Page 26 - Shahrvand BC No.1253
P. 26
‫ادبیات‪/‬شعر ‹‬

‫چند ترجمه از فائزه پورپیغمبر (به همراه متن اصلی اشعار)‬ ‫‪26‬‬

‫‪leaning in osteoporosis,‬‬ ‫با دما و ریختی مضحک تر‬
‫‪reaching for a little more than any oxygen‬‬ ‫همین که او متلاشی شد‬
‫‪can give:‬‬
‫‪when living is in season,‬‬ ‫به نظر م ‌یرسید ما نیز یخ کردیم‪.‬‬
‫;‪they can live‬‬
‫‪but living is no reason to continue:‬‬ ‫‪A taxi brought me to your apartment building‬‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1253‬جمعه ‪ 1‬رویرهش ‪1392‬‬
‫‪everything begins:‬‬ ‫‪And there I stood.‬‬
‫‪and everything is desperate to extend: and‬‬
‫‪everything is‬‬ ‫‪I had dreamed a dream‬‬
‫‪insufficient in the end:‬‬ ‫‪Of us in a bedroom.‬‬
‫‪and everything is ending:‬‬ ‫‪The light shining upon us in white sheets.‬‬
‫‪Now I can see: even the trees‬‬
‫‪You were singing me a song of your sailing days‬‬
‫شعری از ران ویلیس‬ ‫‪And in the dream‬‬
‫‪I reached deep in you and pulled out a cardinal‬‬
‫سپیده دم ‪ ،‬پرسشی مبذول نمی‌دارد‬ ‫‪Which in bright red‬‬
‫غروب ‪ ،‬جایی برای پاسخ باقی نمی‌گذارد‬ ‫‪Flew out the window.‬‬
‫و زمان در این میان ‪ ،‬زندگی نامیده م ‌یشود‬
‫‪Sometimes when we talk‬‬ ‫فائزه پورپیغمبر‪ ،‬متولد سال ‪ ۶۸‬و ساکن شهر تبریز‪ ،‬دارای‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫در جریان بودن ‪ ،‬ساکن بودن‬ ‫‪On the phone, I think to myself‬‬ ‫مدرک کارشناسی روانشناسی عمومی از دانشگاه‏تربیت معلم‬
‫چشم به راهی و آشوبی در دل داشتن ‪...‬‬ ‫‪That the deep perfect of your soul‬‬ ‫آذربایجان‪ ،‬دان ‌شآموخته‌ی تافل در زبان انگلیسی و مدرس‬
‫‪Is what draws me to you.‬‬ ‫سطح بزرگسالان در موسسه‌ی‏فرهنگ‌کده‌ی زبان به مدیریت‬
‫تو بر آن باش تا خودت باشی‬ ‫?‪But still what soul is perfect‬‬ ‫آقای افتخاری بوده و از سال ‪ ۸۹‬به ترجمه‌ی مقالات تخصصی‬
‫باقی ‪ ،‬خود به خود درست خواهد شد‬ ‫‪All souls are misshapen and off-colored.‬‬ ‫به صورت پاره‏وقت روی آورد‌هاست‏‪ .‬در حال حاضر با ترجمه‌ی‬
‫تو جویای عشقی باش که از آنِ خودت باشد‬ ‫‪Morning comes within a soul‬‬ ‫شعر از زبان اصلی به فارسی سعی در محک زدن توانایی‌های‬
‫‪And makes it obey another law‬‬ ‫بالقوه داشته و‏پاره‌ای از فعالیت‌های مربوط به شعر و ترجمه‌اش‬
‫تا دنیایی از عشق تو را احاطه سازد‬ ‫‪In which all souls are snowflakes.‬‬
‫صداهای درونت‬ ‫در سای ‌تهای فرهنگی ادبی موجود است‏‪.‬‬
‫‪Once at a funeral, a man had died‬‬
‫یا به آسودگی فرا می‌خوانند‬ ‫‪And with the prayers said, his soul flew up in a hurry‬‬
‫و یا به سمت حقایق‪.‬‬ ‫‪Like it had been let out of something awful.‬‬
‫‪It was strangely colored, that soul.‬‬
‫اینکه زندگی در موازنه باشد‬ ‫‪And it was a funny shape and a funny temperature.‬‬
‫تصمیمش با توست‪.‬‬ ‫‪As it blew away, all of us looking felt the cold.‬‬

