Page 32 - Shahrvand BC No.1238
P. 32
ادبیات/طنز
ازیه جایی که ..؟ نعر ههایمستانهمنیروروان یپور 32
دستم نمی فرسته.
مــی خوونم« :قیصــر که اون دور برا نیســت؟» می گــم« :خیالت بخش پنجم 32
تخت منم و تو ».صدای نوایی نوایی عاشــق بیرجندیم را می شنوم
حســابی گرفته .می گم« :این شــعر که می خوونی غم انگیزه ».می خط .دل تنگه .به همین زودی ؟ بهش خوش گذشته .چه سال متسیب /شماره - 1238جمعه 20تشهبیدرا 1392
گه »:ســرودهای جبهه هم بلدم ».می گم« :برو استراحت».می گه: خــوب .می خواد منو هرچه زودتر ببینه « تودلم می گم
«دلتنگت می شم ».می گم»:اگه نری دیلیتت می کنم ها! »... من یا قیصر؟ گوش قیصر تیز شــده .سلام مارم برسون .. In touch with Iranian diversity
پوزخند شــوپنهاور که الهی دق بیاره حالیم می کنه که باید احتیاط می گم مارلی تو بار یا تو کافی شاپ… قیصر باهوشه .می
کنم .می گم » :برای خودت می گم ،اگه حنجرت پاره بشــهخانواده گه مگه:«خونه و زندگی نداری؟ مگه قیصرمرده؟ مگه ما فصل چهارم Vol. 20 / No. 1238 - Friday, May 10, 2013
ات می رند شــکایت .تازه من یه عاشقه بدون حنجره نمی خوام …». امریکایی هستیم …؟» درسته .مارلی می گه اندی هم می قیصر پاشو می زاره رو صندلی پاشنه کفششو می کشه بالا .می خواد
مــی گه« :من بی خانمانم .خانمانم تویی ».فکرمیکنم داشــتن یه آد ..قیصرم بایدباشــه .مارلی می گه یه مسئله هست که بره آدم کشــی؟ وایمیسه شــق و رق .اخماش توهم « :اینمشد زار و
عاشق مشنگم بد نیست. باید باهاتون درمیون بزاریم … می گم درباره نعره مستون زندگی ؟» می گم » :چطــور؟» می گه« :آخه نه تختی نه بختی ».
می گم« :پس اقلا سیما بینا بخوون» .اون وقت یه دستمال رنگی هم صــدای قیصر فقط چرتمو پاره می کنه خودم پارهنمی شــم ….جم
می دم دستش که وقتی می خوونه تکون تکونش بده . که نیست ؟ نمی خورم .نمی گم اگه دو رزو پیش گفته بودی ،راست می پریدم تو
شــروع می کنه« :خال هندو منو کشــت و خال هندو منو کشــت تا فردا بشه و مارلی و اندی بیان ،قیصر قیصری رو می زاره بغلت .نمی گم دق بیاری که منو دقدادی این همه سال .حرف نمی
….شفتالو فروش سرکوچه منو کشت». در کوزه و می افته به جون خونه .منم جامو پهن می کنم زنم بد جوری تو یاهو مسنجرم… داد می زنم آهای شوپنهاور کجایی
تابلو پوزخند شــوپنهاور جم نمی خــوره ..یواش یواش دارم فکر می تواینترنت .درست کنار یاهو مسنجر وفیس بوک… .بهانه: ..قیصر می گه« :خریدآبجی ؟ شاید کسی درخونه مونو زد ».یادم می
کنم چطوری پوزشــو بزنم که نخنده اما شاید اون پوز منوزد از کجا «دنبال کلاس زبان می گردم برات ».قیصرمی گه به کارت آد که بیست ساله کسی نیومده خونه مون .یادم می آد که جمعه ها
معلوم این که دقــه به دقه می رم نگاه می کنم که با جمله های بی که شنبه هاکه یک شنبه ها . ..می گم« :می آی شوپنهاور ..می آی با
