Page 24 - Shahrvand BC No.1326
P. 24
‫نور‬ ‫و باز زندگی زبانه کشد در زبان‪...‬‬ ‫ادبیات‬ ‫‪24‬‬
‫تیغ بزند بر میوه‌ای‬ ‫‪24‬‬
‫و از این دست است ماندانا زندیان برای من در میان شاعران نسل امروز‪.‬‬ ‫شعر‬ ‫به گزینش سپیده جدیری‬
‫که دور‬ ‫قدرمسلم‪ ،‬نوشت ِن مت ِن ب ‌یتشخص‪ ،‬و صاحب امضا نبودن‪ ،‬مختص شاعرانی‬
‫در کنج حافظه‌ام‬ ‫نیست که شعرشان زبان و ساختار ساد‌های دارد‪ ،‬چنا ‌نکه تعدادی از‬ ‫اشاره‪ :‬ماندانا زندیان‪ ،‬شاعر‪ ،‬روزنام ‌هنگار و پزشک‪ ،‬زادۀ سال ‪ ۱۳۵۱‬در‬ ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1326‬جمعه ‪ 26‬ید ‪1393‬‬
‫در حال پوسیدن است ُو‬ ‫پیچید‌ه ُسر‌اهای ده ‌هی هفتاد نیز از این اصل بر کنار نبودند و آثارشان کپی‬ ‫شهر اصفهان و دان ‌شآموختۀ رشتۀ پزشکی در ایران است‪.‬‬
‫از روی دس ِت دیگری و آثار آن دیگری نیز کپی از روی دس ِت دیگرانی دیگر‬ ‫آثار منتشر شده‪:‬‬
‫تاریکی‬
‫دستی شود زیر چانۀ سایه‌ام‬ ‫(!) بود‪.‬‬ ‫*پنج مجموعه شعر با عناوین «نگاه آبی»‪« /‬هزارتوی سکوت»‪« /‬وضعیت‬
‫که مثل صدایی کهنه تََرک می‌خورد‬ ‫شعر زندیان فراتر از آنچه منتقدا ِن دیگر در باب آفریدن تصاویر بدیع یا‬ ‫قرمز»‪« /‬در قلب من درختی ‌است»‪ /‬و «چشمی خاک‪ ،‬چشمی دریا»‬
‫در پوست میله‌هایی که چشم‌های زمان را بلعیده است ُو‬ ‫استعار‌ههای تاز‌هاش قلم زد‌هاند [و صحیح هم هست]‪ ،‬یک نکت ‌هی مهمدیگر‬
‫همدارد‪ :‬ای ‌نکه‪ ،‬جدای از زبان‪ ،‬تصاویر و استعار‌‌هساز ‌یهای خاص‪ ،‬نگاه خاص‬ ‫*گردآوری‪ ،‬تنظیم و ویراستاری کتاب «امید و آزادی» ‪-‬پیرامون زندگی‬
‫پنجره‌ای شود‪ ،‬درد‬ ‫خودش را هم دارد‪ .‬شخصاً بعید م ‌یدانم که جایی شعری از ماندانا زندیان‬ ‫و کار ایرج گرگین‬
‫به شانه‌های شهری‬ ‫بخوانم و حتیدر حالت ‌یکه نام او پای آن نوشته نشده باشد‪ ،‬متوجه نشوم که‬
‫که پله‌های مرگ را روشن م ‌یکند؛‬ ‫شعر از اوست‪ .‬و این یعنی که شعر ماندانا زندیان دارای امضاست؛ آنچه که‬ ‫* «بازخوانی ده شب» مجموع ‌های از مصاحب ‌هها با شاعران و نویسندگان‪،‬‬
‫و باز زندگی زبانه کشد در زبان و‬ ‫پیرامون ده شب شعر انستیتو گوته در تهران‬
‫بخش بزرگی از شعر نسل امروز ایران از فقدان آن رنج م ‌یبرد‪.‬‬
‫دستی‬ ‫*نوشتن مقدمه‪ ،‬بیوگرافی و بررسی آثار نقاشی حسام ابریشمی در کتاب‬
‫زمین را‬ ‫پنج شعر از تاز ‌هترین سرود ‌ههای این شاعر را بخوانید‪.‬‬ ‫‪Expression of Love‬‬
‫برای نوشیدن آب‬
‫از آسمان پایین آورد‪.‬‬ ‫‪۱‬‬ ‫*جم ‌عآوری تران ‌ههای زویا زاکاریان و چاپ گزین ‌های از آن آثار با نظارت‬
