Page 31 - Shahrvand BC No. 1262
P. 31
‫ادبیات‪/‬طنزسیاسی ‹‬

‫هف ‌تشنبه‌های بلوچ ‪31‬‬ ‫طنزهای قانونی*‬

‫طنزنامه‌های روِز هف ِت عبدالقادر بلوچ‬ ‫کز سنگ ناله خیزد‪ ،‬روز وداع «توفیقی»‬

‫عیدغدیر و‬ ‫‪ ۲۷‬مهر ‪۱۳۹۲‬؛‬
‫ساعت ‪ ۱۰:۳۸‬صبح‬

‫سیلی و گاز گرفتن‬ ‫نامه معرفی سه وزیر باقیمانده را امضا کردم و فرستادم برای مجلس‪ .‬همه کابینه جمع شده بودند و‬
‫با ذوق گوش م ‌یکردند که اسام ‌یرا اعلام کنم‪ .‬گفتم‪« :‬فانی برای آموز ‌شوپرورش‪ ،‬صالحی‌امیری برای‬

‫ورز ‌شوجوانان‪ ،‬و‪ »...‬نجفی گفت‪« :‬اوووف‪ ،‬چه هیجانی! علوم چی؟» گفتم‪:‬‬

‫سال مکی‌‌و تسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1262‬جمعه ‪ 3‬نابآ ‪1392‬‬ ‫«‪ »!and the olum, tahghighat and Technology ministry goes to... Reza Faraji Dana‬به دختران مهندس موسوی و زهرا رهنورد به از خود با استفاده از آموز‏ههای خود مبادرت به گاز‬
‫گرفتن مچ دست خاطی‏تجاوزگر م ‏یکند‪ .‬واقعاً‬ ‫حرمت عیدغدیر اجازۀ ملاقات با والدینداد‏هاند‪ .‬اما‬
‫که ترحم بر فرزندان زندانیان دربند ظلمی است‬ ‫ما ملت ناسپاسی هستیم‪ .‬نظام‏اینهمه عطوفت‬ ‫علی جنتی بلند شد و شروع کرد به جیغ زدن و دست زدن‪ .‬همه با تعجب جنتی را نگاه م ‌یکردند‪ .‬بیژن‬
‫دارد‪ .‬دو دختر بی خبر از عید و عطوفت نظام‪،‬‬ ‫از او پرسید‪« :‬مرد حسابی چرا دست م ‌یزنی؟!» جنتی گفت‪« :‬خب آقای توفیقی لیاقت وزارت رو داشت‪.‬‬
‫به عطوفت نظام‏‪.‬‬ ‫در خان ‏هاشان نشست ‏هاند و روحشان خبر ندارد‪ .‬ادارۀ‬ ‫بهش هم رسید‪ ».‬ابتکار گفت‪« :‬علی آقا شما اصلا توی جلسات هیأت‌دولت حرف سخنران رو گوش‬
‫تا قبل از این عیدغدیر و عطوفت نظام‪،‬‬ ‫اطلاعات به آنها‏زنگ م ‏یزند و م ‏یگوید نه تنها‬ ‫م ‌یکنی؟ شما اسم توفیقی شنیدی الان؟!» جنتی یکهو وا رفت‪ .‬همه از تعجب خشکشان زده بود‪ .‬گفتم‪:‬‬
‫حج ‏ةالاسلام محسنی اژ‏های رکورددار گاز گیری در‬ ‫م ‏یتوانید با پدر و مادر خود ملاقات کنید بلکه‬
‫نظام بود‪ .‬اما اکنون به نظر م ‏یرسد این‏زندانبان زن‬ ‫به برکت عید غدیر اجازه دارید با آنها نهار بخورید‪.‬‬ ‫«خب دیگه بسه‪ ،‬خودتون رو لوس نکنید‪ .‬من برم به جعفر سر بزنم‪».‬‬
‫رقیبی جدی برای رکورداری این قاضی که رئیس‬ ‫در‏کجای دنیا اداره اطلاعات از این کارها م ‏یکند؟‬