مزه اش یه چیزی گفته یا نه خودش مزه یه چیزیمی ده .نمی دونم برسدختر .بعد پشت گوششو می خارونه : هم بریم خرید ».قیصر می گه « :حواست ؟» می گم « :بزنبریم… »
چرا دیگه از هیچی نمی ترســم حتی از قیصرو با این سر نترسم می «تو یه کاره ای بودی انگار …راستی چه کار ه بودی؟ » مارلــی ،مارلی گیس بریده .،تشــک… دونفــره ش خوبه « ملافه؟
ترسم سند بدم دست اطلاعات و امنیتکشور… به خودم می گم یه چکاره بودم؟ آها من کار و بارمو عوض کردم قیصر ،مجاور دونفره ..بالش …پتو .مبل …»دســت می کشمرومخمل مبل دلم
جوری برو که ســند دست کســی ندی از این همه عاقلی کیف می شــدم .مجاور یاهو مسنجر… وجدان می آد که عذابم بده می خواد ببرمش خونه ،بزارمش تو هال و با عاشق زیر بارونم بشنیم
کنم ..شوپنهاور می گه :انشتین … میزنم تو پوزش .عاشــق بیرجندی می خونه« :هرکسی فیلم قیصرنگاه کنم ..همون جا کهفرمون داد می زنه« :قیصر…کجایی
همین جوری که دارم با یاهو مســنجر ور می رم می رم روی کسونی کارخودش بار خودش …» عاشق زیر بارونم پاک حواسمو که داداشتو کشتن …» دلم می خواد باعاشق بیرجندی بشنیم رو مبل
که تقاضای دوستی دادند همه خوش تیپا …از هرعکسیخوشم بیاد برده … .«سی و پنج سالمه … از پانزده سالگی دچارشدم و صحنه آخرقیصرو تو کافه نگاه کنم تا این قدر نوایی نوایی نخوونه.
روش کلیک می کنم … بعد می رم رو عاقلا…همه عاقلا… شــوپنهاور عزیزک …» این کلمه رو از من یاد گرفته من از یکی دیگه دلم می خواد بگم معاشــرت ،معاشرت بد جوری عاشقتم با این که
می گه« :شما آدم ها رو می خواید تاموضوعه داستان هاتون باشند…. .منیرویوحشــی تو چه طورقدر خودتو نمی دونستی؟ خیلی خری .با این که می خوام بکشــمت وقتی از شوپنهاور حرف
یکی دیالکتیک باشه… یکی مارلی… یکی شوپنهاور باشه یکی بره زیره کی عاشق پونزده ساله داشته؟ لیدی گاگا می گه »:دروغه می زنی وقتی می گی دســت ازنوشتن وردار .دلم می خوادبرای یه
بارون وایســه….یکی بد اخلاق باشــه یکی مرموز باشه… ..تو داستان دروغه …» می گم»:برو گمشو زنکه اجنبی خانم گوگوش دفعه هم که شده صدای قدم های قیصرو نشنوم .با صدای قدم های
هاتون مومیاییشون می کنید» . مــی خوونه ..توی اون کوچه پشــتی …» می گم »:خانم شوپنهاور بیدار بشم و باهاش راه برم تو کوچه باغها اما شوپنهاورکه
می نویسم« :بی انصاف … حقیقت یه چیز دیگه س .ح حقیقت می گوگــوش غصه نخور بلاخره بایدمــی فهمیدی که یکی
پیچــه دور گردنم و می خــواد خفه م کنه .داد می زنم تو ایندک و بالاتر از خودت هست »..خانم گوگوش و لیدی گاگا می شیرازی نبود ،بود؟کلک می زنی معاشرت؟ کلک ،کلک؟
دیار کسی نیست که … رن رو هوا .موندم که چرا نگفتی ،نگفتی اینهمه سال؟ کارت بکش دختر …چی گفت؟ دختر؟ کارتم می کشم نه یکی ده تا
یکی می آد بالا می گه من هســتم من با اژدهــای درونم تورا …می ..جون می دم جون می ســونم …از تو یاهو مسنجرم میپرم بیرون
