال خواندن و تمام میشوند .من به دنیای اطرافم به اشیاء اطرافم و آدمهای احوال مالیخولیائی خاصی میشدم .
است که «هوار هوار بردن دار و نداره مارو» ...و بسیار خوشحال بنظر اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم آن را کشف کردم و وقتی
میرسد ،آهنگ هم ۶/۸هست و همه هم دارن با آهنگ دست میزنن خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم؛ کلمههای تازه که مربوط به هنوز دفترچههای مشق کلاس دوم و سوم دبستانم را دارم .تمام
و میرقصن .خوب این در تمام این سه عنصر که گفتم مشکل دارد. همان دنیا میشود .اگر میترسیدم میمردم ،اما نترسیدم و کلم هها را ثروت مرا کاغذهای باطلهای تشکیل م یداد که در طول سالها جمع
برای درک بیشتر ،من حدود ۳۰ثانیه مثال از میان کارهایی که بر واردکردم .بهمن چه این کلمه ها هنوز شاعرانه نشده است «جان که
کردهبودم.
روی اشعار فروغ ساختم ،میزنم . دارد»؛ شاعرانهاش م یکنیم . کاغذهائی که دست دوستانم روزی بر آنها نشانهای نقش کرده ،خطی
یکی از خوشبختیهای من این است که نه زیاد خودم را در ادبیات
کلاسیک غرق کردهام و نه خیلی زیاد مجذوب ادبیات فرنگی شدهام. کشیده و یا تصویری طرح کرده است .
سه -عروسک کوکی مثال تصویر :در ابتدا بگویم قطعاتی که من دنبال چیزی در درون خودم و در دنیای اطراف خودم هستم ... پس از دوران دبستان حالات متفاوتی داشتم .گاهی دختر شیطانی
امروز به عنوان مثال گوش م یدهیم ،از آلبومیاست که من و خواننده اما در تولدی دیگر باید گفت من در مورد کارهای خودم قاضی بودم که از روی دیوار بالا میرفتم و مثل پسرها روی نوک درختها
خوب شهرمان ،خانم فرشته فرمند کار کردیم .ایشان در سالن حضور ظالمی هستم .عیب کار من این است که هنوز همه انچه را که مینشستم و مثل شیطانک با کارهایم دیگران را به خنده م یانداختم .
دارند و من از ایشان تشکر م یکنم .خواهش م یکنم به این بیت توجه م یخواهم بگویم نمیتوانم بگویم … همیشه از جنبههای مثبت وجود اما گاهی دختر غ مزدۀ بهانه گیر و لجوج و حساسی بودم که با کمترین
کنید :خیره شد در دود یک سیگار ...تصور ما از دود یک سیگار چیه؟ خودم فرار م یکنم و خودم را میسپارم به دست جنبههای منفی آن .
یک دود غلیظ که در هوا م یپیچه و با دو ِد پک بعدی مخلوط میشود. من سی ساله هستم و سی سالگی برای زن سن کمال است .بهرحال بهانه ساعتها با صدای بلند گریه م یکردم .
من با این تصور ،سعی کردم این دود را با موسیقی به تصویر بکشم. ی کجور کمال اما محتوای شعر من سیساله نیست؛ جوانتر است .باید در دبیرستان بود که به شعر علاقهمند شدم .اولین شعرم با مصرع دور
قبل از این که به موسیقی گوش بدهیم خواهش م یکنم این قسمت را
با آگاهی و شعور زندگی کرد . از اینجا دور از اینجا شروع میشد.
و م یترسم زودتر از آنچه که فکر میکنم بمیرم و کارهایم با دقت بیشتری گوش بدهید .برای به تصویر کشیدن این دود ،مصرع همان زمان بود که غزل پشت غزل میساختم اما هرگز چاپشان
اول ادامه پیدا م یکند و خواننده مصرع دوم را همچنان که انتهای
ناتمام بمانند ... نکردم .
م یخواندم ،م یخواندم .دیوان پشت دیوان و بناچار پس م یدادم.
و م یترسم زودتر از آنچه که فکر میکنم بمیرم و کارهایم مصرع اول هنوز شنیده میشود شروع م یکند .یعنی یه لایه جدید نم یدانم آنچه از خود و با خود زمزمه م یکردم شعر بود یا نه اما
روی لایه قدیمی میاد ،و در تکرار یک هارمونی جدید یا یک لایه
ناتمام بمانند ... هرچه بود (من) آن روزها بود .
