Page 30 - Shahrvand BC No.1239
P. 30
‫متن سخنرانی علی نگهبان‪:‬‬ ‫آفرینندگی و هنری ایران با کارکردی روشن و برجسته معرفی و سنگری‬ ‫ویژه‌یبزرگداشتاسماعیلخویی ‹‬ ‫‪30‬‬‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1239‬جمعه ‪ 27‬تشهبیدرا ‪1392‬‬
‫م ‌یداند برای پاسداری و پشتیبانی از آزادی بیان و نشر در سراسر ایران‪.‬‬
‫بی‌درکجایی در شعر خویی‬ ‫اسماعیل خویی درباره قانونی بودن و رسمی بودن کانون نویسندگان‬ ‫حتی جدا از مسائل کانون به مشکلی برمی خوردم او سر صبر آنچه به‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫‪30‬‬
‫م ‌یگوید‪ ...:‬کانون نویسندگان ایران تا بوده‪ ،‬نهادی قانونی بوده است‪...‬‬ ‫نفع من و خوانندگانم بود بی هیچ پیش داوری م ‌یگفت و راهنماییم‬
‫«به کدام زمین روی آورم؟‬ ‫به عبارت دیگر آرزوی اسماعیل خویی بود که کانون نویسندگان قانونی‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1239 - Friday, May 17, 2013‬‬
‫به کجا روم؟‬ ‫باشد و قانونی بودن به ویژه یعنی «بودن و کار کردن در چهارچوب‬ ‫م ‌یکرد‪.‬‬
‫قانون اساسی کشور»‪ .‬از دیدگاه خویی‪ ...‬قانونی بودن در این معنا‪ ،‬البته‬ ‫بعد از یورش عوامل فشار و بستن محل کانون در خیابان مشتاق (خرداد‬
‫مرا از خویشان و یارانم دور می‌دارند‪،‬‬ ‫تفاوت دارد با رسمی بودن‪ .‬پس کانون تا وقتی بود «قانونی» بود‪ -‬یعنی‬ ‫‪ )۱۳۶۰‬در آخرین جلسۀ رسمی کانون‪ ،‬او همراه کلیۀ اعضا اصلی و‬
‫از همگنان نیز مرا خشنودی نیست؛‬ ‫که خود را قانونی م ‌یدانست و حق داشت خود را قانونی بداند‪ -‬گرچه‬ ‫علی البدل هیأت دبیران و دیگر اعضای موثر به خانه من آمد و هرگز‬
‫و نه از شهریاران کشور که هواخواه دروغ‌اند‪».‬‬ ‫هی ‌چگاه «رسمیت نیافت» یعنی که به ثبت نرسید؛ و همین شرایط و‬ ‫فراموشم نم ‌یشود چگونه مسائل بیرونی جامعه رخنه کرده بود به درون‬
‫(ا‌ُشتاویتی گاتا‪ ،‬سرود یکم‪ ،‬هات ‪ ،46‬یسنا)‬ ‫چگونگی بود در زمان شاه که به کانون امکان و توان بودن و کارکردن‬ ‫کانون و دکتر خویی از فرط هیجان درون و بیرون خو د‪ ،‬هرگز آن‬
‫و به ساواک نیز امکان و توان یورش آوردن و از کار انداختن کانون را‬ ‫دستمال سفید و بزرگ خیس از عرق از دستش نم ‌یافتاد‪ .‬گویی مثل‬
‫قصدم تبارشناسی کار خویی نیست‪ ،‬اما این سرود گاهانی به ما‬ ‫یک پیشگو و پیش بین‪ ،‬بیش از همه حرص و جوش آیندۀ کانون را‬
‫یادآور می‌شود که تباری هست‪ ،‬تباری که از ژرفنای تاریخ خود را به‬ ‫م ‌یداد‪.‬‬
