Page 32 - Shahrvand BC No.1243
P. 32
‫تاریخ‪/‬میراثفرهنگی ‹‬

‫‪َ 32‬وهروت و َارنگ همان رودهای فرات و دجله هستند‬

‫جواد مفرد کهلان‬

‫در ولایت مرکز حکومتی امپراطوری ساسانی دو رود فرات و دجله‬
‫جاری بوده است که کتب پهلوی از اینان تحت نام وهروت و ارنگ‬
‫(رنگها) نامبرده است ولی ایرانشناسان در تعیین محل وهروت (رود‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1243‬جمعه ‪ 24‬دادرخ ‪1392‬‬
‫نیک و دارای آب صاف) و اَرنگ (یعنی آب سیلابی) با هم اختلاف‬
‫دارند گروهی به سمت سیحون و جیحون و گروهی به سمت سند و‬
‫هیرمند و گروهی به سمت ولگا و گروهی به سمت ارس و سر انجام‬
‫دارمستتر به سمت دجله متوجه شده است‪ .‬از این میان طرفداران‬
‫سیحون (سیر دریا) و جیحون (آمودریا) بودن وهروت و ارنگ بیشتر‬
‫هستند گرچه مندرجات کتب پهلوی به وضوح بیشتر اشاره به ُفرات‬
‫و ِدجله دارند‪.‬‬
‫استاد پورداود در جلد اول یشتها در مقاله رنگها= ارنگ گوید‪« :‬در‬
‫آن اسم برده‬ ‫از‬ ‫مکرراً در اوستا‬ ‫با آنکه‬ ‫اسم رودی است‬ ‫اوستا َرنگها‬
‫تعیین محل‬ ‫باز‬ ‫آن برمیخوریم‬ ‫غالباً به‬ ‫در کتب پهلوی‬ ‫شده است و‬
‫آن مشکل و بطور حتم نمیدانیم که کدام از رودهای معروف حالیه در‬
‫قاصر بودن عبارات اوستا‬ ‫‪.‬کبتهبواپسهلطوهٔی‬ ‫قدیم چنین نامیده میشده است‬
‫راجع به آن مستشرقین‬ ‫و درهم و برهم بودن مندرجات‬
‫هر یک رود معروفی را حدس زده اند‪ ،‬وندیشمان گمان میکند که‬
‫در اوستا از رود رنگها‪ ،‬سند مقصود باشد‪ .‬هارلز مینویسد که آمودریا‬
‫(جیحون) از آن اراده شده است ‪ .‬اشپیگل و یوستی و گایگر به سیردریا‬
‫حدس زده اند‪ُ .‬دلاگارد بسیار دور رفته و آن را رود معروف روسیه‬
‫ُولگا پنداشته است‪ .‬دارمستتر بکلی از مشرق منحرف گشته آن رادر‬
‫مغرب عبارت از دجله دانسته است‪ .‬مارکوارت می نویسد از بندهشن‬
‫که ذکرش بیاید مفهوم میشود که رنگها (ارنگ) رود زرافشان باشد در‬
‫بسا در کتب پهلوی اروند به جای ارنگ آمده است‪ ...‬چه از بعضی‬ ‫معنی خنجر کش و قداره بند است و این همچنین معنی لفطی نام‬ ‫سغد‪ .‬بارتولومه و وست آنرا رود داستانی و افسانه ونیم افسانه تصور‬
‫کتب به وضوح بر می آید که اروند در پهلوی اسم دجله است‪ .‬از‬ ‫کرداک (کر‪-‬داک یا کارد‪-‬اک‪ ،‬کردوک‪ ،‬یعنی شخص بُرنده)‪ ،‬کورتی‬
‫این قبیل در فصل سوم از بهمن یشت در فقره ‪ 5‬از اروند و فرات‬ ‫(کیرتی‪ِ ،‬ک ِرتی‪ ،‬یعنی بُرنده)‪ ،‬کرمانج (کر‪-‬مان‪-‬ج‪ ،‬یعنی خانوار بُرنده)‬ ‫کرده اند‪ .‬بی شک در عهد اوستا رنگها اسم رود مخصوص معروفی‬
