Page 28 - Shahrvand BC No. 1263
P. 28
‫ادبیات‪/‬گفتوگو ‹‬ ‫‪28‬‬

‫گف ‌توگو با رؤیا تفتی به بهانه‌ی انتشار کتاب "سفر به انتهای پر"؛‬

‫به زنانگی در شعر معتقدم به همان اندازه که به زبان مادری!‬

‫تاثیر زیادی روی تک تک ما گذاشت‪  .‬بیشترین اثری که روی خود من‬ ‫گفت‌و‌گو‪ :‬سپیده جدیری‬
‫داشــت این بود که به هر شــعرم به عنوان یک موجودی نگاه کنم که‬
‫رؤیا تفتی‬ ‫م ‌یخواهد با هویت و شخصیت خاص خودش به صدا درآید و روی پای‬ ‫رؤیا تفتی از زنان شاعر پرسابقه‬ ‫سال مکی‌‌و تسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1263‬جمعه ‪ 10‬نابآ ‪1392‬‬
‫و به بیان دقیق‌تر‪ ،‬پیشکسوت‬
‫کرده باشــیم‪ ،‬خا ‌صتر هم م ‌یشوند‪ ...‬تفت زادگاه من است هر کجا که‬ ‫خودش بایستد و نهایتا به مناس ‌بترین فرم و اجرا برسد‪.‬‬ ‫هم دورا ِن ماست‪ .‬شاعری‬
‫بروم‪ ،‬نام خانوادگیم هم منســوب به آن است‪ .‬اما بعد از سا ‌لها که به‬ ‫در شعر کلاسیک‪ ،‬وزن و ردیف و قافیه و ‪ ...‬در هر شعر‪ ،‬باعث تفکیک‬ ‫که یکی از ویژگی‌های بارز‬
‫آنجا رفتم احساس غریبگی کردم‪ ،‬جز با کو ِه عقابش که انگار تجسمی‬ ‫و تفاوت آ ‌نها از هم م ‌یشود‪ .‬مثلا ما غزل‌های حافظ را نم ‌یتوانیم‬ ‫شعرهایش‪ ،‬زبان زنانه‌ی آنهاست‬
‫از خود من بود‪ ...‬و در شــعر بعدی هم که از ییلاق اطرافش نام م ‌یبرم‬ ‫همی ‌نطور پشت سر هم بخوانیم‪ ،‬بدون این که کسی متوجه نشود‪.‬‬ ‫و اذعان دار د که به زنانگی در‬
‫و همانطوری که در شــعر هم اشاره شــده‪ ،‬جای ‌یست که تابستا ‌نهای‬ ‫در حالی که این اتفاق برای اکثر مجموعه شعرهای امروزی می‌افتد‪.‬‬ ‫شعر معتقد است به همان اندازه‬
‫کودک ‌یام را گذراند‌هام‪ ....‬در این کتاب‪ ،‬من یک ســفر خویشتن نگرانه‬ ‫درست است که ‪ ‬ذهن هر شاعری انگار یک موسیقی درونی خاص خود‬ ‫که به زبان مادری‪ ...‬به گفته‌ی‬
‫داشتم‪ ...‬ضمن این که م ‌یخواستم ببینم آیا از پس عمومیت بخشیدن‬ ‫دارد که در شعرش بروز می‌یابد‪ ،‬اما چه تمهید یا تمهیدات دیگری‬ ‫خودش‪ ،‬فرصت بسیار مغتنمی‬
‫بــه یک مکان خاص برم ‌یآیم یا نه؟‪ ....‬و دیگر این که فکر کردم تا کی‬ ‫می‌شود به کار برد تا (به غیر از موضوع)‪ ،‬هر شع ِر یک مجموعه‪ ،‬از‬ ‫بوده حضورش در کارگاه‌های‬
‫قرار است مثلا «میدان دل آنجل» را بیشتر از «تل عاشقان» بشناسیم‬ ‫دکتر رضا براهنی؛ «کسی که‬
‫شعر دیگر متمایز گردد؟‬ ‫انگار خودش یک کتابخانه‌ی‬
‫و یا «دوبلینی ‌»ها را بیشتر از مثلا «تفتی»ها ‪.....‬‬ ‫و اگر منظورت از اندیشه‌ی شاعرانه را درست گرفته باشم‪ ،‬باید بگویم‬ ‫سیار است‪ ،‬اشراف به ادبیات ایران و جهان دارد‪ ،‬ادبیات خلاقه کار‬
‫بیشترین تاثیری که روی من داشت این بود‪ :‬حتی کسی که حرف اول‬ ‫م ‌یکند و در نقد هم که خب حرف اول را م ‌یزند‪ ».‬تفتی بر این باور‬
‫▪ ▪علت ای ‌نکه مجموع ‌ههای شعرتان را این قدر با فاصل ‌ه از هم‬ ‫است که این کارگا‌هها تاثیر زیادی روی تک تک شرکت کنندگان در‬
