Page 30 - Shahrvand BC No. 1217
P. 30
‫گفتوگو ‹‬ ‫‪30‬‬

‫گفت‌وگو با پتکین آذرمهر‬

‫بخش اول‪:‬‬

‫نباید فکر کنیم مرکز جهان هستیم‬

‫کار و روش کار هم بیشــتر به دستش م ‌یآید‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬وبلاگ‬ ‫خاطر‪ ،‬ویزای او و همسرش را تمدید نکردند‪ .‬اتفاقا آنها از ایران بیرون‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1217‬جمعه ‪ 24‬رذآ ‪1391‬‬
‫من هم صد در صد تغییراتی داشته اما هدف وبلاگ از ابتدا تا به حال‬ ‫آمده بودند تا ویزایشــان را تمدید کنند و همان جا بود که مرا دیدند‬
‫همین بوده اســت‪ :‬اطلا ‌عرسانی اخبار واقعی به مردم انگلیسی زبان در‬ ‫و گفتنــد که ما فکر م ‌یکنیم که به خاطر نوع خبرهایی که از ایران به‬ ‫سپیده جدیری‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫بیرون منتقل کردیم‪ ،‬ویزایمان تمدید نخواهد شــد و این عملا به این‬
‫سراسر دنیا‪.‬‬ ‫معنی است که دارند ما را اخراج م ‌یکنند‪ ...‬اما مثلا کسانی چون جیم‬ ‫پتکین آذرمهر از معدود ایرانیانی اســت که اطلا ‌عرســانی اخبار واقعی‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1217 - Friday, Dec. 14, 2012‬‬
‫میور در ایران خیلی بهشان خوش م ‌یگذشت و زندگی مرفهی داشتند‬ ‫ایران به جامعــ ‌هی جهانی را مرهون تلا ‌شهای آنها هســتیم‪ .‬او بابت‬
‫▪ ▪آمار ســالیان ‌هی بازدیدکنندگان وبلاگ شما در سال ‪2006‬‬ ‫و مدام سعی م ‌یکردند خبرهایی بدهند که جمهوری اسلامی بپسندد‪.‬‬ ‫وبلاگی که از ســال ‪ 2005‬نوشتن آن را به زبان انگلیسی آغاز کرده و‬
‫از طرفی هم یک لابی بســیار قدرتمند هــم در اروپا و هم در آمریکا‬ ‫مخاطب گسترد‌های میان انگلیســی زبا ‌نها پیدا کرده است‪ ،‬جایز‌هی‬
‫جهش بزرگی به نســبت ســال ‪ 2005‬داشــته‪ ،‬در سا ‌لهای‬ ‫داشت تشکیل م ‌یشد که وجهه جمهوری اسلامی را موجه و قابل قبول‬ ‫معتبری را در سال ‪ 2009‬از ‪The International Council for Press‬‬
‫‪ 2007‬و ‪ 2008‬نیز تغییر چندانی به نســبت سال ‪ 2006‬در این‬ ‫نشــان م ‌یداد و به همین خاطر‪ ،‬من حــس م ‌یکردم که اخبار واقعی‬ ‫‪ and Broadcasting Media Awards‬دریافت کرد‪ .‬به عنوان یک منبع‬
‫آمار مشــاهده نم ‌یشود اما بالطبع‪ ،‬در ســال ‪ 2009‬که ایران‬ ‫ایران در غرب پخش نم ‌یشود‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬اوپوزیسیونی داشتیم که‬ ‫موثق اخبار ایران در جامع ‌هی انگلیسی زبان‪ ،‬مطبوعات و تلویزیو ‌نهای‬
‫به خاطر وقای ِع آن ســال در مرکز توجه قرار گرفته بود‪ ،‬آمار‬ ‫بسیار بی اعتبار شده بود چون خبرهایش یا دروغ و یا اغرا ‌قآمیز بود یا‬ ‫انگلیسی زبان تا کنون بارها با او دربار‌هی مسائل ایران گف ‌توگو کرد‌هاند‬
