Page 31 - Shahrvand BC No. 1267
P. 31
‫ادبیات‪/‬طنزسیاسی ‹‬

‫‪31‬‬ ‫هف ‌تشنبه‌های بلوچ‬ ‫طنزیمات دیالکتیکی‬

‫نوشته‪ :‬ﺁﻳﺪﻳﻦ ﺳﻴﺭﺎﺳﺮﻳﻊ‬

‫طنزنامه‌های روِز هف ِت عبدالقادر بلوچ‬

‫حکایت برنده شد ِن هسته‏ای ما در ژنو‬ ‫ﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ‬
‫ﻭﻟﻰ‬
‫سال مکی‌و‌ست یب ‪ /‬شماره ‪ - 1267‬جمعه ‪ 8‬رذآ ‪1392‬‬ ‫همانطــور کــه م ‏یدانیــد‪ ،‬مــا بــه خوشــی و ســامتی در کــه مــا هــر چــه ســ ِر دشــمنان داخلــی را م ‏یزنیــم‬ ‫ﺁﺏ ﻨﺳﮕﻴﻦ ﻫﺴﺖ!‬
‫ژنـو برنـده شـدیم‪ُ .‬حسـن ایـن برنـده شـدن ایـن اسـت بدنــه آنهــا قوی‏تــر م ‏یشــود‪ .‬ایــن بــود کــه گفــت بایــد‬
‫کـه خیلـی بـا زبـان خوبـی بـا مـا حـرف زدنـد و از موضـع خــارج را تغییــر بدهیــم بلکــه بــا کمــک خــارج بشــود‬
‫قلــدری وارد نشــدند‪ .‬در ده ســال گذشــته کــه دوران ریشــه دشــمنان داخلــی را بخشــکانیم‪ .‬ایــن حرکــت آقــا‬
‫مقاومـت هسـته‏ای بـود‪ ،‬مـا بـه آنهـا تفهیـم کردیـم کـه داد اسـرائیل را درآورد‪ .‬نتانیاهـو برگشـت و گفـت‪" :‬یعنـی‬
‫دوران زبـان زور بـه پایـان رسـیده اسـت‪ .‬آنهـا هـم آخـرش چـی؟" مـا گفتیـم همیـن اسـت کـه هسـت‪ .‬م ‏یخواهـی‬
‫ناگزیـر شـدند از موضـع برابـر و بـدون پیـش شـرط بـا مـا بخــواه نمی‏خو‏اهــی نخــواه‪.‬‬
‫حــرف بزننــد و در نتیجــه گفتنــد کــه شــش مــاه وقــت‬ ‫سـاعت دوازده ظهـر اسـت‪ .‬در مـورد تمـام طنزهاىي كه راجع بـــه‬
‫پـا شـدیم رفتیـم ژنـو اعـام کردیـم مـا تصمیـم گرفتیـم‬ ‫داریــم تــا آنچــه را کــه رشــت ‏هایم‪ ،‬پنبــه کنیــم‪.‬‬ ‫فاطمـه رجبـى در گذشـته نوشـتيم احسـاس گنـاه مى كنيـم‪ ،‬چون‬
‫نرمـش قهرمانانـه انجـام بدهیـم‪ .‬اشـتون‪ ،‬مشـتون و همـۀ‬ ‫ديشـــب بعـد از ارائـه گـزارش رئيـس جمهـور از وضعيت دولـــت‬
‫و ميـراث بـه جـا مانـده از دولـت نهـــم و دهـم تـازه فهميديـم كه یکــی از چیزهایــی کــه کشــورهای پنــج بعــاوه یــک را دانـه درشـتها گفتنـد‪" :‬نههههـه" مـا گفتیـم‪" :‬بعلـه"‪.‬‬
