Page 25 - No.1347
P. 25
ديگر نم ىتواند از ماريا دل بكند. و شاعران معاشرت نم ىكند و عنان خود را به دست شهوات لجا مگسيخته را پيدا كند .لذا در اي نجا سعى م ىشود سوي ههاى تاريك روانكاوى او در
عصبيت پابلو به حدى است كه در پس تخانه همچون يك مرد ت نلش هم نم ىدهد و اهل خوشگذرانى با ز نها نيست و از شكمبارگى ،افراط در حد موجزى بيان شود تا ببنيم پشتوانه روانى و ذخيره روحى آن ديدگاه
و لمپن رفتار م ىكند .مردم عادى «رفتار اين هنرمند» را تقبيح م ىكنند نوشيدن و پوشيدن بهترين لبا سها هم اجتناب م ىكند ،و ما خوانندگان او فلسفى فردگرايانه و تا حدى ارتجاعى از كجا نشأت م ىگيرد .البته در
و كارمند پست كه ادعايى هم در روشنفكرى از او نم ىبينم و نم ىشنويم، را ب هعنوان انسانى تنها م ىشناسيم ،و م ىدانيم به اين نتيجه رسيده است رمان ك مترين نشان هاى از گذشته پابلو ديده نم ىشود؛ چون نويسنده به
25 شكيبايى و مردمدارى به خرج م ىدهد و عقلان ىتر از او عمل م ىكند. كه ديگران موجوداتى بسيار تن گنظر با سرگرم ىهاى حقير و ب ىارزش فلسفه اگزيستانسياليسم گرايش دارد كه بر مبناى روانشناسى آن (لودويك
هستند؛ و جنس مخالف را كم و بيش سفيه و ابله ،ملا لآور و طاق تفرسا بينزوانگر و مدارد باس) شخصيت هر انسانى فقط در زمان حال بررسى
سال / 22شماره - 1347جمعه 22دادرخ 1394 البته با تن شهاى روحى پابلو و پرس شهاى عجيب و غريب و حدس و م ىپندارد ،مردم را به دليل داشتن سليقه يكسان و علايق پست ،فاقد
گما نهاى او درباره ماريا و تعداد معشوق ههاى احتمالى اين زن ،خواننده تخيلى پويا و قوى م ىداند ،و ب ههمين دليل بر اين باور است كه قابل م ىشود و گذشته او محوشده تلقى م ىگردد.
درم ىيايد كه پابلو يا بايد مانند ريچارد -يكى ديگر از عشاق ماريا- احترام نيستند .تنفر بيمارگون هاى نسبت به نوع بشر وجودش را فراگرفته خواننده پى م ىبرد كه پابلو همواره روحي هاى انزواجويانه و در عين حال
خودكشى كند يا فرد ديگرى ،مثلًا ماريا ،را بكشد. است و دورى از «اين موجودات پست و حقير» را برم ىگزيند .و همواره در هراسيده داشت .يكى از معدود جاهايى كه به گذشته او نقب زده م ىشود،
پابلو در دام يك بازى افتاده است ،اما حاضر نيست مانند ماريا و آلنده و ذهن خود در پى اثبات ب ىارزش بودن دلمشغول ىهاى مردم است .چنين صفحه ۶۴است«:از بچگى عادت داشتم وقتى تنهاى تنها م ىشدم ،وقتى
هانتر قاعده بازى را بپذيرد .او ماريا را ب هتمامى م ىخواهد و نه در صدى از ناراحت بودم ،به خانه تاريكى فكر كنم كه تنها در آن نشست هام .از همان
او را و چنین چیزی با قاعده مرسوم آن خانواده جور در نم ىآيد .ب ههمين كسى چگونه عاشق فردی از اين مردم م ىشود؟ بچگى يادم م ىآيد هر وقت آ نجا بودم ،احساس م ىكردم كسى م ىخواهد
دليل از نظر روحى آماده فروپاشى است و در قبال ماريا حالت ثابتى جدايى كوتاهمدت پابلو از نقاشى و تمركزش روى ماريا از زمانى شروع از پشت به من حمله كند .احساس م ىكردم همه پشت سرم ايستادهاند
ندارد«:خيلى آشفته بودم .عاشقش بودم .از او نفرت داشتم .از او رنجيده م ىشود كه منتقدين تابلوى «مادرانه» او را ناديده م ىگيرند .احساس و درباره من حرف م ىزنند .انگار ب هسادگى و حماقت من م ىخنديدند .اما
بودم(».صفحه )۵۸كه براى ما خوانندگان ايرانى ،بيزارى عاشقانه رمان م ىكند كه طرد شده است ،و ناخواسته و ناخودآگاه ب هسمت چيزى سوق آنها چه كسانى بودند؟ از من چه م ىخواستند ».با همين پاراگراف خواننده
«بوف كور» را به ياد م ىآورد. داده م ىشود .اين چيز ،فارغ از خواست او در درون خودش است و آن پى م ىبرد كه روحيه پابلو اساساً به تنهايى و تاريكى تمايل دارد ،درضمن
چيزى نيست مگر تمايلى بيمارگونه نسبت به زنى زيبا كه به تابلوى او او دچار اين توهم بوده است كه ديگران م ىخواستند آزارش دهند ،اما
In touch with Iranian diversityVol. 22 / No. 1347 - Friday, June 12, 2015 - ۶بررسى وجوه تكنيكى متن: توجه نشان داد؛ آ نهم تابلويى كه چش ماندازش ،افق مطلوب خو ِد پابلو از پشت سر و نه روب هرو .ب ههمين دليل ترس جنبه مشخص ندارد ،بلكه
چه ما و ساباتو با شخصيت پابلو موافق باشيم و چه مخالف ،بايد است .در صفحه ۳۷به اين نكته توضيح روانى داده م ىشود« :ناراحت و دلهرهاى است كه عامل آن نامعلوم است .اين نکته هم و حر فهايى كه از
