Page 35 - Shahrvand BC No.1220
P. 35
‫هنر ‹‬

‫‪35‬‬ ‫موســیقی نواحی‪ ،‬بیان احساس فوق العاده و ارائ ‌های نو از ردیف‪ ،‬همه‬ ‫ایرج بســطامی‪ ،‬به ظاهر یکی از کسانی بود که جان خود را در زلزله‬
‫و همه نشــان دهنده خاص بودن آواز کرمان است‪.‬بگذریم؛ بسطامی‪،‬‬ ‫بم از دست داد اما ایرج‪ ،‬یکی از هزاران بود یا بخشی از تاریخ موسیقی‬
‫روز به روز مشــهورتر م ‌یشد و عجیب این که این شهرت‪ ،‬ذر‌های او را‬ ‫این سرزمین؟! از وقتی نوجوان بود م ‌یشناختمش‪ .‬ساده بود و گرم و‬
‫عوض نکرد‪ .‬همان ایرج همیشگی بود؛ همان ایرج با شوخ طبع ‌یها و‬ ‫صداییکهز یربم‬ ‫صبور مثل کویر‪ .‬نخســتین بار‪ ،‬صدای کرمان را از تهران شنیدم‪ .‬آن‬
‫لوط ‌یگر ‌یهای خاص خودش‪ .‬خیل ‌یها با او کار کردند و کمتر کسی‬ ‫روزها لاغرتر بود‪ .‬شــروع به خواندن کرد و من به سقف نگاه م ‌یکردم‬
‫حــق واقعی او را ادا کرد؛ ولی او کویری بود‪ .‬بــزرگ و روان‪ .‬رد م ‌یداد!‬ ‫کــه مبادا فرو ریزد‪ .‬به هیــچ اوجی رحم نم ‌یکرد‪.‬از بــم آمده بود تا‬
‫م ‌یدانســت کســی نم ‌یتواند قدر هنرش را بپردازد‪ .‬بــه این باز ‌یها‬ ‫ماند‬ ‫آنقدر زیــر بخواند که لقب چپ کو ‌کترین صدای تاریخ موســیقی‬
‫م ‌یخندید‪ .‬اهل اینجا نبود؛ اهل دنیا و کاسب ‌یهایش‪ .‬فقط آمده بود‬ ‫ایران‪ ،‬تنها برازنده او باشــد‪.‬هنرآنلاین نوشــته است‪،‬معیارها را به هم‬
‫بخواند و بگوید این نوع خواندن یعنی چه؟خیل ‌یها به این سادگ ‌یاش‬ ‫ریخته بود‪ .‬باید ســازی برای همنوازی با صدایش ابداع م ‌یشــد که‬
‫خندیدنــد‪ .‬به این که ح ‌قاش را خوردند و یک اخم هم نکرد؛ غافل از‬ ‫نشد‪ .‬کاش م ‌یشد پشــت خرک تار هم انگش ‌تگذاری کرد‪ .‬نوجوانی‬
‫این که همیشه ســودبرنده‪ ،‬برنده نیست‪ .‬غافل از این که هنر‪ ،‬شرط‬ ‫فواد توحیدی*‬ ‫من گذشــت و جوانی او هم؛ تا دری به تخته خورد و بین اســتادان‬

‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1220‬جمعه ‪ 15‬ید ‪1391‬‬ ‫لازم یک هنرمند است نه کافی‪ .‬اگر ذات هنرمند خوب نباشد‪ ،‬هنرش‬ ‫بالادســت‪ ،‬اختلافی افتاد و یکی از آنها دســت ایرج را گرفت و کنار‬
‫را باد م ‌یبرد و هیچ دلی‪ ،‬پذیرایش نیســت‪ .‬بســطام ‌ی همه چیز را‬ ‫سازش نشــاند و گفت بخوان! و او خواند‪.‬ســرعت صدایش از سرعت‬
‫م ‌یفهمید ولی بــه دیگران اجازه م ‌یداد اشــتباه کنند‪ .‬آنقدر خوب‬ ‫هر صوتی بیشــتر بود؛ آنقدر ســریع که هیچ مرزداری فرصت نکرد‬
‫بود که بد نم ‌یدید‪ .‬همه چیــز از نگاه او عالی بود‪.‬مثل پدری که به‬ ‫به صدایش ویزا ندهد! دیگر همه م ‌یشــناختندش‪ .‬همه جا بحث او‬
