Page 30 - Shahrvand BC No. 1215
P. 30
‫ادبیات ‪ /‬گفتوگو‹‹‬

‫چشم در چشم‌ِ مرگ‬ ‫که در‏صفحات حوادث روزنام ‌هه�ا دربار ‌هاش م ‌یخوانیم یا همه‬ ‫‪30‬‬

‫نگاه ی به رمان «جهان زندگان» اثر تازه محمد محمدعل ی‬ ‫یا‬ ‫اتفاق‏افتاده است؟‬ ‫چـیـزنهف‪،‬قاتفطاقواًفمقنطازدرصفذحه ‌هنیخحووادتداثن‬ ‫‪30‬‬
‫روزنام ‌هها متنفرم‪ .‬س��و ‌گنامه‪،‬‬
‫غ ‌منام ‌های اس��ت که جهان را ‏پیش چشم آدم سیاه م ‌یکند‪ .‬این چیزها‬
‫در ذهن من اتفاق افتاده است‪ .‬مغر من پر از کشتارها و ‏قت ‌لها و ج ‌نها‬
‫و پر ‌یه��ا و ‪ ...‬چیزهایی عادی و معمولی اس��ت که جهان امروز گویی‬
‫از آن فارغ ‏ش��ده است‪ .‬چیزهایی که پیشین ‌هی فرهنگی مل ‌تها سرشار‬
‫از آن اس��ت‪ .‬م��ا در انکار خود بورها و ‏خراف ‌ههای��ی را هم که م ‌یتوانیم‬
‫دس ‌تآویزی کنیم برای نقد و بررسی‪ ،‬انکار کرد‌هایم‪ .‬من مد ‌تها ‏با طرح‬
‫حسن عظیمی‏‬ ‫یا س��وژه عش�� ‌قبازی م ‌یکنم‪ .‬و نهایتاً خودش به بار م ‌یرسد و م ‌یشود‬

‫محم��د محمدعلی از یک دریچ ‌هی ‪ 30‬در ‪ 40‬در «جهان زندگان‪»...‬‬ ‫آ ‌نچیزی که باید ‏م ‌یش��د‪ .‬از طرفی دیگر من با باورها شوخی م ‌یکنم‪.‬‬
‫به درون دنیای تاریک مرگ نفوذ م ‌یکند تا اش��باح زنده مردگان را‬ ‫آن را به چالش م ‌یکشم‪ .‬با آن بازی م ‌یکنم‪ ،‬‏مرعوبش م ‌یشوم و دست‬
‫آخر تسلیم داستان شده‪ ،‬آ ‌ن را م ‌ینویسم‏‪.‬‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1215‬جمعه ‪ 10‬رذآ ‪1391‬‬
‫‏در یک اثر تازه هنری پیش روی ما بگذارد‏‪.‬‬
‫اگر چه اغلب هنرمند روشنفکر ایرانی در حوالی سی تا چهل سالگی‬
‫به اوج م ‌یرس��د و در دو راهی سرگردان زندگی حیرت زده ‏م ‌یماند‬
‫که چگونه راه از چاه را به خوانندگانش بنمایاند‪ .‬اما محمدعلی حوالی‬
‫شصت س��الگی اثری مدرن خلق م ‌یکند که بوی سی ‏چهل سالگی‬

‫م ‌یدهد‪ .‬‏‬

‫به کمک این افق دید امکان سفر آرمانی در انتهای ‌یترین دهلیز یاس‬ ‫در «جهان زندگان» ‏‬ ‫▪ ▪اتفاق�ا در مورد داس�تا ‌نهایی ه�م که در آنها ای�د ‌هی اثر با‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫و ناامیدی فراهم م ‌یشود‪ .‬دیدنی که به فهمیدن راه م ‌یگشاید‏‪.‬‬ ‫ش��بح مسعود ظروفچی رس��الت سیر و س��فری را گردن گرفته که‬
‫هیجان��ی بیش��تر از بازی با مرگ را برای همراه ب��ه ارمغان م ‌یآورد‪.‬‬ ‫توج�ه به باوره�ای عامه درب�ار ‌هی جن‪،‬‏آل و‪ ...‬ش�کل گرفته و‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1215 - Friday, Nov. 30, 2012‬‬