25 گفت نويسنده در ساختن او موفق بوده است :هنرمندى كه فكر م ىكند عصبى بودم ،ولى بايد راهى براى رسيدن به تنها كسى كه نقاشى من را زبان پابلو شنيده م ىشود ،نشان م ىدهد كه او انسانى مضطرب است .اگر
خلاقيت هنرى اين حق را به او م ىدهد كه خود را برتر از همه بداند .او با اضطراب را «تركيبى از برانگيختگى فيزيولوژيكى و عاطفه منفى» بدانيم،
سياستمدارى كه به اتكاى قدرتش مردم را خوار م ىشمرد يا با ثروتمندى فهميده بود ،پيدا م ىكردم». برخوردهاى غيرعادى پابلو را با ماريا بهتر درك م ىكنيم؛ برخوردهايى كه
كه به دليل برخوردارى از امكانات مالى مردم را تحقير م ىكند ،چه فرقى و ناخرسندى خود را در يكى از اولين جلس هها به ماريا م ىگويد«:ببين، از فرط خشونت و تحكم گاه بارورناپذير م ىشوند .اما حقيقت اين است كه
دارد؟ چه بسيارند هنرمندانى كه تنهايى را برم ىگزينند و از اين حيث الان فقط آن پنجره براى من مهم است و تو تنها كسى بودى كه به آن اضطراب بازتابى از حالاتى درونى همچون نگران ىهاى كلى است كه معمولاً
خلاقيت خود را متعال ىتر هم م ىكنند .نگارنده اين سطور اين حرف نيچه توجه كردى ».و چون ماريا م ىگويد«:شما از منتقدها متنفريد ،اما آنها با رويدادهاى تن شزا و استر سآور همراه است .همين رويدادها هستند كه
را «كه براى فيلسوف شدن ،نسخت بايد عزل تنشين شد» كاملًا منطقى هميشه شما را تحسين م ىكنند ».با عصبانبت جواب م ىدهد«:بدبختى از
م ىداند ،اما براى تنها شدن معتقد نيست كه كاليگولاواردستورداد« :اينجا اين بيشتر؟ در آن نمايشگاه حتى یك نفر از ان شارلاتا نها معنى نقاشى انسا نهاى مضطرب را نسبت به افراد عادى آسيب پذيرتر م ىكنند.
را خلوت كنيد ،كسى زنده نماند ».ساباتو ،نارسيسيم پابلو را در همين حد من را نفهميد .يادت هست؟ تنها كسى كه آن را فهميد ،تو بودى( ».صفحه اضطراب پابلو هم موجب اختلال رفتاری (در برخورد با ماریا ،رستوران ها
و اندازه م ىسازد .اين جهان ذهنى در بيشتر جاها به خواننده گفته م ىشود )۴۲پيش از آن ،در مقابل از دست دادن نظر منتقدين ،احساس كرده و کارکنان پست خانه) و تحرک زیاد و بی دلیل بی خوابی و بدخوابی می
و تصویر نمی گردد .گويى نويسنده م ىخواند و خواننده گوش م ىدهد. بود كه قلب ماريا را تصاحب كرده است« :تا همين چند لحظه پيش ،دنيا شود .از سوی دیگر دچار پیش فعالی دستگاه عصبی سمپاتیک و افزایش
براى نمونه در جايى ب هجاى تصوير ،از نقل استفاده م ىشود« :ب هپايش برايم پو چتر از هميشه بود .اما حالا احساس م ىكردم دنيا در دس تها من
افتادم ،پاهايش را بوسيدم ،اما هي چچيز نبود جز ترحم .فقط ترحم. است ،من تعيين م ىكنم .من تصميم م ىگيرم( ».صفحه )31اما پس تنش عضلانی می گردد و مهم تر این که مدام افکار نگران کننده
مطمئن بودم هي چوقت احساس خاصى به من نداشته است(».صفحه .)۹۳ از مدتى در عين اين كه دچار جنون عشق شده است ،م ىگويد«:بعضى ) (Worrying Thoughsمی شود؛ افکاری پریشان کننده و اساسا تکراری
البته ممكن است اين جواب داده شود كه «پابلو در شرايط روحى بدى بود وق تها احساس م ىكنم كه هي چچيز معنى ندارد .هم هچيز ب ىمعنى که با سطح برانگیختگی همراه هستند .داستان مملو از دیالوگ های تند
و حر فهايش جبراً بيشتر خصلت نقالى و در عي نحال از هم گسيخته و و تیز و تشرهای پابلو خطاب به ماریا و در درجه دوم خطاب به دیگران
اسكيزوفرنيك دارد .و از نظر ذهنى نم ىتواند تصويرسازى كند ».اين پاسخ است(».صفحه )۴۵ است .احساس این که دیگران ،خصوصا ماریا ریاکاری به خرج می دهند
درست است ،اما براى برجست هنمايى يك رابطه به هر حال تصوير بر نقل كمترين واژهاى در بازى بودن اين رابطه جديد به كار نرفته است ،اما و همه علیه اش توطئه می چینند ،یکی از عارضه های همین اضطراب
خواننده هوشمند درم ىيابد كه پابلو وارد یک بازى فرساينده شده است. است .عارضه دیگر تاثیر آن روی شناخت و تغییرات شناختی پابلو است
اولويت دارد. ماريا ،زنى كه توجه پابلو را به خود جلب كرده است ،خود را به زبان بی
شمارى از كسان داستان مانند ماد ِر پابلو ،دوستى كه اتومبيل دارد و زبانی دوشيزه معرفى م ىكند ،و گرچه دوست ندارد پابلو به او نزديك شود که به وضوح موجب اختلال تمرکز و حافظه او می شود.