‫را م ‌یزند ‪ ‬دلیل نمی‌شود که حرف آخر را هم زده باشد‪.‬‬ ‫آنها گذاشته است‪ .‬م ‌یگوید‪« :‬بیشترین اثری که روی خود من داشت‬
‫منتشر کردید چه بود؟ م ‌یدانم که در فاصل ‌هی بین مجموع ‌ههای‬ ‫اولین شعرهایم در قالب چارپاره و بعد ‌یها نیمایی و سپید بود‪....‬‬ ‫این بود که به هر شعرم به عنوان یک موجودی نگاه کنم که می‌خواهد‬
‫«ســایه لای پوســت» و «ر ‌گهایم از روی بلوزم م ‌یگذرند»‬ ‫با هویت و شخصیت خاص خودش به صدا درآید و روی پای خودش‬
‫فرزندتــان به دنیا آمد و این خود م ‌یتواند دلیلی باشــد برای‬ ‫▪ ▪ای ‌نکه م ‌یگویم صاحب ســبک هستید‪ ،‬دلی ‌لاش این است‬ ‫بایستد و نهایتا به مناسب‌ترین فرم و اجرا برسد‪».‬‬
‫وقفه در سرودن شعر‪ ،‬که برای خود من هم بعد از به دنیا آمدن‬ ‫با رؤیا تفتی به بهانه‌ی انتشار سومین مجموعه شعرش‪« ،‬سفر به‬
‫فرزندم پیش آمد‪ .‬اما بیشتر کنجکاوم علت فاصل ‌های را که بین‬ ‫که در هر ســه کتا ‌بتان (به خصوص مجموع ‌هی نخست و این‬ ‫انتهای پر» (انتشارات بوتیمار)‪ ،‬به گف ‌توگو نشسته‌ایم‪.‬‬
‫مجموع ‌هی آخری) به رغم تفاو ‌تهایی که میان آنها وجود دارد‬
‫انتشار مجموع ‌هی دوم و مجموع ‌هی آخرتان پیش آمد بدانم‪.‬‬ ‫و به رغم تمام تجرب ‌هگرای ‌یهایتــان‪ ،‬یک جور امضا‪ ،‬یک جور‬ ‫▪ ▪چگونه است که شما شاعرانی که پای ثابت کارگا ‌ههای دکتر‬
‫نگاه‪ ،‬یک جور زبان به چشم م ‌یخورد که خاص رؤیا تفت ‌یست‪.‬‬
‫ـ ـراستش یک مقدار از شعرهایم‪ ،‬به دلیل مشکلی که در کامپیوترم‬ ‫براهنی بودید‪ ،‬در نهایت‪ ،‬هر کدام مســیر خود را رفتید و هر‬
‫چگونه و چقدر طول کشید تا به چنین دستاوردی رسیدید؟‬
‫پیش آمد پاک شــد متاسفانه‪ back-up .‬هم از آ ‌نها نداشتم و تا مدتی‬ ‫کدام در سبک مختص خود‪ ،‬صاحب سبک شدید‪ ،‬اما این اتفاق‬
‫هم نم ‌یدانستم که چه بر سرشان آمده‪ .‬و وقتی که خبردار شدم ظاهرا‬ ‫ـ ـالبته این که به سبک خاصی رسید‌هام یا نه را‪ ،‬فکر م ‌یکنم تو و یا‬
‫دیگر برای ‪  re-covery‬هم دیر شــده بود‪ .‬به غیر از سه چهارتایش که‬ ‫مثلا برای دوســتانی که پای ثابت کارگا ‌ههای سردمداِر جریان‬
‫به کمک حافظه بازنویسی کردم‪ ،‬احتمالا بقی ‌هشان مربوط به بخشی از‬ ‫هر کسی که از بیرون نگاه کند بهتر متوجه شود‪ .‬چون درهر حال بخش‬
‫زیادی از شعر مربوط به ناخودآگاه است و مسلما خود شاعر هم متوجه‬ ‫ساد ‌هنویســی بودند نیفتاد؛ یعنی چرا آنها اغلب شبیه به هم‬
‫زندگ ‌یام بودند که باید محو م ‌یشدند و‪ ...‬شدند‪  .‬‬ ‫هم ‌هی اتفاقاتی که در شــعرش افتاده نم ‌یشود‪ ...‬چقدرش که باید به‬
‫بعد هم‪ ،‬وقتی که یک مجموعه‌ی ‪ ۷۰-۶۰‬صفحه‌ای آماده شد‪ ،‬فضا‬ ‫انداز‌هی سابق ‌هی سرودنم باشــد‪ ،‬که البته کم هم نیست‪ .‬و چگون ‌هاش‬ ‫این اتفاق م ‌یافتد؟‬ ‫مـ ‌ینـفوکیرسمن ‌یدکونمصاهرح شبـاـامعرضاوننیویسستـنـند؟د‌هاچیگوهنمه‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫برای چاپ مناسب نبود و دست نگه داشتم و هی شعرها بیشتر و‬ ‫هم احتمالا بیشتر مربوط است به همان چگونه گفتن‪ ،‬و اعتقاد به این‬ ‫چنان که به چه گفتن‬