‫‏«فهمیدم در هیچ س��احل دریای نیلگونی‪ ،‬کش��تی بزرگ و زیبایی‬ ‫‏دیدن در تاریکی قبر احتیاج به چش��م مرکب دارد تا بتوانی پشت و‬ ‫پرورانده شده است‪ ،‬چون بسیار دقیق و در عین حال‪ ،‬متفاوت‬
‫منتظر من نیست تا در یک سفر آرمانی دست خود را در دریا ‏بشویم‬ ‫روی دیوار سیاهی را ببینی که به زور‪ ،‬بلند و بالا در مقابل ما ‏ایستاده‬ ‫از‏داستا ‌نهایی که در این باره خواند ‌هام به جزئیات پرداخت ‌هاید‬
‫‪ -‬مثلا به ای ‌نکه ج ‌نها بدن آد ‌مها و‏همه چیز را بو م ‌یکشند و از‬
‫و احساس پاکی و پاکیزگی کنم‪ .‬‏»‬ ‫و جسم و روح ما را از هم بیگانه کرد ‌‌هاست‏‪.‬‬ ‫این طریق‪ ،‬تغذیه م ‌یکنند ‪ -‬م ‌یخواستم بپرسم که این جزئیات‪،‬‬
‫پس از رس��یدن به این پاکیزگی قدم در بهشتی م ‌یتوان گذاشت که‬ ‫محمدعلی از همان صفحه اول چشم در چشم مرگ م ‌یدوزد تا ترس‬ ‫‏کامال محصول تخیل خودتان ب�وده یا از حکایات�ی که در این‬
‫از مرگ را که مهی ‌بتر از آن است دست آموز کند‪ .‬او برای این ‏مواجه‬ ‫زمین ‌هها وجود دارد‪ ،‬این نکات را‏یافت ‌هاید و بعد در داس�تا ‌نتان‬
‫از حجم شناخت سرشار از آرامش و حقیقت است‏‪.‬‬ ‫«باد» را به خدمت م ‌یگیرد و چون برای کش��ف هوی ‌تهای تازه این‬
‫‏«بهشت تو این جاست‪ .‬جایی که م ‌یتواند سکوتی باشد‪ ،‬یا لحظ ‌های‬ ‫نی��روی نافرم��ان را در «برهن��ه در باد» رام ک��رده اینجا ‏در «جهان‬ ‫پـروـبرراشیدراسد�‌ه�اییددن؟ به ی��ک واقعیت خیالی‪ ،‬من مطالع�� ‌هی ویژ‌های را بر‬
‫از زمان که از حرکت م ‌یایستد و تو رازی را کشف م ‌یکنی‪ ،‬‏حلق ‌های‬ ‫زندگان» به خوبی به کار م ‌یکش��د‪« .‬پشت روسری مادر در باد مثل‬
‫را م ‌ییابی که سا ‌لها در پی آن بود‌های‪ .‬حلق ‌های چه قلابی و چه اصل‬ ‫روی باورها و آیی ‌نهای قومی و ‏ملی س��رزمینمان انجام دادم‪ .‬به جرأت‬
‫بیرق سیاه و کوچکی در اهتزاز بود‪ .‬‏»‬ ‫م ‌یتوانم بگویم که اکثر کتا ‌بهایی را هم که در وصف جن ‏و آل و ‪( ...‬از‬
‫که منطقی م ‌یدهد به سلسله حوادث سیاه و سفید ‏زندگ ‌یات‪ ».‬‏‬ ‫با ورود به س��یاهی مطلق مرگ ما کورم��ال‪ ،‬کورمال راه م ‌یافتیم و‬ ‫منظر روحانیون و صاح ‌بنظران شیعی ) در ایران منتشر شده خواند‌هام‪.‬‬
‫در «جهان زندگان‪ »...‬اش��باح و ارواح در ظرف زمان و مکان محدود‬ ‫خیل��ی زود نه بر س��ر دو راهی بلکه این بار بر س��ر یک س��ه ‏راهی‬ ‫اکثر ‏کتا ‌بها بر اساس یک اشل و یک الگوی مشترک کپی برداری شده‪،‬‬