حتى «مى مى» يكى از خويشاوندان هانتر به اين دليل در داستان حضور و مدام م ىگويد كه «من به هر كسى گه من نزديك شود ،صدمه م ىزنم». او انسان روا نپريشى نيست ،اما ب هوضوح روا نرنجور است و عوامل
اما از سوى ديگر به او م ىگويد كه دوستش دارد .موضوع زمانى پيچيده اصلى اين روا نرنجورى را م ىتوان در اضطراب ،ترسيدن از جمع و احساس
پيدا م ىكنند كه در ساختن شخصيت اصلى يعنى پابلو كمك كنند. م ىشود و به بازى شبيه م ىگردد كه پابلو م ىفهمد ماريا شوهر دارد و فري بخوردگى ديد .در بحث جامع هشناختى متن م ىبينم كه او همواره
البته راوی اول شخص به شيوه حدس و گمان گاه به ذهن ديگران اين شوهر -آلنده -كور است .پابلو زمانى اين نكته را كشف م ىكند كه به خيال م ىكند كه ماريا و ديگران او را فريب م ىدهند ،ضمن اي نكه هم از
هم نفوذ م ىكند«:شايد شوهرش از اين كار لذت م ىبرده شايد هم هر دو. خانه ماريا م ىرود تا نامه او را كه مستخدمه در تلفن به او خبرش را داده
ازنظر آسي بشناسى ،فقط يك امكان منطقى وجودداشت :ماريا م ىخواسته بود ،بگيرد .مستخدمه او را به سالن هدايت م ىكند و آنجا مردى كور به او و ديگران و هم از عوامل ديگر هراسان است و از جمع گريزان.
نام آلنده كه خود را شوهر ماريا معرفى م ىكند ،نامه را به پابلو م ىدهد. او با جنب ههاى مختلف زندگى به كلى قطع ارتباط كرده است و
من بدانم او ازدواج كرده است(».صفحه )۶۱ ترديدى نيست كه اين روش يكى از آزاردهندهترين شيوههايى بود كه فقط «خود و هنرش» را م ىبيند .انسانى تك ساحتى است ،منتها از
از نكات برجسته اين نوولت ،تنيده شدن انديشه در متن است .افكار ماريا م ىتوانست متأهل بودن خود را به پابلو بفهماند .ب ىاعتمادى پابلو نوع هنرمندش .ظاهراً نيازى به هي چچيز و هي چكس حس نم ىكند،
و ديدگاه پابلو به فضاى بسته و چهارديوارى خان هاش محدود نشده است. از اين لحظه بيشتر و اضطراب او جانكاهتر م ىشود .اما مشكل ديگر و درحال ىك هاين نيازهاى بشر در بنيان خود از نوع پوشيدهاند و به اصطلاح
هم هجا با او است؛ از رابطه با ماريا تا رفتارش در پس تخانه و رستورانها. خردكنندهتر اين كه آلنده خبر م ىدهد كه پسر عمويى دارد به اسم هانتر در حالت كما قرار دارند .بسيارى بودند كه در زندگى خود وجه خاصى را
این افکار ،صرف نظر از ارزش شان ،تمام برخوردها ،کنش ها ،واکن شها، كه ماريا براى ديدن او به ملك اربابى استانسيا رفته است .به راستى همسر عمده كردند و از ديگر وجوه غافل شدند ،اما در گرهگاه يا بزنگاهى دچار
و دیالوگ های پابلو را پوشش می دهد .حتی جائی که او احساس میکند یک مرد كور چرا نزد مرد ديگرى م ىرود و چند شب را آنجا م ىگذراند؟ چرخشى غيرعادى و حتى مهلك گرديدند .مؤمنى كه فقط به دعا رو
مخاطبش (ماریا) از دایره احساسات و باورهای او به کلی خارج شده است آلنده در جمل هاى كوتاه به كنه اين مطلب اشاره م ىكند .او خطاب به پابلو م ىآورد ،هنرمندى كه تنها وجه بارز زندگى را نوشتن يا نقاشى يا موسيقى
و کس دیگری است و به مرد دیگری تعلق دارد«:ماریا با دیدن یک برگ، م ىگويد« :ماريا رفتارهاى عجيبى دارد ،ولى هي چوقت ،هي چچيز را تغيير م ىپندارد ،كسى كه فقط به كسب پول دل خوش م ىكند ،مرد و زنى كه
یک حشره ،یا استنشاق عطر گل ها که با بوی دریا آمیخته شده بود، جز خوشگذرانى در انديشه چيز ديگرى نيستند ،ممكن است به هر دليلى
چنان به وجد می آمد که تا آن روز ندیده بودم .این حالت ماریا بیشتر نم ىدهد .منظورم را كه م ىفهميد؟» (صفحه )۵۵ دچار دگرگونى شوند؛ آ نهم از نوع انفجارى و چ هبسا منهد مكننده .چون
از آن که خوشحالم کند ،ناراحت و افسرده ام می کرد چون می دانستم اين بازى دست كمى از نوع معرفى ماريا ندارد .او خود را ماريا ايريبارن سركوب هر يك از اميال معمولى ،خواهناخواه انرژى رهاشدهاش را در جاى
این جنبه از زنی که من عاشقش بودم ،متعلق به من نبود .مال هانتر یا معرفى م ىكند و چون به متأهل بودن خود اشاره نم ىكند ،پس پابلو در
شاید مرد دیگری بود. .هر لحظه افسرده تر می شدم .هیجان او و صدای تلفن به خانه او م ىگويد«:م ىخواهم با دوشيزه ايريبارن صحبت كنم ».و ديگرى نشان م ىدهد .به قول مولانا:
موج دریا اذیتم می کرد ...فهمیدم که غم اجتناب ناپذیر است .این همان در حديث آمد كه يزدان مجيد
حسی بود که من همیشه در کنار حضور هر نوع زیبائی با خود داشتم مكث و پنهانكارى ماريا به شك و ترس پابلو دامن م ىزند. خلق عالم را سه گونه آفريد
.. .او همچنان داشت حرف می زد و من دلم می خواست با ناخن هایم پابلو نه همچون يك عاشق بلكه مثل يك طلبكار عصبى عمل م ىكند.
