Page 32 - Shahrvand BC No. 1261
P. 32
‫داستان‪/‬ترجمه ‹‬

‫کرده بــود‪ .‬البته من در آن زمان نفهمیده بــودم و دقت نکرده بودم‪.‬‬ ‫وقتی که به تریلر نقل مکان کردیم‪ ،‬تابســتان بود‪ .‬ســگمان را با خود‬ ‫ماسه‬ ‫‪32‬‬
‫مادرم‪ ،‬مادر من بود‪ .‬اما بدون شک کارو فهمیده بود‪ .‬پدرم هم‪ .‬از این‬ ‫داشتیم‪.‬‬
‫رو همه چیزی که از مادرم می دانم و احساسی که به مادرم دارم‪ ،‬فکر‬ ‫نوشته‪ :‬آلیس مونرو‬
‫می کنم پدرم می بالید به اینکه مادرم در این ســبک رها و زیبا دیده‬ ‫‪ -‬بلیتزر عاشق اینجاست‬ ‫(نویسنده کانادایی برنده‬
‫می شود و اینکه چگونه با گروه تئاتر جور می شود‪ .‬بعدها وقتی پدرم‬ ‫مادرم می گفت‪ .‬و درست هم می گفت‪ .‬چیزی که سگ دوست نداشت‬ ‫جایزه نوبل ادبی ‪)۲۰۱۳‬‬
‫در این باره صحبت کرد‪ ،‬گفت که او همیشــه موافق هنر بوده اســت‪.‬‬ ‫جابجایی در شــهر‪ ،‬از یک خیابان به خیابــان دیگر بود حتی جایی با‬ ‫برگردان‪ :‬گیل آوایی‬
‫من می توانم حالا تجسم کنم چگونه مادرم شرم آور می توانست بوده‬ ‫خانه های بزرگ و چمنهای گســترده با فضای باز بیرون شهری؟ او به‬
‫باشــد‪ .‬با چاپلوسی و خنده هایی برای پوشاندن چاپلوسی اش‪ .‬اگر او‬ ‫هر ماشینی که از جاده می گذشت‪ ،‬پارس می کرد‪ .‬طوری که او خود‬ ‫آن زمان ما در کنار یک گودال ماسه ای زندگی می کردیم‪ .‬نه گودال‬ ‫سال مکی‌‌و تسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1261‬جمعه ‪ 26‬رهم ‪1392‬‬
‫را مالک جاده می دانســت‪ .‬و حالا هم مثل همیشــه سنجاب و موش‬ ‫عمیقی که با بیل های مکانیکی غول پیکر کنده باشــند‪ .‬فقط گودال‬
‫در مقابل دوستان تئاتری اش این را اظهار می کرد‪.‬‬ ‫کوچکی که باید توسط یک کشاورزی سالها پیش کنده شده باشد‪ .‬در‬
‫خوب‪ ،‬بعد توســعه ای پدید امد که می توانســت پیش بینی شــود‪،‬‬ ‫صحرایی اش را آورد که می کشتشان‪.‬‬ ‫حقیقت گودال به اندازه ای کنده شده بود که ترا به اندیشه ای وا دارد‬
‫احتمالن هم پیش بینی شــد اما نه توسط پدرم‪ .‬من نمی دانم آیا این‬ ‫در آغــاز کارو از این جابجایی مایوس بود‪.‬و نیل ناگزیر بود که با او در‬ ‫که باید منظور دیگری برای کندن آن بوده باشد‪ .‬پاکار برای یک خانه‬
‫اتفاق برای هر کســی یا داوطلبی روی داد اما می دانم‪ ،‬هر چند بیاد‬ ‫این باره حرف بزند‪ .‬توضیح دهد که طبیعت یک سگ اینطور است که‬
‫نمی آورم‪ ،‬که پدرم گریســت و تمام روز مادرم را در خانه دنبال کرد‪.‬‬ ‫شاید که ساختن آن هرگز ادامه نیافت‪.‬‬
‫اجازه نمی داد از نظرش دور شــود و نمی پذیرفت که باورش کند‪ .‬و‬ ‫در چرخه زندگی اش چیزهایی باید چیزهای دیگر را بخورد‪.‬‬ ‫مادرم نخستین کسی بود که توجه همگان را به آن گودال جلب کرد‪:‬‬
‫مــادرم بجای اینکه چیزی به او بگوید که آرام بگیرد‪ ،‬چیزی گفت که‬ ‫او غذای مخصوص سگ را می گیرد‪.‬‬ ‫‪ -‬ما کنار یک گودال ماســه ای غیر قابل استفاده ی ایستگاه خدمات‬
‫کارو بحث می کرد اما نیل می گفت‪:‬‬
‫حالش را بدتر کرد‪.‬‬ ‫بین راهی زندگی می کنیم‪.‬‬
‫او گفت که از نیل بچه دار شده است‪.‬‬ ‫‪ -‬فــرض کن که نگیــرد؟ فرض کن روزی ما همه ناپدید شــویم و او‬ ‫چیزی که به مردم می گفت و می خندید‪ .‬چون او خوشــحال بود که‬
‫خودش باید از خودش دفاع کند؟‬ ‫همه چیز در ارتباط با خانه را به خیابان ریخته بود ‪ -‬همســری که با‬
‫مطمئن بود؟‬ ‫کارو می گفت‪:‬‬
‫صد در صد‪ .‬او روال عادت ماهانه اش را می دانست‪.‬‬ ‫او پیشتر زندگی می کرد‪.‬‬