‫اسماعیل خویی در مقایسه برخورد دو رژیم با روشنفکران و نویسندگان‬ ‫م ‌یخورد و بیش از همه عرق بر پیشانی بلندش م ‌ینشست‪.‬‬
‫پی ‌شزمینه و اکنون ما م ‌یرساند‪ ،‬و آن تبار بی‌درکجایی است‪.‬‬ ‫ایرانی م ‌یگوید‪ ...:‬رژیم شاه با جهان پیشرفته امروزین «رودربایستی»‬ ‫آخرین دیدار ما در سال ‪ ۱۳۶۳‬بود‪ .‬پیغام داده بود متن میزگردی با‬
‫ما باید بدانیم که بی‌درکجایی ما بیش از سی سال تاریخ دارد‪ ،‬و آنچه‬ ‫هایی م ‌یداشت و در برخورد با حقوق بشر‪ ،‬به ویژه ناگزیر بود از گون ‌های‬ ‫سیمین بهبهانی وم آزاد و حسن پستا را در «جنگ مس»(‪ )۳‬چاپ کنم‬
‫در ابتدا آوردم‪ ،‬برگرفته از کهن‌ترین سروده‌های زبان ایرانی است‪،‬‬ ‫«آبروداری» کردن و ‪ ...‬؛ اما رژیم آخوندی‪ ،‬خود را تنها پاسخ گوی‬ ‫و من در صبحی دلگیر از تابستانی که هر روز فضایش تنگ و تنگ تر‬
‫یعنی ب ‌یدرکجایی ریشه در آغاز و سرچشمه‌ی کیستی و هویت ایرانی‬ ‫خدا م ‌یداند و بس‪ .‬آن هم در جهان آینده و سپس در رویارو شدن با‬ ‫م ‌یشد و نفس کشیدن مشکل تر‪ ،‬زنگ خانه دکتر کریمی حکاک را‬
‫«تهاجم فرهنگی» علیه روشنفکران و نویسندگان و شاعران معترض‪،‬‬ ‫زدم (آپارتمانی حوالی دانشگاه تهران)‪ .‬دکتردر را باز کرد و لحظاتی با‬
‫دارد‪.‬‬ ‫چشمان ملتهب و نگران از بی خوابی ممتد و موی پریشان و ریش بلند‬
‫شعر اسماعیل خویی را می‌توان و باید از سویه‌های گوناگون خواند؛‬ ‫دستی درازتر دارد‪.‬‬ ‫نگاهم کرد‪ .‬غول زیبا و دوست داشتنی من به شدت نگران بود‪ ،‬اما هنوز‬
‫کاری که البته در توان و امکان این فرصت اندک نیست‪ .‬پس بسیار‬ ‫اسماعیل خویی هنگام طرح احیای مجدد کانون در دوره سوم (طی‬ ‫هم غول بود‪ .‬یا من دلم م ‌یخواست باشد‪ .‬شاید عقابی با با ‌لهای زخمی‬
‫شادمان خواهم شد اگر بتوانم یک کلمه‪ ،‬و تنها یک کلمه را در شعر‬ ‫سا ‌لهای ‪ )۱۳۷۸-۱۳۷۷‬م ‌یگوید‪ ... :‬آن کانونی که ما م ‌یشناسیم‪ ،‬بنیاد‬ ‫بود بر فراز درختی که هر آن و لحظه بیم آن م ‌یرفت شکارش کنند‪.‬‬
‫و منشورش یک اصل است و نه بیش و آن اصل خواستن آزادی بیان‬ ‫مگر دوست و رفیق و همسنگرش‪ ،‬سعید سلطانپور را به همین آسانی‬
‫او بازخوانی کنم‪ :‬ب ‌یدرکجا‪.‬‬ ‫برای همه گرو‌ههای عقیدتی است بی هیچ حصر و استثناء‪ .‬به همین‬
‫اعتبار‪ ،‬کانون نویسندگان‪ ،‬کانونی است فراسیاسی و فراجهان نگری؛‬ ‫شکار نکرده بودند در سال ‪۱۳۶۰‬؟‬
‫ب ‌یدرکجایی چیست؟ آیا این تنها یک واژه‌ی معمولی برساخته‌ی‬ ‫یعنی کانونی است که به خودی خود هیچ جهان نگری ویژ‌های ندارد‪...‬‬ ‫گفت‪« :‬بنشین صبحانه بخوریم‪».‬‬