‫دادگاه ویژه روحانیت بود‪ ،‬باشد‏‪ .‬گرچه طرفداران‬ ‫شما بروید از تمام ادارات اطلاعات جهان بپرسید‪.‬‬ ‫ساعت ‪ ۱۳:۲۵‬بعدازظهر‬
‫محسنی اژ‏های معتقدند که او هنوز همچنان از‬ ‫رفتم ساختمان وزارت علوم‪ ،‬دیدم توفیقی وسایلش را جمع م ‌یکند‪ .‬در اتاق تنها بود‪ .‬همه رفته بودند ناهار‪.‬‬
‫همۀ گازگیران نظام جلوترست‪ .‬اما طرفداران زن‬ ‫اصلًا چیزی راجع به عید غدیر‏نم ‏یدانند‏‪.‬‬ ‫او هم دم ناهار آمده بود بی‌سروصدا وسایلش را جمع کند و برود‪ .‬صدایش زدم و گفتم‪« :‬جعفر!» نگاهم‬
‫نکرد‪ ،‬فقط گفت‪« :‬جانم؟» گفتم‪« :‬من رو نگاه کن‪ ».‬باز نگاهم نکرد و گفت‪« :‬کار دارم دکتر‪ .‬بفرمایید‬
‫زندانبان هم کم‏نیستند‪ .‬آنها معتقدند این زن به‬ ‫کشورهای سلفی و این افغانستان و پاکستان و‬
‫راحتی از خود رکورد جدیدی باقی گذاشته‪.‬‏‬ ‫مصر و امارات و فلان و فلان و فلان که اصلًا از‬ ‫گوش م ‌یکنم‪ ».‬پرسیدم‪« :‬از دستم ناراحتی؟» گفت‪« :‬نه‪ ،‬برای چی؟ توافق کرده بودیم‪».‬‬
‫بیخ منکر چنین عیدی هستند‪ ،‬فقط به‏همین‬
‫با توجه به اینکه محسنی اژ‏های در سال دو هزار و‬ ‫خاطر که مجبور نباشند به دختران زندانیان خود‬ ‫گفتم‪« :‬آخه‪ »...‬با بغض گفت‪« :‬آخه نداره دکتر! وقت رفتنه‪ »...‬اشکی از گوشه چشمم غلتید‪ .‬گفتم‪« :‬لااقل‬
‫چهار قبل از آنکه خود را به شانۀ عیسی سحرخیز‬ ‫زنگ بزنند و به آنها به برکت چنین روزی ملاقات‬ ‫باهام حرف بزن‪ .‬نگاهم کن‪.‬‬
‫برساند و او را گاز بگیرد دو ‏قندان به طرف او‬
‫پرت کرده بود و باعث شکستگی جمجه او شده‬ ‫بدهند‪.‬‏‬ ‫یه چیزی بگو دم رفتن‪ ».‬گفت‪« :‬توو قلب تو یه امپراطوره‪ /‬تسلیم میشه چون که مجبوره‪ /‬منم نباید مال تو‬
‫باشم‪ /‬خواهش نکردی‪ ،‬این یه دستوره!» طاقت نیاوردم و از دفتر زدم بیرون‪ .‬به حیاط وزارتخانه که رسیدم‪،‬‬
‫بگذریم‪ ،‬موقعی که ملاقات تمام م ‏یشود زندانبان بود‪ .‬ادعای طرفداران او که او را همچنان رکوردار‬ ‫خبر به دانشجوها رسیده بود و آنجا جمع شده بودند‪ .‬همه در سکوت فقط نگاهم م ‌یکردند‪ .‬سرم پایین بود‬
‫زن در کمال انسانیت و خوشرویی اسلامی و با م ‏یپندارند‪،‬‏منطقی به نظر م ‏یرسد‪ .‬به خصوص‬
‫و م ‌یرفتم‪ .‬یکی از دانشجوها داد زد‪« :‬دکتر! می‌خواستم ایران بمونم‪ .‬خرابش کردید‪»...‬‬