‫بازدیدکنندگان وبلاگ شــما هم با رشد قابل توجهی روب ‌هرو‬ ‫اصلا شــیوه پخش خبر را بلد نبود‪ .‬بنابراین من دیدم خبرهایی که در‬
‫م ‌یشــود‪ .‬برای من به عنــوان خوانند ‌هی فارســی زبان این‬ ‫خارج از ایران درباره ایران منتشــر م ‌یشود با واقعیتی که برداشت من‬ ‫که پیوند به تعدادی از این گف ‌توگوها در وبلاگ او به آدرس‪:‬‬
‫جالب است که شــما وبلاگتان را به انگلیسی و برای مخاطبی‬ ‫بود و حاصل از گفت ‌ههای کسانی بود که من با آنها در تماس بودم‪ ،‬جور‬ ‫‪http://www.azarmehr.info/‬‬
‫م ‌ینویسید که فرهنگ دیگر و دغدغ ‌هی دیگری دارد و در هر‬ ‫در نم ‌یآید‪ .‬این بود که وقتی وبلا ‌گنویسی شروع شد من حس کردم‬ ‫موجود اســت‪ .‬او علاوه بر نوشــتن این وبلاگ‪ ،‬با تعدادی از مطبوعات‬
‫صورت‪ ،‬دغدغ ‌هاش ایران نیست‪ ،‬اما شما کاری م ‌یکنید که او‬ ‫کــه اینجا برای من فرصتی به وجود آمده اســت که اخبار ایران را به‬ ‫معتبر غربی نیز در زمین ‌هی اطلا ‌عرســانی اخبار ایران همکاری م ‌یکند‬
‫دغدغ ‌هی ایران را پیدا کند‪ .‬یعنی م ‌یآید و مطالب شما را دنبال‬ ‫همان جوری که واقعا هست‪ ،‬بنویسم‪ .‬بعد که شروع به همکاری بیشتر‬
‫م ‌یکند و افزایش بازدیدکنندگان وبلاگ شما نشان م ‌یدهد که‬ ‫با مطبوعات انگلیسی زبان کردم‪ ،‬وبلاگم به شکلی درآمد که اگر مثلا‬ ‫که در بخش دوم این گف ‌توگو به آنها م ‌یپردازیم‪.‬‬
‫مدام مخاطب انگلیسی زبان بیشتری پیدا کرد ‌هاید‪ .‬م ‌یخواهم‬ ‫خبری از ایران در رسان ‌ههای غربی پخش م ‌یشد‪ ،‬دیگر آن را در وبلاگم‬
‫بدانم ظرف یک ســال (از ‪ 2005‬تا ‪ )2006‬چه اتفاقی افتاد که با‬ ‫نم ‌ینوشــتم‪ ،‬چون دیگر احتیاجی به این کار نبود‪ .‬همیشه تلاشم این‬ ‫▪ ▪آقای آذرمهر‪ ،‬وبلاگی که از ســال ‪ 2005‬نوشتن آن را آغاز‬
‫است که اگر خبری از ایران هست که به نظرم باید گفته شود‪ ،‬اول وارد‬
‫رـشـدهنراگکهداانم ایزایما بنایآمدابرــمهواایجنهفکشردیکندی؟م که چه توانای ‌یهایی داریم و‬ ‫مدیای بزرگ شود‪ ،‬و اگر به دلایلی آنها آن خبر را منتشر نکردند‪ ،‬من‬ ‫کردیــد‪ ،‬ه ‌ماکنون به عنوان یکــی از معتبرترین وبلا ‌گهای‬
‫آن را در وبلاگم بنویسم‪ .‬یعنی الان وبلاگ من به یک مدیای انگلیسی‬ ‫انگلیســی زبانی که به موضوع ایران و مسائل آن م ‌یپردازند‪،‬‬
‫در مورد آنها واق ‌عبین باشــیم و سعی کنیم در همان زمین ‌های که آن‬ ‫زبان برای پخش اخباری از ایران که به دلایل مختلف در مدیای اصلی‬ ‫شناخته م ‌یشــود‪ ،‬به طور ‌یکه ‪The International Council‬‬
‫توانای ‌یها را داریــم فعالیت کنیم‪ .‬توانایی من هم این بود که با هر دو‬ ‫‪ for Press and Broadcasting Media Awards‬نیــز جایز ‌هی‬