‫اینقـدر زمیـن گیـر کـرد و مجبـور شـدند تـن بـه برنـده‬ ‫فاطمـــه رجبـــى راســـت مى گفـت و احمدى نـژاد واقعا معجزه‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫مگــر باورشــان می‏شــد؟ مانــده بودنــد حیــران کــه بــاز‬ ‫شــدن مــا بدهنــد‪ ،‬همیــن مقاومــت مــا در مقابــل آنهــا‬ ‫هـزاره سـوم بود‪.‬‬
‫مــا چــه کلکــی تــوی کارمــان هســت‪ .‬حــالا نم ‏یخواهــم‬ ‫بـود‪ .‬بـا اینکـه مـا نفـت و گاز داریـم و کشـور مـا خیلـی‬
‫اسـم ببـرم ولـی بعض ‏یهـا مثـل فرانسـه خواسـتند سـنگ‬ ‫جاهایـش همـه روز سـال آفتـاب دارد و تـا دلتـان بخواهـد‬ ‫واقعـا شـرمنده ايـم‪ ،‬دوســـتان بهارى ما را ببخشـيد‪ .‬مـا هيچ وقت‬
‫انـدازی کننـد‪ .‬گنـدش را در آورده بودنـد‪ .‬مـا تـا سـرحد‬ ‫بـاد و آب هـم داریـم امـا مـا گیـر دادیـم کـه م ‏یخواهیـم‬ ‫بـا ابعـاد اعجاز شـما تـا اين حد آشـنا نشـده بوديم!‬
‫ترکم ‏نچـای نرمـش قهرمانانـه کـرده بودیـم امـا آنهـا دو‬ ‫انــرژی اتمــی داشــته باشــیم‪ .‬گیــری کــه حــق مســلم‬
‫لگـد اضافـی هـم می‏خواسـتند بزننـد در کونمان (بلانسـبت‬ ‫مــا بــود‪ .‬حــالا خودمــان م ‏یدیدیــم کــه ژاپــن بــه آن‬ ‫ســـاعت دوازده و نيم ظهر اسـت‪ .‬يـك نماينده مجلـــس از احتمال‬
‫شـما)‪ .‬در ایـن جـا تیـم مذاکـره کننـده مـا نتوانسـت تـاب‬ ‫عظمـت و فرانسـه و آلمـان دارنـد مـال خودشـان را جمـع‬ ‫بازداشـــت احمدى نـــژاد خبر مى دهـــد و مى گويد اين احتمال‬
‫بیـاورد و مـا برگشـتیم ایـران‪ .‬بـاز آقـا گفـت‪" :‬مـا بایـد‬ ‫م ‏یکننــد‪ .‬امــا مــا اســتقلال خودمــان را حفــظ کردیــم و‬ ‫بـه دليـــل عدم حضور رئيـس جمهور سـابق در دادگاه وجود دارد‪.‬‬
‫سـنگ خورمـان خـوب باشـد‪ .‬حـالا کـه ملـت بـه تغییـر‬ ‫گفتیــم‪" :‬م ‏یخواهیــم"‪ .‬غــرب بلانســبت خــودش را پــاره‬
‫رأی داده و مــا نم ‏یتوانیــم داخــل را تغییــر بدهیــم بهتــر‬ ‫کــرد‪ .‬هــی گفــت‪" :‬اگــر بخواهیــد‪ .‬تحریــم م ‏یکنیــم‪".‬‬ ‫● صحنه بازداشت احمدى نژاد‬