ترسم فوری دیلیتش می کنم . تا اومدم بجنبم دیدم قیصر کنارته . ..یه بار دیگه نمی گی دختر … یه بار دیگه ..شاید همه رو واسه من
دیالکتیک می آد بالا می گه« :کون لق به انگلیســی چه می شه؟» -آه جانســوزم می ره تو یاهو مســنجرو عاشــق می خره؟ مگه خره ؟چشم قیصر برق میزنه ..توهم انگاری خوشحالی
می گم » :توهنوز تونخ کونی که بارون بزنه؟» می گه« :نهاینو جدی زیربارونم می گه انگاری طوفان شد و وایمسه روبروی پنجره تا عکسا نه؟ می گم چه گفتی اون اون کلمه ..یادش نیست می فهمم که این
می گم اگه بخوام برای یکی بگم کون …» می گم« :کار سختی نیست یکی یکی از در و دیوار نیفتن ..می نویسم« :آدما دیرمی فهمن که از همه سال آبجی تو زندگیمریده… دوباره می رم تو یاهو مسنجر .نکنه
اول نشونش بده بعد بجنبونش». هســتی ساقط شدن …» دستم نمی فرسته .می گه:«حیا!» .می گم: شوپنهاور رفته باشه …عاش ِق بیرجندی گلوش گرفته عاشق زیر بارونم
می گه« :این که پانتومیمه …» بی خیال دیالکتیک می رم تو گوگول. در ودیوار اتاقش رو نشــونم می ده … پر عکس .عکس های خودم …
کارت اعتباری …اولین دفعه اســت برای خودم می کشــم ..آخرین «چرا؟» .می گه » :نزن به صحرای کربلا ».می گم » :به چشم «.
مــدل لباس ها ،کیف ها ،کرم ها و ماتیک ها بزن برو جلو ..صدای شوپنهاور می آد جلو.عاشــق زیر بارونم عکس های رو در ودیوار رو باحجاب بی حجاب …
پای قیصر .یاهو مسنجر خاموش .وایمیسهتوچهارچوب در »:نشنیدی نشونم می ده و می گه« :من از کلیات تو عکس دارم نهاز جزئیات». تخت ده روز دیگه می رسه .اخم قیصر تو هم .می گم یه عمری من
صدامو بیا یه لقمه بزن … » دستم می نویسه« :جزئیات یعنی چه؟» اما من نمی رم تو جزئیات .. صبرکردم ده روز هم تو .می گه نوکرتم ..تلفنم می زنگه…ماری پشت
می زنم و قیصر هی می روفه و می سابه هی می خره و می زاره هی
می پزه …تا وقتی مارلی و اندی می آن .. نمی زارم بفرسته .پیغام بعدی می آد بالا.
ماچ وبوسه و بغل و قیصرمعرکه گیر .اندی ر وکه می بینه ،تاهیچ کی «احیانا یه عکســی از خودت برام می فرستی ازمچ دست … ؟» .حالا
هیچی نفهمه دســتی به پشتش دستی به شونه ش…خوش اومدین. چــه کنم؟ یه نگاه به مچ دســتم یادم می ده کــه تقلبم بدچیزی
دوتا بطری شراب می رن قاطی ویسکی ها ،ودکاها و شراب ها …مارلی نیست …گوگولشو می گیرم …می نویسم« :مچ دست یک نویسنده …»
می گه چه خونه ای؟ چه باری.قیصر می گه« :صفا» و زل می زنه به جواب می آد« :دســت نویسنده دیدن داره؟» مینویسم« :مچ دست
اندی .مارلی می گه« :چه گفت؟» ســاقی می شه قیصر .اندی می گه هنرپیشــه …» می آد چه جورم می آد… مچ دســت مری استریپ
حالا نه … مارلیمی ره بالا و گونه هاش و خنده ها ش… قیصر سنگ
تموم می زاره و نمی زاره هیچ گیلاسی خالی بمونه ..می ریزه تو جام بدنیست… می فرستم.
