Page 32 - Shahrvand BC No. 1217
P. 32
‫گفتوگو ‹‬

‫گفت‌وگو بادکتر رضا صابری‬ ‫▪ ▪به هنگام راه انداختن این وبلاگ در ســال ‪2005‬‬ ‫‪32‬‬

‫پیرامون فعالیت‌های فرهنگی و علمی‌اش و نیز سفرهایی که‬ ‫فکر م ‌یکردید که این همه با اســتقبال روب ‌هرو شود و‬ ‫‪32‬‬
‫در موازات مسیر سفرنامه ناصرخسرو انجام گرفته است‬
‫چهار سال بعد‪ ،‬جایز ‌هی بی ‌نالمللی معتبری هم به آن‬
‫ـ▪ ▪ـلمینستاکتنکوتناد‌برهاحدیومدنتچهشلرکتشادب‌هتدارنزمینه پزشــکی‪ ،‬داروسازی‪ ،‬علم‪،‬‬ ‫آنچــه در پی م ‌یخوانید؛ گف ‌توگوی دکتر علیرضا زرین با دکتر محمدرضا‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1217‬جمعه ‪ 24‬رذآ ‪1391‬‬
‫توکلی صابری است‪« .‬دکتر محمدرضا توکلی صابری‪ ،‬انسانی فرهیخته که‬ ‫تعلق بگیرد؟ یعنی آن زمانی که نوشتن در وبلاگتان را‬
‫ادبیات و فلســفه ترجمه و تألیف کرد‌هام‪ .‬بعضی از آ ‌نها از این قرار است‪:‬‬ ‫قریب هزار سال پس از سفر تاریخ ‌یی ناصرخسرو‪ ،‬ر ّد پای او را گرفته و گام‬
‫فرهنگ دارویی‪ ،‬فرهنگ داروسازی‪ ،‬گیاهان دارویی‪ ،‬شش نظریه که جهان‬ ‫به گام او با سفرنامه پیش رفته و به سفر رفته است و خود نیز در موازات با‬ ‫شروع کردید انتظار داشتید که این مخاطب گسترده‬
‫را تغییر داد‪ ،‬پیگیری دیوان ‌هوار‪ ،‬چند تا لیس؟ قوانین‪ ،‬نظریه های علمی‪ ،‬و‬ ‫سفرنام ‌هی ناصرخسرو‪ ،‬کتابی نوشته است همراه با عکس و توضیح و شرح‬ ‫را میان انگلیســی زبا ‌نها پیدا کند‪ ،‬یا صرفًا شروع‬

‫چیزهای دیگر‪ ،‬به ژنوم خوش آمدید‪ ،‬و چرا اندازه مهم است؟‬ ‫و تفسیر که امیدوارم به زودی در ایران منتشر شود‪».‬‬ ‫کـرـدیمدسل؟ماً آدم کاری را فقط به خاطر ای ‌نکه شروعش کرده‬