‫بیشتر شد تا رسید به یک مجموعه‌ی ‪ ۱۳۰-۴۰‬صفحه‌ای که در واقع‬ ‫که هر شعری نتیج ‌هی یک نگاه خلاقانه و منحصر به فرد است‪ .‬و دچار‬ ‫م ‌یاندیشــد‪ ،‬لازم است بلکه بیشتر از آن به چگونه گفتن‪ ،‬توج ِه جدی‬
‫ترجیح م ‌یدادم دو کتاب ‪ ۷۰-۶۰‬صفحه‌ای باشد‪ ...‬نسبت به برخی از‬ ‫داشــته باشد‪ .‬وگرنه عشق‪ ،‬زندگی‪ ،‬مرگ‪ ،‬تنهایی‪ ،‬جنگ ‪ ....‬موضوعاتی‬
‫مجموع ‌ههایی که چاپ می‌شود و بیش از نصف صفحاتش سفید است‪،‬‬ ‫نشدن به رخوت تکرار در خود و‪...‬‬ ‫ثابت و تکرار ‌یاند‪ .‬و البته این مختص بچ ‌ههای کارگاه براهنی نیســت‪،‬‬
‫در عین حال‪ ،‬ویژگی بارز و مشترک هر سه مجموعه شعر شما‪،‬‬ ‫دوســتان دیگری هم که این دید و دغدغه را داشت ‌هاند سبک و مسیر‬
‫فکر م ‌یکنم پرگویی هم کرد‌هام‪.‬‬ ‫برخورداری از نگرش زنانه و زبان زنانه است‪ .‬ویژگی‌ای که من‬ ‫خاص خودشان را دارند‪.‬‬
‫ضمن این که اطلاعات براهنی و بازه‌ی مطالعاتش چنان گسترده بود‬
‫▪ ▪عنوا ‌نهای هر سه مجموعه شعرتان را به نظرم بسیار دقیق‬ ‫خیلی دوست دارم‪:‬‬ ‫که خواه ناخواه ذهن ما را از زوایای گوناگون به چالش م ‌یکشید‪.‬‬
‫«کجای تاریخم؟‬ ‫نهایتا هر کدام از ما رو به منظری و از زاویه‌ی خاصی به زبان و اجرای‬
‫انتخاب کرد ‌هاید که هر کدام‪ ،‬هم ســبک شعرهای موجود در‬ ‫کجای غم؟»‬ ‫خودمان رسیدیم‪....‬‬
‫کتا ‌بها را نمایندگی م ‌یکند و هم تا حدودی محتوای کل ‌یشان‬
‫را‪ .‬خودتان چقدر به این موضوع اعتقاد دارید؟ و تا چه حد در‬ ‫«و من که عاشق سکوتم‬ ‫▪ ▪حضور در کارگا ‌ههای دکتر براهنی چقدر در شــک ‌لگیری‬ ‫‪Vol. 21 / No. 1263 - Friday, Nov. 1, 2013‬‬
‫دیوانه م ‌یشدم احتمالا ُو جیغ می‌زدم به جای شعر‬
‫انـت ـخااشـبـایر‌هکی بعنهواجاین ‌ویسسوات‪ .‬چسوننشتاا انکمنو‌یندهشیــدع؟ر بچرارا؟ی من یک حالت‬ ‫ُفرم شعر ِی شخ ِص شــما نقش داشت؟ و چقدر در شک ‌لگیری‬
‫به جای شعر جیغ می‌زدم‬ ‫اندیش ‌هی شــاعران ‌هتان؟ پیش از حضور در آن کارگا ‌هها به چه‬
‫خودبازنگــری و خوداندیشــی هــم داشــته و به همین دلیل اســم‬ ‫اگر تو نبودی‪»...‬‬
‫مجموع ‌ههایم را بر این اســاس هم انتخاب م ‌یکنم ‪ .‬شاید لازم به ذکر‬ ‫سبکی شعر م ‌یگفتید؟‬
‫باشــد که اول نام “پر م ‌یکشــم توی تنم” انتخاب شده بود که چون‬ ‫«یا من بیشتر از یک لیوان یکبار مصرف نیستم‬
‫کل مجموعه بعد از یک ســال‪ ،‬غیرمجاز شــناخته شد‪ ،‬با اضافه کردن‬ ‫یا‪....‬‬ ‫ـ ـفرصت بسیار مغتنمی بود حضور در کارگا ِه کسی که انگار خودش‬
‫چند شعر و تغییر نام به “ســفر به انتهای پر” مجددا رهسپار مراحل‬
‫یا تو بیا بلکه اقیانوس آرام سرازیر شود توی مویر ‌گهای‬ ‫یک کتابخان ‌هی سیار است‪ ،‬اشراف به ادبیات ایران و جهان دارد‪ ،‬ادبیات‬
‫چاپش کردم‪.‬‬ ‫جگرم»‬ ‫خلاقــه کار م ‌یکند و در نقد هم که خب حرف اول را م ‌یزند‪ .‬مســلما‬