انــدی که نمی دونه از این همه صفا کجا خودشــو گم و گور کنه … می گه« :حالا مچ پا …؟» می رم رو برنامه های اســکار… ردیف پاها
مارلی می گه بخور اندی …قیصر می گه« :ســامتی …».مارلی می …مچ و ســاق و رون .مچ پای نیکول کیدمن حرفنداره ..می فرستم
گه« :سالوت …» .اندی می گه« :پس کی حرفمونو بزنیم» .مست می
شــیم … قیصر می گه« :چی می گه؟ …» میشم مترجم …قیصرمی و می خوونم.
گه« :مستی و راستی» ومی ره رو دور » ما ایرونی ها «.. همونی که این سال ها فکر می کردم … سفت و تو پر… .
خودش می ریزه تو خندق بلا ومی ریزه دوباره برای اندی : قد می کشــم .تو راه پیداکردن مچ دست و پا یه پرونده باز می کنم:
«شــب می خوریم تا بیخــش صبح هم صبوحــی ».مارلی می گه: «اندام های زنانه ».و موقع برگشــتن هر چه هست و نیسترو جمع
«صبوحی ؟» اندی می گه« :همیشه مستید ؟ » می کنم بناگوش ،ران ،بازو ،ساعد ،گردن درهمه حالات و… به خودم
می گم آدم عاشــق که حالیش نیست شــاید یهچیز دیگه ای هم
« اگه پا بده .» خواســت.ویه دفعه دست می کشم به شونه هام به ساق پام به دستام
اندی می گه« :همین .» …ای وای …این جوری رفتم تو اینترنت؟نه ماتیکی نه ریملی نه لباس
مارلی می گه« :ولش کن اندی به یه ورش .» دک و درستی؟ چه ناخونی ..چه دستی ..لیست خرید می آد رو میز:
جام پر می شــه می ریزه رو پیشخون… تا نخوری دست نمی کشم .. اولیش لاک ماتیک پودرمودر هرچه که هســت ونیســت .اینترنت
قیصردیگه حالیش نیست. داره عروسم می کنه ..عروس خانم دوباره گوگولشو می گیره کلاس
مزه لوطی خاکه اما تا دلت بخواد مزه داریم ….نگاه می کنه به مارلی های شــنا ،وزنهبرداری … از فردا از فردا ..فردا ؛ فردا فردااااااااااااااااا…
و می ریزه برای اندی …می خوام بگم « :قیصر،قیصر می خوای اندی بلند می شــم پائیــن خونه تکونی عیده انــگاری .درو از داخلمی
بندم یه دفعه اگه قیصر بشه همون قیصر قدیم ..می نویسه« :دورت
رو مست کنی که ..» بگردم…» .چند ســاله هیچکی بهم نگفته دروتبگردم؟ چند ســاله
اندی می گه« :اما اگر .» فقط دور یکی گشتم .این قده گشتم که سرگیجه و گه گیجه باهم
مارلی می گه« :خب بگو .» گرفتم ..می نویســه :ما می تونیم تا ابدعاشق باشیم .آه می کشم آه
و انــدی می گه و می گه و می گه ..و من نمی گم و نمی گم و نمی ..می گه بازم انگاری طوفان ؟می گم آه منه عزیزک … دورآهت بگردم
گم ..قیصرمی گه« :چی زر می زنه …» .چه جوری بگمچه جوری بگم من .می رم تو هوا مینویسم :چیز دیگه ای نمی خوای …مثلا عکسی
که قیصر نپره هوا نزنه کافه رو ،خونه رو ،و اندی و مندی رو یکی کنه؟
می گم« :مارلی من چه جوری بگم؟»مارلی حالیش نیســت .زیر لب
داره آواز می خونه بعد دست قیصررو می گیره می خنده و اندی هم
می خنده قیصر تابناگوش سرخ …هر چی باشه َمرده …
ازیه جایی که ..؟ نعر ههایمستانهمنیروروان یپور 32
دستم نمی فرسته.