‫بچ ‌ههای کوچکش اجازه م ‌یداد از ســر و کولش بالا بروند و شیطنت‬ ‫بــود‪ .‬یادم نم ‌یرود وقتی یکی از رادیوها برای اولین بار از کنســرتش‬
‫کنند‪.‬بسطامی‪ ،‬پیر نشده ُمرد ودر مرگش هم مثل زندگی غریب بود؛‬ ‫در دیار فرنگ گزارش م ‌یداد‪ ،‬کســی گفت‪ :‬ای ‌نقدر نگویید شجریان‬
‫انگار آمده بود که برود؛ قرار کنســرت آ ‌نور آب داشت‪ .‬بلیت اتوبوس‬ ‫دیگری پیدا شده‪ ،‬بگویید یک بسطام ‌ی آمده‪ .‬واقعا درست م ‌یگفت؛‬
‫گرفت؛ آمد بم‪ .‬مادرش رادید‪ .‬خوابید و صبح نشده برای همیشه رفت‪.‬‬ ‫ایرج با همه فرق داشــت؛ با این که لقم ‌هچین سفره اسطوره آواز هم‬
‫زلزله‪ ،‬توان ویرانی ارگ چندهزار ســاله را نداشت؛ رفتن ایرج‪ ،‬ویرانش‬ ‫بــود اما مثل حالای ‌یها نبود‪ .‬خودش بود و بیشــتر از این که صدای‬
‫کرد! یادم نمــ ‌یرود بم بودم با یکی از دوســتان راه افتادیم با بیل و‬ ‫شــجریان بدهد‪ ،‬صدای غریب ‌یهای کرمان را م ‌یداد‪ .‬صدای نسیمی‌‬
‫کلنگی کــه بتوانیمدر بیرون آوردن اجســاد و زخم ‌یها کاری کرده‬ ‫کهدر نخلســتا ‌نهای بم م ‌یوزید و خودش را بهدیوار ارگ م ‌یکوبید‪.‬‬
‫باشــیم؛ اولین جنازه را که دیدم نشســتم توی ماشین؛ حالم خراب‬ ‫ایرج‪ ،‬پایتخ ‌تنشــین شــد ولی نه از آنهایی که پشت سرش را نگاه‬
‫شد‪ .‬رادیو را باز کردم تا کم ‌ی حسم عوض شود؛ گفت‪ :‬ایرج هم رفت؛‬ ‫نکند‪ .‬حواســش به شــهرش بود‪ .‬در کرمان‪ ،‬کلاس آوازی گذاشت که‬
‫پاک‪ ،‬ویران شدم‪ .‬آسمان روی سرم فرو ریخت‪ .‬به دوستم گفتم برویم‪،‬‬ ‫هنوزکه هنوز اســت آندرخت کهنسال به بار م ‌ینشیند و شاگردان‬
‫دیگر نم ‌یتوانم‪ .‬مســیر دوساعته کرمان تا بم را ‪ 8‬ساعته برگشتیم؛‬ ‫کاملا بکر اســت و شخصیت خاص خودش را دارد‪.‬در این دوران که از‬ ‫بزرگ آن کلاس کوچک‪ ،‬خواننده تربیت م ‌یکنند و میراث بســطام ‌ی‬
‫فقط درد و ســکوت به کرمان م ‌یبردیم‪ .‬ضبط ماشین را روشن کردم‪.‬‬ ‫هر محفلی و هر خوانند‌های‪ ،‬صدای شجریان شنیده م ‌یشود‪ ،‬تا آنجا‬ ‫را به دیگران م ‌یبخشــند‪ .‬ب ‌یادعایی و تواضع بیش ازحد باعث شده‬
‫که خود اســتاد هم شاکی شده‪ ،‬صدای بســطامی‪ ،‬صدایی منحصر‬ ‫که آواز کرمان با تمــام ویژگ ‌یهای منحصر ب ‌هفردش‪ ،‬هنوز جایی در‬
‫ایرج بود که م ‌یخواند‪:‬‬ ‫بــه فرد بود‪ .‬کاش کســی کاری م ‌یکرد‪ .‬کاش کســی به تبیین این‬ ‫بین روای ‌تهای خاص آوازی نداشــته باشد‪ .‬خودمانیم کدام خواننده‬
‫من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت‬ ‫ویژگ ‌یها م ‌یپرداخت‪ .‬کاش پژوهشــی ژرف صــورت م ‌یگرفت‪ .‬هنوز‬ ‫شــبیه کورس ســرهنگ زاده و داریوش رفیعی و مهــدی بهزادپور و‬