خانه سرد بود .پدر عبوس و محیط خانه نامهربان .هنوز کلاس هفتم
و م یترسم زودتر از آنچه که فکر میکنم بمیرم و کارهایم جدید ،که همون دو ِد پک بعدی هست هم به این لایه اضافه میشود. بودم که نوه خاله مادرم ،شاپور را شناختم .او مجلسآرا بود .قصههای
امیدوارم مفهوم باشد .باهم گوش م یدهیم ناتمام ... خندهدار م یگفت .شاید برای فرار از آن نامهربانیها عاشق شاپور
شدم .شاید بی مهری پدر و رغبت او برای ازدواج مجدد مرا آوارهی
ازدواجی زودرس کرد .
اشاره :۲ ساده و ب یتکلف به ازدواج او درآمدم . اشاره :۱ 30سال مکیو تسیب /شماره - 1265جمعه 24نابآ 1392
متن پیش رو ،برگردان سخنرانی رهام بهمنش است که زنی ۱۷ساله که تنها دوره اول متوسطه را به پایان رسانده بودم، ماه پیش یادمان فروغ فرخزاد در ونکوور برگزار شد .این
بهدرخواست ما این متن توسط سخنران در اختیار شهروند مراسم که به ابتکار انجمن هنر و ادبیات تدارک دیده شده بود، 30
ب یسی قرار گرفت .این سخنرانی در مورد چگونگی ساخت کتاب اسیر را منتشر کردم. دکتر احمد کریمی حکاک سخنران اصلی این برنامه بود که
موسیقی بر روی اشعار فروغ فر خزاد است که به انگیزهی متن کامل سخنرانی ایشان را تحت عنوان «فروغ و دخترانش»
یادمان فروغ فرخزاد تهیه شد هبود .رهام بهمنش در ارایه اولین مجموعه اشعارم
برنامهاش از نرمافزار تصویری پاورپوینت بهره برد تا مثا لهای در اهواز تولد پسرم کامیار نیر نتوانست اختلافات و ناهمگونیها را در هفته آینده چاپ خواهیم کرد.
شنیداری و همینطور گوش فرا دادن به نمونه آهن گها که میان من و شاپور کمتر کند؛ پس به تهران بازگشتم و از شاپور جدا فریده نقش ،محمد محمدعلی و ُرهام بهمنش از دیگر سخنرانان
از ساخت ههای خود او است ،انتقال موضوع راحتتر صورت شدم .علاوه بر دخالت دیگران سرسختی خود من عامل بزرگ دیگری این مراسم بودند که نظرات و سخنان آ نها به تدریج در این
بپذیرد. بر این جدائی بود . صفحه منتشر خواهد شد.
[شهروند بیسی] چه م یشود کرد ،اخلاق و رفتار من خاص خودم است .درعین در ابتدا بنا داشتیم تا همهی این سخنان را در یک مجموعه
اینکه بی نهایت مهربان ،رئوف و حساس بودم ،هیچ چیز و هی چکس تقدیم خوانندگان شهروند ب یسی نمائیم ،اما ب هدلایلی
ُرهام بهمنش نمیتوانست مرا از فکر و تصمیمی که داشتم منصرف کند .انتخاب نتوانستیم از انجام آن برآئیم .اما قول میدهیم تا همین
میان زندگی و شعر .سرسختی من ،انتخاب را به سوی شعر لغزاند .
یک :بیاییم همه تصور کنیم که امروز جمعهاست .یک بعدازظهر من از آن ادمهائی نیستم که وقتی م یبینم یک نفر به سنگ م یخورد مجموعه بزودی در وبسایت شهرگان قرار داده شود.
ابری پاییزی جمعه که هر لحظه ممکناست دل آسمون بترکد و و سرش م یشکند ،دیگر نتیجه بگیرم که نباید به طرف سنگ رفت. [شهروند ب یسی]
باران ببارد .فروغ هم روی آن صندلی نشسته و در حال سرودن شعر
جمعه است .برای این که ح ّس و حال جمعه را به شما القا کنیم من و من تا س ِر خودم نشکند معنی سنگ را نمیفهمم. فریده نقش
خواننده اپرا خانم “کتی فیتزپتریک” یک قطعه نوستالژیک از مجید من جانب شعر را گرفتم و پیون ِد سس ِت دو نام ،گسست .
شعربرای من جفتی است که کاملم م یکند با او درد دل م یکنم. فروغ از زبان فروغ به گزینش فریده نقش
انتظامی اجرا م یکنیم.
دریچ های است که مرا به هستی مرتبط میسازد . و این منم
شعر برای من مثل پنجرهای است که هر وقت به طرفش م یروم زنی تنها
خود بخود باز میشود .خوبیش این است که آدم وقتی شعر میگوید، در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودۀ زمین
میتواند بگوید من هم هستم یا من هم بودم . و یاس سادۀ و غمناک آسمان
من در شعر خودم «چیزی را جستجو نم یکنم» بلکه در شعر خودم و ناتوانی این دستهای سیمانی
تازه خودم را پیدا م یکنم .
