Page 32 - Shahrvand BC 1255
P. 32
‫گفتوگو‪/‬فرهنگی ‹‬ ‫‪32‬‬

‫معرفی و نقد کتاب توپوز ُقلی میرزا‬

‫ن‪ .‬ن‪ .‬سپیده‬

‫چندی پیش از یکی از عزیزان کتابی به رسم هدیه گرفتم با عنوان‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1255‬جمعه ‪ 15‬رویرهش ‪1392‬‬
‫«توپوزُقلــی میرزا ‪ -‬قص ‌ههای ایرانی»‪ .‬بنا بر نوشــت ٔه‏روی جلد‪ ،‬این‬
‫منتقل شــود‪ .‬اگر این کتاب به چاپ بعدی برســد‪ ،‬بر عهدٔه تهیه‬ ‫و از نســلی به نســل دیگر انتقال یافته بود تا سرانجام توسط الول‬ ‫کتاب «به کوشــش احمد وکیلیان و زهره زنگنه‪ ،‬زیر نظر پروفسور‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫کنندگان و ناشــر است که‏نادرست ‌یهای چاپی را هم به هر ترتیب‬ ‫ســاتن ثبت و ضبط گشــت‪ .‬جدا از هم ٔه نق ‌لقو ‌لهای‏دست و‬ ‫اولریش مارزلف» تهیه شده اســت‏‏(متأسفانه املای لاتین نام این‬
‫ممکــن تصحیح کنند‪ ،‬زیرا برخی از این نادرســت ‌یها‪ ،‬که در ادامه‬ ‫نادرست که دربارٔه مأموری ‌تهای الول ساتن در ایران گفته‬ ‫پروفســور در کتاب نیامده اســت که تلفظ درســت آن را بدانیم)‪.‬‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1255 - Friday, Sept. 6, 2013‬‬
‫شده اســت[!!]‪ ،‬چنا ‌نچه ه ّمت او نبود‪ ،‬ب ‌یتردید تمام یا‏بخشی‬ ‫با کمی توّرق‪ ،‬معلومم شــد کــه‏این کتاب مجموع ‌هیی اســت از‬
‫م ‌یآید‪ ،‬بسی «توی‏ ُذق» (=ذوق) م ‌یزند‏‪.‬‬ ‫از این ق ّص ‌هها به بوت ٔه فراموشــی سپرده م ‌یشد‪( ».‬ص ‪۱۷‬؛ تأکید از‬ ‫داستا ‌نهای عامیان ٔه ایرانی که سینه به سینه میان مردم ایران و به‬
‫تذویر‏ ‏> تزویر (ص‪ ،۱۱۷‬س‪ ۲‬و ‪۱۳‬‏)‬ ‫نگارندٔه این نوشتار است‪ .‬گفتنی است که دربارٔه‏جاسوس بودن الول‬ ‫گوی ‌شهای گوناگون حفظ‏و نقل شــده است و به نظر م ‌یآید که تا‬
‫مقاره‏‏ ‏> مغاره (ص‪ ،۱۱۸‬س‪۱۴‬‏)‬ ‫کنون به این صورت ثبت و ضبط نشده باشد‪ .‬از این لحاظ باید گفت‬
‫‏‪ ۳۳۸‬‏‏‪ ۱‬‏> ‪( ۱۳۳۶‬انتهای ص ‪۱۲۵‬‏)‬ ‫ساتن حر ‌فهای زیادی گفته و نوشته شده است‪.‬‏)‬ ‫که این کتاب‪ ،‬هم‏برای دوســتداران ق ّص ‌ههای ایرانی و هم احتمالاً‬
‫دکتر احمد وکیلیان در همان «مقدمه» نوشــته است‪« :‬از همان‬ ‫برای پژوهشگران‪ ،‬ب ‌هویژه آنها که در شکار واژ‌ههای فارسی در برابر‬
‫‪ akkai‬‏‪S‬‏‏ ‏>‏‪ akkaki‬‏‪( S‬زیرنویس ص‪۲۰۷‬‏)‬ ‫لحظه [تابســتان ‪ ۱۳۸۱‬که نوارها در اختیارشان قرار داده‏شد] با‬ ‫‏واژ‌ههای خارجی هستند‪ ،‬مجموع ‌هیی باارزش است‪ .‬بر اساس شناس ٔه‬