‫شاعر در دفتری به نام «طلوع از مغرب»‬
‫‪۴‬‬ ‫برای استفان شاربونیه‪،‬‬ ‫طر ‌حهای در دست کار‪:‬‬
‫سفر ماه ِی کوچکی‌ست‪،‬‬ ‫سردبیر شارلی ابدو‬
‫دلتنگ‬ ‫*تهیه و تنظیم زندگ ‌ینامٔه دکتر احسان یارشاطر در هیأت گفت و شنود‬
‫نشست ‌هام‬ ‫با استاد‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫مثل سنگریزه‌های آن سوی آب ُو رها‬ ‫روب ‌هروی نور‬
‫شبیه زمان‬ ‫که رود زخم‌های تو را عبادت م ‌یکند‬ ‫*تنظیم مجموع ‌های از گف ‌توگوهای ادبی با شاعران ده ‌ههای هفتاد و‬
‫زمان نیستم‬ ‫هشتاد خورشیدی‪ ،‬در معرفی و ارزیابی شعر امروز ایران‬
‫که زبا ِن نور است ُو‬
‫باد در پوست لهجه‌اش بومی ُو‬ ‫نم ‌یگذرم‬ ‫ماندانا زندیان ساکن ل ‌سآنجلس آمریکا و عضو هیأت تحریریٔه فصلنامٔه‬
‫و ریشه‌های تو میوه م ‌یشود در انگش ‌تهایم ُو دیگر‬ ‫ر‌هآورد است‪ ،‬بخش معرفی شعر برنامٔه هفتگی رادیویی هما سرشار را اداره‬
‫شب در گری ِز نگاهش‬ ‫فرقی نم ‌یکند پلک‌هایت کدام سوی زمین باز شود‬ ‫م ‌یکند‪ ،‬و نیز به کار و پژوهش در زمینۀ سرطا ‌نهای مهاجم و پیشرونده‪،‬‬
‫نیمه‌های ما ِه پوشیده بر جرق ‌ههایی‬
‫که هفت دریا ِگر ِد برگ‌ها و مرواریدهای شکا ِف سا ‌قها و صد ‌فها‬ ‫ما از بهشت چیده می‌شویم ُو باز‬ ‫در بیمارستان ‪ Si naiCedars‬مشغول است‪.‬‬
‫م ‌یگردند ُو رد می شوند از ابها ِم آب‌هایی‬ ‫جهل‪ ،‬ماشه را رها نم ‌یکند‪،‬‬
‫تو قلم را‪.‬‬ ‫پنج شعر از ماندانا زندیان به همراه دیدگاه سپیده جدیری‬
‫که انگشتان بلندشان‬ ‫همواره‌که در تایی ِد «شعر زبان» و «شاعرا ِن زبان» م ‌ینویسم‪ ،‬با خودم فکر‬
‫خاک را در خواب صخر‌هتر م ‌یکند‪.‬‬ ‫‪۲‬‬ ‫م ‌یکنم که شاید به نظر همه چنین برسد که شعر و شاعری جز ای ‌نها‬ ‫‪Vol. 22 / No. 1326 - Friday, Jan. 16, 2015‬‬
‫در‪ ‬من‪ ‬دری‬ ‫مورد تأیید من نیست‪ .‬ای ‌نطور نیست‪ ،‬چنا ‌نکه در کنار شعر «هوشنگ‬
‫رفتن‬ ‫ایرانی»‪« ،‬یدالله رؤیایی» و «رضا براهنی»‪ ،‬شعر تنی چند از شاعرانی که‬
‫قرا ِر رود است ُو‬ ‫‪ ‬به‪ ‬تنهایی‪ ‬مترو ِک‪ ‬بندری ‪ ‬‬ ‫زبان ساد‌هتری را در سرودن برگزید‌هاند نظیر «احمدرضا احمدی» و «بیژن‬
‫رسیدن بی قرار ِی دریا‪،‬‬ ‫‪ ‬تکیه‪ ‬م ‌یکند‬ ‫جلالی» نیز همیشه محبو ‌بتری ‌نهای من بود‌هاند و هستند‪ .‬م ‌یگویم چرا‪.‬‬
‫که باران می‌شود‬ ‫که سوت سفر‪ ‬‬ ‫چند سال پیش در خوانشی‪ 1‬بر کتاب «چای در غروب جمعه روی میز‬
‫در پلک‌های زمان ُو بردبا ِر لحظ ‌های‬ ‫سرد م ‌یشود» اثر احمدرضا احمدی نوشتم که وودی آلن م ‌یگوید در‬