صورتش را چنگ بزنم ،دلم می خواست با دست هایم خفه اش کنم و در گفتگو با ماريا بازوى او را م ىفشارد ،حرف زدنش با ماريا دست كمى يك گروه را جمله عقل و علم و جود
بعد او را به دریا بیندازم .هنوز صدایش را می شنیدم .داشت درباره یکی از سؤال و جوا بهاى بازجوهاى سياسى ندارد .گاهى به حدى خشونت به آن فرشته است و نداند جز سجود
از پسر عموهایش ،از خاطرات کودیک اش حرف می زد( ».صفحه ۱۱۹تا خرج م ىدهد كه ماريا خاموشانه اشك م ىريزد يا با ملاطفت م ىگويد«:خوان يك گروه ديگر از دانش تهى
)۱۲۲باید توجه داشت که ماریا فقط از احساسات و خاطراتش حرف می همچو حيوان از علف در فربهى
زد ،اما این حرف ها برای مردی که گوشه هایی از بینش و وضعیت روحی پابلو ،تو دارى من را اذيت م ىكنى(».صفحه )۷۱ زان سيوم هست آدميزاد و بشر
او را بیان کردیم ،غیرقابل تحمل است .این آستانه پایین تحمل کاملا با آن پرس شهاى كلاف هكننده پابلو از ماريا براى كشف حقيقت و رفتارى از فرشته نيمى و نيمش ز خر
چه نویسنده از شخصیت پابلو به دست می دهد سازگاری دارد؛ نه فرامتن كه او با اين زن دارد ،نشان م ىدهد كه پابلو متعلق به دنياى باز ىهاى
است که وصله ناجور و مکانیکی تلقی شود و نه اضافه گویی – چون به هر متداول نيست .او موقعيتى مشابه آنا كارنينا دارد .آنا به كنت ورونسكى محروم کردن خود از وجوه مختلف زندگی و تمرکز افراطی و بیمارگونه
حال باید وضعیت روحی پابلو در «موقعیت متعارف عشق های متعارف» علاق همند م ىشود ،اما ترجيح م ىدهد راه و رسم ز نهاى شوهردار طبقه ذهن و عین روزمره روی جنبه ای خاص ،این خطر بالقوه را خارج از اراده
خود را پيش نگيرد ،بلكه از همسرش جدا شود و با ورونسكى ازدواج كند. فرد شکل می دهد که همواره برای گرایش تب آلود به سوی وجوهی که
هم نشان داده می شد. پس به كلى خان هاش را ترك م ىكند .همين جسارت و صداقت موجب تا چندی پیش خوارشان می شمرد ،وجود داشته باشد .هیچ نیازی به ذکر
رمان ت كصدايى است .خواننده صدايى جز صداى پابلو نمی شنود. م ىشود كه اشراف شهر پشت سرش بدگويى كرده و او را طرد كنند .بايد مثال در عالم واقع و یا داستانی نداریم .فقط اشاره باید کرد که وسعت و
حتى جايى كه صداى ماريا يا هانتر يا م ىمى و آلنده شنيده م ىشود ،از توجه داشت كه ز نهايى از طرد و محكوميت آنا حرف م ىزنند كه خود عمق جنون عشق پابلو از نظر روانشناسی پاسخ به سرکوب امیال است؛
سوى صداى غالب -صداى راوى -سركوب و مسخره م ىشوند يا مورد شك چندين و چند معشوقه دارند و براى شوهرها ىشان نقش همسر وفادار را منتها این سرکوب از سوی خود شخص موجودیت پیدا کرده است و نه از
قرار م ىگيرند .راوى -پابلو -با موض عگيرى حق ب هجانب و مظلو منمايى، بازى م ىكنند .پس ،اگر آنا شخصيتى سطحى م ىداشت ،هرگز از سوى جانب عوامل بیرونی .گاهی این نوع سرکوب ها ویرانگرتر و مهارناپذیرتر
خواننده را از نظر روحى عليه همه كسانداستان م ىشوراند؛ از جمله هانتر اطرافيانش طرد نم ىشد .پابلو هم اگر به بازى هميشگى ماريا تن م ىداد،
م ىتوانست سا لهاى سال رابط هاش را با او ادامه دهد .اما اين هنرمند هستند .ساباتو ،خواسته یا خواسته ،همین وجه را به ما نشان می دهد.