‫فرهنگ آشــنایی زیادی داشتم چون از سنین بسیار کم به اینجا آمده‬ ‫غربی درج نکرد‌هاند‪ ،‬تبدیل شده است‪.‬‬ ‫ســال ‪ 2009‬خود را به خاطر نوشــتن این وبلاگ به شما اهدا‬
‫و هــر دو زبان را به خوبی بلد بودم‪ .‬ایــن بود که دیدم م ‌یتوانم اخبار‬ ‫کرد‪ .‬از همان ابتــدای راه‪ ،‬اید ‌هتان بر پی ‌ش بردن این وبلاگ با‬
‫را جوری بنویســم که خواندن آن برای انگلیســی زبا ‌نها جالب باشد‪.‬‬ ‫▪ ▪از همان ابتدا اید ‌هتان برای این وبلاگ به همین شــکل بود‬ ‫مطالب انتقادی به همین شیوه قرار گرفته بود (مطالبی که گاه‬
‫یک بار یک نفر به من گفت زمانی که کســی دارد زبان تاز‌های را یاد‬ ‫به طنزهای بســیار جذاب سیاسی هم پهلو م ‌یزند)‪ ،‬یا ای ‌نکه‬
‫م ‌یگیرد‪ ،‬یادگیری حدود ‪ 250‬کلمه برای ای ‌نکه آن فرد گلیم خودش‬ ‫یا مدام شیو ‌ههای نوشت ‌نتان را تغییر دادید تا برای خوانند ‌هها‬ ‫ِصر ِف اطلا ‌عرسانی دربار ‌هی ایران به مخاطب انگلیسی زبان این‬
‫را از آب بیرون بکشد کافی است‪ .‬یعنی برای مکالمات روزمره دانستن‬ ‫جذا ‌بتر شود؟‬
‫ایــن تعداد کلمه کافی اســت‪ .‬اما برای ای ‌نکه کســی بتواند به زبانی‬ ‫وبـلاـعلگتراایبه‌نکراههماننداایخنت وهببلاودگی ردا؟شروع کردم این بود که در آن زمان‬
‫خوب صحبت کند باید تاریخ و فرهنگ آن زبان را بلد باشــد‪ .‬مثلا اگر‬ ‫ـ ـمسلماً وقتی کسی کاری را شروع م ‌یکند فیدب ‌‌کاش را انداز‌هگیری‬
‫کســی بیاید و عبارت "رژیم ضحا ‌کوار" را کلمه به کلمه از فارسی به‬ ‫حس م ‌یکردم که مشکلی در پخش اخبار درست ایران در رسان ‌ههای‬
‫انگلیسی ترجمه کند و نداند که ضحاک چه کسی بوده است‪ ،‬نم ‌یتواند‬ ‫م ‌یکند و وقتی م ‌یبیند که یک خبر که گذاشــته زیاد منعکس نشده‬ ‫غربــی وجود دارد‪ .‬یک دلی ‌لاش این بود که خبرنگارهایی که در ایران‬
‫مفهوم این عبارت را به درســتی منتقل کند‪ .‬یا اگر عبارت انگلیســی‬ ‫یا مورد توجه قرار نگرفته است اما یک خبر دیگر خیلی منعکس شده‬ ‫مســتقر بودند مثل جیم میور‪ ،‬خبرنگار بی بی ســی‪ ،‬که به نظر من‬
‫‪ Good Samaritan‬را بخواهیــم ترجمه کنیم و بگوییم ‪ Good‬که به‬ ‫است‪ ،‬خودش کم کم روال کار به دستش م ‌یآید که کدام خبر جال ‌بتر‬ ‫چون هم شغ ‌لشــان این بود و هم از ای ‌نکه در ایران باشــند‪ ،‬به آنها‬
‫معنی خوب اســت و ‪ Samaritan‬هم به معنی سامر‌های؛ پس م ‌یشود‬ ‫اســت و علت ای ‌نکه جال ‌بتر اســت چیســت‪ ،‬یا مثلا ارزیابی م ‌یکند‬ ‫خیلی خوش م ‌یگذشــت‪ ،‬نم ‌یخواستند حکومت ایران را زیاد ناراحت‬
‫"سامر‌های خوب"‪ ،‬اما اگر آن داستان انجیل را ندانیم که به جریان این‬ ‫ببیند نوع خبررســان ‌یاش چگونه بوده است؛ آیا از تمام شیو‌ههایی که‬ ‫کنند‪ ،‬همیشــه ســعی م ‌یکردند اخبار خیلی بد را زیاد پخش نکنند‪،‬‬