‫چیزی نگفتم و فقط رد شدم‪.‬‬

‫عطوفت فراوان از آن دو م ‏یخواهد‏تا لخت شوند که زن زندانبان قبل از گاز گرفتن فقط اقدام به‬ ‫ساعت ‪ ۱۵:۵‬بعدازظهر‬

‫به دفتر که رسیدم نهاوندیان گفت‪« :‬دکتر عده‌ای گفتن انتظار داریم آقای فرج ‌یدانا موضع خودش رو در مبادا نام ‏های یا نواری به بیرون ببرند‪ .‬بردن نوار زدن دو سیلی کرده بود که تازه هر کدام از آنها‬
‫قبال مسائل چند سال اخیر روشن کنه!» سرخ شدم و داد زدم‪« :‬من هم انتظار دارم وقتی بهشون رو میدم‪ ،‬یا نامه به بیرون که مشمول عطوفت اسلامی ‏را به یک دختر مهند ِس در بند نواخته‪ .‬تازه گاز‬
‫نم ‏یشود و با هزار من‏سریش هم به عید غدیر گرفتن از مچ دست در مقایسه با گاز گرفتن از‬ ‫دیگه آسترش رو نخوان!» نهاوندیان ترسید و گفت‪:‬‬
‫ربط پیدا نم ‏یکند و زندانبانان مسلمان باید کتف و شانه مثل آب خوردن است‪.‬‏بعض ‏یها با‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫سخت مواظب باشند چون زندان ‌یها پپه هستند وارد کردن بحث فمنیستی مکتبی طرفداران‬ ‫«آقا بگم با صدای رسا گفتید؟» گفتم‪:‬‬
‫و فکر م ‏یکنند‏م ‏یتوانند سر عطوفت نظام و عید حج ‏ةالاسلام را به شی ‏خسالاری متهم کرده که‬ ‫«صدای رسا کدومه آقا جان؟ بگو عصبانی بود! کارد م ‌یزدی خونش در نم ‌یاومد!» ‪ ‬‬

‫تلا ‏شهای این خواهر حز ‏باللهی‏را برای گذاشتن‬ ‫غدیر کلاه بگذارند و یواشکی به فرزندان خود سر‬ ‫ساعت ‪ ۱۸:۵۸‬عصر‬
‫یک رکورِد جدید‪ ،‬م ‌یخواهند بر باد دهند‪ .‬آنها‬ ‫سفره غذا نوار ویدیویی بدهند تا به خارج زندان‬
‫م ‏یگویند محسنی اژ‏های فقط شانۀ عیسی سحر‬ ‫‏برده و اقدام به دروغ پراکنی کنند و بدین ترتیب‬ ‫در دفترم نشسته بودم و برای خودم آوازهای غمگین م ‌یخواندم‪« :‬سر داده در سکوتي‪ /‬آواي ب ‌ينوايي‪/‬‬
‫خیز را گاز گرفت که‏هیچکس نبود‪ .‬در حالیکه‬ ‫پيچد در آسما ‌نها‪ /‬ناله‌هاي جدايي‪ /‬جعفر من کجایی؟ جعفر چه بی وفایی‪ »...‬نهاوندیان آمد توی اتاق و‬
‫این زن حز ‏باللهی بسیجی به گوشدختران کسی‬ ‫آبروی نظام را ببرند‪.‬‏‬ ‫گفت‪« :‬آقا اعضای هیأت ترک تشریفات مناقصه و مزایده نهاد ریاست‌جمهوری رو تعیین کردم‪ .‬دوست‬
‫سیلی زده و آنها را گاز گرفته که پدر آنها منتخب‬
‫امام‏راحل بوده و خودش قصد داشت ما را به دوران‬ ‫با کمال حیرت و نمک ناشناسی آن دو دختر در‬ ‫دارید ببینید؟» کم ‌ینگاهش کردم و گفتم‪« :‬چه دل خجسته‌ای داری تو‪ .‬برو فردا حرف می‌زنیم‪ ».‬رفت‬
‫مقابل این خواست مکتبی و پر عطوف ِت زندانبا ِن‬ ‫بیرون‪ .‬من دوباره خواندم‪« :‬اگه گفتم خداحافظ‪ ،‬نه اینکه رفتنت ساده‌ست‪ /‬نه اینکه می‌شه باور کرد‪ ،‬دوباره‬
‫طلایی همان امام برگرداند‪.‬‏‬ ‫نظام اسلامی مقاومت م ‏یکنند‪.‬‏زندانبان زن از روی‬ ‫آخر جاده‌ست‪ »...‬نهاوندیان سرش را از لای در آورد داخل و گفت‪« :‬آقا می‌خواید عکس‌های عروسی پسر‬
‫امر به معروف‪ ،‬فقط و فقط مبادرت به زدن نفری‬
‫آقای خانجانی رو ببینید؟»‬

