Page 26 - Shahrvand BC No. 1328
P. 26
م يدانى كه من حافظهام پريده و اين تاريخى را هم كه اشاره م ىبينم از حتا شاعران نسلهاى پيشتر از من كه با لحن و لهجهى من خصوص سرود ههای ســا لهای مختلف ،با یکدیگر فرق داشته سال / 22شماره - 1328جمعه 10نمهب 1393 26
م يكنى بخاطر نمىآورم .اما در هر حال در هر شعرى كلى ارجاعات م ىنويسند و اين مرا خوشحال م ىكند از اين جهت كه نزديك خانهام باشند باز هم بتوان تشــخیص داد که ای نها شعرهای مریم هوله 26
بيرونى وجود دارد كه البته زيرمجموعه و در خدمت محوريت متن. همسايگى زدهاند و داريم محلهاى مىشويم براى خودمان .اما بعد از آن هستند .من م یگویم ویژگی مشترک شعرهایت ،همان شجاعت
زندگی در تبعید ،فضای ذهنی پشت شعرهایت را تا چه میزان به بطور غم انگيزى ديدم كه بعض ىها لهج هام را تقليد م ىكنند تا صورتم و جسارت تو در انتخاب کلمات و همچنین شیو هی بیان است .از
نسبت شعرهایی که در ایران میسرودی تغییر داد؟ در جهان بینی و را بدزدند و با آن مثلن شكلك درآورند و ماهيتم را بطور جعلى ،خيس
هستیشناسی شعریات و همچنین ارجاعاتی که به انسانها و اجتماع سواد ناشيانهاى از اهميت وجود ىام ،در ملأعام به زير بكشند با صدا و نظر خودت چطور؟
سروصداى جعلى حنجرهاى كه غايب است ...انگار مىشود ماسك صوتى
داری هم تغییری رخ داد؟ فکر میکنی علت همهی ای نها چیست؟ آدم را با زيززير صدا و تناژ كوتولهى جي ِغ بدون جهانشان بيالايند و من قبلن بارها گفتهام نوشتن بدون جسارت ممكن نيست چون نوشتن
ازين دريچه صاحب جهانى شوند!! من راستش منظور اين نوع از بشر را پلى نازك و خطرناك است ميان واقعيت و حقيقت .و بعد از آن ميان
البته كه تبعيد زندان بزرگى بود با دردهايى كه از عهدهى حضرت شعر نمىفهمم و تنها ميتوانم افسوس بخورم ازين جهت كه فقط م يدانم واقعيت واقعيت با حقيقت واقعيت و بالعكس! اما فكر نم ىكنم اين
هم برنمىآيد .اما من خوشحالم كه در اين درد رشد كردم ،قبلن تفكرم اينها چيز بزرگى در زندگىشان كم دارند و خودشان را گم كردهاند .و جسارت كه كد ورودى همه شاعران است به شعر ،امضاى شعرهاى من
را مفاهيمى چون آزادى و برابرى و اينها محدود كرده بودند .اما امروز با اين شيوهها بيشتر هم گم م ىشوند و به موضعى تدافعى هم دچار باشد .شعر هر شاعرى شبيه صورت اوست ،اخلاق او را دارد ،لحن او و
من لحظه به لحظه شناگر تفكراتى هستم كه در درياى آنها پرداختن مىشوند كه راه چاره و علاج و چشم و گوششان را نيز م ىبندد .بيشتر لهجهى او را دارد كه اين مربوط است به اينكه خان هاش كجاى شهر شعر
به اين موضوعات كودكانهى بشرى اهميت موريانه را دارد يا قابليتهاى از اين عزيزان من از ويروسى كه چشمهاى زبان شعر را گرفته متأسف و قرار دارد و اهل كجاى شعرست! اينجاست كه بايد بگويم خيلىها را
زنبور در طبيعت .به مردم هم دوست دارم بشود به زبانى گفت اين را
كه قبول قوانين از طرف كسانى كه تفكرشان در سطح بز و شترست بشدت غمگينم. In touch with Iranian diversity
انكار انسانيت خود شماست و اين عمر شماست كه هدر م ىرود با اين
مشغوليات فكرى حقير اما دردناك كه فرصت فكر كردن به مقولات مهم ببخشيد اگر به حاشيه رفتم .من Vol. 22 / No. 1328 - Friday, Jan. 30, 2015
در شعرم مريم هوله هستم ،همين!