‫▪ ▪از چه زمانی‪ ،‬چرا و چگونه به ســفرنامه و ناصر خسرو گرایش‬ ‫باشد‪ ،‬شــروع نم ‌یکند‪ .‬من این کار را برای سرگرمی شروع‬
‫یاـفتـیرادسـوـتعلاشقممنندپنشجدیسادل؟در دبیرستان ناصرخسرو درس خواندم‪ ،‬سپس‬ ‫نکردم‪ .‬خودم کار دیگری داشــتم و نوشتن وبلاگ بخشی از‬
‫وقت مرا م ‌یگرفت و بخشی از زمانی را که باید صرف خانواده‬
‫سال آخر به دبیرســتان دارالفنون رفتم‪ ،‬که آن هم در خیابان ناصرخسرو‬ ‫م ‌یکردم برای این وبلاگ م ‌یگذاشتم‪ .‬من نم ‌یخواستم وقتم‬
‫واقع اســت! بنابراین با نام ناصرخســرو حداقل از دوازده ســالگی که به‬ ‫را بیهــوده تلف کنم و برای خودم یک ســرگرمی پیدا کنم‪.‬‬
‫دبیرستان رفتم آشــنا بودم‪ ،‬علاوه بر آن شعر «عقاب» او را در دبیرستان‬ ‫هدف من از ابتدا همین بود‪ .‬در هر حال‪ ،‬آدم تلاش خودش‬
‫را م ‌یکند‪ ،‬یا به جایی که در نظر دارد م ‌یرســد یا نم ‌یرسد‪.‬‬
‫خوانده بودم‪ .‬ولی سفرنام ‌هاش را نخوانده بودم‪.‬‬ ‫اما چیزی را که من همیشــه مــد نظر دارم یک ضر ‌بالمثل‬
‫انگلیسی اســت که یک بار شنیدم و خیلی برایم جالب بود‪.‬‬
‫ـ▪ ▪ـدچرهفرشورددیکنه‬ ‫م ‌یگفتند م ‌یدانید ‪ Luck‬به چه معناســت؟ ‪ Luck‬یا شانس‬
‫یعنی ‪ .L، U، C، K‬م ‌یدانید مخفف چیســت؟ گفتم‪ :‬مخفف‬
‫چیســت؟ گفتند‪. Labour Under Correct Knowledge :‬‬
‫یعنی اگر شــما اطلاعا ِت درســت داشته باشید و سخت کار‬
‫کنید‪ ،‬معمولا خو ‌ششانس خواهید بود‪ .‬این همیشه سرمشق‬

‫من بوده است‪.‬‬

‫کردن به دنبال ناصر خسرو افتادید؟‬ ‫به فکر سفر‬ ‫▪ ▪ســا ‌لهایی که وبلا ‌گنویسی تازه در ایران شروع‬
‫خورشــیدی‪ ،‬یعنی سه سال پیش از شروع‬ ‫ســال ‪۱۳۷۹‬‬
‫ســفر‪ ،‬هنگام خواندن دیوان ناصرخســرو متوجه شدم که درگذشت او در‬
‫ســال ‪ ۳۸۲‬خورشیدی بوده است‪ .‬با خود گفتم که سه سال بعد هزارمین‬ ‫شــده بود‪ ،‬تعدادی از وبلا ‌گها در حوز ‌هی تخصصی‬

‫زاد روز ناصرخســرو و چهل و چهار ســال بعد از هزارمین سالروز سفر او‬ ‫خود‪ ،‬بیش از خبرگزار ‌یها و دیگر رسان ‌هها در زمین ‌هی‬

‫خواهد بود‪ .‬چه م ‌یشود اگر به این مناسبت کسی مسیری را که او پیموده‪،‬‬ ‫اطلا ‌عرسانی با اســتقبال مخاطبان روب ‌هرو م ‌یشدند‪،‬‬

‫بپیماید و ببیند در این هزار ســال چه تغییراتی حاصل شــده است و چه‬ ‫اما الان جایگاه قبلی خود را از دســت داد ‌هاند و این‬

‫چیزهائی بر جای مانــده و چه چیزهائی از بین رفته و چه چیزهای نوین‬ ‫روزها شاید بتوان گفت که سای ‌تهایی چون بالاترین‬

‫دیگری به جای آ ‌نها آمده است و جهان در این هزاره چه دگرگونی هائی‬ ‫و شــبک ‌ههای اجتماعی چون فیس بــوک و توییتر‬

‫پیداکرده اســت و مردمان چگونه زندگــی م ‌یکنند؟ از آن جایی که امید‬ ‫جایگاهی را که وبلا ‌گهای ایرانی سابق بر این داشتند‪،‬‬