مــی خوونم« :قیصــر که اون دور برا نیســت؟» می گــم« :خیالت بخش پنجم 32
تخت منم و تو ».صدای نوایی نوایی عاشــق بیرجندیم را می شنوم
حســابی گرفته .می گم« :این شــعر که می خوونی غم انگیزه ».می خط .دل تنگه .به همین زودی ؟ بهش خوش گذشته .چه سال متسیب /شماره - 1238جمعه 20تشهبیدرا 1392
گه »:ســرودهای جبهه هم بلدم ».می گم« :برو استراحت».می گه: خــوب .می خواد منو هرچه زودتر ببینه « تودلم می گم
«دلتنگت می شم ».می گم»:اگه نری دیلیتت می کنم ها! »... من یا قیصر؟ گوش قیصر تیز شــده .سلام مارم برسون .. In touch with Iranian diversity
پوزخند شــوپنهاور که الهی دق بیاره حالیم می کنه که باید احتیاط می گم مارلی تو بار یا تو کافی شاپ… قیصر باهوشه .می
کنم .می گم » :برای خودت می گم ،اگه حنجرت پاره بشــهخانواده گه مگه:«خونه و زندگی نداری؟ مگه قیصرمرده؟ مگه ما فصل چهارم Vol. 20 / No. 1238 - Friday, May 10, 2013
ات می رند شــکایت .تازه من یه عاشقه بدون حنجره نمی خوام …». امریکایی هستیم …؟» درسته .مارلی می گه اندی هم می قیصر پاشو می زاره رو صندلی پاشنه کفششو می کشه بالا .می خواد
مــی گه« :من بی خانمانم .خانمانم تویی ».فکرمیکنم داشــتن یه آد ..قیصرم بایدباشــه .مارلی می گه یه مسئله هست که بره آدم کشــی؟ وایمیسه شــق و رق .اخماش توهم « :اینمشد زار و
عاشق مشنگم بد نیست. باید باهاتون درمیون بزاریم … می گم درباره نعره مستون زندگی ؟» می گم » :چطــور؟» می گه« :آخه نه تختی نه بختی ».
می گم« :پس اقلا سیما بینا بخوون» .اون وقت یه دستمال رنگی هم صــدای قیصر فقط چرتمو پاره می کنه خودم پارهنمی شــم ….جم
می دم دستش که وقتی می خوونه تکون تکونش بده . که نیست ؟ نمی خورم .نمی گم اگه دو رزو پیش گفته بودی ،راست می پریدم تو
شــروع می کنه« :خال هندو منو کشــت و خال هندو منو کشــت تا فردا بشه و مارلی و اندی بیان ،قیصر قیصری رو می زاره بغلت .نمی گم دق بیاری که منو دقدادی این همه سال .حرف نمی
….شفتالو فروش سرکوچه منو کشت». در کوزه و می افته به جون خونه .منم جامو پهن می کنم زنم بد جوری تو یاهو مسنجرم… داد می زنم آهای شوپنهاور کجایی
تابلو پوزخند شــوپنهاور جم نمی خــوره ..یواش یواش دارم فکر می تواینترنت .درست کنار یاهو مسنجر وفیس بوک… .بهانه: ..قیصر می گه« :خریدآبجی ؟ شاید کسی درخونه مونو زد ».یادم می
کنم چطوری پوزشــو بزنم که نخنده اما شاید اون پوز منوزد از کجا «دنبال کلاس زبان می گردم برات ».قیصرمی گه به کارت آد که بیست ساله کسی نیومده خونه مون .یادم می آد که جمعه ها
معلوم این که دقــه به دقه می رم نگاه می کنم که با جمله های بی که شنبه هاکه یک شنبه ها . ..می گم« :می آی شوپنهاور ..می آی با
