Page 22 - No.1347
P. 22
ده شعر کوتاه از امیر منتظری ادبیات
شعر 22
امیر منتظری متولد اردیبهشت ماه سال 1366در تهران است و سال / 22شماره - 1347جمعه 22دادرخ 1394
هنر نقاشی را از کودکی آغاز و سپس از 20سالگی بصورت حرف های
پی گرفته است.
در نوجوانی به نوشتن داستان کوتاه تمایل یافت و سرودن شعر را
ب هصورت حرف های در سن 24سالگی آغاز کرد.
تحصیلاتش را در رشته عمران نقشه برداری در دانشگاه ادامه داد و
در بهمن ماه 1390یک نمایشگاه نقاشی با موضوع "هیچ" برگزار
کرد.
او پس از دو سال زندگی در طبیعت به نوشتن اشعار کوتاه سپید با
مضمو نهای طبیع تگرایانه روی آورد.
مجموع ه شعر در دست انتشار امیر منتظری" ،شعور بادها" نام دارد
که انتظار م یرود در سال جاری به چاپ برسد.
سنگی هستم
در چینه دان پرندهای
هضم میکنم
و
دفع میشوم...
***
مشت میکنم In touch with Iranian diversity
دستانم را در آب
ماهی آشفته
میجهد
به تنهایی دستانم
*** *** ***
پرنده بودم از خود رفت هام... خنجرت را در سین هام کاشتی
شکار شدم چون زوال یک روزهی گلبرگی افتاد پرتغالی خونی
جویده شدم از درخت بر آمده
نفخ شدم که عطر آن
و از مقعدت سرود خواندم رفته رفته میرود ***
*** *** بامداد را
لای دفترم خواباندم
ابر نیست من خاک گلدانی بودم
لکهی سفید در آسمان در همخوابگی گلی سپیده دم
اکنون جیرجیرکی شد
مرغ مرگ است
ای لاک پشت کوچک از تخم برآمده گل چسبیده به کفشی ترانه خوان
در هر خیابان
*** Vol. 22 / No. 1347 - Friday, June 12, 2015
ذره ذره کم میشوم
منم شیشهی ترک خوردهی پنجرهای
که انعکاس نور را
سبب م یشود
و خود از آن عاریست...
***
اندوه زمستانم
22برف اندک
که نیست امیدش
بر طارق صبح
شعر 22
امیر منتظری متولد اردیبهشت ماه سال 1366در تهران است و سال / 22شماره - 1347جمعه 22دادرخ 1394
هنر نقاشی را از کودکی آغاز و سپس از 20سالگی بصورت حرف های
پی گرفته است.
در نوجوانی به نوشتن داستان کوتاه تمایل یافت و سرودن شعر را
ب هصورت حرف های در سن 24سالگی آغاز کرد.
تحصیلاتش را در رشته عمران نقشه برداری در دانشگاه ادامه داد و
در بهمن ماه 1390یک نمایشگاه نقاشی با موضوع "هیچ" برگزار
کرد.
او پس از دو سال زندگی در طبیعت به نوشتن اشعار کوتاه سپید با
مضمو نهای طبیع تگرایانه روی آورد.
مجموع ه شعر در دست انتشار امیر منتظری" ،شعور بادها" نام دارد
که انتظار م یرود در سال جاری به چاپ برسد.
سنگی هستم
در چینه دان پرندهای
هضم میکنم
و
دفع میشوم...
***
مشت میکنم In touch with Iranian diversity
دستانم را در آب
ماهی آشفته
میجهد
به تنهایی دستانم
*** *** ***
پرنده بودم از خود رفت هام... خنجرت را در سین هام کاشتی
شکار شدم چون زوال یک روزهی گلبرگی افتاد پرتغالی خونی
جویده شدم از درخت بر آمده
نفخ شدم که عطر آن
و از مقعدت سرود خواندم رفته رفته میرود ***
*** *** بامداد را
لای دفترم خواباندم
ابر نیست من خاک گلدانی بودم
لکهی سفید در آسمان در همخوابگی گلی سپیده دم
اکنون جیرجیرکی شد
مرغ مرگ است
ای لاک پشت کوچک از تخم برآمده گل چسبیده به کفشی ترانه خوان
در هر خیابان
*** Vol. 22 / No. 1347 - Friday, June 12, 2015
ذره ذره کم میشوم
منم شیشهی ترک خوردهی پنجرهای
که انعکاس نور را
سبب م یشود
و خود از آن عاریست...
***
اندوه زمستانم
22برف اندک
که نیست امیدش
بر طارق صبح