‫خویی است؟ تنها یک اصطلاح از نوع برساخته‌هایی مانند شیرآهنکوه‬ ‫پس اگر چنین بوده است! خطا بوده است که بر پیشانی بیانی ‌ههای این‬
‫شاملو‪ ،‬یا شه‌شیخ خود خویی و مانند اینهاست؟ یا اینکه جایگاه و‬ ‫کانون بنویسند «به نام خداوند جان و خرد»‪ .‬به نام خداوند جان و خرد‬ ‫گفتم‪ « :‬باید بروم‪».‬‬
‫همان «بسم الله الرحمن الرحیم» است؛ اما چرا ما م ‌یگوییم که نباید‬ ‫گفت‪« :‬کجا با این عجله؟ حتمأ اداره‪».‬‬
‫معنای ژر ‌فتر و دیگرگونه‌ای دارد؟‬ ‫این کار بشود‪ .‬نه به این دلیل که ما با اسلام مخالفتی داریم‪ .‬کانون نه‬ ‫آن زمان سازمان بازنشستگی کشوری کار م ‌یکردم‪ .‬نگفتم از اداره پنج‬
‫ب ‌یدرکجایی در کار خویی هم‌چون یک پدیده روی م ‌یدهد‪ .‬و‬ ‫مسلمان است و نه نامسلمان‪ ،‬نه سوسیالیست و نه ضد سوسیالیست‪ ،‬نه‬ ‫ماه مرخصی بدون حقوق گرفت ‌هام تا از کمند بسیج کارمندی و آن جبهۀ‬
‫می‌دانیم که در هر پدیده‌ای‪ ،‬فرایند و سیری وجود دارد که برآمدن‬ ‫کمونیست و نه ضد کمونیست‪ .‬کانون هیچ ایدئولوژی ویژ‌های ندارد جز‬ ‫حق علیه باطل توخالی شانه خالی کنم‪.‬‬
‫آن را ممکن م ‌یکند‪ .‬پس برای درک این پدیده باید همانند هر‬ ‫گفت‪« :‬امید ما به شما جوان هاست که می مانید‪».‬‬
‫پدیده‌ی دیگری‪ ،‬به سپیده‌دمان آغازین آن روی کرد‪ .‬در اینجا من‬ ‫مبارزه با سانسور کتاب و مطبوعات و‪. ...‬‬ ‫به خودم نگاه کردم‪ .‬دیگر هیچ نشانی از جوانی و شادابی در خودم‬
‫به دلیل صرفه‌جویی در وقت‪ ،‬به چرایی خود تبعید نم ‌یپردازم‪ .‬تبعید‬ ‫اسماعیل خویی عقیده دار د‪ ...:‬چنانچه اعضای کانون دچار اندیشۀ‬ ‫نم ‌ی دیدم با آن دو داغ برا دران جوانم در سال ‪ .۱۳۶۲‬سرانجام این‬
‫روی داده است‪ .‬اما تلاشم بر این است که به چرایی رویکرد ویژه‌ی‬ ‫نسبیت فرهنگی شوند و اصل اساسی کانون را که اصل آزادی بیان و‬ ‫که من نیز با چشمان گریان آمدم بیرون‪ .‬متنی در دستانم م ‌یلرزید‬
‫خویی بپردازم‪ ،‬و این همان چیزی است که در هستی‌شناسی شعر‬ ‫اندیشه‪ ،‬بی هیچ حصر و استثناست کنار بزنند‪ ،‬من آن را لحظۀ مرگ‬ ‫که مورد تأیید دکتر اسماعیل خویی بود‪ .‬دیگر یادم نیست مثل دیگر‬
‫کانون نویسندگان ایران م ‌یدانم و لحظۀ مرگ آرما ‌نخواهی و لحظۀ‬ ‫مت ‌نهای ویرایش شده او پر بود از ّدش‪ ،‬گیومه‪ ،‬پرانتز‪ ،‬کروشه و آکولاد‬
‫خویی به «ب ‌یدرکجایی» می‌شناسیمش‪.‬‬ ‫آغاز شدن پروسه کنار آمدن روزافزون روشنفکران ایران با حاکمیت‬ ‫و دیگر علائم سجاوندی و فاصل ‌ههایی که خود دکتر به کار م ‌یگرفت تا‬