‫و نام ُکردان سورانی (سور‪-‬ان‪-‬ی یعنی منسوب شمشیر و خنجر)‬ ‫بوده است و بعدها به مرور زمان ازتعیین محل آن قاصر آمده اند تا‬
‫و آسورستان اسم برده شده است‪ .‬در فقرات ‪ 21‬و ‪ 38‬باز اسم‬ ‫آنکه در عهد تدوین کتب پهلوی که حالا در دست داریم این رود‬
‫اروند دیده میشود‪ .‬بهمن یشت که به خصوصه از آخرالزمان صبحت‬ ‫است‪.‬‬
‫می دارد یکی از علایم ظهور سوشیانس را جنگی که در عراق واقع‬ ‫اگر اندکی در مندرجات کتاب پهلوی بندهش و بهمن یشت دقت‬ ‫رنگ و روی رود معنوی گرفته یا به قول برخی از مستشرقین مثل‬
‫کنیم به وضوح منظور از رودهای وهروت و ارنگ را همان فرات و‬ ‫رود افسانه ای شده است‪ .‬در میان احتمالات مذکوره ِسند و ُولگا کمتر‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫دجله‬ ‫م‪ 2‬ایزشفماصرلد‪ .‬ب‪2‬نا‪9‬برداایدنساتراوننددیدنریآنکجاآمکلدیهةاً بسهت‪:‬معآبنیی‬ ‫خواهد شد‪ ،‬بر‬ ‫دجله در خواهیم یافت‪ .‬قسمتی از نوشتار استاد پور داود در جلد اول‬ ‫جالب دقت است مندرجات اوستا نیز تا به یک اندازه بر خلاف این‬
‫که از‬ ‫است‪ .‬در فقره‬ ‫یشتها در مقاله رنگها= ارنگ را در این باب آورده و توضیحات خود را‬ ‫است که رنگها در مغرب و از آن دجله مقصود باشد‪ .‬در بندهش بسا‬
‫اردویسور ناهید (ارس) بر می خیزد به اندازه تمام آبهایی است که در‬
‫جهان جاری است به استثنای اروند‪ ...‬محل اردویسور ناهید در سپهر‬ ‫در داخل پرانتز بر آنها می افزائیم‪:‬‬ ‫است‪...‬‬ ‫شده‬ ‫استعمال‬ ‫بجای رنگهای اوستا‬ ‫ارنگ‬ ‫اََرگ یا‬ ‫کفلمصهٔل‬
‫"مطابق فصل بیستم کتاب بندهش هیجده رود دیگر که از سرچشمه‬ ‫بندهش می گوید‪:‬‬ ‫کتاب‬ ‫بیستم‬
‫(شمال) است‪ .‬اشپیگل اروند را همان همان ارنگ بندهش و رنگهای‬ ‫ارنگ و وهروت بر می خیزد دو باره به ارنگ و وهروت می ریزند‪.‬‬ ‫دو رود از شمال (اپاختر‪ ،‬لفظاً یعنی سمت پشتی) البرز (هربورچ)‬
‫اوستا دانسته است [ولی] مثل انکتیل ُدپرون آن را با سیر دریا یکی‬ ‫ارنگ و وهروت به اقصی حدود زمین (منظور سمت آبادان که گفته‬
‫می داند‪ .‬چنانکه ملاحظه میشود در کتب پهلوی اروند هم برای دجله‬ ‫میشده است ورای آن عمارت نیست‪ ،‬مطابق حمدالله مستوفی‬ ‫یکی به سوی مغرب (خوروران) جاری است و موسوم است به اَرنگ‬
‫در نزهتة القلوب لیس قریة وراء عبادان) میروند و به دریا ریخته‬ ‫و دیگری به سوی مشرق (خوراسان) جاری است و موسوم است به‬
‫استعمال شده است چنانکه فردوسی به صراحتاً می گوید‪:‬‬ ‫میشوند‪ .‬تمام کشورهای از آنها سیراب می گردند‪ .‬هر دو باز در دریای‬ ‫وهروت"‪.‬‬
‫اگر پهلوانی ندانی زبان به تازی تو اروند را دجله خوان‬ ‫فراخکرت (خلیج فارس و دریای عمان) به هم میرسند‪ ...‬پس از‬