‫مهدی بهزادپور و مجید حســین خانیدر اوج هستند‪ .‬آثار بسطام ‌ی‬ ‫ایرج بســطام ‌ی م ‌یخواند؟!نم ‌یخواهم مقایسه کنم یا خدای نکرده‬
‫هنوز آواز م ‌یآید به معنی از گلستانم‬ ‫و داریوش رفیعی هم که تا ابد مســتدام‪ ،‬فقط همتی م ‌یخواهد که‬ ‫دیگران را زیر سوال ببرم؛ هدف نشان دادن خاص بودن کاراین استادان‬
‫* پژوهشگر موسیقی نواحی کرمان‬ ‫آواز کرمــان را با تمام ویژگ ‌یهای طلای ‌یاش به نســل امروز آواز ایران‬ ‫اســت نه برتری آنها‪.‬نوع ارائ ‌های که بسطام ‌ی و در حال حاضر مجید‬
‫[روزنامه آرمان]‬ ‫تقدیم کند‪ .‬آوازی که نوع خاص تحریرها در آن‪ ،‬رابطه تنگاتن ‌گاش با‬ ‫حســی ‌نخانی‪ ،‬که او هم از دس ‌تپرورد‌ههای ایرج است‪ ،‬از ردیف دارند‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫با بيضايی يادآور شــد‪ :‬چندين بار آقای بيضايی از بنده دعوت به‬ ‫تولدبهرامبيضايیوسخنانباز يگرانتئاتر‬
‫همکاری کردند و من هم خيلی دوســت داشتم که همکاری کنم‬
‫اما اين اتفاق ميسر نشد‪ .‬در نمايش "مرگ يزدگرد" نيز تا نزديکی‬
‫اجرا حضور داشتم ولی در زمان اجرا نتوانستم حضور داشته باشم‬
‫و مهدی هاشمی به جای من بازی کرد‪.‬‬
‫وی تأکيــد کرد‪ :‬بهرام بيضايی برای من يکی از ســتو ‌نهای تئاتر‬ ‫بهــرام بيضايــی از هنرمندان عرصه تئاتر ايران اســت که جايگاه‬
‫ايران هســت و خواهد بود‪ .‬خدمتی که ايشان جدای از کارگردانی‬ ‫رفيعی را در عرصه نمايشنامه نويسی‪ ،‬کارگردانی و پژوهش تئاتر‬
‫و نمايشــنام ‌ههايش به واسطه مقالات و کتا ‌بهای تحقيقات ‌یاش‬ ‫به خود اختصاص داده اســت‪ .‬به مناسبت سالروز تولدش برخی‬
‫انجامداد تکرارنشدنی است‪ .‬آقای بيضايی جدی کار کردن‪ ،‬وسواس‬ ‫چهر‌ههــای بازيگری که بــا وی همکاری داشــتند از تأثيرگذاری‬
‫و دقت نظر‪ ،‬با هدف کار کردن و اثری را در خدمت مردم ارائه دادن‬
‫بيضايی و جايگاهش م ‌یگويند‪.‬‬
‫را در تئاتر ايران جاری کرده است‪.‬‬ ‫به گزارش خبرنگار مهر‪ ،‬بهرام بيضايی به عنوان يکی از اســتادان‬
‫ايــن بازيگر با ســابقه عرصه تئاتر ادامه داد‪ :‬مــن به عنوان عضو‬ ‫و هنرمندان تئاتر ايران طی چند دهه گذشــته نماي ‌شهايی را به‬
‫کوچکــی از خانواده تئاتر بــرای بهرام بيضايی و بــرای عملکرد‬ ‫صحنه برده اســت که هر کدام از اين آثار تأثير بسزايی در ادبيات‬
‫هنر ‌یاش احترام بسيار قائلم و هميشه برايم تحسي ‌نبرانگيز است‪.‬‬ ‫نمايشی و همچنين کارگردانی تئاتر ايران به همراهداشت ‌هاند‪ .‬امروز‬
‫پانت ‌هآ بهرام از چهر‌ههای مطرح بازيگری تئاتر نيز که از بازيگران‬ ‫روز تولد اوســت و تعدادی از بازيگران تئاتــر که پيش از اين با او‬