‫خواننده در همان نگاه اول بتواند درست و صحیح بخواند‪ .‬من آن مطلب‬
‫«بیدرکجا را دیگر اکنون می شناسم‪ :‬‬ ‫آخوندی‪.‬‬ ‫را در «جنگ مس» گذاشتم و تا ناشر بفرستد ارشاد و مراحل خفت بار‬
‫جایی ست ُگم در پایتخ ِت کشوِر با زندگی بیگانه گشتن؛‪ ‬‬ ‫سانسور را طی کند‪ ،‬دکتر اسماعیل خویی‪ ،‬با همان بال شکسته و بغض‬
‫دکتر اسماعیل خویی در کانون توجه کانون نویسندگان ایران‬ ‫نهفته در گلو به پرواز درآمد و بر بام لندن نشست و آن مجموعه مقاله‬
‫آباد ماندن از برون و از درون ویرانه گشتن‪».‬‬ ‫در تبعید‪:‬‬ ‫ادبی و فرهنگی ماند و ماند تا همراه «مجموعهداستان بازنشستگی» من‬
‫(غزلقصیده‌ی افسانه‌ی آغازه و پایانه‌ی “رویا”ی دیری ‌نام)‬
‫ازدید پژوه ‌شگران و آکادمیسین‌ها‪ ،‬تبعیدیان به طور کلی از دو سو‬ ‫اسماعیل خویی پس از سه سال (‪ ۱۳۶۰‬تا ‪ )۱۳۶۳‬زندگی مخفیانه در‬ ‫در سال ‪ ۱۳۶۶‬منتشر شد‪.‬‬
‫شکایت دارند‪ :‬یکی از تبعیدکنندگانشان‪ ،‬و دیگری از نامهربانی‌های‬ ‫تهران به محض ورود به انگلستان همراه دیگر دوستان به تأسیس کانون‬ ‫فکرش را بکنید! در شرایطی که ممکن است آقایان بیایند سراغت و‬
‫جامعه‌ی میزبان‪ ،‬یا اگر زندگی در تبعید به مذاقشان خوش آمده باشد‪،‬‬ ‫نویسندگان در تبعید اقدام کرد و نقش موثری در را‌هاندازی آن داشت‪.‬‬ ‫حادثه دور سرت پرپر م ‌یزند‪ ،‬وقت بگذاری و سر صبر بنشینی و مطلب‬
‫ستایش هم‌میهنان جدیدشان‪ .‬اما این تعریفی است که آکادمیسین‌ها‬ ‫او ذر‌هبین به دست و تیزبین‪ ،‬هرگاه م ‌یدید مشی و منش دمکراتیک‬ ‫دیگران را ویرایش کنی و دنبال امینی بگردی تا چاپش کند‪ .‬یا غم چاپ‬
‫و به اصطلاح کارشناسان و دانشوران از تبعید م ‌یدهند‪ .‬مشکل اصلی‬ ‫کانون زیر سؤال و ضربه م ‌یرود لب به اعتراض م ‌یگشود‪ ...:‬متولی گری‬
‫این پژوهشگران و نظری ‌هپردازان دانشگاهی این است که تبعید را‬ ‫بدترین معنایش از هنگامی آغاز م ‌یشود که ما اعضای قدیمی کانون‪،‬‬ ‫شدنش را بخوری آن هم بی مزد و منت از هر دو سو‪.‬‬
‫مشکلی فردی م ‌یبینند‪ ،‬مشکل فرد م ‌یبینند‪ :‬در نتیجه‌ی این نگاه‪،‬‬ ‫خود را خود کانون بپنداریم و با به خود ارزانی داشتن حقوق ویژه‬ ‫دکتر اسماعیل خویی علاوه بر کار شعر و شاعری و تدریس در دانشگاه‬
‫واکنش طبیعی فرد به تبعید باید این باشد که دو جنبه‌ی آن (یعنی‬ ‫«السابقون السابقون» به دیگر کسانی که م ‌یتوانند در کانون باشند‪،‬‬ ‫و فعالی ‌تهای اجتماعی‪ ،‬همواره یک آرزوی انسانی بزرگ هم داشت‬
