Page 28 - Shahrvand BC No. 1217
P. 28
‫ادبیات‪/‬شعر ‪-‬به گزینش سپیده جدیری ‹‬ ‫‪28‬‬

‫پنج شعر از هرمان دکونینک‬

‫ترجمه مودب میرعلایی‬

‫در باره مترجم‪:‬‬
‫مؤدب میرعلایی‪ ،‬شــاعر و مترجم‪ ،‬متولد ‪ 1346‬اســت‪ .‬ادبیات فارسی و سپس فرهنگ و زبا ‌نهای باستان‬

‫خوانده است‪ .‬در هلند تعلیم و تربیت خوانده و به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار است‪.‬‬

‫‪1‬‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1217‬جمعه ‪ 24‬رذآ ‪1391‬‬

‫دربار ‌هی سه نوع خنده‬

‫(در این میان در این جمله همدیگر را م ‌یبوسیم‬ ‫هره و کره کاری ست که تو هیچگاه آن را کامل انجام نم ‌یدهی‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫در پرانتزی تا خواننده ما را نبیند) نظرتان چیست‪،‬‬ ‫همیشه تقریبن‪ ،‬به خصوص اگر دخترکی باشی‬
‫که هیچ کس نم ‌یداند در پشت دس ‌تهایت‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1217 - Friday, Dec. 14, 2012‬‬
‫این پنجر ‌های است برای نگاه کردن به واقعیت‬
‫هر چه که شما این جا م ‌یبینید ‪ ،‬واقعیت است‬ ‫کلم ‌هی هی هی را م ‌یخوری یا خیلی عادی بیسکوییتی را‬ ‫‪28‬‬
‫وقتی هفده ساله هستی هره و کره م ‌یکنی‬
‫آیا ای ‌نها همه خود یک شعر نیست ؟‬ ‫و آن تقریبن خندیدن است‬
‫به آنچه تقریبن گفته شده است‬
‫‪4‬‬ ‫قهقهه در عوض سه بخش دارد‬
‫طرح پنج ساله‬ ‫مثل کارگران‬
‫که با شکوه به شان ‌هی یکدیگر م ‌یزنند‬
‫من تو را دوست دارم ‪ .‬تو آن چه را که نم ‌یتوانی دوست بدار‬ ‫قهقهه پرولترویای خنده است‬
‫توانای ‌یهایت را دوست بدار ‪ ،‬من ناتوانای ‌یهایت را ‪.‬‬ ‫من رویای انقلابی را در سر م ‌یپرورانم‬
‫که همه چیز را از قاه قاه روده بر م ‌یکند‬
‫غرورت را دوست بدار ‪ ،‬من شکستن آرام آن در میان بازوانم را‪.‬‬ ‫و پس از آن هیچ کس دیگر نخواهد خندید‬
‫بی باک ‌یات را دوست بدار ‪ .‬من ضع ‌فهای حالا و بعد ات را‪.‬‬ ‫در سی سالگی م ‌ینویسم‬
‫آیند ‌هات را دوست بدار‪ .‬من هر آنچه پایان یافته است‪.‬‬ ‫کاری که احتمالن متاسفانه‬
‫صدها زندگ ‌یای که م ‌یخواستی داشته باشی دوست بدار‪.‬‬ ‫در پنجاه سالگی م ‌یکنی لبخند زدن است‬
‫من این یکی را که باقی مانده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫و چگونه تو با این همه دوری م ‌یتوانی ای ‌نگونه به من نزدیک باشی‪.‬‬ ‫سیا ‌هی شو ‌قها‬
‫من آنچه را که هست دوست دارم‪ .‬تو آنچه خواهد آمد ‪.‬‬ ‫کتا ‌بهای قدیمی نسکیو و چخوف را به من بده‬
‫مرا دوست بدار ‪ ،‬دوستت دارم‬ ‫بعد از بارها سفر بی حاصل‬
‫کسی را به من بده که دو تار مو از من بکند‬
‫‪5‬‬ ‫و لبخند زنان بگوید ‪ :‬پیر شدی‬
‫برای هم‬ ‫به من همه چیز را بده و بگو ‪ :‬این چیزی نیست‬
‫پی ‌شترها فقط چش ‌مهایت را دوست داشتم‬ ‫به من چیزی نده و بگو ‪ :‬این همه چیز است‬
‫حالا چین و چرو ‌کهای کنارشان را هم‬ ‫خودم را بمن بده ‪ ،‬خودت را بمن بده‬
‫واژ ‌های قدیمی که بیشتر از واژ ‌های مانند‬ ‫هر چیزی را که باید ‪ ،‬جستجو کرد ‌هام‬
‫جدید همدردی م ‌یکند‬ ‫حالا عاقبت چیزی را به من بده‬
‫پی ‌شترها فقط شتاب بود‪.‬‬ ‫که همیشه داشتم‬
‫برای داشتن آنچه داشتی ‪ ،‬هربار دوباره‪.‬‬
‫پی ‌شترها فقط حالا بود ‪،‬حالا پی ‌شترها هم هست‬ ‫‪3‬‬
‫چیزهای بیشتری برای دوست داشتن‬
‫را ‌ههای بسیاری برای انجام دادن این کار‬ ‫پیراهن ‪ ،‬شال سفید و سیاه ‪ ،‬جوراب و شور ‌‌تات‬
‫حتی کاری نکردن خود یکی از آنهاست‬ ‫( که در آگه ‌یها م ‌یگویند با عشق ساخته شده است)‬
‫فقط کنار هم نشستن با کتابی‬ ‫و سینه بند ات ( شعر وارد این چیزها م ‌یشود‪ -‬به خصوص اگر تو آ ‌نها را‬
‫یا با هم نبودن ‪ ،‬در کاف ‌های در آن گوشه‪.‬‬
‫یا چند روزی همدیگر را ندیدن‬ ‫در بر داشته باشی) آنها‬
‫دلتنگ هم شدن‪ ،‬اما همیشه با هم‬ ‫هم در این شعرهم در اتا ‌قات پخش و پلا هستند‬
‫حالا تقریبن هفت سالی‬ ‫خوانند ‌هی عزیز ‪ ،‬بفرمایید تو ‪ ،‬خان ‌هی خودتان است‬
‫بروی ساختار جمل ‌هها و کف ‌شهای به گوش ‌های پرت شده‬

‫سکندری نخورید ‪ ،‬بفرمایید بنشینید‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33