و میمی و اظهارنظرهایشان درباره ادبیات. عصبى و خودخواه و خودشيفته از يك سو در عشق صداقت دارد و از سوى - ۵خوانش موجز جامع هشناختى(وجه بيرونى):
پابلو كه هيچ وجه مشتركى با بقيه مردم ندارد و ارتباطش را با آنها
قطع كرده است و با همسايه و خويشاوند و همكلاسى سابق و هنرمندان
عصبيت پابلو به حدى است كه در پس تخانه همچون يك مرد ت نلش هم نم ىدهد و اهل خوشگذرانى با ز نها نيست و از شكمبارگى ،افراط در حد موجزى بيان شود تا ببنيم پشتوانه روانى و ذخيره روحى آن ديدگاه
و لمپن رفتار م ىكند .مردم عادى «رفتار اين هنرمند» را تقبيح م ىكنند نوشيدن و پوشيدن بهترين لبا سها هم اجتناب م ىكند ،و ما خوانندگان او فلسفى فردگرايانه و تا حدى ارتجاعى از كجا نشأت م ىگيرد .البته در
و كارمند پست كه ادعايى هم در روشنفكرى از او نم ىبينم و نم ىشنويم، را ب هعنوان انسانى تنها م ىشناسيم ،و م ىدانيم به اين نتيجه رسيده است رمان ك مترين نشان هاى از گذشته پابلو ديده نم ىشود؛ چون نويسنده به
25 شكيبايى و مردمدارى به خرج م ىدهد و عقلان ىتر از او عمل م ىكند. كه ديگران موجوداتى بسيار تن گنظر با سرگرم ىهاى حقير و ب ىارزش فلسفه اگزيستانسياليسم گرايش دارد كه بر مبناى روانشناسى آن (لودويك
هستند؛ و جنس مخالف را كم و بيش سفيه و ابله ،ملا لآور و طاق تفرسا بينزوانگر و مدارد باس) شخصيت هر انسانى فقط در زمان حال بررسى
سال / 22شماره - 1347جمعه 22دادرخ 1394 البته با تن شهاى روحى پابلو و پرس شهاى عجيب و غريب و حدس و م ىپندارد ،مردم را به دليل داشتن سليقه يكسان و علايق پست ،فاقد
گما نهاى او درباره ماريا و تعداد معشوق ههاى احتمالى اين زن ،خواننده تخيلى پويا و قوى م ىداند ،و ب ههمين دليل بر اين باور است كه قابل م ىشود و گذشته او محوشده تلقى م ىگردد.
درم ىيايد كه پابلو يا بايد مانند ريچارد -يكى ديگر از عشاق ماريا- احترام نيستند .تنفر بيمارگون هاى نسبت به نوع بشر وجودش را فراگرفته خواننده پى م ىبرد كه پابلو همواره روحي هاى انزواجويانه و در عين حال
خودكشى كند يا فرد ديگرى ،مثلًا ماريا ،را بكشد. است و دورى از «اين موجودات پست و حقير» را برم ىگزيند .و همواره در هراسيده داشت .يكى از معدود جاهايى كه به گذشته او نقب زده م ىشود،
پابلو در دام يك بازى افتاده است ،اما حاضر نيست مانند ماريا و آلنده و ذهن خود در پى اثبات ب ىارزش بودن دلمشغول ىهاى مردم است .چنين صفحه ۶۴است«:از بچگى عادت داشتم وقتى تنهاى تنها م ىشدم ،وقتى
هانتر قاعده بازى را بپذيرد .او ماريا را ب هتمامى م ىخواهد و نه در صدى از ناراحت بودم ،به خانه تاريكى فكر كنم كه تنها در آن نشست هام .از همان
او را و چنین چیزی با قاعده مرسوم آن خانواده جور در نم ىآيد .ب ههمين كسى چگونه عاشق فردی از اين مردم م ىشود؟ بچگى يادم م ىآيد هر وقت آ نجا بودم ،احساس م ىكردم كسى م ىخواهد
دليل از نظر روحى آماده فروپاشى است و در قبال ماريا حالت ثابتى جدايى كوتاهمدت پابلو از نقاشى و تمركزش روى ماريا از زمانى شروع از پشت به من حمله كند .احساس م ىكردم همه پشت سرم ايستادهاند
ندارد«:خيلى آشفته بودم .عاشقش بودم .از او نفرت داشتم .از او رنجيده م ىشود كه منتقدين تابلوى «مادرانه» او را ناديده م ىگيرند .احساس و درباره من حرف م ىزنند .انگار ب هسادگى و حماقت من م ىخنديدند .اما
بودم(».صفحه )۵۸كه براى ما خوانندگان ايرانى ،بيزارى عاشقانه رمان م ىكند كه طرد شده است ،و ناخواسته و ناخودآگاه ب هسمت چيزى سوق آنها چه كسانى بودند؟ از من چه م ىخواستند ».با همين پاراگراف خواننده
«بوف كور» را به ياد م ىآورد. داده م ىشود .اين چيز ،فارغ از خواست او در درون خودش است و آن پى م ىبرد كه روحيه پابلو اساساً به تنهايى و تاريكى تمايل دارد ،درضمن
چيزى نيست مگر تمايلى بيمارگونه نسبت به زنى زيبا كه به تابلوى او او دچار اين توهم بوده است كه ديگران م ىخواستند آزارش دهند ،اما
In touch with Iranian diversityVol. 22 / No. 1347 - Friday, June 12, 2015 - ۶بررسى وجوه تكنيكى متن: توجه نشان داد؛ آ نهم تابلويى كه چش ماندازش ،افق مطلوب خو ِد پابلو از پشت سر و نه روب هرو .ب ههمين دليل ترس جنبه مشخص ندارد ،بلكه
چه ما و ساباتو با شخصيت پابلو موافق باشيم و چه مخالف ،بايد است .در صفحه ۳۷به اين نكته توضيح روانى داده م ىشود« :ناراحت و دلهرهاى است كه عامل آن نامعلوم است .اين نکته هم و حر فهايى كه از