‫نبود امکان بازگشت به زادبوم و دشواری و تلاش برای پذیرفته شدن‬ ‫اما به هر دلیلی هنوز در کانون نیستند از بالا و با گون ‌های احساس‬ ‫و قطعأ حالا هم دارد‪ .‬م ‌یگفت‪ ... :‬همه ما م ‌یبایست در شرایطی قرار‬
‫در جامعه‌ی میزبان) را بر خود بپذیرد و سپس برای خود برنامه‌ بریزد‬ ‫برتری بنگریم‪ .‬کانون یک حزب سیاسی نیست که هرچه اعضای آن هم‬ ‫بگیریم که عمیق تر بیندیشیم‪ .‬از قضاو ‌تهای سطحی و لحظه ای پرهیز‬
‫تا حل شدن ‌یها را حل کند و با حل ناشدن ‌یها کنار بیاید‪.‬‬ ‫اندیش ‌هتر باشند‪ ،‬توان یکپارچۀ آن در رزمندگی سیاسی بیشتر باشد‪.‬‬ ‫کنیم‪ .‬م ‌یبایست به جایی برسیم که هر نویسنده و شاعری را به ازاء همۀ‬
‫کانون یک نهاد دمکراتیک‪ ،‬یعنی فراسیاسی است که هرچه اعضای آن‬ ‫آثارش‪ ،‬همۀ زندگ ‌یاش‪ ،‬همۀ افت و خیزها و وضعیت زمان و مکانش که‬
‫آری‪ ،‬تبعید دردی فردی است‪ .‬یعنی هر فرد تبعیدی آن را به شیوه‌ی‬ ‫مجموعه ای از اوست محک بزنیم‪ ...‬و من و ما از آن غول زیبا و سخنان‬
‫خود تجربه م ‌یکند‪ ،‬آن را با جان و تن و خون خود حس و زندگی‬ ‫بیشتر باشد کارایی فرهنگی‪ -‬آزادیخواهانۀ آن بیشتر خواهد بود‪.‬‬ ‫شیرینش درس م ‌یگرفتیم‪ .‬م ‌یآموختیم از او که آموخته بود همواره به‬
‫م ‌یکند‪ .‬کارشناسان و مشاوران که تبعید را عارضه‌ای روانی و فنی‬ ‫اسماعیل خوییدر فرازی از یک نوشته بلند م ‌یگوید‪ ... :‬پرسش این است‬ ‫شیوه ای سخن بگوید که خود زندگ ‌یاش م ‌یکند‪ .‬او هرگز واعظ غیر‬
‫م ‌یدانند‪ ،‬تلاش م ‌یکنند به تبعیدی کمک کنند تا مشکل فردی او‬ ‫که آیا کانون نویسندگان در تبعید باید محفل بشود از چند یا چندین‬
‫حل شود‪ :‬با یادگیری و پذیرش فرهنگ جامعه‌ی میزبان‪ ،‬فراگیری‬ ‫دوست هم اندیشه و ویترینی برای نمایش دادن میزان فرهیختگی و‬ ‫متعظ نبود‪ .‬آنچه م ‌یگفت اولین کس بود برای انجامش‪.‬‬
‫مهارت‌های اجتماعی و شغلی‪ ،‬و به حاشیه راندن کول ‌هبار تراما و‬ ‫آزاد ‌یخواهی سازمان سیاسی برگزیدۀ ایشان؟ ‪ ...‬سرانجام این که کانون‬ ‫دکتر اسماعیل خویی در کانون نویسندگان ایران در ایران‪:‬‬
‫روان‌زخ ‌مهایی که بر تن و روانش سنگینی م ‌یکند‪ .‬اما چیز مهم‌تری‬ ‫کانون نویسندگان ایران به عنوان دمکرا ‌تترین نهاد شناخته شده در‬
‫هست که درکش برای این آکادمیسی ‌نها و پژوه ‌شگران و مشاوران‬ ‫کلیسا نیست‪ ،‬کانون‪ ،‬اما دادستان کل آیندۀ انقلاب هم نیست‪.‬‬ ‫جنبش روشنفکری ایران و به تعبیر درست تر‪ ،‬حادثه مهم و پرمعنا‬