‫نداشتم که در آغاز هزاره سفر او زنده باشم تصمیم گرفتم که در هزاره تولد‬ ‫علیرضا زّرین ‬ ‫غصب کرد ‌هاند! چگونه م ‌یتوان در چنین شــرایطی‬
‫بیش از چهل ســال است که سفرنامۀ ناصرخسرو به مثابه متنی که یکی‬
‫او این راه را بروم و گزارش خود را بنویسم‪.‬‬ ‫از شــاهکارهای ادب پارسی اســت‪ ،‬مونس من بوده است‪ .‬در ابتدا آنرا در‬ ‫همچنان جذابیت وبلاگ خود را به عنوان یک رسانه‬
‫نخستین و آخرین سفرم به ایران در تابستان ‪ 1351‬با اشتیاق خواندم و از‬
‫آن پس‪ ،‬هر از چند گاهی به آن پناه برد‌هام و فال گرفت ‌هام‪ .‬سفرنامه برای‬ ‫ســای ‌تهایی‬ ‫و‬ ‫وبلا ‌گها‬ ‫حفظ کرد؟‬ ‫ب ـرا ـایبتـخـوادنانبایدگداب ِگنوآیمن‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫من به سان شعر بوده است‪ :‬پر از رمز و رازهایی که در یک متن عالی نهفته‬ ‫که منابع من‬
‫▪ ▪بی شک‪ ،‬سوای همپا شدن با ناصرخسرو و در مسیر سفرهای‬ ‫اســت‪ .‬زبانی درخشان‪ ،‬سخته و رک و راســت همراه با مزاح و فکاه ‌هی‬ ‫بود کــه در ایران بودند و من بخشــی از موفقیت وبلاگم را‬
‫گا‌هگاهی‪ .‬در ســفرنامه با حضور مستقیم راوی روبرو هستیم و او به نحوی‬ ‫مدیون آنها هســتم‪ .‬یعنی وبلا ‌گهایی که من بعد از مدتی‬
‫او ســفر کردن‪ ،‬شما سفری روحی و اندیشــگی را هم با او دنبال‬ ‫بســیار سخی و ســاده از خود و گذار و روزگار خود م ‌یگوید‪ -‬از تجرب ‌هی‬ ‫بــه این نتیجه رســیدم که وبلا ‌گهای معتبری هســتند و‬
‫ســفری که به عزم آن سرزمین اجدادش را رها کرده و پا در سفر را‌ههای‬
‫کرد ‌هاید‪ .‬در این گونه سفر‪ ،‬سفری روحی و عاطفی‪ ،‬با ناصر خسرو‬ ‫آنها را به عنوان منابعم اســتفاده کردم‪ .‬شاید از جهتی‪ ،‬من‬
‫دور و دراز گذاشته است‪.‬‬
‫دراز‬ ‫سفر‬ ‫این‬ ‫از‬ ‫بخشی‬ ‫تدریج‬ ‫به‬ ‫که‬ ‫سالی‬ ‫شش‬ ‫طی‬ ‫کـبهجاخهایلریفتج‌هاایهادد؟ر‬ ‫به‬ ‫از ســوی دیگر سفرنامه‪ ،‬سفر ذهنی و روحی مردی است که از راه و رسم‬ ‫فقط بلندگو یــا مترجم آنها بودم‪ .‬در عین حال‪ ،‬شــرایطی‬
‫زندگ ‌یی مأمور معذور ‌یاش در دربار زمان ‌هی خود برگشــته و روالی نوین‬ ‫که وبلا ‌گنویســان ایرانی با آن مواج ‌هاند اصلا با شرایط من‬
‫ـ‬ ‫و ناشــناخته را برای خود برگزیده اســت‪ .‬زندگی راحت و رفاه معلوم را‬
‫را م ‌یرفتم‪ ،‬شــبانه روز با او و با کتابش بودم‪ .‬گویی که همیشه همراه من‬ ‫در خدمت ترکان ســلجوق ترک گفته و به ماجرای ناشــناخت ‌هی سفری‬