‫غی ‏ض ‏> غیظ (ص‪ ۲۷۷‬س ‪ ۳‬از پایین‏)‬ ‫عطش بسیار و عشقی سرشــار با همکاری همسرم زهره زنگنه و‬ ‫کتاب‪ ،‬چاپ نخست آن در سال ‪ ۱۳۸۶‬و توسط نشر‏ثالث در ایران‬
‫اجالت‏اً ‏> عجالتاً (ص‪ ۳۳۰‬س‪۱۱‬‏)‬ ‫خانم نرگس سلطانی‪ ،‬کار پیاده کردن نوارها [به‏نوشتار درآوردن‬ ‫منتشر شده است‪ .‬در گزار ‌شهای خبری خواندم که کتاب در همان‬
‫صفح ٔ‏ه ‏> صّف ٔه (ص ‪ ۳۴۳‬زیرنویس ‪۲‬‏)‬ ‫نوارهای صوتی] را آغاز کردیم‪ ...‬هر نوار چندین بار شــنیده شد‬ ‫ســال با حضور آقایان وکیلیان و مارزلف‏در تهران رونمایی شــده‬
‫تا واژه‌ها و اصطلاحات و عبارت‌های‏ق ّصه‌ها درســت ثبت شود و‬
‫ایهاالوهو ‏ش ‏> ایهاالوحوش (ص ‪ ۳۹۳‬س‪۸‬‏)‬ ‫نکته‌ای از قلم نیفتد‪ .‬تا جایی که پنج دســتگاه ضبط از کار افتاد‪،‬‬ ‫است‏‪.‬‬
‫با وار ‏د ‏> باوارد (ص‪ ۳۹۶‬س‪۳‬‏)‬ ‫اّما این کار توان‌فرسا متوقف‏نگشت و سه سال ادامه یافت‪ .‬گرچه‬ ‫بر اساس توضیحی که توســط تهیه کنندگان داده شده است‪ ،‬این‬
‫باید پذیرفت که با تمام دقتی که به کار رفته اســت و با استفاده‬ ‫کتاب با حداکثر امان ‌تداری‪ ،‬از روی بیست نوار ریلی‏صوتی نخست‬
‫اساسی ‏ه ‏> اثاثیه (ص ‪ ۳۹۹‬س‪۷‬‏)‬ ‫از فرهنگ‌های فارســی‪،‬‏به ســبب بیگانه بودن [ما] با بسیاری از‬ ‫کپی و سپس پیاده شــده و به کتابت درآمده است‪ .‬همی ‌نجا لازم‬
‫پایان ســخن اینکه دو ق ّصه را داستا ‌نســرای نامور ایران‪ ،‬زند‌هیاد‬ ‫گویش‌ها و عدم دسترســی به گویش‌َوران [راویان بومی ق ّصه‌ها]‬ ‫به گفتن است که طبق نوشت ٔه احمد وکیلیان‪،‬‏دکترای خاورشناسی‬
‫ســیمین دانشــور به گویش شــیرازی روایت کرده است‪ ،‬که‏یکی‬ ‫نمی‌توان ا ّدعا کرد‏که کار بی‌نقص است‪( ».‬تأکید از نگارنده‬ ‫(ظاهراً از دانشــگاه ُکلن آلمان‪ ،‬به استناد صفح ٔه ‪ ۱۳‬کتاب)‪ ،‬فزون‬
‫«عروســک ســنگ صبور» و دیگری «یه ُمش نیم ُمش» نام دارد‪.‬‬ ‫بر ِوی و همســرش زهره زنگنه‪،‬‏‏«همکار» دیگری داشت ‌هاند به نام‬
‫ق ّصــ ٔه اخیر را دو راوی دیگر نیز بــه گویش نطنزی‏روایت کرد‌هاند‪:‬‬ ‫است)‏‬ ‫خانم نرگس سلطانی‪ .‬مای ٔه شگفتی است که نه در روی جلد و نه در‬
‫یکی با عنوان «به دنبال نخود ســیاه فرستادن» (در نظنز‪ ،‬نام راوی‬ ‫نگارندٔه این نوشــتار از همین «بی‌ا ّدعا»یی صادقانه‪ ،‬جرئت یافته‬
‫نامشخص) و دیگری با عنوان «یک‏مشت به نیم مشت» (در نظنز‪،‬‬ ‫اســت که پاره‌یی «نقص»ها را در این‌جا یادداشت کند‪،‬‏شاید به‬ ‫شناس ٔه تفصیلی کتاب‪،‬‏از ایشان نامی برده نشده است‏!‬