‫جامعه‌پذیری و سازگاری فرهنگی آسان نیست‪ .‬آنها انتظار دارند که‬ ‫در پایان گفتنی است که دکتر اسماعیل خویی یکی از شاعران متعهدی‬ ‫در زندگی فرهنگی ایران شناخته م ‌یشود‪ .‬این کانون از روز نخست‬
‫همه‌ی تبعیدیان در این فرمول بندی آنان بگنجند و در قالب آنها‬ ‫است که در ادوار مختلف هم به عنوان سخن گوی کانون و هم به عنوان‬ ‫(‪ )۱۳۴۷‬با نام جلال آل احمد و به آذین و رفقای جوانتر آنان چون‬
‫رئیس (پرزیدنت) انجمن قلم ایران در تبعید‪ ،‬بی ‌شترین مصاحب ‌هها را‬ ‫اسماعیل خویی و سیاوش کسرایی و ‪ ...‬عجین شده است‪ .‬متاسفانه این‬
‫محدود شوند‪.‬‬ ‫به زبان انگلیسی و فارسی درباره اهداف کانون انجام داده است و در جا‬ ‫کانون ده سال در فترت بود و رژیم شاه تا انقلاب ‪ ۱۳۵۷‬اجازه فعالیت‬
‫رسمی به آن نداد‪ .‬اسماعیل خویی از سال ‪ ۱۳۵۸‬تا ‪ ۱۳۶۰‬دو دوره‬
‫اما تبعیدیانی‪ ،‬هر چند اندک‪ ،‬هستند که اهمیتی نم ‌یدهند جامعه‌ی‬ ‫انداختن نگاه دموکراتیک آن نقش موثری داشته است‪.‬‬ ‫به عضویت هیأت دبیران برگزیده شد‪ .‬نقش او در ویراستاری مجله‬
‫میزبان م ‌یپذیردشان یا نه‪ .‬با آنکه تبعید را به گونه‌ای فردی‪ ،‬با همه‌ی‬ ‫‪---------------‬‬ ‫« اندیشه آزاد» ارکان رسمی کانون نویسندگان به یاد ماندنی است‪.‬‬
‫وجود خود تجربه م ‌یکنند‪ ،‬اما آن را مشکل فردی خود نم ‌یبینند‪،‬‬ ‫پ ‌ینوشت‪:‬‬ ‫همچنین نقش اودر کنار زنده یادان سعید سلطان پور و محمد مختاری‬
‫بلکه آن را بر آمده‌ی شرایط ناانسانی‪ ،‬بیدادگری‌های ژرف و ریش ‌هدار‬ ‫برای جمع آوری امضاء برای برکناری جمع پنج نفره (توده ای) از کانون‬
‫‪ -1‬بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران‪ ،‬مسعود نقر‌هکار‪ ،‬دوره پنج‬
‫تاریخی م ‌یدانند‪.‬‬ ‫جلدی‪ ،‬چاپ اول‪ ،۲۰۰۲ ،‬نشر باران سوئد‬ ‫در سال ‪.۱۳۵۸‬‬
‫این گونه است که شعر خویی نه تنها گله‌ای از نامهربانی یا پذیرفته‬ ‫آراء و عقاید خویی درباره کانون‪:‬‬
‫نشدن نم ‌یکند‪ ،‬بلکه حتا در پی چنین چیزی هم نیست‪ .‬انگار چندان‬ ‫‪ -۲‬فصلنامه برج‪ ،‬محمد محمدعلی‪ ،‬شمار‌ههای ‪۱‬و ‪ ۳‬و ‪ ۱۳۵۹ ،۵‬تا‬ ‫اسماعیل خویی‪ ،‬کانون را دیدارگاه گوناگون ‌یها در گسترای هوش و‬
‫در زادبوم غرقه است که نم ‌یخواهد بخشی از نگاه و نیرویش را از‬ ‫‪ ،۱۳۶۱‬انتشارات آگاه‬ ‫حس عاطفه مردمان توصیف م ‌یکند‪ .‬او کانون نویسندگان را همایش‬
‫آن بردارد تا صرف پذیرفته شدن و سازواری با جامع ‌هی میزبان کند‪.‬‬
‫‪ -۳‬جنگ مس‪ ،‬ویژه ادبیات و هنر‪ ،‬محمد محمدعلی‪ ،۱۳۶۶ ،‬انتشارات‬
‫نگاه‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35