25 گفت نويسنده در ساختن او موفق بوده است :هنرمندى كه فكر م ىكند عصبى بودم ،ولى بايد راهى براى رسيدن به تنها كسى كه نقاشى من را زبان پابلو شنيده م ىشود ،نشان م ىدهد كه او انسانى مضطرب است .اگر
خلاقيت هنرى اين حق را به او م ىدهد كه خود را برتر از همه بداند .او با اضطراب را «تركيبى از برانگيختگى فيزيولوژيكى و عاطفه منفى» بدانيم،
سياستمدارى كه به اتكاى قدرتش مردم را خوار م ىشمرد يا با ثروتمندى فهميده بود ،پيدا م ىكردم». برخوردهاى غيرعادى پابلو را با ماريا بهتر درك م ىكنيم؛ برخوردهايى كه
كه به دليل برخوردارى از امكانات مالى مردم را تحقير م ىكند ،چه فرقى و ناخرسندى خود را در يكى از اولين جلس هها به ماريا م ىگويد«:ببين، از فرط خشونت و تحكم گاه بارورناپذير م ىشوند .اما حقيقت اين است كه
دارد؟ چه بسيارند هنرمندانى كه تنهايى را برم ىگزينند و از اين حيث الان فقط آن پنجره براى من مهم است و تو تنها كسى بودى كه به آن اضطراب بازتابى از حالاتى درونى همچون نگران ىهاى كلى است كه معمولاً
خلاقيت خود را متعال ىتر هم م ىكنند .نگارنده اين سطور اين حرف نيچه توجه كردى ».و چون ماريا م ىگويد«:شما از منتقدها متنفريد ،اما آنها با رويدادهاى تن شزا و استر سآور همراه است .همين رويدادها هستند كه
را «كه براى فيلسوف شدن ،نسخت بايد عزل تنشين شد» كاملًا منطقى هميشه شما را تحسين م ىكنند ».با عصبانبت جواب م ىدهد«:بدبختى از
م ىداند ،اما براى تنها شدن معتقد نيست كه كاليگولاواردستورداد« :اينجا اين بيشتر؟ در آن نمايشگاه حتى یك نفر از ان شارلاتا نها معنى نقاشى انسا نهاى مضطرب را نسبت به افراد عادى آسيب پذيرتر م ىكنند.
را خلوت كنيد ،كسى زنده نماند ».ساباتو ،نارسيسيم پابلو را در همين حد من را نفهميد .يادت هست؟ تنها كسى كه آن را فهميد ،تو بودى( ».صفحه اضطراب پابلو هم موجب اختلال رفتاری (در برخورد با ماریا ،رستوران ها
و اندازه م ىسازد .اين جهان ذهنى در بيشتر جاها به خواننده گفته م ىشود )۴۲پيش از آن ،در مقابل از دست دادن نظر منتقدين ،احساس كرده و کارکنان پست خانه) و تحرک زیاد و بی دلیل بی خوابی و بدخوابی می
و تصویر نمی گردد .گويى نويسنده م ىخواند و خواننده گوش م ىدهد. بود كه قلب ماريا را تصاحب كرده است« :تا همين چند لحظه پيش ،دنيا شود .از سوی دیگر دچار پیش فعالی دستگاه عصبی سمپاتیک و افزایش
براى نمونه در جايى ب هجاى تصوير ،از نقل استفاده م ىشود« :ب هپايش برايم پو چتر از هميشه بود .اما حالا احساس م ىكردم دنيا در دس تها من
افتادم ،پاهايش را بوسيدم ،اما هي چچيز نبود جز ترحم .فقط ترحم. است ،من تعيين م ىكنم .من تصميم م ىگيرم( ».صفحه )31اما پس تنش عضلانی می گردد و مهم تر این که مدام افکار نگران کننده
مطمئن بودم هي چوقت احساس خاصى به من نداشته است(».صفحه .)۹۳ از مدتى در عين اين كه دچار جنون عشق شده است ،م ىگويد«:بعضى ) (Worrying Thoughsمی شود؛ افکاری پریشان کننده و اساسا تکراری
البته ممكن است اين جواب داده شود كه «پابلو در شرايط روحى بدى بود وق تها احساس م ىكنم كه هي چچيز معنى ندارد .هم هچيز ب ىمعنى که با سطح برانگیختگی همراه هستند .داستان مملو از دیالوگ های تند
و حر فهايش جبراً بيشتر خصلت نقالى و در عي نحال از هم گسيخته و و تیز و تشرهای پابلو خطاب به ماریا و در درجه دوم خطاب به دیگران
اسكيزوفرنيك دارد .و از نظر ذهنى نم ىتواند تصويرسازى كند ».اين پاسخ است(».صفحه )۴۵ است .احساس این که دیگران ،خصوصا ماریا ریاکاری به خرج می دهند
درست است ،اما براى برجست هنمايى يك رابطه به هر حال تصوير بر نقل كمترين واژهاى در بازى بودن اين رابطه جديد به كار نرفته است ،اما و همه علیه اش توطئه می چینند ،یکی از عارضه های همین اضطراب
خواننده هوشمند درم ىيابد كه پابلو وارد یک بازى فرساينده شده است. است .عارضه دیگر تاثیر آن روی شناخت و تغییرات شناختی پابلو است
اولويت دارد. ماريا ،زنى كه توجه پابلو را به خود جلب كرده است ،خود را به زبان بی
شمارى از كسان داستان مانند ماد ِر پابلو ،دوستى كه اتومبيل دارد و زبانی دوشيزه معرفى م ىكند ،و گرچه دوست ندارد پابلو به او نزديك شود که به وضوح موجب اختلال تمرکز و حافظه او می شود.