‫می توان گفت که متأخرین کلمه اروند را در پهلوی به جای اََرک یا‬ ‫شرحی از این قبیل باز در فقره هشت همین فصل بندهش آمده‬ ‫در اینجا اپاختر البرز (یعنی سمت پشتی البرز) با کوهستانهای شمال‬
‫ارنگ استعمال کرده اند چه زادسپرم به عینه مثل فقره اول از فصل‬ ‫است‪" :‬من دوباره متذکر میشوم که ارنگ رودی است در خصوص آن‬ ‫عراق و ارنگ با شاخه های شرقی رود دجله (که به سمت جنوب‬
‫گفته میشود که آن از البرز (امتداد البرز به سمت غرب) می آید و به‬ ‫غربی جاری هستند) و وهروت با فرات (که در جهت جنوب شرقی‬
‫بیستم بندهش از این دو رود اوستایی اسم برده گوید از شمال کوه‬ ‫مملکت سوراک (آسور‪ ،‬آشور) می رود و در اینجا آن را آمی (آمو‬ ‫جاری است) مطابق می باشند‪".‬‬
‫البرز دو رود بیرون می آید ولی به جای آن که مثل بندهش به یکی‬ ‫یعنی آب نیرومند‪ّ ،‬شط) می نامند‪ ...‬بندهش در مت ّمم فقره مذکور‬
‫از این دو رود ارنگ و به دیگری وهروت اسم بدهد اولی را "اروند" و‬ ‫ارنگ را تا به مملکت مصر سوق در آنجا بدان اسم نیو (نیل؟) می دهد‬ ‫بارتولومه کلمه ای اوستایی به شکل رنگه را به معنی سرکش و‬
‫(در واقع این آشفته گویی به دلیل موقعیت جغرافیایی دجله=ارنگ‬ ‫سرپیچی کننده و طغیانگر گرفته است‪ .‬از اینجا می توان چنین نتیجه‬
‫دومی را "وه" می نامد‪"....‬‬ ‫گرفت که نام رود رنگها به معنی رودخانه سیلابی و طغیانگر بوده‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1243 - Friday, June 14, 2013‬‬
‫ولی استاد پورداود در ادامه صحبتهای خود به پیروی از مارکوارت و‬ ‫بوده که بین ایران و مصر واقع شده است)‪.‬‬
‫برخی ایرانشناسان دیگر اصرار دارد که بایستی به طور حتم رود رنگها‬ ‫است و این معنی طغیانگر بودن با مضمون مصرع معروف خاقانی "در‬
‫سلسله شد دجله چون سلسله شد پیچان» و معنی ایرانی نام ایرانی‬
‫(ارنگ) را باید مشرق ایران جستجو کرد و از غرب به ویژه رود دجله‬ ‫تیگری ِس (تیز) و اروند (تیز) و معنی سومری آن ادیگنا (رود تیز)‬
‫صرف نظر کرد‪.‬‬
‫همخوانی دارد و در واقع این نامهای ایرانی آن ترجمه ای از این نام‬
‫سومری هستند‪ .‬اما در مورد نام َوهروت (به معنی رود نیک و دارای‬
‫آب صاف) به نظر می رسد که آن را از ترجمه نام توراتی آن یعنی‬
‫ایوفرات (پرثمر و پرسود) و نیز با توجه به ظاهر خود نام رود فرات‬
‫(قابلیت تبدیل "ف" به "و"‪" ،‬آ" به "اُ" یا "او") و با ّمد نظر داشتن‬
‫سعید جلیلی‪،‬اسب کالیگولا ِیرهبری‬ ‫اهمیت این رودخانه در نزد صحرانشینان شمال شبه جزیره عربستان‬
‫ساخته اند‪.‬‬
‫در فرگرد اول وندیداد در باره رود رنگها (ارنگ) می خوانیم‪:‬‬