‫اســت خــارج را برایشــان تغییــر بدهیــم تــا لا اقــل دلار‬ ‫همیــن آقــا (خــدا حفظــش بکنــد) گفت‪":‬م ‏یخواهیــم‬ ‫مامـور‪ :‬آقــاى احمــدى نژاد شــما بازداشـتيد‪.‬‬
‫قیمتــش بیایــد پاییــن و حالــی بکننــد"‪ .‬بعــد راهنمایــی‬ ‫و هــر غلطــی دلتــان م ‏یخواهــد بکنیــد‪ ".‬جالــب اینکــه‬
‫فرمودنـد کـه نرمـش قهرمانانـه یعنـی مانـور هنرمندانـه‪.‬‬ ‫آنهــا هــم کوتاهــی نکردنــد و خیلــی غل ‏طهــا کردنــد‪.‬‬ ‫احمـدى نـژاد‪ :‬احمدى نــژاد خانه نيسـت‪.‬‬
‫تیـم مذاکـره کننـده یکهـو دوزاریـش افتـاد کـه دوتـا لگـد‬ ‫قطعنامــه صــادر کردنــد‪ .‬تحریــم کردنــد و جلــوی همــه‬ ‫مامور‪ :‬ولى من دارم شـما رو مى بينيم كه جلوى من ايسـتاده‌ايد‪.‬‬
‫اضافــی کــه آدم را نم ‏یکشــد‪ .‬دوبــاره پاشــد رفــت ژنــو‪.‬‬ ‫چیـز را گرفتنـد‪ .‬دانشـمندان هسـته‏ای مـا را تـرور کردنـد‪.‬‬ ‫احمــدى نژاد‪ :‬مگر شـــما اســـتكبار جهانـــى يا كانـــون هاى‬
‫در ایــن قســمت ماجــرا نتانیاهــو داشــت خــودش را جــر‬ ‫تـا بلکـه حـق مسـلم مـا را کـه غنـی کـردن بـود از مـا‬
‫مـی‏داد‪ .‬واقعـاً کـه آدم م ‏یمانـد بـه ایـن مـرد چـه بگویـد‪.‬‬ ‫بگیرنـد‪ .‬امـا تـا خودمـان نرمـش قهرمانانـه نکردیـم‪ ،‬آنهـا‬ ‫قـــدرت و ثروت هسـتيد؟‬
‫نخواهیــم توافــق بکنیــم مخالفــت م ‏یکنــد‪ .‬بخواهیــم‬ ‫مامور‪ :‬نه‪ .‬چطور؟‬
‫توافــق بکنیــم هــم مخالفــت م ‏یکنــد‪ .‬خیلــی آقــا را‬ ‫نتوانســتند جلــوی مــا را بگیرنــد‪.‬‬
‫عصبانــی کــرد و الا آقــا نم ‏یگفــت‪ ":‬ســگ نجــس هــار"‪.‬‬ ‫همیــن ســناریو را قبــ ًا در زمــان جنــگ مقــدس هــم‬ ‫احمـدى نـژاد (لبخنـد ‪ +‬احســاس زرنگـى)‪ :‬چـون احمـدى نـژاد‬
‫ایـن آدم کار و زندگـی نـدارد‪ .‬انـگار خلـق شـده کـه از روی‬ ‫پیـاده کـرده بودنـد و نتیجـه هـم نگرفتـه بودنـد امـا از رو‬ ‫فقـط جلـوى مسـتكبرين و كانـون هـاى قـدرت و ثروت مى ايسـتد!‬
‫مامـور‪ :‬ببخشـيد آقـاى احمـدى نـژاد مـن وقت نـدارم‪ .‬اگـر ممكن‬