‫نیس��تند‪ .‬دامنه حرکت و رفت و آمدش��ان فراخ و گسترده است‪ .‬‏از‬ ‫س��رگردان قرار م ‌یگیریم‪ .‬نیس��تی و مرگ راه کور اول است‪ .‬تقدیر‬ ‫اما هس��تند کتا ‌بها و ‏مقال ‌ههایی که حرفی نو‪ ،‬و نگاهی دیگر به مسئله‬
‫تنگی فشار قبر گشایشی حاصل شده است که مرزهای جغرافیایی را‬ ‫و سرنوش��ت‪ ،‬آراس��ته به س��نگلاخ آبروداری راه دوم است‪ .‬‏انتقام و‬ ‫دارند‪ .‬با توجه به ای ‌نکه در قرآن بارها و بارها ‏به مسئل ‌هی جن و تقابلش و‬
‫خودکش��ی راه خون آلود دیگری است که هر کدام قرار است ما را با‬ ‫تفاوتش با انس (انسان) اشاره شده‪ ،‬پس طبیعی است که صاحب ‏نظران‬
‫از این جای نزدیک‪ ...‬تا آن جای دور‪ ...‬پهناور کرده است‪ .‬‏‬ ‫کش��ف راز مردن به حقیقت هوی ‌تهایی ک��ه در قبر اباء ‏و اجدادمان‬ ‫در این باره هم علمای دینی و مفسران قرآن باشند‪ .‬تحقی ‌قهای خردی‬
‫کالبد آد ‌مها در زیر س��اطور شکنجه قطعه قطعه شده است تا در هر‬ ‫هم در فرهنگ عامه ‏صورت گرفته که آ ‌نها هم کمک بزرگی به من در‬
‫یخچال فریزری هر چقدر کوچک حتی به اندازه یک قاب عکس ‏سی‬ ‫نهفته است هدایت کند‏‪.‬‬ ‫رسیدن به تصویر نزدیک به واقعیت اشاره ‏شده در ذهن ایران ‌یها از قدیم‬
‫در چهل جا بگیرد‪ .‬و یا کالبدها با هم معاوضه ش��وند‪ .‬مثل مس��عود‬ ‫این هنرنمایی از زبان دکتر مافی که «یا کورمی کند یا شفا م ‌یدهد‪».‬‬ ‫تا اکنون داشته است‪ .‬تصویر و مناسک رفتاری ج ‌نها آمیز‌های ‏است از‬
‫پس��ر ظروفچی‪ ،‬نویس��نده آزادیخواه که با تغییر جای قاب ‏عکسش‬ ‫بع��د از اینکه مادر را برای کوتاه کردن عمرش راضی به ‏خوردن زهر‬ ‫واقعی��ت ذهنی موجود‪ ،‬و تخیل فردی من‪ .‬ای ‌نکه جن به جای خوردن‬
‫م ‌یتواند پدر ش��ود و سر جای منصور ظروفچی روی طاقچه بنشیند‬ ‫مار «تزریق انس��ولین» م ‌یکند‪ .‬به این شکل بیان م ‌یشود‪ .‬امشب به‬ ‫غذا بو م ‌یکش��د‪ ،‬یا ‏ای ‌نکه موی س��رخی در تمام تنش روییده است از‬
‫و با همان لهجه منصور آواز بلبلی بخواند‪ .‬و یا به ‏کالبد عروسکی در‬ ‫یک کرش��مه س��ه کار کردیم‪ .‬هم زیارت شاه ‏عبدالعظیم‪ ،‬هم دیدن‬ ‫واقعی��ت ذهنی موجود در کتا ‌بها و باور مردم ‏سرچش��مه م ‌یگیرد‪ .‬اما‬
‫ت��ل خا ‌کها بیفتد که از جنگی مهیب ب��رای هیچ و پوچ بجا مانده؛‬ ‫ای ‌نکه آ ‌نقدر باران بیاید که اقیانوسی در حاشیه یک روستا ظهور کند‪،‬‬
‫و بمیرد تا فقط مرده باش��د‪ .‬مرده ای مصنوعی ‏که م ‌یتواند به کالبد‬ ‫یار‪ ،‬هم معالجه بیمار‏‪.‬‬ ‫از ‏تخیل صرف من ریشه گرفته است‪ .‬آل با من و فرهنگ خاندان مادری‬
‫در این اثر زیبای هنری که با انس��جام‪ ،‬س��یالیت ذهن نویس��نده به‬ ‫من همراه بوده و هس��ت‪ .‬‏هنوز هم پدربزرگ��م ادعا م ‌یکند که خال ‌هی‬
