Page 22 - Shahrvand BC Issue No. 1340
P. 22
۳ چهار شعر از هادی ابراهیمی رودبارکی ادبیات 22
پرندهای است خوشخوان با سرهای زیبایی شعر
و سخت عاشق که رنگ موهای خیس و نمورش
۱ سال / 22شماره - 1340جمعه 4تشهبیدرا 1394
اول درخت را بیدار م یکند نه سیاه است نه سپید
بعد سپیده را. نه سپید است نه سیاه َس ِر پر ِس ّرم را ز ت َنم In touch with Iranian diversity
ب َک َنم بز َنم به َس ِر درد؟
من که با کابوسهای شبانهام خلنگ است. Vol. 22 / No. 1340 - Friday, Apr. 24, 2015
سیاه شدهام د ِل پریشم را زسين هام
رویم را جمعه همان آدینه نیست ب َد َرم ب َزنم بهد ِل درد؟
و جمع هها تعطیل نیست.
با سپیدی سپیده در ِد س ِر ِس ّرم را چكنم؟
سپید میکنم. هیچ روزی با هیچ بب َرم ب َزنم ب هس ِر سنگ؟
پر نم یشود
۴ گره از تا ِب دل واکنم
هیچ روزی از روز در ُمش ِت خونرنگ؟
امروز خود را کشیدم تعطیل نمیشود اما
گف ِت دلم ،حال َسرم
بی هیچ قلم و بوم هیچ م یشود کی شنود این ت ِن پردرد؟
دوباره خود را کشیدم
مرگ استراحت نم یکند سرم را ب َکنم بزنم به س ِر درد؟
بیهیچ غیبتی و سهم هر اعتراض را میگیرد دلم را ب َد َرم بزنم به د ِل درد؟
شب را به روز
و روز را به شب و آلت در ِد سرم را ب َزنم ب هس ِر سنگ؟
تا بامداد کشیدم قتالهی کهریز است
گف ِت دل و حا ِل َسرم
به خیرهسریام کاریزالت م یشنود این غ ِم پردرد؟
با بیست و پنج و نیم دندان آل ِت قتاله است
قتال ْهآل ِت کاریز است در قناتِ کهریز. ۲
خیره شدم
و شماری از خندههایم را کشیدم بامداد به شجاع ِت مصطفی عزیزی
گیس طناب را م ی َکشد شلاق
خط چوبهای
چهر هام و جان است ترس هوا را م ی َد َرد
که می َکشد و ت ِن همهی روزهای هفته
با سایه روشنایش وط ِن جرحه جرحه است
همچنان مرا م یکشید تا صبح را از سقف
من نیز خاطراتم را کشیدم به زیر َکشد. و جمع هها تعطیل نیست
من ۶۰را شلاق و بامداد 22
به سال اسب رساندم ترس هوا را می َد َرد آویزان صبح آدینه م یشود
و ت ِن همهی روزهای هفته
و چون اردیبهشت وط ِن َجر َحه َجر َحه است.
بر زمین شاخی کشیدم
۸می ۲۰۱۴ آدینهها جمعهها نیست
و جمع هها تعطیل نیست.
۱۲آوریل ۲۰۱۵
پرندهای است خوشخوان با سرهای زیبایی شعر
و سخت عاشق که رنگ موهای خیس و نمورش
۱ سال / 22شماره - 1340جمعه 4تشهبیدرا 1394
اول درخت را بیدار م یکند نه سیاه است نه سپید
بعد سپیده را. نه سپید است نه سیاه َس ِر پر ِس ّرم را ز ت َنم In touch with Iranian diversity
ب َک َنم بز َنم به َس ِر درد؟
من که با کابوسهای شبانهام خلنگ است. Vol. 22 / No. 1340 - Friday, Apr. 24, 2015
سیاه شدهام د ِل پریشم را زسين هام
رویم را جمعه همان آدینه نیست ب َد َرم ب َزنم بهد ِل درد؟
و جمع هها تعطیل نیست.
با سپیدی سپیده در ِد س ِر ِس ّرم را چكنم؟
سپید میکنم. هیچ روزی با هیچ بب َرم ب َزنم ب هس ِر سنگ؟
پر نم یشود
۴ گره از تا ِب دل واکنم
هیچ روزی از روز در ُمش ِت خونرنگ؟
امروز خود را کشیدم تعطیل نمیشود اما
گف ِت دلم ،حال َسرم
بی هیچ قلم و بوم هیچ م یشود کی شنود این ت ِن پردرد؟
دوباره خود را کشیدم
مرگ استراحت نم یکند سرم را ب َکنم بزنم به س ِر درد؟
بیهیچ غیبتی و سهم هر اعتراض را میگیرد دلم را ب َد َرم بزنم به د ِل درد؟
شب را به روز
و روز را به شب و آلت در ِد سرم را ب َزنم ب هس ِر سنگ؟
تا بامداد کشیدم قتالهی کهریز است
گف ِت دل و حا ِل َسرم
به خیرهسریام کاریزالت م یشنود این غ ِم پردرد؟
با بیست و پنج و نیم دندان آل ِت قتاله است
قتال ْهآل ِت کاریز است در قناتِ کهریز. ۲
خیره شدم
و شماری از خندههایم را کشیدم بامداد به شجاع ِت مصطفی عزیزی
گیس طناب را م ی َکشد شلاق
خط چوبهای
چهر هام و جان است ترس هوا را م ی َد َرد
که می َکشد و ت ِن همهی روزهای هفته
با سایه روشنایش وط ِن جرحه جرحه است
همچنان مرا م یکشید تا صبح را از سقف
من نیز خاطراتم را کشیدم به زیر َکشد. و جمع هها تعطیل نیست
من ۶۰را شلاق و بامداد 22
به سال اسب رساندم ترس هوا را می َد َرد آویزان صبح آدینه م یشود
و ت ِن همهی روزهای هفته
و چون اردیبهشت وط ِن َجر َحه َجر َحه است.
بر زمین شاخی کشیدم
۸می ۲۰۱۴ آدینهها جمعهها نیست
و جمع هها تعطیل نیست.
۱۲آوریل ۲۰۱۵