هستى و انسان را از شما م ىگيرد. با همه اخلاق و من شاش ،لهجه
و لحن زبانش و لهجهى چهره و
▪ ▪شعرهای مریم هوله پر از پرسش است؛ پرس شهایی که مخاطب بدناش .شما هر جا عكسى از من
ببينيد يقينن مرا مىشناسيد اگر
را به چالش م یکشند .ذهن خودت هم پر از همین سؤا لهاست و از قبل مىشناختيد .اين لهجه و
در برخورد با انســا نها هم همی نقدر سؤال از آنها داری یا فقط لحن هم قابل تقليد نيست چون
شعرهایت آ نها را بازتاب م یدهند؟ تا به حال ،پاسخی هم به این دوستان زيادى را گمراه كرده
و حالا خطاب به رفقاى جوانم
سؤا لها و به چالش کشید نها داده شده؟ م ىگويم اين را كه در خواندن
شعر جهان ،جان شعر و قواعد
البته كه سؤا لهايى مانده هميشه مگر به جايى برسى كه از جهان بدنى شعر در قالب زبان را تنها
گذر كرده باشى! اما من در شعر بيشتر براى آنكه از اين زبان ناتوان دنبال كنيد تا با نگاه يگانهى
بشرى استفاده كنم در طرح موضوعات و مفاهيم تازه ،مجبورم از زمينه خود جهان تازهاى از شعر را بازگو
ساز ىهايى چون طرح سؤال و كارهاى ديگر استفاده كنم .حتا اعتقاداتم كنيد كه مختص خودتان است
را زيرمجموعه وار و پراكنده در شعر عنوان كنم تا شايد راهى به ذهنيت چون شما هيچكس نيستيد جز
شخص خودتان و با اشتباهاتى كه
اصليم و مخاطب باز كند اين كاغذ نازكى كه اميد من است. بالا اشاره شد ،مراقب باشيد اين
امكان را از خود نگيريد .با شعر
▪ ▪خدایی که در شــعرهای مریم هوله مدام به چالش کشــیده اگر صميمى باشيد به اندازهى
لحظه تنهايىتان با خود ،ديگر
م یشود یا به او تلنگر زده م یشود چه جور خدای یست؟ هر شعرتان شناسنامهى شماست.
با همه اين اوصاف و ناتواناييهاى
اين بحث هنوز خيلى شخصى ست .او كرهاى از نور و صوت توأمان است
و توصيفش هنوز در زبان ممكن نيست ،پس از چند بار ملاقاتش به زبان براى انتقال شعر به كاغذ...
وضوح روابط ارگانيك بين تمام عناصر حيات و حتا بين اتفاقات كوچك و
بزرگ را م ىبينم .همه چيز بهم پيوسته است حتا چيزى كه مخفيانه در شعرهای من همه تابلوهایی
ذهنهاى ما دو نفر م ىگذرد با صداى باد و هرچه شنيده و ديده مىشود.
اما ما حواسمان زيادى پرت جزئيات واقعيت شده و گير كردهايم .اما هستند از
اين خدا ،يقينن آن خدايى نبوده كه من با او دعوا داشت هام ،قضيهى
اسم و پروفايل جعلى ست! بهمين دليل اسم اين يكى خدا نخواهد بود دست و پا زدنِ زبان
و هنوز بينام است.
▪ ▪یادم م یآید زمانی در ایران یک مانیفست را طرح کرده بودی. برای ایجاد ِ پیوندی میان ِ
تجرب ههای مابعدالطبیعی و
مانیفست شعری مریم هوله بعد از تبعید چیست؟
واقعیِ یک انسان...
بله! خوانده و شنيدهام ،هنوز هم همان نظر را دارم .محوريت معنا با خلق ▪ ▪شعری در کتاب هست به
تصاوير و جهانهاى شعرى و معنايى .نميگويم همه بايد شهودى باشند،
در همين واقعيت و معناهاى در دسترس ذهن زبانى كلى هنرسازى نام «حساد تها روشنفکرند»
ميشود كرد ،يعنى قحطى نيست كه همه با زبان و فرم بازى كنند و يك که تاریخ ســرای شاش به بار
قل دو قل با ديوار! شعر بايد بعد از ترجمه شعر باشد و شعر بماند .اين نخســتی برم یگــردد که به
البته بيشتر به ضرر اكثر موزون كاران است كه وزن را از متنشان بگيرى اســتکهلم آمده بــودی .این
نثر خالص برجا مىماند .من آن اوايل چاپ دوم «در كوچههاى آتن» حساد تهایی که روشنفکرند
را با تغيير تمام كلمات و امكانات زبانى دادم براى چاپ تا فقط اين را ارجاعات بیرونــی هم دارند
ثابت كنم كه شعر در معناست كه اتفاق مىافتد .زبان وسيله است .آدم مسلمًا ،این طور نیست؟ و در
بايد بپايد وسيلهاى نشود دست اين وسيله وگرنه اگر كسانى در ميان کل ،شعرهای اعتراض یات همه
اين بيشمار واقعن شاعر باشند در گمراهى اين مسير و آداب مد شده
ارجاعات بیرونی دارند؟
شعرشان را از دست م ىدهند.