مزه اش یه چیزی گفته یا نه خودش مزه یه چیزیمی ده .نمی دونم برسدختر .بعد پشت گوششو می خارونه : هم بریم خرید ».قیصر می گه « :حواست ؟» می گم « :بزنبریم… »
چرا دیگه از هیچی نمی ترســم حتی از قیصرو با این سر نترسم می «تو یه کاره ای بودی انگار …راستی چه کار ه بودی؟ » مارلــی ،مارلی گیس بریده .،تشــک… دونفــره ش خوبه « ملافه؟
ترسم سند بدم دست اطلاعات و امنیتکشور… به خودم می گم یه چکاره بودم؟ آها من کار و بارمو عوض کردم قیصر ،مجاور دونفره ..بالش …پتو .مبل …»دســت می کشمرومخمل مبل دلم
جوری برو که ســند دست کســی ندی از این همه عاقلی کیف می شــدم .مجاور یاهو مسنجر… وجدان می آد که عذابم بده می خواد ببرمش خونه ،بزارمش تو هال و با عاشق زیر بارونم بشنیم
کنم ..شوپنهاور می گه :انشتین … میزنم تو پوزش .عاشــق بیرجندی می خونه« :هرکسی فیلم قیصرنگاه کنم ..همون جا کهفرمون داد می زنه« :قیصر…کجایی
همین جوری که دارم با یاهو مســنجر ور می رم می رم روی کسونی کارخودش بار خودش …» عاشق زیر بارونم پاک حواسمو که داداشتو کشتن …» دلم می خواد باعاشق بیرجندی بشنیم رو مبل
که تقاضای دوستی دادند همه خوش تیپا …از هرعکسیخوشم بیاد برده … .«سی و پنج سالمه … از پانزده سالگی دچارشدم و صحنه آخرقیصرو تو کافه نگاه کنم تا این قدر نوایی نوایی نخوونه.
روش کلیک می کنم … بعد می رم رو عاقلا…همه عاقلا… شــوپنهاور عزیزک …» این کلمه رو از من یاد گرفته من از یکی دیگه دلم می خواد بگم معاشــرت ،معاشرت بد جوری عاشقتم با این که
می گه« :شما آدم ها رو می خواید تاموضوعه داستان هاتون باشند…. .منیرویوحشــی تو چه طورقدر خودتو نمی دونستی؟ خیلی خری .با این که می خوام بکشــمت وقتی از شوپنهاور حرف
یکی دیالکتیک باشه… یکی مارلی… یکی شوپنهاور باشه یکی بره زیره کی عاشق پونزده ساله داشته؟ لیدی گاگا می گه »:دروغه می زنی وقتی می گی دســت ازنوشتن وردار .دلم می خوادبرای یه
بارون وایســه….یکی بد اخلاق باشــه یکی مرموز باشه… ..تو داستان دروغه …» می گم»:برو گمشو زنکه اجنبی خانم گوگوش دفعه هم که شده صدای قدم های قیصرو نشنوم .با صدای قدم های
هاتون مومیاییشون می کنید» . مــی خوونه ..توی اون کوچه پشــتی …» می گم »:خانم شوپنهاور بیدار بشم و باهاش راه برم تو کوچه باغها اما شوپنهاورکه
می نویسم« :بی انصاف … حقیقت یه چیز دیگه س .ح حقیقت می گوگــوش غصه نخور بلاخره بایدمــی فهمیدی که یکی
پیچــه دور گردنم و می خــواد خفه م کنه .داد می زنم تو ایندک و بالاتر از خودت هست »..خانم گوگوش و لیدی گاگا می شیرازی نبود ،بود؟کلک می زنی معاشرت؟ کلک ،کلک؟
دیار کسی نیست که … رن رو هوا .موندم که چرا نگفتی ،نگفتی اینهمه سال؟ کارت بکش دختر …چی گفت؟ دختر؟ کارتم می کشم نه یکی ده تا
یکی می آد بالا می گه من هســتم من با اژدهــای درونم تورا …می ..جون می دم جون می ســونم …از تو یاهو مسنجرم میپرم بیرون