‫اســت‪ .‬در لحظاتی در عالم خیــال او و برادر و غلامش را رو در رو ملاقات‬ ‫طولانی خود را سپرده است‪ .‬البته مقصد اصل ‌یاش مکه است‪ ،‬خان ‌هی خدا‬ ‫قابل مقایســه نیست‪ .‬اما این را باید در نظر داشته باشیم که‬
‫کرد‌هام‪.‬‬ ‫و پیامبر‪ ،‬و بی شــک تا آن سوی دیار سلطنت ترکان و سرسپردگ ‌یهای‬ ‫آدم هی ‌چگاه نباید در یک جا بماند‪ .‬باید همیشــه سعی کند‬
‫پویا باشــد‪ .‬اگر را‌ههای جدیدی پیــش آمده و مثلا اگر الان‬
‫▪ ▪در طول سفرهاتان در مســیر سفر نامه‪ ،‬ناصر خسرو همیشه‬ ‫سنتی و نکبت آور‪.‬‬ ‫شــبک ‌ههای اجتماعی تاثیرگذارتر هستند‪ ،‬خب‪ ،‬فرد باید از‬
‫کدام یک از ما حاضر است که آسانی و رفاه یک زندگی اشرافی را پشت سر‬ ‫آنها اســتفاده کند یعنی وقتی در وبلاگش چیزی م ‌ینویسد‬
‫همراه و راهنمای شــما بوده است و چه بسا گفتگویی درونی با او‬ ‫بگذارد و خود را در چهل سالگی به دست قضا و قدر رها کند؟ ناصرخسرو‬ ‫بایــد در فی ‌سبوک یــا توییتر هم تبلیــ ‌غاش کند‪ .‬مثلا من‬
‫داشت ‌هاید‪ ،‬احساس و اندیش ‌هی شما در این همراهی و ه ‌مصحبتی‬ ‫مردی بود که چنین عزمی کرد و سفرنامه بازتاب و نتیج ‌هی این عزم جزم‬ ‫وقتی پســتی در وبلاگم م ‌یگذارم‪ ،‬از هر راهی مثل ایمیل‪،‬‬
‫فی ‌سبوک و توییتر اســتفاده م ‌یکنم تا آن خبر تکثیر شود‪.‬‬
‫چه مسیری را طی کرده است؟‬ ‫است‪.‬‬ ‫چیز دیگری که شاید توانسته است هنوز این وبلاگ را جذاب‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1217 - Friday, Dec. 14, 2012‬‬
‫مصاحب ‌های که در زیر م ‌یخوانید گفتگوی من با انسانی فرهیخته است که‬ ‫نگه دارد‪ ،‬توجه به این نکته اســت که ما ایران ‌یها دوســت‬
‫ـ ـمســیرهای پر پیــچ و خمی‪ .‬از ابتدا که ســفر را شــروع کردم‪ ،‬فکر‬ ‫قریب هزار ســال پس از ســفر تاریخ ‌یی ناصرخسرو‪ ،‬ر ّد پای او را گرفته‬ ‫داریم وقتی چیزی را م ‌ینویسیم‪ ،‬خیلی بلند بنویسیم‪ .‬انگار‬
‫و گام به گام او با ســفرنامه پیش رفته و به ســفر رفته اســت و خود نیز‬
‫نم ‌یکــردم که آن را اصلًا به پایان برســانم‪ .‬م ‌یدانید که در ســال ‪۱۳۸۲‬‬ ‫در موازات با ســفرنام ‌هی ناصرخسرو‪ ،‬کتابی نوشته است همراه با عکس و‬
‫(‪ ۲۰۰۴‬میلادی) خاورمیانه در جنگ و التهاب م ‌یســوخت‪ .‬بخشی از سفر‬
‫توضیح و شرح و تفسیر که امیدوارم به زودی در ایران منتشر شود‪.‬‬