‫‪ -‬من نمی شــوم‪ .‬من ناپدید نمی شــوم و می خواهم همیشــه از او‬ ‫آن زندگی را خوب بیاد ندارم‪ .‬بخاطر همین بخشهایی از آن را بوضوح‬
‫بعد چه شد؟‬ ‫مراقبت کنم‪.‬‬ ‫یــادم می آید اما بدون پیوندهایی کــه برای گرفتن تصویری کامل از‬
‫پدرم از گریســتن باز ایستاد‪ .‬او باید سر کار می رفت‪ .‬مادرم وسایلمان‬ ‫آن لازم اســت‪ .‬همه آنچه که در حافظه ام مانده خانه ای در شــهر با‬
‫را جمــع کــرد و ما را به تریلی ای برد که نیــل پیدا کرده بود‪ .‬جایی‬ ‫‪ -‬تو اینطور فکر می کنی؟‬ ‫کاغذهای دیواری یههخرس عروســکی( تــدی بر = ‪ ) teddy bear‬در‬
‫بیرون از شهر‪ .‬مادرم بعدها گفت که او نیز گریسته بود‪ .‬اما او همچنین‬ ‫نیل می گفت و مادرمان وارد بحث می شد و او را از بحث منحرف می‬ ‫اتاق قدیمی ام‪ ،‬است‪ .‬در این خانه ی تازه که براستی یک تریلر است‪،‬‬
‫گفت که او احســاس زنده بودن می کرد‪ .‬شــاید برای نخستین بار در‬ ‫کرد‪ .‬نیل همیشه آماده بود به موضوغ امریکاییان و بمب اتمی بپردازد‪.‬‬ ‫خواهرم ‪ -‬کارو‪ -‬بــود و تحتخوابهای باریک که بر روی هم‪ ،‬یکی روی‬
‫زندگی براســتی زنده بودن را حس کرد‪ .‬او احساس کرد انگار شانس‬ ‫و مادرمان فکر نمی کرد ما هنوز برای آن آمده هستیم‪ .‬او نمی دانست‬ ‫دیگــری قرار داشــت‪ .‬درآغاز وقتی که ما به آنجــا نقل مکان کردیم‪،‬‬
‫دیگــری بخود داد که دوباره زندگی را از نو شــروع کند‪ .‬او بر نقره ها‬ ‫کــه وقتی نیل آن را مطرح کرد‪ ،‬من فکر کردم که او درباره یک بمب‬ ‫خواهــرم کارو در باره خانه ی قدیمی مــان برایم حرفهای زیادی زد‬
‫و چینــی ها و طرحهای تزیینی و گلهای بــاغ و حتی روی کتابها در‬ ‫اتمی حرف می زند‪ .‬می دانســتم که چیزی در این بحث مطرح است‬ ‫و می کوشــید که این یا آن را بیاد بیاورم‪ .‬این حرفها زمانی می شــد‬
‫قفسه ی کتابها راه می رفت‪ .‬او حالا زندگی می کرد نه اینکه زندگی را‬ ‫که در رختخواب بودیم و او دوســت داشت از این حرفها بزند‪ .‬عمومن‬
‫بخواند‪ .‬او لباســهایش را در کمد لباس می آویخت و کفشهای پاشنه‬ ‫اما در نظر نداشتم بپرسم و بخندم‪.‬‬ ‫گفتگوی ما که به بخواب رفتن من‪ ،‬می انجامید‪ ،‬ختم می شد‪ .‬گاه من‬
‫بلندش را در قفســه ی کفشها می گذاشت‪ .‬انگشــتر الماس و حلقه‬ ‫نیل یک هنرپیشــه بود‪ .‬در شهر‪ ،‬یک تئاتر تابســتانی حرفه ای بود‪،‬‬ ‫فکر می کردم که براستی بیاد دارم‪ ،‬اما از ترس اینکه بعضی چیزها را‬
‫ازدواجش را روی میز آرایش رها می کرد‪ .‬لباس شب ابریشمی اش در‬ ‫چیزی تازه در آن زمان‪ ،‬که برخی مردم به آن علاقمند و برخی دیگر‬
‫نگرانش بودند‪ .‬می ترســیدند که ســبب بد آموزی شود‪ .‬مادر و پدرم‬ ‫اشتباه کنم‪ ،‬وانمود می کردم که بیاد ندارم‪.‬‬
‫کشوی کمد لباس بود‪.‬‬ ‫در زمره ی کســانی بودند که علاقمند بودند‪ .‬مادرم فعالانه آنطور بود‪،‬‬
‫او می خواست بعضی وقتها بدون لباس زیر در پیراهن برای قدم زدن‬ ‫زیرا وقت بیشــتری داشت‪ .‬پدرم کارمند بیمه بود و زیاد سفر می کرد‪.‬‬
‫مادرم در گیر جمع آوری کمــک مالی های مخلتف برای تئاتر بود و‬
‫به حومه ی شهر برود‪.‬تا زمانیکه هوا گرم باقی می ماند‪.‬‬ ‫بطور رایگان به تئاتر خدمت می کرد‪ .‬او زیبا بود و به اندازه کافی جوان‬
‫[وبلاگ مترجم] گی ‌لآوایی‬ ‫که به جای یک هنرپیشه ی زن اشتباه گرفته شود‪ .‬او هم شروع کرده‬
‫بود مانند یک هنرپیشه لباس بپوشد‪ .‬شال و دامن بلند و گردنبندهای‬
‫آویزان‪ .‬او موهای خود را رها و افشان می کرد و آرایش کردن را قطع‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬

‫ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد را از ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮدﮐﯽ ﺑﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ آﺷﻨﺎ ﺳﺎزﯾﺪ‬

‫ﺗﺪرﯾﺲ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﮔﯿﺘﺎر‬

‫ﺗﻮﺳﻂ‪:‬‬

‫ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺮازی‬

‫ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ از ﮐﺎﻧﺎدا ﺑﺎ ﺑﯿﺶ از ‪ ٢۵‬ﺳﺎل ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺗﺪرﯾﺲ‬ ‫‪Vol. 21 / No. 1261 - Friday, Oct. 18, 2013‬‬

‫ﺗﻠﻔﻦ‪۶٠۴-۵۵١-٣٩۶٣ :‬‬

‫‪Command electric‬‬ ‫‪32‬‬

‫ﺧﺪﻣﺎت ﺑﺮق رﺳﺎﻧﯽ ﮐﻮﻣﺎﻧﺪ‬

‫ﻣﺴﮑﻮﻧﯽ ‪ -‬ﺗﺠﺎری‬
‫)ﺑﺎ ﺳﺎلﻫﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﺮﻗﮑﺎری درﮐﺎﻧﺎدا(‬

‫ﺗﻌﻤﯿﺮات ‪ -‬اﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮدن ﺑﺮق ورودی ‪-‬‬
‫ﺑﺮقﮐﺸﯽ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن ﺟﺪﯾﺪ‬

‫‪- New house wiring‬‬
‫‪- Renovations‬‬
‫‪- Upgrade service‬‬

‫‪Command_electric@yahoo.com‬‬
‫‪Phone: 604-518-4534‬‬
   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36   37