‫اسـت زودتـر بريم‪.‬‬
‫احمدى نژاد‪ :‬عـــرض كردم‪ .‬احمدى نژاد خانه نيست‪.‬‬

‫مامور‪ :‬پس شما ىك هستيد؟‬
‫احمـدى نژاد‪ :‬مـن خادم ملت هسـتم‪ .‬گاهى مى آيـــم اينجاهـــا‬

‫ملـــت را جـارو مى كنـم و مى روم‪.‬‬
‫مامـور‪ :‬پـس اى خـادم ملـت اگـر ممكـن اسـت يـك لحظـه بـا مـا نم ‏یرفتنــد‪ .‬آن زمــان هــم مــا مقاومــت کردیــم و مرتــب لـج و عنـاد بـا مـا مخالفـت بکنـد و مخالفـت هـم کـرد‪.‬‬
‫داد زدیـم‪" :‬جنـگ جنـگ تـا پیـروزی"‪ .‬در آن زمـان هـم نم ‏یدانــد و نم ‏یدانســت کــه بــا بــد نظامــی لــج کــرده‬ ‫بياييـد‪.‬‬
‫بـا اینکـه م ‏یدیدیـم همـۀ دنیـا بـا صـدام اسـت و مـا تنهـا اسـت‪ .‬بـه هـر حـال داشـتم م ‏یگفتـم‪ ،‬آقـا مـا نشسـتیم‬ ‫احمـدى نژاد‪ :‬به چه جرمى؟ به جرم خدمت به ملت؟‬
‫مامـور سـرش را پنـج بار محكـم مى كوبد بـه ديوار‪ ،‬بعد با رئيسـش‬
‫‪Vol. 21 / No. 1267 - Friday, Nov. 29, 2013‬‬ ‫دور میــز مذاکــره بــا اشــتون‪ .‬حــول قــوۀ الهـی هــر چــه‬ ‫هسـتیم امـا مـا شـهادت را برگزیدیـم و آنقـدر جنگیدیـم‬ ‫تمـاس مـى گيـرد و مـى گويـد مـن را بـراى مبـارزه بـا اشـــرار و‬
‫گفـت‪ ،‬گفتیـم‪" :‬روی تخـم چشـممان"‪ .‬کـف کـرده بـود‪.‬‬ ‫تـا خـو ِد جنـگ تمـام شـد‪.‬‬ ‫قاچاقچيـان خطرناك بـــه مناطق مرزى بفرسـتيد ولـى اين كار را از‬
‫هـی زنـگ مـی‏زد و وزیـر امـور خارجـه صـدا مـ ‏یزد‪ .‬چـی‬
‫دردسـر بـدم‪ .‬آخـرش شـدیم یـک بـه شـش‪ .‬چیـزی نماند‬ ‫ایــن بــار هــم مــا از همــان سیاســت پیــروی کردیــم و‬ ‫مـن نخواهيـد! جـان مـادرت من را معـاف كن!‬
‫کـه نخواهنـد و بـه خیـال خودشـان تحمیـل نکننـد‪ .‬مـا‬ ‫بـه فشـارها بـی توجهـی کردیـم‪ .‬در همـان اوج تحریـم و‬ ‫سـاعت يك و بيســـت و دو دقيقه ظهر اسـت‪ .‬عليرضا زاكانى دوست‬
‫هــم همــه را قبــول‏کردیــم‪ .‬همــه مانــده بودنــد حیــران‪.‬‬ ‫چــه و چــه‪ ،‬نــوزده هــزار ســانتریفیوژ را ردیــف کردیــم و‬ ‫عزيـز پايـدار در مجلـس مـى گويـد‪« :‬برخـــى از بزرگان سخنشـان‬
‫همانجـا مـا متوجـه راهنمای ‏یهـای حضـرت رهبـر شـدیم و‬ ‫مرتـب داد زدیـم کـه غنـی سـازی حـق مسـلم ماسـت‪.‬‬ ‫ايـن اســـت كـه چـرخ هسـته اى بچرخد و چـرخ زندگى مـردم هم‬
‫اینکـه کشـورهای دیگـر کـه اینهمـه دچـار تشـتت هسـتند‬ ‫خــود مــا گــدا شــدیم امــا اورانیــوم را مثــل تــوپ غنــی‬ ‫بچرخـد‪ ،‬مردم عزيـــز‪ ،‬بـــرادران و خواهـــران اين مواجهه غيـــر‬
‫کردیــم‪ .‬هــی گفتنــد حملــه م ‏یکننــد‪ .‬مــا بــه لجشــان‬ ‫تخصصـى اســـت و ممكـن اســـت اين حـرف به ظاهر خوب باشـد‬
‫بـه خاطـر ایـن اسـت کـه ولـی فقیـه ندارنـد‪.‬‬ ‫بیســت درصــدی غنــی کردیــم‪ .‬آخــرش آقــا دیــد اینهــا‬
‫امـا اظهار نظـر خوبى نيسـت‪».‬‬