‫دکتر محمدرضا توکلی صابری انســانی فرزانه‪ ،‬فروتن و پرکار است و امید‬ ‫که هر چه مقاله طولان ‌یتر باشــد از نظر ما کلاس بیشــتری‬
‫من این است که در طی این مصاحبه‪ ،‬دیگران هم با او و کارهایش‪ ،‬به ویژه‬ ‫دارد‪ .‬من در مطالبی که به زبان انگلیســی م ‌ینویسم درست‬
‫برعکــ ِس این عمل م ‌یکنم‪ .‬یعنی این را در نظر م ‌یگیرم که‬
‫عشق و علاق ‌هی بی حصرش به ناصرخسرو آشنا شوند‪[ .‬علیرضا زّرین]‬ ‫چیزی را که باید گفته شــود‪ ،‬در خلاص ‌هترین شکل بگویم‪.‬‬
‫الان مطالب آ ‌نقدر در اینترنت زیاد شــده است که ما بیشتر‬
‫مقال ‌هها را ‪ scroll‬م ‌یکنیم یعنــی نم ‌یتوانیم آنها را با دقت‬
‫بخوانیم‪ .‬مثلا اگر شما اعلامی ‌ههای اوپوزیسیون را ببینید‪ ،‬به‬
‫طور مثال‪ ،‬بیانی ‌ههای آقای موسوی قبل از دستگیر شد ‌ناش‬
‫آن قدر طولانی بود که حتی ما که به سیاســت علاقه داریم‬
‫نم ‌یتوانســتیم تمام آن را بخوانیم‪ .‬اعلامی ‌ههای اوپوزیسیون‬
‫بیش از اندازه طولانی است‪ .‬ما نباید فکر کنیم که مرکز دنیا‬
‫هستیم و مقالات ما را باید خط به خط بخوانند! باید به زبان‬
‫▪ ▪با ســپاس از قبول شــرکت در این گفتگو‪ ،‬لطفًا شمه ای از‬ ‫مردم صحبت کنیم و در نظر داشته باشیم که حجم زیادی از‬
‫اطلاعات دارد از جاهای مختلف به مردم م ‌یرسد‪ .‬ما پنجر‌هی‬
‫سرگذشت و فعالی ‌تهای علمی و ادبی خود را بیان کنید‪.‬‬ ‫کوچکی داریم که باید از آن حداکثر اســتفاده را بکنیم‪ .‬من‬
‫بارهــا مقالات ایرانی چندین هزار کلم ‌های را دید‌هام که فقط‬
‫ـ ـمن فار ‌غالتحصیل دانشکده داروســازی تهران هستم و از دانشگاه دو‬ ‫یک پاراگراف م ‌یتوانســته تمام چیزهایی را که در آنها گفته‬
‫شده است‪ ،‬بگوید‪ .‬نباید کاری کنیم که خوانند‌هی ما خسته‬
‫مونفورت در انگلســتان درجه دکتری در شــیمی پزشکی و فوق دکتری‬ ‫شود یا مقاله برای او خست ‌هکننده شود‪ .‬‬
‫از دانشــگاه اک ‌ستر دارم‪ .‬چند ســالی هم در دانشگا‌ههای ایران و انگلیس‬
‫و آمریکا به تدریس و تحقیق مشــغول بود‌هام و اکنون هم دریک کمپانی‬ ‫▪▪ادامه دارد‪.‬‬
‫انتشــارات علمی در آمریکا نویسنده علمی هستم‪ .‬در ایران سردبیر نشریه‬
‫محمدرضا توکلی صابری‬ ‫طب و دارو بوده و با چند نشــریه دیگر مانند دارو و درمان‪ ،‬پیام‪ ،‬و رازی‬
‫همکاری داشــتم که اکنون هم همچنان ادامه دارد‪ .‬در آمریکا هم با چند‬

‫نشریه ادبی و علمی همکاری م ‌یکنم‪.‬‬
   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36   37