‫مجموعــ ٔه نوارهای بیســ ‌تگان ٔه پی ‌شگفته یادگاری بوده اســت از‬
‫باز هم نام راوی نامشخص)‏‪.‬‬ ‫کار آید‪.‬‏‬ ‫پروفسور اِل ِول ســاتن ‏(‪Elvell Sutton‬‏) اســکاتلندی که‏پروفسور‬
‫بد نیست در همی ‌نجا کوتا‌هترین ق ّصه این کتاب با عنوان «روایتی از‬ ‫برخــی «نقص»های معنایی که خوب م ‌یبــود اگر دکتر وکیلیان و‬ ‫اولریش مارزلف [ظاهراًآلمانی]در سفر تابستان ‪ ۱۳۸۱‬خود به ایران‪،‬‬
‫َمَتل دویدم و دویدم» را نقل کنیم که متأسفانه نه راوی‏آن شناخته‬ ‫نســخ ‌هیی از آن را در اختیار دوست‏خود دکتر احمد وکیلیان قرار‬
‫همکاران وی توانسته بودند برای آنها توضی ‌حهایی بیابند‏‪:‬‬ ‫داده اســت (ص‪ ۱۸‬کتاب)‪ .‬متأسفانه در ثبت تاری ‌خها در «مقدمه»‬
‫شده است و نه محل گردآوری و گویش آن معلوم شده است‏‪:‬‬ ‫اشتباهی صورت گرفته‏است‪ ،‬چرا که تاریخ نخستین سفر پروفسور‬
‫مارزلف به تهران «آذرماه ‪ »۱۳۸۱‬ذکر شده است اّما چند سطر بعد‪،‬‬
‫تصوی ِر دل (این تصویر دل داشته‏)‬ ‫ص ‪ ۲۰۷‬سطر ‪:۱‬‏ ‬ ‫صحبت‏از ســفر دّوم این پروفسور پس از بازگشت از ایران به آلمان‬
‫سیم سام (ساقی[های] سیم سام‏)‬ ‫ص ‪ ۲۸۲‬سطر ‪‍:۱‬‏ ‬ ‫اســت که در تابستان ‪ ۱۳۸۱‬صورت گرفته است! قاعدتاً یکی‏از این‬
‫ِول (کسی مثل ِو ِل شیراز ‌یاُم نیست‏)‬ ‫ص ‪ ۳۷۰‬سطر ‪:۱۵‬‏ ‬ ‫تاری ‌خها باید اشــتباه باشد‪ .‬ب ‌هعلاوه‪ ،‬چون برای دو بخش «چگونگی‬
‫ص ‪ ۳۳۴‬سطر ‪ ۱۲‬و ‪:۱۷‬‏ ‬ ‫آشنایی با پروفسور الول ساتن» و «مقدمه»‏کتاب نویسندٔه مشخصی‬
‫ظفری (تو ظفری نزن بِِهش‏)‬ ‫ص ‪ ۳۵۵‬سطر ‪:۱۳‬‏ ‬ ‫نه در ابتدا و نه در پایان این دو بخش ذکر نشده است‪ ،‬باید مت ‌نها را‬
‫ُک ُّف (همه ه ‌م ُک ّف) به جای «کف ْو»‪ .‬ه ‌مکفو به معنای همتا و همانند است‬ ‫ص ‪ ۳۵۵‬سطر ‪:۱۵‬‏ ‬ ‫ب ‌هدقت خواند تا فهمید که‏نویسندٔه اّولی پروفسور مارزلف (و مترجم‬
‫ص ‪ ۳۷۴‬زیرنویس‪:‬‏ ‬ ‫آن احتمالاً آقای وکیلیان) است‪ ،‬و نویسندٔه «مقدمه» آقای وکیلیان‬
‫عبارت عربی «ک ُّل اسم بِما لَ ِد ِهم فَ ِرحون ‏»‬ ‫است‪ .‬ای کاش‏طبق روال معمول‪ ،‬نام نویسنده و مترجم هر بخش‬
‫لازم بود در توضیح «تاُرف» که شکست ٔه تعارف است‪ ،‬ر‌هآورد و ارمغان سفر آورده‏م ‌یشد‬ ‫به طور مشخص ذکر م ‌یشد‪ ،‬هما ‌نطور که نگارندٔه «مقدم ٔه پروفسور‬

‫دا‬ ‫‏[«دیادی] َمبلاووغچاه‌ن[ی[باغکباگنن]ج‪ .‬بشاــوغاک]نمیقیداردسیَتسهنَولگگ قیی [مبترگییآ]و برهد‬ ‫بر نگارندٔه این نوشــتار واجب اســت از کوشش «توا ‌نفرسا»یی که‬ ‫‏اولریش مارزلف» کاملًا مشخص است‏‪.‬‬