‫دیگـر کاری نمانـده کـه بخواهنـد بـا مـا بکننـد‪ .‬از طرفـی اینگونـه بـود کـه مـا در ژنـو برنـده شـدیم‪ .‬غرب ‏یهـا هـم‬ ‫سـوال‪ :‬اظهار نظر خوب چه چيزى اسـت؟‬
‫الـف) ايـن كـه بگوييـم مـــردم! يـا چـرخ هســـته اى يـا چـرخ خودمــان هــم بــه همــه گ ‏لهایمــان رســیده بودیــم‪ .‬و کـه دلشـان بـه برنـده شـدن خـوش بـود‪ ،‬از اینکـه برنـده‬
‫زندگـى! مـردم بگوينـد چـرخ زندگـى‪ .‬ما بگوييم باشـه‪ ،‬بعـد با چرخ عـاوه بـر آن داشـتیم بـه خودمـان هـم گل م ‏یزدیـم‪ .‬از شـدند خوشـحال شـدند‪ .‬از اول هـم مـا گفتـه بودیـم کـه‬
‫طـرف دیگـر ملـت هـم آقـای روحانـی را انتخـاب کـرده بایـد مسـئله بـرد بـرد ختـم بشـود‪ .‬همانگونـه هـم ختـم‬ ‫هسـته اى آنقـدر برويـم روى مـردم تـا كتلـت شـوند‪.‬‬
‫ب) ايـن كـه مـردم بگوينـد مـا از ايـن كـه الان چـرخ هسـته اى و‬
‫‪31‬‬ ‫شــد‪ .‬در متــن توافقنامــه‪ ،‬خارج ‏یهــا برنــده شــدند‪ .‬در‬ ‫بــود کــه بــه تغییــر بگویــد‪" :‬بعلــه"‪ .‬آقــا گفت‪":‬وقتــش‬ ‫چـرخ زندگـى بـا هـم مـى چرخـد راضـى نيســـتيم‪ .‬مـا «مواجهـه‬
‫امـور داخلـی‪ ،‬نظـام مـا برنـده شـد‪ .‬آقـای روحانـی هـم‬ ‫رسـیده کـه نرمـش قهرمانانـه را انجـام بدهیـم‪ ".‬خـب ایـن‬ ‫تخصصـى» مـى خواهيـم‪ .‬مـا دلمـان لـك زده بـراى تحريـم‪ ،‬انـزوا‪،‬‬
‫پــای همــه وعد‏ههایــی کــه داده ایســتاده اســت‪ .‬خــارج‬ ‫را کـه در داخـل نمی‏شـد انجـام بدهیـم‪ .‬چـون در داخـل‬
‫را تغییــر داد‪ .‬داخــل را خــود آقــا و دوســتان غیــر قابــل‬ ‫هنـوز چیـزی تغییـر نکـرده بـود‪ .‬سـران فتنـه هنـوز تغییـر‬ ‫فرصـت و ظرفيـت!‬
‫نکــرده بودنــد و توبــه نم ‏یکردنــد‪ .‬بــرادران لاریجانــی و‬ ‫ج) ايـن كـه بـه مـردم بگوييم درســـت اسـت ما غـذا نداريـم ولى‬
‫تغییــرش تغییـر خواهنــد داد‪.‬‬ ‫قالیبــاف و رادان و فیروزآبــادی هــم کــه تغییــر کردنــی‬ ‫انـرژى هسـته اى خيلـى داريـم! شـما مى توانيـد از امـروز يكك زرد‬
‫حـالا مـن هـم مـ ‏یروم سـری بـه صرافـی بزنـم ببینیـم‬ ‫نیســتند و خــود نظــام هســتند‪ .‬زندانهــا و اعدامهــا هــم‬ ‫بخوريـد‪ .‬اگـر تـوى گلويتـان ماند‪ ،‬يـك ليوان آب سـنگين بنوشـيد‪.‬‬
‫دلار چنـد شـده اسـت‪ .‬البتـه نـه دلاری دارم کـه بفرسـتم‬ ‫کـه نباشـد‪ ،‬دشـمن‪ ،‬اسـام را از بیـن م ‏یبـرد‪ .‬ایـن اسـت‬
‫و نــه کســی دارم کــه برایــم دلار بفرســتد‪ .‬امــا ارزان کــه‬ ‫کــه آقــا فرمودنــد کــه بایــد خــارج را تغییــر بدهیــم‪ .‬از‬ ‫د) دال نداريم! اعصابمان خرد اسـت‪.‬‬
‫بشـود حـال م ‏یکنـم‪ .‬بیخـودی کـه بـه تغییـر رأی نـدادم‪.‬‬ ‫آنجایـی کـه آقـا جام ‏عالشـرایط اسـت و ادامـه ولایـت هـم‬ ‫راه حـل‪ :‬دوسـتان اگـر فقـط نيـم سـاعت در روز بـــه اين فكـــر‬
‫مـى كردنـــد كه چرا كانديدايشـــان در انتخابـات راى نياورد‪ ،‬همه‬

‫چيـز درسـت مى شـد!‬
‫برگرفتـه از صفحه طنزانه روزنامه قانون] هسـت‪ ،‬صاحـب نـگاه مخصـوص اسـت‪ .‬ایشـان دریافتنـد‬
   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36