ترسم فوری دیلیتش می کنم . تا اومدم بجنبم دیدم قیصر کنارته . ..یه بار دیگه نمی گی دختر … یه بار دیگه ..شاید همه رو واسه من
دیالکتیک می آد بالا می گه« :کون لق به انگلیســی چه می شه؟» -آه جانســوزم می ره تو یاهو مســنجرو عاشــق می خره؟ مگه خره ؟چشم قیصر برق میزنه ..توهم انگاری خوشحالی
می گم » :توهنوز تونخ کونی که بارون بزنه؟» می گه« :نهاینو جدی زیربارونم می گه انگاری طوفان شد و وایمسه روبروی پنجره تا عکسا نه؟ می گم چه گفتی اون اون کلمه ..یادش نیست می فهمم که این
می گم اگه بخوام برای یکی بگم کون …» می گم« :کار سختی نیست یکی یکی از در و دیوار نیفتن ..می نویسم« :آدما دیرمی فهمن که از همه سال آبجی تو زندگیمریده… دوباره می رم تو یاهو مسنجر .نکنه
اول نشونش بده بعد بجنبونش». هســتی ساقط شدن …» دستم نمی فرسته .می گه:«حیا!» .می گم: شوپنهاور رفته باشه …عاش ِق بیرجندی گلوش گرفته عاشق زیر بارونم
می گه« :این که پانتومیمه …» بی خیال دیالکتیک می رم تو گوگول. در ودیوار اتاقش رو نشــونم می ده … پر عکس .عکس های خودم …
کارت اعتباری …اولین دفعه اســت برای خودم می کشــم ..آخرین «چرا؟» .می گه » :نزن به صحرای کربلا ».می گم » :به چشم «.
مــدل لباس ها ،کیف ها ،کرم ها و ماتیک ها بزن برو جلو ..صدای شوپنهاور می آد جلو.عاشــق زیر بارونم عکس های رو در ودیوار رو باحجاب بی حجاب …
پای قیصر .یاهو مسنجر خاموش .وایمیسهتوچهارچوب در »:نشنیدی نشونم می ده و می گه« :من از کلیات تو عکس دارم نهاز جزئیات». تخت ده روز دیگه می رسه .اخم قیصر تو هم .می گم یه عمری من
صدامو بیا یه لقمه بزن … » دستم می نویسه« :جزئیات یعنی چه؟» اما من نمی رم تو جزئیات .. صبرکردم ده روز هم تو .می گه نوکرتم ..تلفنم می زنگه…ماری پشت
می زنم و قیصر هی می روفه و می سابه هی می خره و می زاره هی
می پزه …تا وقتی مارلی و اندی می آن .. نمی زارم بفرسته .پیغام بعدی می آد بالا.
ماچ وبوسه و بغل و قیصرمعرکه گیر .اندی ر وکه می بینه ،تاهیچ کی «احیانا یه عکســی از خودت برام می فرستی ازمچ دست … ؟» .حالا
هیچی نفهمه دســتی به پشتش دستی به شونه ش…خوش اومدین. چــه کنم؟ یه نگاه به مچ دســتم یادم می ده کــه تقلبم بدچیزی
دوتا بطری شراب می رن قاطی ویسکی ها ،ودکاها و شراب ها …مارلی نیست …گوگولشو می گیرم …می نویسم« :مچ دست یک نویسنده …»
می گه چه خونه ای؟ چه باری.قیصر می گه« :صفا» و زل می زنه به جواب می آد« :دســت نویسنده دیدن داره؟» مینویسم« :مچ دست
اندی .مارلی می گه« :چه گفت؟» ســاقی می شه قیصر .اندی می گه هنرپیشــه …» می آد چه جورم می آد… مچ دســت مری استریپ
حالا نه … مارلیمی ره بالا و گونه هاش و خنده ها ش… قیصر سنگ
تموم می زاره و نمی زاره هیچ گیلاسی خالی بمونه ..می ریزه تو جام بدنیست… می فرستم.