راستش سپيده جان خودت
م يكنى بخاطر نمىآورم .اما در هر حال در هر شعرى كلى ارجاعات م ىنويسند و اين مرا خوشحال م ىكند از اين جهت كه نزديك خانهام باشند باز هم بتوان تشــخیص داد که ای نها شعرهای مریم هوله 26
بيرونى وجود دارد كه البته زيرمجموعه و در خدمت محوريت متن. همسايگى زدهاند و داريم محلهاى مىشويم براى خودمان .اما بعد از آن هستند .من م یگویم ویژگی مشترک شعرهایت ،همان شجاعت
زندگی در تبعید ،فضای ذهنی پشت شعرهایت را تا چه میزان به بطور غم انگيزى ديدم كه بعض ىها لهج هام را تقليد م ىكنند تا صورتم و جسارت تو در انتخاب کلمات و همچنین شیو هی بیان است .از
نسبت شعرهایی که در ایران میسرودی تغییر داد؟ در جهان بینی و را بدزدند و با آن مثلن شكلك درآورند و ماهيتم را بطور جعلى ،خيس
هستیشناسی شعریات و همچنین ارجاعاتی که به انسانها و اجتماع سواد ناشيانهاى از اهميت وجود ىام ،در ملأعام به زير بكشند با صدا و نظر خودت چطور؟
سروصداى جعلى حنجرهاى كه غايب است ...انگار مىشود ماسك صوتى
داری هم تغییری رخ داد؟ فکر میکنی علت همهی ای نها چیست؟ آدم را با زيززير صدا و تناژ كوتولهى جي ِغ بدون جهانشان بيالايند و من قبلن بارها گفتهام نوشتن بدون جسارت ممكن نيست چون نوشتن
ازين دريچه صاحب جهانى شوند!! من راستش منظور اين نوع از بشر را پلى نازك و خطرناك است ميان واقعيت و حقيقت .و بعد از آن ميان
البته كه تبعيد زندان بزرگى بود با دردهايى كه از عهدهى حضرت شعر نمىفهمم و تنها ميتوانم افسوس بخورم ازين جهت كه فقط م يدانم واقعيت واقعيت با حقيقت واقعيت و بالعكس! اما فكر نم ىكنم اين
هم برنمىآيد .اما من خوشحالم كه در اين درد رشد كردم ،قبلن تفكرم اينها چيز بزرگى در زندگىشان كم دارند و خودشان را گم كردهاند .و جسارت كه كد ورودى همه شاعران است به شعر ،امضاى شعرهاى من
را مفاهيمى چون آزادى و برابرى و اينها محدود كرده بودند .اما امروز با اين شيوهها بيشتر هم گم م ىشوند و به موضعى تدافعى هم دچار باشد .شعر هر شاعرى شبيه صورت اوست ،اخلاق او را دارد ،لحن او و
من لحظه به لحظه شناگر تفكراتى هستم كه در درياى آنها پرداختن مىشوند كه راه چاره و علاج و چشم و گوششان را نيز م ىبندد .بيشتر لهجهى او را دارد كه اين مربوط است به اينكه خان هاش كجاى شهر شعر
به اين موضوعات كودكانهى بشرى اهميت موريانه را دارد يا قابليتهاى از اين عزيزان من از ويروسى كه چشمهاى زبان شعر را گرفته متأسف و قرار دارد و اهل كجاى شعرست! اينجاست كه بايد بگويم خيلىها را
زنبور در طبيعت .به مردم هم دوست دارم بشود به زبانى گفت اين را
كه قبول قوانين از طرف كسانى كه تفكرشان در سطح بز و شترست بشدت غمگينم. In touch with Iranian diversity
انكار انسانيت خود شماست و اين عمر شماست كه هدر م ىرود با اين
مشغوليات فكرى حقير اما دردناك كه فرصت فكر كردن به مقولات مهم ببخشيد اگر به حاشيه رفتم .من Vol. 22 / No. 1328 - Friday, Jan. 30, 2015
در شعرم مريم هوله هستم ،همين!