‫او‬ ‫دکتر وکیلیان و دو همکار وی در مدت «سه سال»‏متح ّمل شد‌هاند‬ ‫ایــن طور که از مقدمــ ٔه اولریش مارزلف برم ‌یآید‪ ،‬الول ســاتن در‬
‫تا نوارهای صوتی یادگار الول ســاتن را به کتابت درآورند‪ ،‬خاضعانه‬ ‫ســا ‌لهای ‪ ۱۹۳۵‬تا ‪ ۱۹۳۸‬میلادی (‪ ۱۳۲۴‬تا ‪۱۳۲۷‬‏خورشیدی)‬
‫به او دا‪ .‬از آن شیر کره بَگ ِرفت‪.‬‬ ‫میش‪ .‬میش شیر‬ ‫دا‪َ .‬ول ِگ‏دا‬ ‫سپاسگزاری کند‪ ،‬وگرنه چنین کتابی‏از «ق ّص ‌ههای ایرانی» محفوظ‬ ‫کارمند مؤسس ٔه نفت انگلیس و ایران در آبادان بوده است‪ ،‬و سا ‌لها‬ ‫‪32‬‬
‫مّل ُدعا بنویسی ‌د [بنوشت]‪ُ .‬دعا‬ ‫[بیاورد] دا به مّل‪.‬‬ ‫کره باوارد‬ ‫در ســین ‌هها و یادهای ه ‌ممیهنان ما‪ ،‬به چاپ و نشــر نم ‌یرسید تا‬ ‫«در ســفارت انگلیس در تهــران به عنوان‏مشــاور مطبوعات کار‬
‫باوارد‏‏[بیاورد] پَرتِش کرد مسجد‪ .‬خدا یی بِرا [برادر] و یی‬ ‫همگان از آنها اطلاع یابند و‏چ ‌هبســا این ق ّص ‌هها به نس ‌لهای بعدی‬ ‫م ‌یکرده اســت» (ص ‪ .)۹‬در این مقدمه هم باز یک اشتباه در ثبت‬
‫خا َک [خواه َرک] به او دا‪ .‬‏»‬ ‫تاری ‌خها به چشــم م ‌یخورد که‏معلوم نیست اشتباه نویسنده بوده‬
‫اســت یا مترجم‪ .‬در این مقدمه آمده اســت که الول ساتن پس از‬
‫پایان کارش در شرکت نفت‏به لندن بازگشت و در رادیو ب ‌یب ‌یسی‬
‫مشغول به کار شــد و «در سال ‪ ۱۹۳۴‬مجدداً به ایران بازگشت‪»...‬‬
‫که با توجه به‏دورٔه کار او در شرکت نفت ایران و انگلیس که پیشتر‬

‫ذکر شد‪ ،‬درست به نظر نم ‌یآید‪.‬‏‬
‫به هــر روی‪ ،‬الول ســاتن‪ ،‬که به زبــان عربی هم مســلط بوده و‬
‫کتا ‌بهایی نیز دربارٔه زبان و ق ّص ‌هها و شعر فارسی تألیف‏کرده بوده‬
‫اســت‪ ،‬این ق ّص ‌ههای عامیان ٔه صدها ســاله را به طور عمده در سال‬
‫‪ ۱۳۳۶‬خورشیدی (‪ ۱۹۵۸‬میلادی)‪ ،‬در سفر‏به شیراز و نطنز و گذر‬
‫از روستاهای َوفس شهرستان اراک‪ ،‬لارک (تهران)‪ ،‬فَ َشم و جوشقان‬
‫(کاشــان) از زبان راویانی‏دارای گویش بومی شنیده است و بر روی‬
‫نوارهــای صوتی ثبت و ضبط کرده اســت‪ .‬به گفت ٔه پیاده کنندگان‬
‫نوارها‪ ،‬حّتا در‏برخی از نوارها‪ ،‬الول ساتن با راویان ق ّصه گف ‌توگویی‬

‫هم کرده‪ ،‬که ضبط شده است‏‪.‬‬
‫آقای وکیلیان هم در «مقدمه» ســه صفحه و اندی خود م ‌ینویسد‪:‬‬
‫«این ق ّص ‌هها و افســان ‌هها صدها سال در ســین ٔه نیاکان ما‏ماندگار‬
   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36   37