‫نمايش "شب هزار و يکم" بيضايی بود از وی به عنوان شکسپير‬
‫همکاری کرد‌هاند از جايگاه هنری بيضايی م ‌یگويند‪.‬‬

‫‪Vol. 20 / No. 1220 - Friday, Jan. 4, 2013‬‬ ‫تئاتر ايران ياد کرد و گفت‪ :‬از آنجايی که ادبيات و نمايش در آثار‬ ‫ابعاد عميقی را به تئاتر ايران تزريق کرد يادآور شــد‪ :‬فکر م ‌یکنم‬ ‫نمايش "مرگ يزدگرد" يکی از شــاخ ‌صترين آثار نمايشی بيضايی‬
‫اســتاد بيضايی به معنای واقعی کلمه کنار هم و با قدرت قرار‬ ‫به لحاظ تاريخ نــگاری و وقايع نگاری خدمــت ارزند‌های به تئاتر‬ ‫است که در قالب اثری سينمايی نيز ارائه شد‪.‬‬
‫‪35‬‬ ‫م ‌یگيرند‪ ،‬ادبيات نمايشی که از اين برآيند به وجود م ‌یآيد يک‬ ‫ايران کرد و آثار به جای مانده از او بســيار ارزشمند هستند‪ .‬استاد‬
‫اتفاق اســت که بايد در تاريخ ادامه پيدا م ‌یکرد‪ .‬در اين زمانه و‬ ‫بيضايی به عنوان نمايشــنام ‌هنويس بسيار تأثيرگذار بود و از همه‬ ‫امين تارخ از جمله بازيگران مطرح تئاتر ايران که تجربه همکاری‬
‫بالاتــر در مقام کارگردان اجراهايی را در حد الگو به تئاتر ايران ارائه‬ ‫با بيضايــی را در نمايش "مرگ يزدگرد" در کارنامه کاری خود دارد‬
‫همه زمان ‌هها به افرادی مانند بيضايی نياز داشته و داريم‪.‬‬ ‫درباره اين وی به خبرنگار مهر گفت‪ :‬من در بدو ورودم به دانشکده‬
‫وی ادامه داد‪ :‬شايد بشود گفت آنچه که استاد بيضايی برای حفظ‬ ‫داد‪.‬‬ ‫پرديس هنرهای زيبا افتخار اين را داشتم که زير نظر استاد بهرام‬
‫و حراســت از کلام و ادب ايرانــی انجام م ‌یدهد در تداوم تلاشــی‬ ‫وی تأکيد کرد‪ :‬بســياری از تئاتر ‌یها هنوز نتوانستند از موقعيت‬ ‫بيضايی آموزش ببينم‪ .‬دوســتانی که در آن دوره از زمان وارد تئاتر‬
‫اســت که فردوسی انجامداده است‪ .‬اما متأسفانه ما قدرناشناسيم‬ ‫اســتاد بيضايی اســتفاده کنند‪ .‬هنوز که هنوز است کسانی که‬ ‫شدند از آن ايام به عنوان دوره طلايی ياد م ‌یکنند چون از بين ‪۷۰‬‬
‫و همچنان آنچه خود داريم را زبيگانه تمنا م ‌یکنيم‪ .‬ما شکسپير‬ ‫در تئاتر به عنوان نســل دوم و ســوم آقای بيضايی کار م ‌یکنند‬ ‫تا ‪ ۸۰‬نفری که بودند هر کدام به عنوان نويسنده‪ ،‬کارگردان و بازيگر‬
‫داريم اما همچنان اصرارداريم به جای نشــاندادن کمال و جمال‬ ‫از حضورش بهر‌همند بــوده و تغذيه م ‌یکنند‪ .‬انديشــمند بودن‪،‬‬
‫و توانايی اساتيدی که استخوان شکسته در عرصه ادبيات نمايشی‬ ‫خلاقيت و جديــت در کار و مؤمنامه کار کردن همه خصوصيات‬ ‫و نويسندهداستا ‌نهای کوتاه وارد فعاليت شدند‪.‬‬