‫گفتم‪« :‬نه نمی‌خوام‪ ».‬دوباره پرسید‪« :‬آقا یه جوک بگم؟» با کلافگی گفتم‪« :‬محمد چرا نمی‌ری؟!» گفت‪ :‬یک فقره سیلی به آنها م ‏یکند‪ .‬اما یکی ازدختران مجموعۀ ای ‌نها را اگر حساب کنیم جمع امتیازات‬
‫به پیروی‏از والدین گمراه و در بند خودشان روداری این زندانبان به راحتی از رقیب خود پیشی خواهد‬ ‫«آقا خب من کباب می‌شم حالتون رو اینطوری م ‌یبینم‪ ».‬گفتم‪« :‬برو فردا خوب می‌شم‪».‬‬
‫کرده‪ ،‬در یک عمل ضدانقلابی اقدام به گرفتن گرفت‪ .‬اگر بر این حاصل جمع‏تقدس عید غدیر را‬
‫‪Vol. 21 / No. 1262 - Friday, Oct. 25, 2013‬‬ ‫هم بیفزاییم‪ ،‬محسنی اژ‏های خود باید از رکوردداری‬ ‫دست مأمور در حین اجرای وظیفه م ‏یکند!‏که‬
‫دست کشیده‪ ،‬جلوی این خواهر لنگ بیندازد‏‪.‬‬ ‫در این هنگام زندانبان بنا بر وظیفه شرعی و دفاع‬ ‫وقای ‌عنگار ‪ ۲۷‬مهر ‪:۱۳۹۲‬‬
‫‪ .۱‬برخلاف انتظارات‪« ،‬رضا فرج ‌یدانا» به جای «جعفر توفیقی» به عنوان وزیر پیشنهادی علوم به مجلس‬
‫معرفی شد‪.‬‬
‫فرستادند مطالبات خود را از فرجی دانا اعلام کردند‪( .‬ما اول نمی‌خواستیم چاپ کنیم ولی بعد گفتیم اینها‬
‫جای پدر ما هستند‪ ،‬بالاخره زشت است مطالباتشان را منعکس نکنیم!)‬ ‫مطالبات دانشجویان کهنسال از فرجی دانا‬