‫واقعی خودش که یک مرده واقعی است برگردد‪ .‬‏‬ ‫خواننده منتقل م ‌یش��ود به خوبی ان کرشمه دکتر معتبر که قیافه‬ ‫بزرگمان را از دس��ت آل گرفته و مادربزرگ پدری هم ‏باور دارد که اگر‬
‫وسعت زمان هم به علت عذاب علیم آبروداری و فشار حاصل از خون‬ ‫پدربزرگ شیرمرد من نبود‪ ،‬پدر ما را آل برده بود! الف جن‪ ،‬ام الصبیان‬
‫دل خوردن به مدت طول تاریخ گس��ترده ش��ده و به وس��عت ‏رویا و‬ ‫ای ‏شبیه عکس پیری مصدق دارد به نمایش گذاشته شده است‏‪.‬‬ ‫با ‏من و ما در فرهنگ روس��تا و ش��هرهای کوچک بوده و هست‪ .‬اما این‬
‫خیال امتداد یافته اس��ت‪ .‬در «جهان زن��دگان‪ »...‬عقربه زمان از کار‬ ‫در آفرینش این اثر دست محمدعلی پای همه را کشیده وسط حتی‬ ‫ترفند من است که آ ‌نها را ‏به کلان شهر تهرانی یا هر کلان شهر دیگر‬
‫افتاده و ساکت و ثابت است؛ و در این ثبات دامنه ‏حرکتی برای ارواح‬ ‫من و ش��ما را‪ .‬چه با گاو و گوسفند کسی کار داشته باشی یا نداشته‬ ‫م ‌یبرم‪ .‬ای ‌نجا اس��ت که تضاد و گره داستانی آغاز ‏م ‌یشود‪ .‬برای گذر از‬
‫و اش��باح فراهم ش��ده اس��ت که دیگر وقت و بی وقت نم ‌یشناسند‪.‬‬ ‫‏باشی شریک جرمی هستی که باید تاوان پس بدهی‪ .‬یا داری قصاص‬ ‫این تضادها است که داستان پیش م ‌یرود و به سرانجام خود م ‌یرسد‏‪.‬‬
‫آزادان��ه زمان را کش م ‌یدهند‪ .‬م ‌یتوان ش��صت ‏روز برای ترمیم دل‬ ‫م ‌یکنی و یا داری قصاص م ‌یش��وی‪« .‬وارث سرنوشت در ‏گذشتگان‬
‫شکسته ای وقت گذاشت و یا چهار ماه برای پیدا کردن کروات کمد‬ ‫خویش��یم‪ .‬اما این به آن معنا نیس��ت که گوش ‌های بنشینیم و دست‬ ‫▪ ▪از آثاری که در دس�ت چاپ دارید یا آماد ‌هی انتشار برایمان‬
‫لبا ‌سها را گش��ت‪ .‬س��ه هفته و یا س��ه ماه یا ‏سیصد و سی سال چه‬ ‫روی دس��ت بگذاریم و در پی تغییر سرنوشت خود نباشیم‪ ،‬‏یا حتی‬
‫فرق��ی م ‌یکند هر چقدر که م ‌یخواهی��د م ‌یتوانید برای پیدا کردن‬ ‫ندانیم چه بر سرمان آمده که نتیجه گرفت ‌هایم‪ ،‬ما وارث سرنوشت در‬ ‫مفید‪،‬‬ ‫بیژن‬ ‫بعدی‏شما باشیم؟‬ ‫موقع منتظر کتاب‬ ‫ب ـگوـییجددا‪.‬یچازه‬
‫ش��غلی بگردید‪ .‬از لحظه پندارمی توان عکس ‏گرفت و ان را در قاب‬ ‫بر روی عباس نعلبندیان‪،‬‬ ‫کارهای تحقیقی من‬
‫گذشتگان خویشیم‪ ».‬‏‬ ‫غلامحسین ساعدی و ‪ ،...‬و ‏جدای از ترجم ‌هی نمایشنام ‌ههای استریندبرگ‪،‬‬
‫جاودانگی ابدی کرد‪ .‬‏‬ ‫‏«منظور از در گذش��تگان خویش هم یک امر خصوصی نیست بلکه‬ ‫مندو رمان تمام شده و یک مجموعهداستان ‏نیمه تمامدارم که امیدوارم‬