‫ايران هســتند‪ ،‬رو به کشــورهایديگرداشته باشيم‪ .‬اين روند آه و‬ ‫کســی اســت که بهرام بيضايی نام دارد و من به احترامش ســر‬ ‫وی معتقد است بهرام بيضايی شخصيتی تأثيرگذار دارد و در اين‬
‫تأثيرگذاری ب ‌یرقيب اســت‪ .‬تارخ يادآور شد‪ :‬استاد بيضايی در ‪۲۲‬‬
‫افسوس دارد‪.‬‬ ‫تعظيم فرود م ‌یآورم‪.‬‬ ‫ســالگی کتاب "نمايشدر ايران" را نوشــت که بسيار ناياب است‪.‬‬
‫بازيگــر نمايش "شــب هــزار و يکم" يادآور شــد‪ :‬برخــی مواقع‬ ‫پرويز پورحســينی يکی ديگر از بازيگران مطــرح عرصه تئاتر که‬ ‫البته به ادعای آقای بيضايی اين پژوهش هنوز تمام نشده و ادامه‬
‫حساسي ‌تهای آقای بيضايی ودر بسياری موارد سانسورهای پياپی‬ ‫در نمايش "کارنامه بنــدار بيدخش" به کارگردانی بيضايی حضور‬ ‫آن ضميمه کتاب نشــد و اين از بدشانســی ما بود که نتوانستيم‬
‫باعث شد اکثر آثار او توليد و اجرا نشوند و بزرگی مثل او در کشور‬ ‫داشت درباره اين کارگردان تئاتر ايران گفت‪ :‬بهرام بيضايی بزرگ مرد‬
‫نباشــد و با جوانان وارد شده به اين عرصه چالش نداشته باشد و‬ ‫خواننده ادامه اين کتاب و پژوهش باشيم‪.‬‬
‫هنرهای نمايشی ايران زمين است‪ .‬استاد زاد روزت مبارک‪.‬‬ ‫اين بازيگر تئاتر‪ ،‬بهرام بيضايی را از مؤثرترين شخصي ‌تهای تئاتری‬
‫ديدگا‌ههای خود را به آ ‌نها منتقل نکند‪.‬‬ ‫نمايش "شب هزار و يکم" از آخرين نماي ‌شهايی بود که بيضايیدر‬ ‫ايراندانست و تأکيد کرد‪ :‬ویدر قل ‌های نشسته که کسی نم ‌یتواند‬
‫بهرام همچنين معتقد اســت تأثيری که بهرام بيضايی روی نسل‬ ‫عرصه تئاتر ايران به صحنه برد‪ .‬اکبر زنجانپور چهره شناخته شده‬ ‫به راحتی به آن برســد‪ .‬جايگزينی برای استاد بيضايی پيدا نشد و‬
‫وی داشته برای نســل جديد تئاتر به مانند يک افسانه شده و با‬ ‫بازيگری تئاتر و يکی از بازيگران اين نمايش درباره تجربه همکاری‬
‫توجه به مدت زمان سپری شده شکل کهن گرفته است‪ .‬وی تأکيد‬ ‫نتوانستيم پيدا کنيم و اگر غلو نباشد نخواهيم توانست‪.‬‬
‫کرد‪ :‬به نظر من تولد بيضايی تولد نمايش در ايران است‪ .‬تولدی که‬ ‫بازيگر نمايش "مرگ يزدگــرد" ادامهداد‪ :‬يکی از بهترين افتخارات‬
‫به نظر من هيچوقت مرگ شــام ‌لاش نخواهد بود حتی اگر استاد‬ ‫من اين بود که در ســال ‪ ۵۸‬در بهترين نمايشنامه استاد بيضايی‬
‫فرسن ‌گها از مادور باشند‪ .‬جاودانگی شامل بهرام بيضايی است که‬ ‫حضور داشــتم و حتی بازی در ســينما را هم با نسخه سينمايی‬

‫تئاتر ايران را جاودانه کرد‪.‬‬ ‫"مرگ يزدگرد" آغاز کردم‪.‬‬
‫تارخ با اشاره به اينکه بيضايی به تئاتر ايران قوت و قدرت بخشيد و‬
   30   31   32   33   34   35   36   37   38   39   40