‫▪ ▪دلــم م ‌یخواهد نظر خودتان را در این بــاره بدانم‪ .‬ای ‌نکه‬
‫چـقـدجرالبهباایسـنـزناتنبگگوییمدارینشعسرــمواعتلقبـدـیهدن؟وعی تقریبا پــای ثابت اکثر‬

‫مصاحب ‌ههای ‌یســت که با من شده و من هر بار ســعی کرد‌هام جوابی‬
‫بدهم که لااقل برای خودم تکراری نباشد پس اجازه بده در یک جمله‬

‫خلاص ‌هاش کنم‪ :‬به همان اندازه که به زبان مادری! ‪....‬‬

‫▪ ▪کتاب «ســفر به انتهای پَر» یک «خودنوشــت (به جای‬

‫مقدمه)» دارد که آن هم خودش شعر است و اتفاقا به باور من‪،‬‬
‫یکی از شعرهای قدرتمند کتاب‪ .‬اید ‌هی قرار دادن این شعر به‬
‫جای مقدم ‌هی کتاب ‪ -‬که خودش باعث شــده که کتاب‪ ،‬باز هم‬

‫مـتفـاوشعر‌تتارسوتپیدیگشنرهما ‌یدآیدهد‪.‬ن‪ ..‬ادی‌هتنرشعشروده ‪-‬م‪،‬آمچدگوونمهن بشعکدا الحگرسافتس؟کردم‬

‫که یک مقدار شــخصی و خصوصی شده‪ ،‬بنابراین فکر کردم بهتر است‬
‫نوعی اتوبیوگرافی حسابش کنم و به جای مقدمه بیاورمش‪...‬همین! ‪ ‬‬

‫▪ ▪امید دارم که مجموعه شعر بعد ‌یتان با فاصل ‌های نه چندان‬ ‫▪ ▪در دو شــعر نخســت کتاب‪ ،‬از «تفت» نــام برد ‌هاید و از‬

‫زیاد از سومی‪ ،‬منتشر شود‪ .‬مجموع ‌های آماده کرد ‌هاید یا هنوز‬ ‫مکا ‌نهایی حول و حوش آن‪ .‬هر چند که در «خودنوشــت (به‬

‫است‪.‬‬ ‫نوشتن‬ ‫دســت‬ ‫در‬ ‫هنوز‬ ‫که‬ ‫فعلا‬ ‫است؟‬ ‫ـدممسنوتنن‪.‬وخشوتدمن‬ ‫در‬ ‫جای مقدمه)» تاکید کرد ‌هاید بر ای ‌نکه نه «تفت ِی اهل» شد ‌هاید‬
‫هم امیدوارم‪.‬‬
‫ـ‬ ‫نه «اهل ِی تفت»‪ ،‬دوســت دارم بدانم اهــل تفت بودن به نظر‬ ‫‪28‬‬
‫متاســفانه یا خوشبختانه‪ ،‬شــعر رابط ‌هی تنگاتنگی با تغییر و تحولات‬
‫درونی و بیرونی خودم دارد و تا اتفاقی در من نیفتد و پخته نشود انگار‬ ‫باشد؟‬ ‫خـوـددترانشاعچرقدشردندمرکهشانعمر‌یداشندمنچقشدرمانقم ‌یشتدواانشتد نه‪.‬قاماشبعداضشیتازه‬
‫بخاری هم از شعر بلند نم ‌یشود!‬ ‫مکا ‌نها‬
‫به دلایلی همــواره برای ما خاص م ‌یمانند‪ .‬به خصوص اگر ترکشــان‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33