حتى «مى مى» يكى از خويشاوندان هانتر به اين دليل در داستان حضور و مدام م ىگويد كه «من به هر كسى گه من نزديك شود ،صدمه م ىزنم». او انسان روا نپريشى نيست ،اما ب هوضوح روا نرنجور است و عوامل
اما از سوى ديگر به او م ىگويد كه دوستش دارد .موضوع زمانى پيچيده اصلى اين روا نرنجورى را م ىتوان در اضطراب ،ترسيدن از جمع و احساس
پيدا م ىكنند كه در ساختن شخصيت اصلى يعنى پابلو كمك كنند. م ىشود و به بازى شبيه م ىگردد كه پابلو م ىفهمد ماريا شوهر دارد و فري بخوردگى ديد .در بحث جامع هشناختى متن م ىبينم كه او همواره
البته راوی اول شخص به شيوه حدس و گمان گاه به ذهن ديگران اين شوهر -آلنده -كور است .پابلو زمانى اين نكته را كشف م ىكند كه به خيال م ىكند كه ماريا و ديگران او را فريب م ىدهند ،ضمن اي نكه هم از
هم نفوذ م ىكند«:شايد شوهرش از اين كار لذت م ىبرده شايد هم هر دو. خانه ماريا م ىرود تا نامه او را كه مستخدمه در تلفن به او خبرش را داده
ازنظر آسي بشناسى ،فقط يك امكان منطقى وجودداشت :ماريا م ىخواسته بود ،بگيرد .مستخدمه او را به سالن هدايت م ىكند و آنجا مردى كور به او و ديگران و هم از عوامل ديگر هراسان است و از جمع گريزان.
نام آلنده كه خود را شوهر ماريا معرفى م ىكند ،نامه را به پابلو م ىدهد. او با جنب ههاى مختلف زندگى به كلى قطع ارتباط كرده است و
من بدانم او ازدواج كرده است(».صفحه )۶۱ ترديدى نيست كه اين روش يكى از آزاردهندهترين شيوههايى بود كه فقط «خود و هنرش» را م ىبيند .انسانى تك ساحتى است ،منتها از
از نكات برجسته اين نوولت ،تنيده شدن انديشه در متن است .افكار ماريا م ىتوانست متأهل بودن خود را به پابلو بفهماند .ب ىاعتمادى پابلو نوع هنرمندش .ظاهراً نيازى به هي چچيز و هي چكس حس نم ىكند،
و ديدگاه پابلو به فضاى بسته و چهارديوارى خان هاش محدود نشده است. از اين لحظه بيشتر و اضطراب او جانكاهتر م ىشود .اما مشكل ديگر و درحال ىك هاين نيازهاى بشر در بنيان خود از نوع پوشيدهاند و به اصطلاح
هم هجا با او است؛ از رابطه با ماريا تا رفتارش در پس تخانه و رستورانها. خردكنندهتر اين كه آلنده خبر م ىدهد كه پسر عمويى دارد به اسم هانتر در حالت كما قرار دارند .بسيارى بودند كه در زندگى خود وجه خاصى را
این افکار ،صرف نظر از ارزش شان ،تمام برخوردها ،کنش ها ،واکن شها، كه ماريا براى ديدن او به ملك اربابى استانسيا رفته است .به راستى همسر عمده كردند و از ديگر وجوه غافل شدند ،اما در گرهگاه يا بزنگاهى دچار
و دیالوگ های پابلو را پوشش می دهد .حتی جائی که او احساس میکند یک مرد كور چرا نزد مرد ديگرى م ىرود و چند شب را آنجا م ىگذراند؟ چرخشى غيرعادى و حتى مهلك گرديدند .مؤمنى كه فقط به دعا رو
مخاطبش (ماریا) از دایره احساسات و باورهای او به کلی خارج شده است آلنده در جمل هاى كوتاه به كنه اين مطلب اشاره م ىكند .او خطاب به پابلو م ىآورد ،هنرمندى كه تنها وجه بارز زندگى را نوشتن يا نقاشى يا موسيقى
و کس دیگری است و به مرد دیگری تعلق دارد«:ماریا با دیدن یک برگ، م ىگويد« :ماريا رفتارهاى عجيبى دارد ،ولى هي چوقت ،هي چچيز را تغيير م ىپندارد ،كسى كه فقط به كسب پول دل خوش م ىكند ،مرد و زنى كه
یک حشره ،یا استنشاق عطر گل ها که با بوی دریا آمیخته شده بود، جز خوشگذرانى در انديشه چيز ديگرى نيستند ،ممكن است به هر دليلى
چنان به وجد می آمد که تا آن روز ندیده بودم .این حالت ماریا بیشتر نم ىدهد .منظورم را كه م ىفهميد؟» (صفحه )۵۵ دچار دگرگونى شوند؛ آ نهم از نوع انفجارى و چ هبسا منهد مكننده .چون
از آن که خوشحالم کند ،ناراحت و افسرده ام می کرد چون می دانستم اين بازى دست كمى از نوع معرفى ماريا ندارد .او خود را ماريا ايريبارن سركوب هر يك از اميال معمولى ،خواهناخواه انرژى رهاشدهاش را در جاى
این جنبه از زنی که من عاشقش بودم ،متعلق به من نبود .مال هانتر یا معرفى م ىكند و چون به متأهل بودن خود اشاره نم ىكند ،پس پابلو در
شاید مرد دیگری بود. .هر لحظه افسرده تر می شدم .هیجان او و صدای تلفن به خانه او م ىگويد«:م ىخواهم با دوشيزه ايريبارن صحبت كنم ».و ديگرى نشان م ىدهد .به قول مولانا:
موج دریا اذیتم می کرد ...فهمیدم که غم اجتناب ناپذیر است .این همان در حديث آمد كه يزدان مجيد
حسی بود که من همیشه در کنار حضور هر نوع زیبائی با خود داشتم مكث و پنهانكارى ماريا به شك و ترس پابلو دامن م ىزند. خلق عالم را سه گونه آفريد
.. .او همچنان داشت حرف می زد و من دلم می خواست با ناخن هایم پابلو نه همچون يك عاشق بلكه مثل يك طلبكار عصبى عمل م ىكند.