‫‪ )۱‬بازگرداندن صدرالدین شریعتی به میادین‪ .‬ب ‌هعلت این که اگر ایشان نباشد ما دانشجویان دختر را اذیت‬ ‫یک) مذاکره کنندگان کشورهای ‪ ۵+۱‬به خبرنگاران گفتند‪« :‬کمر درد ظریف یخ روابط را باز کرد‪ ».‬به این‬
‫و آزار م ‌یکنیم‪ ،‬ایشان اگر باشد نم ‌یکنیم‪.‬‬ ‫ترتیب معلوم شد که مذاکرات ‪ ۵+۱‬تا الان به‌خاطر صحت و سلامتی دوطرف به بن بست می‌انجامید‪ .‬در‬
‫همین رابطه یکی از منابع آگاه دولت به خبرنگار ما گفت‪« :‬در مذاکرات اخیر کمردرد آقای ظریف باعث‬
‫‪ )۲‬دادن بورسیه دکترا به نورچشمی‌ها‪ .‬چون این افراد اگر دکترا بگیرند به مملکت خدمت م ‌یکنند‪ ،‬افراد‬
‫عادی دکترا بگیرند به کشور خیانت م ‌یکنند‪.‬‬ ‫شد سر صحبت بین دیپلمات‌ها باز شود‪.‬‬
‫بر همین اساس ما برای مذاکرات آینده برنامه داریم هر دفعه به نحوی سر صحبت را باز کنیم‪ ».‬این منبع‬
‫‪ )۳‬از سیاسی شدن دانشگاه جلوگیری به عمل آورد‪ .‬در همین راستا ما و دوستانمان اگر در دانشگاه بگوییم‬ ‫آگاه تشریح کرد‪« :‬مثلا برای دفعه بعد قرار شد دست آقای عراقچی را از آرنج بشکنیم و دو تا گوش آقای‬
‫دولت حق ندارد با آمریکا مذاکره کند این م ‌یشود کار فرهنگی‪ ،‬ولی بقیه اگر بگویند سوسک توی غذای‬ ‫تخت روانچی را از ته ببریم تا سر صحبت باز شود‪ .‬البته این دو هم اکنون در حال مقاومت هستند که بی‬
‫دانشگاه پیدا شده این یک نوع فعالیت سیاسی در جهت منافع حزبی و گروهی و همین‌طور اقدام علیه‬
‫تاثیر است و مهم برای ما منافع ملی است!»‬
‫امنیت ملی و توهین به سوس ‌کهای زحمتکش کشور است‪.‬‬

‫دو) در میان وزرای پیشنهادی باوجود انتظارها نام جعفر توفیقی دیده نم ‌یشود و دولت برای وزارت علوم‪ )۴ ،‬البته ما نم ‌یخواهیم در همین ابتدای کار آقای فرجی دانا را تحت فشار قرار دهیم ولی مطالبه چهارم ما‬
‫رضا فرجی دانا را معرفی کرده است‪ .‬در همین راستا یک اصولگرا در مصاحبه بلندی که انجام داد اظهار از آقای فرجی دانا این است که اگر امکان دارد ایشان کاری کند که دوازده سال پیش در دولت دوم آقای‬
‫کرد‪« :‬آخیش!» یک اصولگرای دیگر نیز که از هنگام اعلام سرپرستی توفیقی در کما به سر م ‌یبرد از کما خاتم ‌یحضور نداشته باشد‪  .‬بقیه موارد هم دیگر هرچقدر کرم آقای فرجی داناست! مثلا این که وزارت‬
‫را قبول نکند یا بدهد به آقای حداد عادل یا فرد شایسته‌تر دیگری‪ .‬ما کف مطالباتمان را بیان کردیم و‬ ‫در آمد و زندگی خود را از سر گرفت‪.‬‬
‫در همین اثنا یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس در حالی که داشت پیشنهاد دولت را بازم ‌یکرد دیده خواسته‌های بعدی متعاقبا بعد از (خدای نکرده) تایید صلاحیت اعلام خواهد شد‪.‬‬
‫‪31‬‬ ‫م ‌یکرد بلکه پسندیده می‌کرد گفت‪ :‬آقایون بی خودی از کما درنیایید‪ ،‬اینم اصلاح طلبه! در هر صورت ‪---------------‬‬

‫از دیروز که وزیر جدید به مجلس معرفی شده جمعی از دانشجویان خودجوش در نامه ای که برای ما [روزنامه قانون]‬
   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36