‫که فلس‌های سفر‬ ‫در‪ ‬گلوی‪ ‬قایق‌های قدیم ‌یاش‬ ‫طول چنددهه فعالیت هنر ‌یاش‪ ،‬هی ‌چگاه فیلمساز تاثیرگذاری نبوده است‬
‫ـ دستی زخم ُو گلویی زیتون ـ‬ ‫خواب م ‌یبیند‬ ‫و تأکید م ‌یکند که این را از سر فروتنی نم ‌یگوید چرا كه همیشه شاهد‬
‫در آ ‌بهای خانه سرنا بزنند‪.‬‬ ‫که‪ ‬برف‬ ‫تاثیرگذاری ه ‌منسل‌انش ‪-‬مارتین اسكورسیزی‪ ،‬فرانسیس فورد كاپول‌ا‪،‬‬
‫رابرت آلتمن و استیون اسپیلبرگ‪ -‬بوده اما هیچ تاثیری از خودش روی‬
‫‪۵‬‬ ‫مرزهای‪ ‬لنگرگاهش‪ ‬را‪ ‬پاک کرده است ُو‬ ‫دیگر فیلمسازان مشاهده نکرده است‪ .‬هما ‌نطور کهدر آن متن هم گفت ‌هام‪،‬‬
‫دیگر نه در قاب قلمدان جا می‌شوم‬ ‫ماه‬ ‫با توجه به فرم‪ ،‬نگاه و طنز ب ‌هشدت خاصی كه در فیل ‌مهای این كارگردان‬
‫به چشم م ‌یخورد‪ ،‬شاید این‌كه هیچ فیلمسازی تاكنون نتوانسته از سبكی‬
‫نه در روایت رود‪،‬‬ ‫انحنای امواجش را کامل‪.‬‬ ‫مشابه فیل ‌مهای او در آثار خود استفاده كند‪ ،‬كامل‌ا طبیعی به نظر برسد‬
‫که با هر زبان در گوش واژه می‌پیچد‪،‬‬ ‫و بدین ترتیب‪ ،‬م ‌یتوان گفت که وودی آلن به دلیل همین خاص بودن‬
‫دست مرا بر خطوط سایه‌ام م ‌یکشد‬ ‫ابر م ‌یشوم‬ ‫نگاهش تقلیدناپذیر است‪ .‬مثل شعر احمدرضا احمدی که دقیقا به همین‬
‫س ُبک‬
‫تا شب‬ ‫خاطر‪ ،‬قابل تقلید و قابل تکرار نیست‪.‬‬
‫روز را به زبان کوران بخواند‪.‬‬ ‫مثل سای ‌های‬ ‫‪ -1‬یکی مثل هی ‌چکس‪ ،‬سپیده جدیری‪ ،‬روزنامه اعتماد ملی‪ ،‬پن ‌جشنبه ‪۴‬‬
‫بر آب‌های آزاد جهان‬
‫پرد‌هها را کنار م ‌یزنم‬ ‫مهر ‪ ،۱۳۸۷‬لینک به متن‪:‬‬
‫بادها را‪ ،‬فصل‌ها را‪ ،‬کنار م ‌یزنم‬ ‫َو پخش می‌شوم‬
‫زمان بر شاخه‌های لخت آینه آب می‌شود‬ ‫در آواز مرغان دریایی‬ ‫‪http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/‬‬
‫و تکرار م ‌یکند تصویر ویرانی این دس ‌تها را‬ ‫که از خواب بندر نم ‌یپرند‪.‬‬ ‫_‪literature_verse/c5c1222331025_criticism‬‬
‫که تکرار می‌شود در خطوط سای ‌هام‬ ‫‪poem_p1.php/%DB%8C%DA%A9%DB%8C-‬‬
‫‪۳‬‬ ‫‪%D9%85%D8%AB%D9%84-‬‬
‫که فرو م ‌یرود در انگشتانم‬ ‫دیوارها در سای ‌ههای خود م ‌یریزند ُو‬ ‫‪%D9%87%DB%8C%DA%86%DA%A9%D8%B3‬‬
‫و بیرونم می‌کشد‬
‫مرگ در ر ‌گهای برگ ُو‬
‫از گودی‌های مطلق این خاک‬ ‫شاخ ‌ههای زیتون‬
‫که دیگر نه در قاب قلمدان جا م ‌یشود‬ ‫در گلوی زمان‪.‬‬

‫نه در روایت رود‪.‬‬ ‫جهان به تأخیر م ‌یافتد ُو من‬
‫انگار مرده باشم ُو‬
   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29