‫سامر‌های خوب م ‌یپردازد‪ ،‬این رفرنس را نم ‌یتوانیم درک کنیم‪ .‬و این‬ ‫برای پخش یک خبر وجود دارد استفاده کرد‌ه یا ک ‌مکاری کرده است؟‬ ‫یا مثلا دســتی روی خبرها بکشند و جمهوری اسلامی را کمی نر ‌متر‬
‫است که در یادگیری زبان بسیار طول م ‌یکشد؛ ای ‌نکه آدم واقعا استاد‬ ‫وقتی کســی کاری را شروع م ‌یکند هر چقدر کار را جلو ببرد راندمان‬ ‫نشــان بدهند‪ .‬دلیلش هم این بود که م ‌یدانســتند اگر ای ‌نگونه عمل‬
‫شود و این رفرن ‌سها را هم یاد بگیرد‪ .‬حتی مثلا بسیاری از عبار ‌تهای‬ ‫نکنند‪ ،‬از ایران اخراج م ‌یشــوند‪ .‬نمون ‌‌هی این موضوع‪ ،‬ماجرایی بود که‬
‫برنام ‌ههای محبوب تلویزیونی به رفرنسی در زبان تبدیل م ‌یشود‪ .‬همان‬ ‫برای جنیو عبدو و همســرش جان لاین کــه در آن زمان رئیس دفتر‬ ‫‪30‬‬
‫طور که "دایی جان ناپلئون" برای ما به یک رفرنس تبدیل شده است‬ ‫رویترز در ایران بود‪ ،‬پیش آمد‪ .‬در زمان ریاست جمهوری خاتمی‪ ،‬تمام‬
‫و مثلا م ‌یگوییم که فلانی دایی جان ناپلئونی فکر م ‌یکند‪ ،‬در انگلیسی‬ ‫خبرنگارهای خارجی از خاتمی خیلی تعریف م ‌یکردند و تا نامی از او‬
‫هم به همین صورت است‪ .‬چون من با این دو فرهنگ به خوبی آشنایی‬ ‫م ‌یبردند‪ ،‬فورا "رئیس جمهور رُفرمیســت" را هم جلویش م ‌یآوردند‪.‬‬
‫داشتم احساس کردم که اینجا م ‌یتوانم نقش مفیدی را بازی کنم‪ .‬به‬ ‫اما جنیو عبدو یک خبرنگار مســتقل بود که در آن زمان در ایران بود‬
‫نظر من به همین دلیل بود که این وبلاگ توانست مورد توجه انگلیسی‬ ‫و بعضی از مقالاتش در گاردین چاپ م ‌یشــد و او جور دیگری به این‬
‫زبا ‌نها قــرار بگیرد‪ .‬چیزی که برای من بســیار مهم بود‪ ،‬این بود که‬ ‫قضیــه م ‌یپرداخت و م ‌یگفت که ای ‌نها مدام م ‌یگویند یک میخ دیگر‬
‫صحت موضوعی که م ‌یخواهم دربار‌هاش بنویســم صد در صد روشن‬ ‫بر تابوت اصلاحات‪ .‬این تابــوت باید چند میخ دیگر بخورد تا بفهمیم‬
‫باشد چون اگر آدم فقط یک بار اشتباه کند و یک خبر اشتباه را منتشر‬ ‫که اصلاحات‪ ،‬دیگر در ایران مرده است و به جایی نم ‌یرسد؟ به همین‬
‫کنــد یا یک بار غلو کند‪ ،‬تمام اعتبــارش از بین م ‌یرود‪ .‬و این کار هر‬
‫چه بیشتر جلو برویم سخ ‌تتر و ســخ ‌تتر م ‌یشود‪ .‬شما م ‌یدانید که‬
‫حکومت ایران حکومت شفافی نیست و وقتی که آدم این طرف است‪،‬‬
‫اطلاع یافتن از اخبار درســت هم کار آسانی نیست‪ .‬بنابراین این کار‪،‬‬
‫کار دشواری است‪ .‬در عین حال‪ ،‬فرد باید ادامه دهد تا وبلاگش وبلاگ‬
‫پویایی باشد و این طور نباشد که سالی یک بار در آن چیزی بنویسد‪.‬‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35