‫نیم خوردۀ اسب را به نشانۀ اعتماد بنوشند‪.‬‬ ‫مــی گوینــد "کالیگــولا" امپراتــور خونریــز روم کــه در‬ ‫«شانزدهمین جا و مسکن قبیله ای که اهورامزدا بیافرید اوپه‬
‫تا بالاخره مردی به نام "کیاس"دست از جان بشست ودر اعلان‬ ‫تحقیر‪،‬تصغیر‪،‬تحمیق و تخفی ِف مردم یَد طولایی داشــت در‬ ‫اوذئشو رنگها یعنی سرزمین کنار امواج یا سر چشمه رود سیلابی‬
‫جنگی متحورانه به پادشاه دیوانه در فرصتی مناسب شمشیر‬ ‫مســیر اعمال این سیاســت‪ ،‬روش منحصر به فردی را پیش‬ ‫دجله است‪ .‬ساکنین آنجا سر و بزرگ ندارند‪ .‬اهریمن در آنجا‬
‫زمستان دیو داده پدید آورد و تئوژیه را در آنجا مسلط نمود‪».‬‬
‫آخته را از نیام برکشید و بر پهلوی اسب فرو کرد‪...‬‬ ‫گرفته بود‪.‬‬ ‫در اینجا بی تردید با قوم تئوژیه با قبیله ُکرد توژیک ناحیه کوههای‬
‫‪ -‬از آنجا که ح ّکام و پادشــاهان خیره سر و خود رأی همگی از‬ ‫کالیگولا اســبی داشــت به نام "این ســی تاتوس" که آن را‬ ‫درسیم در سرچشمه شمالی فرات سر و کار داریم که تا قرن پیش‬
‫یک تیره و بر یک تبارند امروز هم ســردمدار و حاکم وقت ایران‬ ‫بســیار عزیز و گرامی می داشــت‪ .‬وی آن اســب را رسماً به‬ ‫قدرت نظامی مهمی به شمار می رفته اند و مطابق نوشته و‪ .‬نیکیتین‬
‫از روشی مشابه و از شگرد مذکور برای تحکیم پایه های سیطرۀ‬ ‫عضویت مجلس ســنای روم منتســب کرد و در جلســات‬ ‫در کتاب کرد و کردستان ایشان تا سالهای پنجاه قرن نوزدهم مستقل‬
‫رســمی لباس متحدالشکل سناتورها را بر آن می پوشانید و‬ ‫بودند می توانستند سی تا چهل هزار مرد جنگی خود را برای نبرد‬
‫خود‪،‬نه تنها بر عوام که اینبار بر خواص استفاده می کند‪.‬‬ ‫مسلح کنند‪ .‬معلوم میشود توژیک (تئوژیه) در گذشته های دور‬
‫سعید جلیلی که نه وزنی در سیاست و نه قدری در کیاست‬ ‫بر صدر مجلس می نشاندش‪.‬‬ ‫نامی معادل ُکرد بوده و آن به مردم ُکرد سرچشمه های رودهای‬ ‫‪32‬‬
‫دارد‪،‬اینبار "این ســی تاتوس"ی است در دست رهبری برای‬ ‫در کاخ خویش مهمانی های شاهانه ای را به نام اسب برگزار می‬ ‫دجله و فرات اطلاق میشده است ولی بعد ها به تدریج از دامنه کاربرد‬
‫به رخ کشــیدن قدرت لایتناهی ولی فقیــه نه به مردم که‬ ‫کرد و مدعووین را که عمدتا از رجال‪،‬اشراف و اعیان بودند‪،‬مجبور‬ ‫این نام دیرین کاسته شده است چه واژۀ توژیک در زبان ُکردی به‬

‫اینبار به خواص‪...‬‬ ‫می کرد که به محض ورود بر "سم"های او بوسه نوازند‪...‬‬
‫[وبلاگ مرد‌هی بی سر و سامان]‬ ‫محترم ترین و عزیز ترین مهمان ها نیز وادار می شدند تا شراب‬
   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36   37