صورتش را چنگ بزنم ،دلم می خواست با دست هایم خفه اش کنم و در گفتگو با ماريا بازوى او را م ىفشارد ،حرف زدنش با ماريا دست كمى يك گروه را جمله عقل و علم و جود
بعد او را به دریا بیندازم .هنوز صدایش را می شنیدم .داشت درباره یکی از سؤال و جوا بهاى بازجوهاى سياسى ندارد .گاهى به حدى خشونت به آن فرشته است و نداند جز سجود
از پسر عموهایش ،از خاطرات کودیک اش حرف می زد( ».صفحه ۱۱۹تا خرج م ىدهد كه ماريا خاموشانه اشك م ىريزد يا با ملاطفت م ىگويد«:خوان يك گروه ديگر از دانش تهى
)۱۲۲باید توجه داشت که ماریا فقط از احساسات و خاطراتش حرف می همچو حيوان از علف در فربهى
زد ،اما این حرف ها برای مردی که گوشه هایی از بینش و وضعیت روحی پابلو ،تو دارى من را اذيت م ىكنى(».صفحه )۷۱ زان سيوم هست آدميزاد و بشر
او را بیان کردیم ،غیرقابل تحمل است .این آستانه پایین تحمل کاملا با آن پرس شهاى كلاف هكننده پابلو از ماريا براى كشف حقيقت و رفتارى از فرشته نيمى و نيمش ز خر
چه نویسنده از شخصیت پابلو به دست می دهد سازگاری دارد؛ نه فرامتن كه او با اين زن دارد ،نشان م ىدهد كه پابلو متعلق به دنياى باز ىهاى
است که وصله ناجور و مکانیکی تلقی شود و نه اضافه گویی – چون به هر متداول نيست .او موقعيتى مشابه آنا كارنينا دارد .آنا به كنت ورونسكى محروم کردن خود از وجوه مختلف زندگی و تمرکز افراطی و بیمارگونه
حال باید وضعیت روحی پابلو در «موقعیت متعارف عشق های متعارف» علاق همند م ىشود ،اما ترجيح م ىدهد راه و رسم ز نهاى شوهردار طبقه ذهن و عین روزمره روی جنبه ای خاص ،این خطر بالقوه را خارج از اراده
خود را پيش نگيرد ،بلكه از همسرش جدا شود و با ورونسكى ازدواج كند. فرد شکل می دهد که همواره برای گرایش تب آلود به سوی وجوهی که
هم نشان داده می شد. پس به كلى خان هاش را ترك م ىكند .همين جسارت و صداقت موجب تا چندی پیش خوارشان می شمرد ،وجود داشته باشد .هیچ نیازی به ذکر
رمان ت كصدايى است .خواننده صدايى جز صداى پابلو نمی شنود. م ىشود كه اشراف شهر پشت سرش بدگويى كرده و او را طرد كنند .بايد مثال در عالم واقع و یا داستانی نداریم .فقط اشاره باید کرد که وسعت و
حتى جايى كه صداى ماريا يا هانتر يا م ىمى و آلنده شنيده م ىشود ،از توجه داشت كه ز نهايى از طرد و محكوميت آنا حرف م ىزنند كه خود عمق جنون عشق پابلو از نظر روانشناسی پاسخ به سرکوب امیال است؛
سوى صداى غالب -صداى راوى -سركوب و مسخره م ىشوند يا مورد شك چندين و چند معشوقه دارند و براى شوهرها ىشان نقش همسر وفادار را منتها این سرکوب از سوی خود شخص موجودیت پیدا کرده است و نه از
قرار م ىگيرند .راوى -پابلو -با موض عگيرى حق ب هجانب و مظلو منمايى، بازى م ىكنند .پس ،اگر آنا شخصيتى سطحى م ىداشت ،هرگز از سوى جانب عوامل بیرونی .گاهی این نوع سرکوب ها ویرانگرتر و مهارناپذیرتر
خواننده را از نظر روحى عليه همه كسانداستان م ىشوراند؛ از جمله هانتر اطرافيانش طرد نم ىشد .پابلو هم اگر به بازى هميشگى ماريا تن م ىداد،
م ىتوانست سا لهاى سال رابط هاش را با او ادامه دهد .اما اين هنرمند هستند .ساباتو ،خواسته یا خواسته ،همین وجه را به ما نشان می دهد.
و میمی و اظهارنظرهایشان درباره ادبیات. عصبى و خودخواه و خودشيفته از يك سو در عشق صداقت دارد و از سوى - ۵خوانش موجز جامع هشناختى(وجه بيرونى):
پابلو كه هيچ وجه مشتركى با بقيه مردم ندارد و ارتباطش را با آنها
قطع كرده است و با همسايه و خويشاوند و همكلاسى سابق و هنرمندان