هستى و انسان را از شما م ىگيرد. با همه اخلاق و من شاش ،لهجه
و لحن زبانش و لهجهى چهره و
▪ ▪شعرهای مریم هوله پر از پرسش است؛ پرس شهایی که مخاطب بدناش .شما هر جا عكسى از من
ببينيد يقينن مرا مىشناسيد اگر
را به چالش م یکشند .ذهن خودت هم پر از همین سؤا لهاست و از قبل مىشناختيد .اين لهجه و
در برخورد با انســا نها هم همی نقدر سؤال از آنها داری یا فقط لحن هم قابل تقليد نيست چون
شعرهایت آ نها را بازتاب م یدهند؟ تا به حال ،پاسخی هم به این دوستان زيادى را گمراه كرده
و حالا خطاب به رفقاى جوانم
سؤا لها و به چالش کشید نها داده شده؟ م ىگويم اين را كه در خواندن
شعر جهان ،جان شعر و قواعد
البته كه سؤا لهايى مانده هميشه مگر به جايى برسى كه از جهان بدنى شعر در قالب زبان را تنها
گذر كرده باشى! اما من در شعر بيشتر براى آنكه از اين زبان ناتوان دنبال كنيد تا با نگاه يگانهى
بشرى استفاده كنم در طرح موضوعات و مفاهيم تازه ،مجبورم از زمينه خود جهان تازهاى از شعر را بازگو
ساز ىهايى چون طرح سؤال و كارهاى ديگر استفاده كنم .حتا اعتقاداتم كنيد كه مختص خودتان است
را زيرمجموعه وار و پراكنده در شعر عنوان كنم تا شايد راهى به ذهنيت چون شما هيچكس نيستيد جز
شخص خودتان و با اشتباهاتى كه
اصليم و مخاطب باز كند اين كاغذ نازكى كه اميد من است. بالا اشاره شد ،مراقب باشيد اين
امكان را از خود نگيريد .با شعر
▪ ▪خدایی که در شــعرهای مریم هوله مدام به چالش کشــیده اگر صميمى باشيد به اندازهى
لحظه تنهايىتان با خود ،ديگر
م یشود یا به او تلنگر زده م یشود چه جور خدای یست؟ هر شعرتان شناسنامهى شماست.
با همه اين اوصاف و ناتواناييهاى
اين بحث هنوز خيلى شخصى ست .او كرهاى از نور و صوت توأمان است
و توصيفش هنوز در زبان ممكن نيست ،پس از چند بار ملاقاتش به زبان براى انتقال شعر به كاغذ...
وضوح روابط ارگانيك بين تمام عناصر حيات و حتا بين اتفاقات كوچك و
بزرگ را م ىبينم .همه چيز بهم پيوسته است حتا چيزى كه مخفيانه در شعرهای من همه تابلوهایی
ذهنهاى ما دو نفر م ىگذرد با صداى باد و هرچه شنيده و ديده مىشود.
اما ما حواسمان زيادى پرت جزئيات واقعيت شده و گير كردهايم .اما هستند از
اين خدا ،يقينن آن خدايى نبوده كه من با او دعوا داشت هام ،قضيهى
اسم و پروفايل جعلى ست! بهمين دليل اسم اين يكى خدا نخواهد بود دست و پا زدنِ زبان
و هنوز بينام است.
▪ ▪یادم م یآید زمانی در ایران یک مانیفست را طرح کرده بودی. برای ایجاد ِ پیوندی میان ِ
تجرب ههای مابعدالطبیعی و
مانیفست شعری مریم هوله بعد از تبعید چیست؟
واقعیِ یک انسان...
بله! خوانده و شنيدهام ،هنوز هم همان نظر را دارم .محوريت معنا با خلق ▪ ▪شعری در کتاب هست به
تصاوير و جهانهاى شعرى و معنايى .نميگويم همه بايد شهودى باشند،
در همين واقعيت و معناهاى در دسترس ذهن زبانى كلى هنرسازى نام «حساد تها روشنفکرند»
ميشود كرد ،يعنى قحطى نيست كه همه با زبان و فرم بازى كنند و يك که تاریخ ســرای شاش به بار
قل دو قل با ديوار! شعر بايد بعد از ترجمه شعر باشد و شعر بماند .اين نخســتی برم یگــردد که به
البته بيشتر به ضرر اكثر موزون كاران است كه وزن را از متنشان بگيرى اســتکهلم آمده بــودی .این
نثر خالص برجا مىماند .من آن اوايل چاپ دوم «در كوچههاى آتن» حساد تهایی که روشنفکرند
را با تغيير تمام كلمات و امكانات زبانى دادم براى چاپ تا فقط اين را ارجاعات بیرونــی هم دارند
ثابت كنم كه شعر در معناست كه اتفاق مىافتد .زبان وسيله است .آدم مسلمًا ،این طور نیست؟ و در
بايد بپايد وسيلهاى نشود دست اين وسيله وگرنه اگر كسانى در ميان کل ،شعرهای اعتراض یات همه
اين بيشمار واقعن شاعر باشند در گمراهى اين مسير و آداب مد شده
ارجاعات بیرونی دارند؟
شعرشان را از دست م ىدهند.
راستش سپيده جان خودت