فشار زندگی ،فشار محیط و فشار زنجیرهائی که به دست و پایم
بسته بود و من با همۀ نیرویم برای ایستادگی در مقابل آنها تلاش
م یکردم ،خسته و پریشانم کرده بود .من م یخواستم یک زن یعنی
یک بشر باشم .من میخواستم بگویم که من هم حق نفس
کشیدن و حق فریاد زدن دارم.
اکنون شعر برای من یک مسألهی جدی است .جوابی است که
باید به زندگی خودم بدهم .
در اسیر من فقط یک بیا نکننده ساده از دنیای بیرونی بودم ،اما بعداً
در دیوار ،شعر من ریشه گرفت و ب ههمین دلیل موضوع شعر برایم
عوض شد .دیگر شعر را تنها در بیان یک احساس منفرد درباره
خودم نم یدانستم بلکه هرچه شعر در من بیشتر رسوخ میکرد
من پراکند هتر م یشدم و نیازهای تازهتری را کشف میکردم .
اصلًا شعر اگر که به محیط و شرایطی که در آن به وجود میآید و In touch with Iranian diversity
رشد م یکند ب یاعتنا بماند هرگز نمیتواند شعر باشد .تصور م یکنم
کسی که یک کار هنری م یکند ،باید اول خودش را بسازد و کامل
کند بعد ازخودش بیرون بیاید و به خودش مثل یه واحد از هستی و عکس :اهدایی ُرهام بهمنش
وجود نگاه کند تا بتواند به تمام دریافتها ،فکرها و حسهایش یک
دوم -معنا حس تصویر :در جایگاه یک آهنگساز ۳ ،عنصر مهم حالت عمومیت ببخشد .
نیما را خیلی دیر شناختم و شاید به معنی دیگر خیلی بهموقع .است که وقتی من م یخواهم روی یک شعر ماندگار از شاعر معروفی
بعدها نیما عقیده و سلیقهی تقریباً قطعی مرا راجع به شعر ساخت .و مثل فروغ آهنگی بنویسم باید در نظر بگیرم .در همین ابتدا باید عکس :اهدایی سیامند زندی
ی کجور قطعیتی به آن داد .من میتوانم بگویم که مطمئن هستم از بگویم که این سه عنصر در جاهایی بسیار نزدیک بههم و آمیخته
هستند و مرزهای مشترک دارند .خیلی نیازی نیست که اینها را لحاظ فرمهای شعری و زبان از دریافتهای اوست که دارم استفاده من چهارمین فرزند خانواده بودم.
مفصل توضیح بدهم چون کاملًا مشخص هستند .وقتی صحبت از معنا م یکنم. مادر یک زن به تمام معنی بود .ساده دل ,کودک وار و خوش باور؛ زنی
میشود ،یعنی ای نکه آهنگ باید به انتقال بیشتر معنی شعر کمک
کند و تنها ب هعنوان یک موسیقی متن عمل نکند .در مورد حس هم من به علت خصوصیات روحی و اخلاقی خودم و مثلًا زن بودنم آویخته به تمام سن تها و قراردادها.
طبیعتاً مسائل را به شکل دیگری م یبینم. چهرهی پدر همیشه از یک خشونت عجیب مردانه پ ربود .بمحض
اینکه صدای مهمیز چکمههایش بلند میشد ،همهی ما خودمان را از
کاملاً واضحاست که آهنگ باید ح ّس درست شاعر در لحظٔه سرودن
من میخواهم نگاه او را داشته باشم اما در پنجره خودم شعر و ح ّس شعر را بیان کند .اما در مورد تصویر ،شاید توضیح کمی دیدرس و دسترس او دور م یکردیم.
مشکلتر باشد؛ این که چطور موسیقی که یک عنصر شنیداری هست نشسته باشم همین پدر عاشق شعر بود Vol. 21 / No. 1265 - Friday, Nov. 15, 2013
میتواند تبدیل به یک عنصر دیداری شود .یک مثال کلیشه در مورد در جوانی احساسات ریشههای سستی دارند فقط جذبهشان بیشتر
ساخت یک نمونه بد میان آهنگسازها متداول است که بد نیست برای است اگر بعداً بوسیله فکر رهبری نشوند و یا نتیجه تفکر نباشد خشک من عاشق قصههای پدر بزرگ بودم .به قصه که گوش م یدادم دچار
طنز هم شده اینجا بیان کنم .این که خوانندهای در حال خواندن و تمام میشوند .من به دنیای اطرافم به اشیاء اطرافم و آدمهای احوال مالیخولیائی خاصی میشدم .