‫محمد محمدعلی با فروتنی و دریادلی جهان بی پایانی را بروی عشق‬ ‫به زودی شرایطی پیش بیاید تا بتوانم آ ‌نها را در داخل ایران منتشر ‏کنم‪.‬‬
‫و همبستگی م ‌یگشاید‪ ،‬که من و شما در کنار مریم و مسعود ‏بتوانیم‬ ‫اگر گسترش بدهیم م ‌یرسیم به رابطه علت و معلولی»‪ .‬‏‬ ‫برای آ ‌نکه مرگ را فراموش نکرده باش��یم باید بگویم که رمان «عباس»‪،‬‬
‫راحت به هزار توی قبر جد و ابادمان‪«( ،‬آباء‪ )»...‬هم سر بکشیم و رنج‬ ‫‏ وقتی که قصاص سرنوش��ت ما شد‪ .‬این طور م ‌یشود‪« .‬چون لابلای‬ ‫یکی از ‏رما ‌نهایی اس��ت که مرگ در آن ساری و جاری چهر‌هی دیگر از‬
‫فرو خورده س��الیان نکبت بار مردمی را به نسیان ‏فراموشی بسپاریم‪،‬‬ ‫نوشت ‌هها مرا عنصری نامطلوب ودهن گشاد م ‌یپنداشتند‪ .‬‏برای اعتبار‬ ‫خودش را به نمایش م ‌یگذارد‪ .‬‏نم ‌یدانم‪ ،‬شاید این هم فرجام من و نسل‬
‫که محکوم سرنوش��تی بودند که از پیشینیان به ارث مانده بود‪ .‬کوزه‬ ‫و آینده حکم قصاص‪ ،‬دس��ت به قصاص قبل از جنایت زده بودند‪»...‬‬ ‫من باشد که باید و حتماً با مرگ عش ‌قبازی کنیم! ‏‬
‫زیر خاکی بس��اط مرد خنزر پنزری‪ ،‬آن گنج ‏پنهانی که با هزار سکه‬
‫قلابی در دل‪ ،‬بهانه قتل بود‪ ،‬با دس��ت نویس��نده از زیر آوار جنگ و‬ ‫(آیا قصاص قبل از جنایت مثل قصاص بعد از ‏جنایت نیست؟‏)‬
‫سرکوب بیرون کشیده م ‌یشود‪ ،‬تا این ‏سکه از رونق بیفتد‪ ،‬و یک بار‬ ‫چشم مرکب نویسنده که از پشت آینه مرگ به ما دوخته شده است‪،‬‬
‫این توانائی را به خواننده م ‌یدهد که س��نگینی زندگی خویش را ‏با‬
‫برای همیشه نقد شود‏‪.‬‬ ‫دیگران و مس��ئولیتی را که در قبال حفظ زندگی داریم حس کنیم‪.‬‬
‫«دکتر گفت‪ :‬خانم فاطمه ارشادی‪ ،‬شما برای چی انسولین ‏نم ‌یزنید؟‬
‫از سرنوش��ت مادرتان عبرت نم ‌یگیرید‪ .‬مگر عالم و آدم مچل ش��ما‬

‫هستند؟» ‏‬
‫مادر‪ :‬بیماری قند مگر ارثی نیست؟ ‏‬
‫دکتر‪:‬ای��ن ارث را م ‌یش��ود نگرف��ت‪ ،‬البت��ه ف��داکاری م ‌یخ��وا‬
‫هد‪ .‬‏‬
‫افق دید این چشم مرکب را که در ظلمات جهان مردگان به هستی‬
‫م ‌ینگ��رد م ‌یتوان در لحظه مرگ دید‪ .‬در لحظه مرگ همه ‏نیروهای‬
‫هستی جمع م ‌یشود تا در این لحظه سراسر وجود و گذشته خویش‬
‫را یکپارچه به تماشا بنشینیم‪ .‬کشف یک راز مهم با ‏رویت این لحظه‬

‫ممکن م ‌یشود‏‪.‬‬
‫‏«خوشا به سعادت کسانی که قادرند همه چیز را با یک نگاه و در یک‬

‫لحظه ببینند‪ ».‬‏‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35