انــدی که نمی دونه از این همه صفا کجا خودشــو گم و گور کنه … می گه« :حالا مچ پا …؟» می رم رو برنامه های اســکار… ردیف پاها
مارلی می گه بخور اندی …قیصر می گه« :ســامتی …».مارلی می …مچ و ســاق و رون .مچ پای نیکول کیدمن حرفنداره ..می فرستم
گه« :سالوت …» .اندی می گه« :پس کی حرفمونو بزنیم» .مست می
شــیم … قیصر می گه« :چی می گه؟ …» میشم مترجم …قیصرمی و می خوونم.
گه« :مستی و راستی» ومی ره رو دور » ما ایرونی ها «.. همونی که این سال ها فکر می کردم … سفت و تو پر… .
خودش می ریزه تو خندق بلا ومی ریزه دوباره برای اندی : قد می کشــم .تو راه پیداکردن مچ دست و پا یه پرونده باز می کنم:
«شــب می خوریم تا بیخــش صبح هم صبوحــی ».مارلی می گه: «اندام های زنانه ».و موقع برگشــتن هر چه هست و نیسترو جمع
«صبوحی ؟» اندی می گه« :همیشه مستید ؟ » می کنم بناگوش ،ران ،بازو ،ساعد ،گردن درهمه حالات و… به خودم
می گم آدم عاشــق که حالیش نیست شــاید یهچیز دیگه ای هم
« اگه پا بده .» خواســت.ویه دفعه دست می کشم به شونه هام به ساق پام به دستام
اندی می گه« :همین .» …ای وای …این جوری رفتم تو اینترنت؟نه ماتیکی نه ریملی نه لباس
مارلی می گه« :ولش کن اندی به یه ورش .» دک و درستی؟ چه ناخونی ..چه دستی ..لیست خرید می آد رو میز:
جام پر می شــه می ریزه رو پیشخون… تا نخوری دست نمی کشم .. اولیش لاک ماتیک پودرمودر هرچه که هســت ونیســت .اینترنت
قیصردیگه حالیش نیست. داره عروسم می کنه ..عروس خانم دوباره گوگولشو می گیره کلاس
مزه لوطی خاکه اما تا دلت بخواد مزه داریم ….نگاه می کنه به مارلی های شــنا ،وزنهبرداری … از فردا از فردا ..فردا ؛ فردا فردااااااااااااااااا…
و می ریزه برای اندی …می خوام بگم « :قیصر،قیصر می خوای اندی بلند می شــم پائیــن خونه تکونی عیده انــگاری .درو از داخلمی
بندم یه دفعه اگه قیصر بشه همون قیصر قدیم ..می نویسه« :دورت
رو مست کنی که ..» بگردم…» .چند ســاله هیچکی بهم نگفته دروتبگردم؟ چند ســاله
اندی می گه« :اما اگر .» فقط دور یکی گشتم .این قده گشتم که سرگیجه و گه گیجه باهم
مارلی می گه« :خب بگو .» گرفتم ..می نویســه :ما می تونیم تا ابدعاشق باشیم .آه می کشم آه
و انــدی می گه و می گه و می گه ..و من نمی گم و نمی گم و نمی ..می گه بازم انگاری طوفان ؟می گم آه منه عزیزک … دورآهت بگردم
گم ..قیصرمی گه« :چی زر می زنه …» .چه جوری بگمچه جوری بگم من .می رم تو هوا مینویسم :چیز دیگه ای نمی خوای …مثلا عکسی
که قیصر نپره هوا نزنه کافه رو ،خونه رو ،و اندی و مندی رو یکی کنه؟
می گم« :مارلی من چه جوری بگم؟»مارلی حالیش نیســت .زیر لب
داره آواز می خونه بعد دست قیصررو می گیره می خنده و اندی هم
می خنده قیصر تابناگوش سرخ …هر چی باشه َمرده …