‫‪Sunrise asks no questions,‬‬ ‫شعری از مالاچی بلاک ‪Malachi Black‬‬ ‫شعری از دوروتی لاسکی‬
‫‪Sunset offers no answers,‬‬
‫‪and the time in between‬‬ ‫اینک درمی‌یابم‬ ‫باران با سوت می‌بارید‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1253 - Friday, Aug. 23, 2013‬‬
‫‪is called life.‬‬ ‫که درختان نیز خست ‌هاند‬
‫‪Movement, stillness.‬‬ ‫و استخوا ‌نهاشان در جلد باد‬ ‫تاکسی مقابل آپارتمانت متوقف شد‬ ‫‪26‬‬
‫‪Laughter, tears.‬‬ ‫تکیه بر پوکی استخوان زده‬ ‫جایی که من ایستادم‪.‬‬
‫‪Anticipation, apprehension.‬‬
‫‪Put forth the effort to be you,‬‬ ‫و خم به جلو گشت ‌هاند‬ ‫خواب خودمان را در اتاق خواب می‌دیدم‬
‫‪and all else will fall in to place.‬‬ ‫برای رسیدن به اندکی اکسیژن‬ ‫نور بالای سرمان به ملاف ‌ههای سفید م ‌یتابید‬
‫‪Find the love you hold for yourself,‬‬ ‫بیش از آنچه خود تولید می‌کرده‌اند‪.‬‬ ‫تو زده بودی زیر آواز روزی از روزهای قایق سواری‬
‫‪and the universe will surround you‬‬
‫‪with love.‬‬ ‫اما حیات که دلیلی برای ادامه دادن نیست‬ ‫که در آن رویا به اعماق تو رسیدم‬
‫‪There are two voices inside,‬‬ ‫و از آن ُسهره‌ای دریایی بیرون کشیدم‬
‫‪one will try to comfort you‬‬ ‫همه چیز می‌آغازد‬ ‫که در درخششی سرخ ‪ ،‬از پنجره پر زد‪.‬‬
‫‪with your desires, and the other‬‬ ‫ناامید از ادامه دادن می‌گردد‬
‫‪will offer you the truth.‬‬ ‫گاهی که پای تلفن هستیم‬
‫‪You decide.‬‬ ‫در پایان‪ ،‬قانع نگشته‬ ‫با خودم فکر می‌کنم‬
‫‪Life is in the balance.‬‬ ‫و آخر سر‪ ،‬هر چیزی مختومه اعلام می‌شود‬
‫که پختگی جان تو مرا گرفتارش ساخته‬
‫اینک درختان را نیز درم ‌ییابم‪.‬‬ ‫اما آیا چه روحی بی نقص است‬

‫‪Now I can see:‬‬ ‫که همگی بد ریخت و رنگ باخته‌اند؟‬
‫‪even the trees are tired‬‬
‫‪they are bones bent forward in a skin of‬‬ ‫سپیده با روحی سر می‌زند‬
‫‪wind,‬‬ ‫و او را مطیع م ‌یسازد‬

‫آنها همه ‪ ،‬دان ‌ههای برفی هستند‬
‫در روزی از روزهای خاکسپاری ‪ ،‬مردی جان داد‬

‫و به ادعای حضار ‪ ،‬روحش با شتاب خارج شد‬
‫انگار که از شر چیزی مفتضحانه خلاص شود‬

‫آن روح ‪ ،‬به طرز غریبی رنگین بود‬
   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31