است که «هوار هوار بردن دار و نداره مارو» ...و بسیار خوشحال بنظر اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم آن را کشف کردم و وقتی
میرسد ،آهنگ هم ۶/۸هست و همه هم دارن با آهنگ دست میزنن خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم؛ کلمههای تازه که مربوط به هنوز دفترچههای مشق کلاس دوم و سوم دبستانم را دارم .تمام
و میرقصن .خوب این در تمام این سه عنصر که گفتم مشکل دارد. همان دنیا میشود .اگر میترسیدم میمردم ،اما نترسیدم و کلم هها را ثروت مرا کاغذهای باطلهای تشکیل م یداد که در طول سالها جمع
برای درک بیشتر ،من حدود ۳۰ثانیه مثال از میان کارهایی که بر واردکردم .بهمن چه این کلمه ها هنوز شاعرانه نشده است «جان که
کردهبودم.
روی اشعار فروغ ساختم ،میزنم . دارد»؛ شاعرانهاش م یکنیم . کاغذهائی که دست دوستانم روزی بر آنها نشانهای نقش کرده ،خطی
یکی از خوشبختیهای من این است که نه زیاد خودم را در ادبیات
کلاسیک غرق کردهام و نه خیلی زیاد مجذوب ادبیات فرنگی شدهام. کشیده و یا تصویری طرح کرده است .
سه -عروسک کوکی مثال تصویر :در ابتدا بگویم قطعاتی که من دنبال چیزی در درون خودم و در دنیای اطراف خودم هستم ... پس از دوران دبستان حالات متفاوتی داشتم .گاهی دختر شیطانی
امروز به عنوان مثال گوش م یدهیم ،از آلبومیاست که من و خواننده اما در تولدی دیگر باید گفت من در مورد کارهای خودم قاضی بودم که از روی دیوار بالا میرفتم و مثل پسرها روی نوک درختها
خوب شهرمان ،خانم فرشته فرمند کار کردیم .ایشان در سالن حضور ظالمی هستم .عیب کار من این است که هنوز همه انچه را که مینشستم و مثل شیطانک با کارهایم دیگران را به خنده م یانداختم .
دارند و من از ایشان تشکر م یکنم .خواهش م یکنم به این بیت توجه م یخواهم بگویم نمیتوانم بگویم … همیشه از جنبههای مثبت وجود اما گاهی دختر غ مزدۀ بهانه گیر و لجوج و حساسی بودم که با کمترین
کنید :خیره شد در دود یک سیگار ...تصور ما از دود یک سیگار چیه؟ خودم فرار م یکنم و خودم را میسپارم به دست جنبههای منفی آن .
یک دود غلیظ که در هوا م یپیچه و با دو ِد پک بعدی مخلوط میشود. من سی ساله هستم و سی سالگی برای زن سن کمال است .بهرحال بهانه ساعتها با صدای بلند گریه م یکردم .
من با این تصور ،سعی کردم این دود را با موسیقی به تصویر بکشم. ی کجور کمال اما محتوای شعر من سیساله نیست؛ جوانتر است .باید در دبیرستان بود که به شعر علاقهمند شدم .اولین شعرم با مصرع دور
قبل از این که به موسیقی گوش بدهیم خواهش م یکنم این قسمت را
با آگاهی و شعور زندگی کرد . از اینجا دور از اینجا شروع میشد.
و م یترسم زودتر از آنچه که فکر میکنم بمیرم و کارهایم با دقت بیشتری گوش بدهید .برای به تصویر کشیدن این دود ،مصرع همان زمان بود که غزل پشت غزل میساختم اما هرگز چاپشان
اول ادامه پیدا م یکند و خواننده مصرع دوم را همچنان که انتهای
ناتمام بمانند ... نکردم .
م یخواندم ،م یخواندم .دیوان پشت دیوان و بناچار پس م یدادم.
و م یترسم زودتر از آنچه که فکر میکنم بمیرم و کارهایم مصرع اول هنوز شنیده میشود شروع م یکند .یعنی یه لایه جدید نم یدانم آنچه از خود و با خود زمزمه م یکردم شعر بود یا نه اما
روی لایه قدیمی میاد ،و در تکرار یک هارمونی جدید یا یک لایه
ناتمام بمانند ... هرچه بود (من) آن روزها بود .
خانه سرد بود .پدر عبوس و محیط خانه نامهربان .هنوز کلاس هفتم
و م یترسم زودتر از آنچه که فکر میکنم بمیرم و کارهایم جدید ،که همون دو ِد پک بعدی هست هم به این لایه اضافه میشود. بودم که نوه خاله مادرم ،شاپور را شناختم .او مجلسآرا بود .قصههای
امیدوارم مفهوم باشد .باهم گوش م یدهیم ناتمام ... خندهدار م یگفت .شاید برای فرار از آن نامهربانیها عاشق شاپور
شدم .شاید بی مهری پدر و رغبت او برای ازدواج مجدد مرا آوارهی
ازدواجی زودرس کرد .